ضرورت گفتمان انتقادی در معماری مبتنی بر تحلیل جامعهشناختی
فهم موقعیت «اینجا-اکنون» در شرایطی که نتایج پیشرفت چشمگیر بشر در حوزههای فناوری دیجیتال و جهان سایبرنتیک با سرعت غیرقابل تصوری هرلحظه رخ مینمایاند، بسیار پیچیده شده است. امروز بیش از هر زمان دیگری، فهم نیروهای ساخت اجتماعیِ فرهنگ معاصرِ غالبِ جهانی و نسبت آن با ساخت فرهنگی جامعه ایرانی که بار جایگاه تاریخی خود را به دوش میکشد و میخواهد در گفتمانهای جاری جهانی سهمی داشته باشد، مهم و ضروری به نظر میرسد. این امر در حوزه معماری و شهرسازی که بارزترین وجه تبلور آن ساخت فرهنگی است، نهتنها مهم بلکه ماهیتی سرشتی دارد.
نوشتههای مرتبط
موقعیت کنونیِ جهان متأثر از ارزشهای القاشده نظم سرمایهداری، آزادی و تکثرگرایی، مدرنیته غربی مبتنی بر اقتصاد تکنولوژیکی، مصرفگرایی و سیطره کمیت، فرهنگ و سبک زندگی مدرن، جامعه نمایشی و رفاه شهری، پروپاگاندای رسانهای و عدم ایجاد فرصتی برای درنگ و تردید در مناسبات وضعشده، شرایطی را به وجود آورده که برای کنشگران فرهنگی و اجتماعی ایجاد موقعیت اندیشهورزی و ترسیم افقهای پیش رو به اتکای پیوستار تاریخی طیشده در آن فرهنگ، ضروری شده است. مدرنیته غربی، ارزشهای سنتی را بهمثابه امر متعلق به گذشته، باطل اعلان کرده است و هویت موهومی را تبلیغ و ترویج میکند که چیزی جز تباهی سویههای عقلانی و عقلایی نیست. فروکاست مفهوم انسان به موجود مصرفگرِ محتاج به فناوری و تبدیل ساحتهای زندگی او به کالاهایی کوتاهمدت و ناپایا که باید هرروز از نو بازتعریف، بازتولید و بازمصرف شود، بزرگترین ارمغان مدرنیته و حتی پستمدرنیته غربی بوده و راندن هر آنچه در برابر این جریان بایستد و یا دستکم با آن همراه نشود با چوب تحجر و ارتجاع، رویه جاری این جریان است. مهمترین مدیوم تبلور آن ارزشها، معماری و شهر غربی است که بهمثابه الگوی زندگی ایدئال امروزی بازنمایانده میشود. اما آیا همینجا، یعنی معماری و شهر، فرصتی مغتنم برای بازخوانی و تأمل در ارزشهای مدرن و اندیشیدن به امکان ساخت و تجربه فضای زیست خودی، آشنا و ریشهدار در نظامهای ارزشی، معنایی و اسطورهای ما نیست؟
دانش معماری و شهرسازی در ایران تقریباً همگام با دنیای صنعتی و مدرن، پیش رفته است و همتراز با آن توانسته تجربههای جدید فضایی و زیباییشناختی بصری برای مخاطبان خود تولید کند. بهنحویکه توانسته آنچه ساخته است را در مسابقات و فراخوانهای بینالمللی عرضه کند و برنده جوایز معتبری نیز شود. اما در برآیند کلی، آنچه در سطح عمومی ساخت معماری و شهر توسط شهروندان تجربه میشود، امری قابل دفاع نیست و نتوانسته زمینهساز زندگی آرمانی برای انسان ایرانی شود.
از سوی دیگر، امر ساخت بنایی برای سکونت یا کار در میان ایرانیان امری شایع است. در جامعه ایرانی که دیرینه پنداشت مسکن بهمثابه مهمترین سرمایه و رکن زندگی به صدها سال میرسد، همه آحاد جامعه در مسئله خانهسازی درگیرند و بخش عمدهای از ایرانیان ساکن شهرها و روستاها، در طول عمر خود ممکن است حداقل یکبار اقدام به ساخت خانه برای خود و دیگران کرده باشند. حضور در عرصه ساختمانسازی بهعنوان شغل دوم بسیاری از مردم تعریف شده و یکی از درگیریهای مهم آنان محسوب میشود؛ و از سوم سو، رشد بیرویه تحصیل در رشته معماری در ایران بهویژه در ساختارهایی که بهواقع «دانشگاه» محسوب نمیشوند، باعث شده است تا در بسیاری از خانوادههای ایرانی دستکم یک فررند تحصیلکرده رشته معماری حضور داشته باشد و این امر، عمق نفوذ این رشته دانشگاهی-حرفهای را در ایران بسیار پیش برده است. از این رو، مخاطب قرار دادن معماران و افرادی که در حوزه ساختمانسازی فعالیت دارند، در هر زمینهای میتواند به معنای مخاطب قرار دادن جمعیت بزرگی از جامعه ایرانی باشد. این مسأله اهمیت و ضرورت ایجاد تفکر انتقادی در این حوزه را دوچندان میسازد.
جامعه معماری و شهرسازی ایران، با همه گستردگی انسانی، توان علمی و ظرفیتهای مالی و اقتصادی، با وجود موقعیت اجتماعی نسبتاً مطلوب و فاخر، علیرغم پویایی ظاهریاش در تولید انبوه کتاب و شبهکتاب، نشریات متعدد، رسانههای الکترونیک و دیجیتال قارچگونه، تأسیس هر روره دفاتر جدید معماری، افزایش روز افزون مدارس معماری رسمی و غیررسمی، افزایش عجیب مسابقات معماری، فراخوانها، نشستها و جلسات سخنرانی، رشد شگفتانگیز نویسندگان معمار، تولید انبوه مقالات علمی-پژوهشی در نهادهای آکادمیک و … نتوانسته و شاید نخواسته است که تفکر نقادانه را در خود و خطاب به خود ایجاد کند و مناسبات موجود را به بازاندیشی و بازنگری وادارد تا مسیر را شاید بهتر طی کند. شاید میپندارد مناسبات موجود در بهترین شرایط خود است و آنچه بهمثابه محصول این قراردادهای اجتماعی بهعنوان معماری امروز ایران عرضه کرده است، کمال مطلوب معماری و شهر است و نه تنها نباید آن را مورد بازنگری قرار داد که حتی بهتر آن است که همین مسیر با سرعت بیشتر طی شود.
ناگفته نماند که جامعه معماری در ایران بیارتباط با مسئله نقد نیست که ازقضا یکی از پرمنتقدترین گروههای اجتماعی در ایران است. اما آنچه در این جریان اتفاق میافتد، بهمعنای واقعی نقد نیست. حتی نمیتوان آن را تحت اصول و مبانی رادیکالیسم انتقادی پنداشت چراکه اساساً در آن تحلیل گفتمان رخ نمیدهد و جریان اندیشهای شکل نمیگیرد. تحمیل نظر فردی و معمولاً با هدف تأمین منافع شخصی، لایه پنهان صورت انتقادی تحلیلها و تفسیرهاست و حتی در تولید نقد جانبدارانه نیز در عاجز است و نهایتاً به چیزی جز نفی، تخطئه و بایکوت جریان مورد نقد نمیانجامد. این امر در نهادهای آکادمیک نیز بروز دارد و عمدتاً تولید اندیشه برمبنای نفی اندیشهورزی و اصالت اندیشهپرستی پیش میرود و محصول سیستم، تولید مریدان هرچه بیشتر و متعصبتر است. موضوع در مورد دفاتر معماری و فضای حرفه، که مناسبات پولی و مالی برقرار است، بسی شدیدتر است و هر کس میکوشد افکار و سلیقههای مردم و کارفرمایان را به سمت توانمندیهای خود سوق دهد.
عامل دیگری که ضرورت ایجاد جریان انتقادی را نشان میدهد فقدان گفتمان نقد به دلیل نبود تعاریف و ادبیات نقد در حوزه نظریهپردازی معماری است. هرچند این امر در سایر نقاط جهان نیز مشهود است و منابع اندکی در این زمینه عرضه شده اما موضوع در ایران به دلیل ساختارهای اجتماعیای که مطرح شد، پیچیدهتر است. به زعم صاحبنظران، تحلیل و نقد و سنجش، با اندیشیدن ملازمه دارد و فهم نقد و نقادی و فقدان فهم نظری آن، نشان از مهجوری اندیشه و تفکر دارد.
ازاینروست که پرسش اصلی از ساخت گفتمان تأثیرگذار در فضای عمومی و حرفهای معماری توأمان مطرح میشود: چگونه میتوان در فضای معماری و شهرسازی ایران امروز، به اتکای فهم «موقعیت اینجا و اکنون»، گفتمانی ایجاد کرد که متخصصان امر، تودههای مردم، مدیران و تصمیمگیران، نهادهای مدنی، دانشگاهها، کنشگران فرهنگی و اجتماعی، سازمانها، ارگانها و نهادهایی که در حوزه معماری و شهرسازی مسئولیت یا فعالیت دارند، دانشجویان و در کل همه آحاد جامعه را مخاطب خود قرار دهد و با نگاه انتقادی مبتنی بر فهم جامعهشناختی از مسئله، دیدگاه خود را در حوزههای مختلف تئوری و عمل مطرح نماید و آن را به امید اثربخشی به تضارب آرا بگذارد و ابزارهای نظری و عملیاتی لازم را برای دغدغهمندان به دست دهد.
نشریه هنر معماری، با اعتنای ویژه به این امر، و حتی با در نظر گرفتن جایزه ویژه سالانه نقد معماری، بستری را فراهم آورده است تا بتوان به جریان انتقادی معماری پرداخت. از این رو، نگارنده بر آن است تا با «رویکرد انتقادی»، از منظر «جامعهشناسی فرهنگی»، با رسالت «تعریف گامبهگام معماری و شهر آرمانی» در مقیاس ایران و جهان، به اتکای فهم مؤلفهها و شاخصهای موقعیت «اینجا-اکنون» به حد توان خود، موضوعات مختلف را مورد تحلیل قرار دهد. بنابراین در هر شماره، موضوعی خاص مورد واکاوی قرار خواهد گرفت. وجه متمایز مطالعات فرهنگی-جامعهشناختی حاضر، تحلیل انتقادی آن و ارائه قرائتهای متفاوت از خطمشی جریانهایی است که در فضاهای دانشگاهی و آکادمیک، رسانههای فعال در حوزه معماری و شهرسازی، مختصات حرفهمندان فضای ساختوساز و پیادهسازی برنامهها، فضاهای شبهآکادمیک خصوصی بهمثابه جامعه مدنی معماری و شهرسازی، نهادها و سازمانها و … مطرح و دنبال میشود.
مطالعات حاضر، فرهنگسازی در مسیر جهانیشدن را به اتکای فرهنگ زمینهای خود میخواهد و درواقع، مسیر دیگر جهانیشدن را میپیماید اما در این مسیر، حوزه مشترک و پیونددهنده خود را با جریانهای فرافرهنگی، اتکا به سرشت واحد انسانی میداند و در این راه، از دیدگاههای متفکران، نویسندگان، فیلسوفان و صاحبنظران جهانی، چه در حوزه تخصصی معماری و شهرسازی، چه در حوزه مطالعات فرهنگی، که در این حوزه میاندیشند، بهره خواهد برد. امیدوار است آنچه پیش روی مخاطبان فرهیخته عرضه میشود بتواند زمینه تعمق در موضوعات موردبحث را فراهم آورده و درون فضای ایجادشده، به سنتز موردنظر نائل شود.