انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فلسفه هوا است

گاه تلاش‌هایی را شاهد بوده‌ام مبنی بر آنکه فلسفه را همچون کالایی دیدنی به افراد معرفی کنند. چیزی که مثل پیاز و سیب‌زمینی، قابل‌دیدن است، و تعریف و حدود و نیاز به آن، کاملاً آشکار.

گرچه چنین کوششی شاید جایگاه خود را داشته و گامی مفید باشد اما به نظر می‌رسد که فلسفه چیزی فراتر از آن باشد؛ چیزی که نه‌تنها از اهمیت، ارزش و اعتبار آن نمی‌کاهد، بلکه آن را در جایگاه رفیع و بااهمیت خویش، محافظت و پشتیبانی می‌نماید؛ جایگاهی که از افلاطون و ارسطو در یونان باستان، تا قرون وسطی و سپس در عصر جدید و معاصر، مایۀ مباهات و فخر اهالی فلسفه بوده و هست.

بسیار دیده و شنیده می‌شود، سخنانی که از اهمیت و معنای فلسفه پرسیده و گاه آن را دست‌مایۀ تمسخر و استهزاء خود می‌نمایند. دقیقاً فلسفه را چگونه باید تعریف کرد و جایگاه آن چیست؟ درحقیقت، کار اهالی فلسفه را چگونه باید تعریف کرد؟ دغدغه و تأملات اصلی آنها چیست و چه تأثیرات و پیامدهایی بر دوره و عصر خویش دارند؟

تعریفی که می‌خواهم در این نوشتار ارائه دهم با تکیه بر معنایی است که خود آن را در تعریف فلسفه، استعاره نموده‌ام. ادعا این است: فلسفه، هوا است. هوا، چیزی نیست که شما آن را ببینید. همچنین و در حالت عادی، هیچ رنگ و بو و مزه‌ای هم ندارد. اما هیچکس نمی‌تواند بدون هوا زندگی کند. چیزی است که در همه‌جا، حضور دارد، روان است و جریان دارد. در اتاق‌تان، در محل کار، در تابستان، در زمستان و در هرجا و هر زمان که تصورش را بکنید، وجود دارد. اگر نباشد، اصلا نمی‌توان زنده بود. برای روشن شدن این مطلب اخیر مثالی می‌زنم.

زمانی را تصور کنید که می‌خواهید برای منزل خود مبلمان جدیدی را خریداری نمایید. یا برای خودتان پیراهن یا کلاه یا حتی عینکی بخرید. حالا از خودتان سؤال کنید که در حین خرید به چه نکاتی توجه می‌کنید؟ آیا قیمت آن برای شما مهم است؟ یا راحتی آن؟ آیا شیک بودن و نمود و جلوۀ ظاهری آن برایتان مهم است یا سبک طراحی آن؟ حتی شاید از خودتان بپرسید که این لباس یا پیراهن را برای چه فصلی می‌خواهم؟ تابستانی باشد یا زمستانی؟ گرم باشد یا خنک؟ دربارۀ عینک، طبی باشد یا صرفا آفتابی یا حتی جدیداً، عینک شب؟

هر پاسخی که به هریک از پرسش‌های فوق بدهید، درحقیقت و با بیانی ساده، فلسفۀ شما از داشتن آن کالا یا محصول است. شخصی که مبلمانی را خریداری می‌کند تا جلوه و تعریف بهتری از زندگی خود به دیگران ارائه کند، پیرو یک دیدگاه و فلسفه در خرید مبلمان است، و شخص دیگری که راحتیِ آن برایش در اولویت قرار دارد، پیرو نگاه و فلسفه‌ای دیگر. همچنین، حتی گاه نمی‌توان گفت که کدامیک بهتر یا بدتر است. بلکه ممکن است که صرفاً «کارایی» و «بهره‌وری» آن مدنظر خریدار باشد. بعد از این، ممکن است یک گام جلوتر رفته، و دیدگاه یا نگاه کلی شما را مورد پرسش قرار دهیم.

مثلاً بپرسیم چرا برای خرید فلان لباس، معیارت را روی قیمت و نه کیفیت قرار دادی؟ که در اینجا درحقیقت می‌خواهیم «دیدگاه» خریدار را مورد پرسش قرار داده یا به آن توجه دهیم. در این سطح، بتدریج از «لایۀ سطحی» و «نموداری» پدیدارِ «خرید لباس» گذر کرده و به لایۀ «اندیشه» و «تفکر» شخص برای خرید اشاره می‌کنیم. در این لایه ممکن است دیدگاه او را به چالش کشیده، دیدگاه‌های متفاوت و گوناگونی میان ما ردّ و بدل شده و نهایتاً به یک جمع‌بندی یا نگاه جدید برسیم. نیازی به اثبات نیست که گفتگو دربارۀ نحوه و نوع تفکر فرد در زمینۀ فوق، باعث آشکارشدن دیدگاه و نظر فرد نسبت به موضوع محل تأمل شده و به بررسی لایه‌های تفکر فرد پرداخته و نهایتاً موجب دسترسیِ آگاهانۀ فرد در سطح «خودآگاهانۀ» ذهنیِ خویش، نسبت به انتخاب‌ها، رفتارها و اعمال می‌شود. چیزی که شاید قبل از این، بصورت «ناخودآگاه» در رفتار و اعمال شخص ظهور می‌یافت، اکنون می‌تواند با «اراده» و «بنحوی آگاهانه» همچون اهرمی در دست فرد بوده و به او بهتر خدمت نماید.

مثال دیگری که شاید راحت‌تر و نزدیک‌تر به مقصود ما در اینجا باشد، گفتگو دربارۀ احساسات و افکار شخص است. مثلاً زمانی که از رفتار یا رویدادی از سوی پدر یا مادر یا سایر افراد مرتبط با خود نارحت یا دلگیر شده است. در اینجا می‌پرسیم که علّت ناراحتی تو چه بود؟ یا دقیق‌تر اینکه چه «فکری به ذهنت رسید که باعث شد از فلان حرف یا رفتار، ناراحت و آزرده شوی؟ آیا ممکن است این فکر یا ذهنیت تو اشتباه باشد؟ آیا نگاه، نگرش و تفکر دیگری دربارۀ موضوع فوق وجود دارد؟ شاید بتوان گفت که این امور اغلب در «علم» روان‌شناسی مورد بررسی قرار می‌گیرد. همانطور که حتماً خوانندگان محترم می‌دانند، خودِ «علم» نیز گرچه ممکن است حاوی، و دربارۀ امور عینی و فیزیکی باشد، اما خودش که معمولاً بصورت یک «نظریه»  و «چارچوب» بیان و ارائه می‌شود، امری انتزاعی است.

در گام بعدی ممکن است دربارۀ موارد انتزاعی‌تری با شخص گفتگو کنیم. مثلاً بپرسیم دلیل اینکه سبک زندگی دین‌دارانه یا سکولار را انتخاب کرده است چیست؟ یا بپرسیم چرا اغلب به مصرف و خرید مداوم و پی‌درپی کالاها می‌پردازد؟ آیا این خریدها، بنوعی «معنابخش» زندگی او هستند؟ آیا او نسبت به این مسئله و چنین نگرشی در سطح «آگاهانۀ» خویش مطلع است؟ آیا اگر مطلع است یا اکنون مطلع شده است، آن را می‌پسندد و مایل است که در سطح «آگاهانه» نیز آن را انتخاب کند؟ یا اینکه چنین معنابخشی به زندگی را نمی‌پسندد و مایل به تجدیدنظر در آن است؟ اگر مایل به تغییر آن است، چه دیدگاه‌ها و نگاه‌های جایگزینی دربارۀ معنابخشی به زندگی وجود دارد؟ هریک از این دیدگاه‌ها، چه مقتضیات و پیامدهایی دارند؟ چگونه است که امروزه، افراد شناخته‌شدۀ زیادی را می‌بینیم که به کارهای بشردوستانه و خیرخواهانه، بعنوان یک امر معنابخش به زندگی خود می‌پردازند؟

در گام بعدی شاید بتوانیم دربارۀ انتزاعی‌ترین موضوعات همچون خدا، فرشتگان و مسئلۀ اذهان دیگر گفتگو کنیم. گفتگو، خودش امری است که ریشه در انتزاعات دارند و امور فوق نیز خود انتزاعی هستند. برعکس مورد اول که لباس یا مبلمان خودشان یک امر فیزیکی و عینی بودند. در این زمینه، ارائه‌ای بصورت زیر شاید کمک‌کننده باشد:

  • اشیاء فیزیکی (عینی و غیرانتزاعی) + گفتگو دربارۀ اشیاء عینی (انتزاعی) = عینی + انتزاعی
  • دیدگاه‌ها یا افکارِ فرد (انتزاعی) + گفتگو دربارۀ افکار فرد (انتزاعی) = انتزاعی + انتزاعی

وقتی موضوعات، انتزاعی می‌شوند، شرایط برای درک آن موضوعات ممکن است برای همۀ افراد به یک اندازه آسان نباشد. یکی از بهترین مثال‌ها، علم ریاضیات است که در عین حال که کاملاً و همواره، از ازل تا ابد، دارای قوانین ثابت و غیرقابل تغییر بوده و هست، خود از انتزاعی‌ترین امور به حساب می‌آید. اینکه مثلث دارای سه ضلع و سه زاویه است، صرفاً و فقط یک تعریف است؛ تعریفی که تنها وقتی در قالبِ اشیاءِ عینی ریخته می‌شود، قابل‌دیدن و عینی می‌شود. اما همین مثلث نیز، دارای قوانین و انواع مختلف است که همواره در طول زمان و مکان، دارای قوانین ثابت و غیر قابل تغییر بوده و هست: مجموع زوایای داخلی مثلث، مثلث قائم‌الزاویه، مثلث متساوی‌الساقین، و قوانین جاری دربارۀ هریک از آنها نظیر

اما جالب اینجاست که خود این امورِ انتزاعی و غیرعینی، بستر تولید و تکثیر بسیاری از زیبائی‌های عینی و بصری اطراف ما شده و می‌شوند. ازجمله: طراحی انواع ساختمان‌ها، صنایع، اتومبیل‌ها، گوشی‌های موبایل و غیره. در یک کلام باید گفت که هریک از کوچترین چیزها در اطراف ما، ابتدا در سطح انتزاعی وجود داشته و سپس در سطح عینی پدیدار گشته است. بعلاوۀ اینکه، وقتی در سطح انتزاعی وجود داشته، یا آگاهانه بوده است و یا ناآگاهانه، اما حتماً آن مرحله را پشت سر نهاده است. اما همانگونه که افراد زیادی هستند که از دشواری و سختی ریاضیات، بدلیل انتزاعی بودن، سخن به میان آورده‌اند، همانگونه هم درک امور انتزاعی از هر نوع، ازجمله فلسفه، ممکن است برای افراد زیادی غیرقابل درک یا دشوار بنماید.

جالب‌تر اینکه، افرادی مبدع و یا محرک فلسفه در طول تاریخ بوده‌اند که اغلب در ریاضیات و هندسه، دست بالایی داشته‌اند. مثالی در این زمینه را در جمله‌ای منسوب به افلاطون در سردرب آکادمی خویش میتوان یافت: هرکه هندسه نداند، در این سرای راه ندارد. بطور خلاصه میتوان گفت که اغلب فیلسوفان بزرگ، در ریاضیات، مهندسی، نجوم و فیزیک سرآمد بوده‌اند.

سپس، چیزی که احتمالاً برای افراد بیشتری قابل‌درک و لمس است، گفتگوهایی است که در مراکز مشاوره و روان‌شناسی به آنها پرداخته می‌شود. این گفتگوها، اموری کاملاً انتزاعی هستند اما آیا کسی می‌تواند ادعا کند که این گفتگوها بی‌فایده و عبث هستند و افراد فعال در این حیطه‌ها، افرادی هستند که صرفاً بی‌جهت و بدون دلیلی عاقلانه و کارآمد، در این حوزه‌ها فعالیت دارند؟ علیرغم غیرقابل انکار بودنِ بی‌سوادیِ برخی مدرک‌داران در تمامی رشته‌ها ازجمله روان‌شناسی، با توجه به خیل عظیمی از مراجعان که از نتیجۀ مشاوره و روان‌شناسی خود راضی بوده‌اند و جلسات مشاورۀ آنها منجر به یک زندگی بهتر با آسایش بیشتر برای آنها بوده است، باید گفت خیر.

اما خود این علم روان‌شناسی در علمِ دیگری بنام فلسفه نیز می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد: فلسفۀ روان‌شناسی. اخیراً کتاب‌های نشر دانشگاه آکسفورد را دیده‌ام که به این موضوع می‌پردازد که روان‌شناسان چگونه ناراحتی‌های عادی را تبدیل به افسردگی‌های حادّ و مزمن می‌کنند. و گویا این کتاب در امریکا، جایزه یکی از برترین کتاب‌های این حیطه را به خود اختصاص داده است. در حقیقت، این کتاب توسط یک فیلسوف روان‌شناسی در دانشگاه نیویورک نوشته شده است. همچنین امر آموزش، که یکی از مهم‌ترین عوامل پیشرفت بشر در طول دوران حیات او بر کرۀ خاکی بوده است، خود در علمِ فلسفه مورد بررسی قرار می‌گیرد: فلسفۀ آموزش. امور مربوط به دین، خدا و جهان دیگر توسط الهیات بیان می‌شود و این خود در فلسفه مورد بررسی قرار می‌گیرد: الهیات فلسفی و فلسفۀ الهیات. گاهی خود علم و تاریخچه و فرازوفرودهای آن نیز در فلسفه مورد تأمل قرار می‌گیرد: فلسفۀ علم.

اینکه افراد و انسان‌ها در ذهن خود چه شرایطی را دارند و شرایط ادراک ذهنی و اقتضائات و روش‌ها و نحوۀ درک انسان از خودش و از دیگران چگونه است و به چه عوامل و شرایطی وابسته است و آیا مادی است یا غیرمادی نیز در فلسفه مورد تأمل قرار می‌گیرد: فلسفۀ ذهن. نهایتاً می‌توان گفت که هرچیزی و هر علمی را می‌توان در فلسفه مورد بررسی و تدقیق قرار داد و از کژی‌ها و ناراستی‌ها و راستی‌های خودِ آن چیز و روش‌ها و رویکردها نسبت به آن سخن به میان آورد و آزمود و در پایان به نتایج، دیدگاه‌ها و نظرات متفاوت و جدیدی رسید. در مجموع، باید گفت که فلسفه، علم ناظر به سایر علوم است.

در پایان اینکه، فلسفه هوا است چون کسی نمی‌تواند انتظار داشته باشد که هوا را ببیند اما میتوان درک کرد که هوا خوب است یا بد، آلوده است یا تمیز، پر از اکسیژنِ زندگی است یا پر از دود و تعفن زندگی‌زدا. آیا نیاز به هوایی با کیفیت بهتر است یا خیر. شاید بتوان گفت که از این طریق بوده است که کژی‌های اندیشۀ بشری آشکار و راستی‌ها جایگزین آن گردیده است. رنه دکارت فیلسوف عصر روشنگری فرانسوی، در نامه‌ای به شاهزاده الیزابت بوهمیا، می‌گوید: تمدن یک چیز لوکس و اشرافی نیست ـ چنانچه برخی در ایران معاصر پنداشته‌اند ـ بلکه تمدن چیزی است که بواسطۀ فکر و فلسفه بدست می‌آید.