«سه چیز است که برای هر انسان متعارفی روشن و واضح میباشد و آدمی در آن تردیدی به خود راه نمیدهد، نخست آنکه خودش هست و وجود دارد. دوم آنکه بیرون از او چیزهایی وجود و واقعیت دارند و سوم او میتواند آنها را بشناسد و از آنها آگاه شود» (ترجمه و شرح بدایه الحکمه علامه طباطبایی، شیروانی) ——— «ذهن انسان فقط جهان خارجی را منعکس نمیکند، بلکه خود در تشکیل شناسایی سهم عمدهای دارد و این خود انسان است که دادههای خارجی را صورت و سامان میبخشد» (فلسفه نقادی کانت، کریم مجتهدی) . دو جمله متفاوت بالا از ۲ استوانه فکری یکی در ایران که وامدار ملاصدراست؛ یعنی علامه محمدحسین طباطبایی و دیگری از آن امانوئل کانت، پایهگذار اصلی مدرنیسم است. مقایسه ۲ جمله بالا و نتایج مترتب بر آنها، شکاف عمیق و پرنشدنی ۲ دیدگاه را بخوبی روشن میکند، یکی با نگاهی الهیاتی جهان را کاملاً قابل شناخت میداند و اصلا انسان متعارف را انسانی میشناسد که به چنین شناخت و توانایی کشف آن اذعان دارد و دیگری حتی در وجود جهان خارج شک میکند و رسوایی را برای فلسفه بالاتر از این نمیداند که توانایی اثبات عالم خارج را ندارد. فیلسوف صدرایی برای اثبات خود و جهان خارج حتی استناد به متون مقدس میکند و نام فلسفه را بر احتجاج خود مینهد و حال آنکه کانت خود سوژه را محور هستی میداند و حتی معرفت به واجبالوجود را منتفی اعلام میکند و آن را فوق طاقت عقل بشری معرفی میکند. در نگاه صدراییان علومی مثل ریاضیات حدوسط شمرده میشوند و علم تجربی علوم نازل و پست و علم آخور معرفی میشود و حال آنکه دومی نخستین و ابتداییترین راه وصول به معرفت و شناخت را امور حسی و تجربی معرفی میکند.
در نگاه و اندیشه سنتی تحقیق و تفحص در علوم تجربی، جدا از نازل شمرده شدن آنجا که با سخنان عقلای مکتب منافات داشته باشد، نارواست و اساساً عقل آنقدر مشغول عوامل علوی است که عوالم پایینتر را قابل بررسی و وارسی نمیداند و این در حالی است که یک کانتی از امور جزیی و حسی شروع میکند و اساسا به عالم علوی راه پیدا نمیکند، چرا که قابل شناخت و معرفت نیستند.
نوشتههای مرتبط
در سراسر تاریخ، تفکر سنتی علم و عالم و فیلسوف در خدمت کلمه توحید و نتایج مترتب بر آنها هستند دانشمند سنتی حتی آنجا که به بررسی و مشاهده تجربی میپردازد، این مشاهدات را آیاتی از خداوند میداند که آنها را بر صاحبان بصیرت نمایانده است. دانشمند و فیلسوف سنتی ما آنجا که با معیارهای خویش به کاوش و جستجوی تجربی و عقلی میپردازد، اگر این کاوش و جستجو مطابق با پارادایم کلی سنت باشد از سوی قدرتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه پذیرفته میشود و آنها که دیگر تطابقی با این نهادها نداشته باشد، با علم به اینکه نتایج چنین مشاهدههایی و استدلالهایی گوش شنوایی برای شنیده شدن ندارند از خیر آنان گذشته و نظریات خود را به صورت ابتر رها میکند و در اینجا تنها یک چیز و یک چیز مطرح است و آن پیروز و سربلند شدن پارادایمی به نام معنویت و تفکر رسمی و مورد نظر عرفهای موجود و قدرت است و برداشتهای تازه کاملا در برابر آن رنگ میبازند. مثالهای فراوانی در این زمینه از تلاشهای ناکام دانشمندانی مثل ابنسینا و دیگران صحهای برمدعای گفته شده است. در حقیقت در داستان کاوش علمی و فلسفی در تکفر سنتی، عقل، سنتی میشود و نه سنت، عقلانی.
اما علم جدید که محصولات و میوههای تفکر جدید است با بهرهگیری از سوژه محوری، دین تام و تمام به کانت دارد، چرا که با تزریق تفکر کانتی، پژوهش و تفکر خود بنیاد شکل میگیرد و آثار و پدیدارهای مدرن متجلی میشوند. کانت بانفی مابعدالطبیعه و گذراندن اخلاقی مستقل و خود بنیاد که وابستگی به امر دیگری ندارد، افقی جدید برروی بشریت میگشاید و اخلاق را از وامداری دین رهایی میبخشد و آن را منصبی انسان مدار میبخشد.
همراهی اخلاق خودبنیاد و انسانمدار، همراه علم تجربی سوژه محور زمینه را برای پیدایش مفاهیم اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جدید پدید میآورد و نهادها و کنوانسیونهای مختلف بینالمللی از دل آن بیرون میآیند که مشروعیت خود را از سوژهای میگیرند که تفکر آن انتقادی است و راه تقدیر آن بسته نیست و این نهادها نیز مقدس نیستند و میتوان در اصول و بنیان آنان تجدید نظر کرد. حال ما هستیم و بزنگاه تاریخی دیگر و انتخاب میان دو پارادایمی که گویا هر یک از دیاری جدا هستند و ربط و نسبتی با هم ندارند و جدا از ارزشگذاری خوب و بد برای این دو نگاه، ناگزیر به انتخاب هستیم. این دو رویکرد نمیتوانند سر بر یک بالین بنهند اگر چنین شود حاصل تزویج آنان، نوزاد ناقص الخلقهای است که میخواهد هم نشانی از این داشته باشد و هم از آن، غافل از آنکه چنین والدینی از یک نوع نیستند و این نوزاد خود معضلی جدی برای فرهنگ و اجتماعی است که توان یک بام و دو هوا را ندارد و دیر یا زود نوزاد علیل خود را از دست میدهد. این انتخاب روند حرکتی اجتماع ما را در آینده روشن خواهد کرد.