ایلیچ، ایوان، فقر آموزش در آمریکای لاتین(۱۳۵۳)، هوشنگ وزیری، چاپ اول، انتشارات خوارزمی
این کتاب شامل ۱۰ فصل که هرکدام از سخنرانیهای ایوان ایلیچ که در زمانها و مکانهای مختلف ایرادشده است، بهعلاوهی مقدمه و پیش گفتار هست. همانطور که ایلیچ در پیش گفتار مطرح میکند، در هر فصل ماهیت یک ایقان مورد پرسش قرار میگیرد و سعی میشود به یکی از فریبهایی که در سیستم وجود دارد، و حتی شاید قبول وجودشان نیز مشکل باشد، پرداخته میشود.
فصل اول( دعوت به جشن)
در اولین بخش از این کتاب، ایلیچ برای باز کردن مباحث خود از استعارهی جشن استفاده میکند. او در این سخنرانی که در میان جمعی از دوستانش صورت گرفت، تلاش کرده است تا به مخاطبان خود بگوید که باوجود نظامها و سیستمهای موجود در جهان، بااینکه بهنوعی محدودکننده هستند، باید در نظر داشت که هیچگاه برای تغییر دیر نیست و همچنین الزامی برای زیست به شیوهی گذشتگان وجود ندارد و حتی” زمان حال یکی، گذشتهی دیگری است و آیندهی کس دیگر”.
ایلیچ از ما میخواهد این وضعیت بغرنج را درک کنیم و به سمت رهایی جستن از آن حرکت کنیم. ازنظر او باید دست از تلاش برای حل مسائل خود بهوسیلهی انتقال قدرت برداریم و در عوض بکوشیم انسانی باشیم که میخواهیم و انسانیت انسان را جشن بگیریم.
فصل دوم(خشونت)
در این بخش ایلیچ سعی در انتقاد از این خصلت آمریکاییها که فکر میکنند هرزمان که لازم است، کسی را پیدا کنند که در آسایششان شریک باشند، دارد و درنهایت موجب میشود انسانها را از طریق بمباران مجبور به پذیرش هدایا کنند. و این انتقاد را بهوسیلهی تشریح جنگ ویتنام مطرح میکند. او معتقد است که باید با کنار گذاشتن این خصلت، همگی علیه فقر در جهانهای سوم، متحد شوند.
ازنظر ایلیچ این خصلت آمریکاییها و ناکامی در جنگهایشان در آسیا و غیره، به دلیل “نداشتن درک درست از معیارهای زندگی در مکانهای مختلف و همچنین متفاوت بودن آن با معیار زندگی آمریکایی، که انبوه مادی است، است.”
فصل سوم( خارجی نه، اما بیگانه)
ایلیچ در این بخش به مهاجران پورتوریکویی که به آمریکا آمدند، پرداخته است.در دورههای مختلف آمریکا مهاجران متفاوتی را از مکانهای گوناگون به خود دیده است، اما در این میان بین اکثر آنها، مثل لهستانیها یا سیسیلیها با پورتوریکوییها تفاوت بسیاری وجود داشته است. علیرغم اینکه مهاجران پورتوریکویی را همانند مهاجران اروپایی تلقی میکنند، ایلیچ معتقد است که پورتوریکوییها به زندگی آمریکایی شباهت بیشتری دارند تا زندگی اروپایی. استدلال او نیز،کردار پورتوریکوییها در آمریکا است.
تعداد بالایی از مهاجران پورتوریکویی بعد از چنگ جهانی دوم به دلیل ارزانی سفر هوایی و اینکه در طول جنگ آمریکا را دیده بودند، شروع به مهاجرت کردند و در نیویورک هم که شروع به بازسازی از محلههای فقیر از سر گرفتهشده بود، بدون هیچ تبعیضی، پورتوریکوییها را به ساختمانهای نوساز منتقل کردند.
درواقع مسئلهای که ایوان ایلیچ از بحث مهاجرت پورتوریکوییها به نیویورک دارد، بحث تفاوتهای آنها با جامعهی جدیدشان است و اینکه شاید افراد در پورتوریکو در ظاهر اعتقادات متفاوت داشته باشند، اما اینها به دلیل متفاوت بود فضای زندگی آنها در منطقهی خودشان بوده است نو به معنای اختلاف بنیادین نیست. درواقع اینکه افراد این دو جامعه بتوانند به یگانگی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی برسند چیز عجیبی نیست.
فصل چهارم(فصاحت سکوت)
در این فصل ایوان ایلیچ به مسئلهی زبان و برقراری ارتباط از این طریق میپردازد و این مسئله را در بین پورتوریکوییهای مهاجرت کرده و بین مبلغان مذهبی موردبررسی قرار میدهد.ازنظر او برای ارتباط برقرار کردن با افراد مناطق دیگر با زبانهای متفاوت، تنها یادگرفتن لغات و دستور زبان آن کافی نیست بلکه باید سکوت آن را نیز آموخت. او میگوید مبلغان پس از سالها که از زادگاه خود دور شدند همچنان نتوانستند مکان جدید را به منزلگاه خود تبدیل کنند و در حالی به زبان بومیان آنجا سخن میگویند، نمیتواند در برخورد با آنها و انتقال مفاهیم موردنظرشان بهدرستی عمل کنند.
فصل پنجم(روی دیگر ترحم)
ایوان ایلیچ در پنجمین بخش از این کتاب به مخالفت با ایدهی فرستادن ده درصد از کشیشان و راهبه های امریکای شمالی و کانادا به امریکای لاتین در طی ۱۰ سال، میپردازد. او دلایل مختلفی را بیان میکند. از طرفی این کار را باعث مستهلک شدن و از بین رفتن زندگی کشیشان و راهبه هایی که باید در سرزمین مستمندان و غریبه زندگی کنند، میداند و از طرف دیگر معتقد است فرستادن این مبلغان و استفاده از انجیل برای کاربردهای ایدئولوژیکی کار غلطی است. او این کار آمریکای شمالی را نوعی آمادهسازی برای تسخیر آمریکای لاتین میداند.ایلیچ برای مقابله از این اتفاق به تأسیس کانونی میپردازد که دو هدف اصلی داشت : ۱. کم کردن زیان حاصل از این رخداد ۲. نفوذ پیدا کردن بین نزدیکان پاپ و تلاش برای منتفی کردن این برنامه.
فصل ششم(مدرسهها مددی نمیرسانند)
بحث اصلی این سخنرانی، به وجود آوردن طبقه متوسط گسترده در پی افزایش آموزش مدرسهای است. ایلیچ توضیح میدهد که چطور آموزش مدرسهای نتایج مورد انتظار را به دنبال ندارد. او معتقد است که این آموزش سبب اختلاف و شکاف عمیق بین تودهی روستایی و اقلیت دانشآموخته میشود.
از طرف دیگر ایلیچ دشواری جدایی آموزش از مدرسه را مطرح میکند. یعنی همانطور که در طول تاریخ کلیساها کار رستگاری را انجام میدهند و یا ارتش وظیفهی محافظت از کشور را داشته است, وظیفهی مدرسه نیز آموزش است و اگر این آموزش از راهی غیر از مدرسه کسب شود, نامشروع و تأیید نشده، است.
از دیگر جنبههایی که مدنظر نویسنده در این بخش است، تناسب میان هزینهی تحصیل و درامد افراد، بودجهای که دولت به آموزش تخصص میدهد و تعداد افرادی که به تحصیل میپردازند، است. بهعنوانمثال درجایی که فقط یک درصد جمعیت میتواند از دانشگاه فارغالتحصیل شود، ۱۸ درصد بودجهی دولت صرف آموزش میشود.
او در آخر میگوید که اگر همین روند در مدارس ادامه پیدا کند و این شکاف وجود داشته باشد درنهایت به خشونت و فاشیسم ختم میشود و افراد بر اساس نمراتی که از مدرسهها گرفتهاند تقسیمبندی میشوند.
فصل هفتم(مدرسه چون گاو مقدس)
ایلیچ در این قسمت به بحران مدرسه میپردازد و معتقد است که همانگونه که عصر فئودالیسم و غیره داریم، عصر مدرسه نیز داریم که ممکن است این هم به پایان برسد.
عصر مدرسه از ۲۰۰ سال قبل و با تصور اینکه مدرسه لازمهی آموزش است پدید آمد و ازنظر او، وظیفهی نسل جدید است که آن را از بین ببرد.
درواقع ایلیچ مدرسه را ازاینجهت که به سبک زندگی تبدیلشده و دیگر نمیتوان زندگی را بدون رفتن به مدرسه تصور کرد موردنقد قرار میدهد و معتقد است خروجی آن دانشآموختگان تمامعیار نیستند.
او بهصورت خاص به بررسی مدارس پورتوریکو میپردازد و میگوید هرچند که میزان محصلان آن بیشتر از امریکا است اما سرخوردگی و شکست آنها بعد از تحصیل هم بیشتر است. به همان اندازه که پیش میرویم, شکست نیست اندوهناکتر میشود.بهعلاوه ایلیچ بهنقد نظام آموزشی پورتوریکو میپردازد و میگوید نباید از سیستمی که کودکان شما را پاییندست آمریکاییها میکنند استفاده کنیم بلکه باید راه آموزشی مستقل از دیگران را پیدا کنیم. درواقع ایلیچ گاو مقدس واقعی را در پورتوریکو، مدرسه میداند. یعنی چیزی که وجود آن و مزیتهایش بدیهی محسوب میشوند.
فصل هشتم(توانایی جنسی و سیاسی)
ایلیچ در این بخش به بحث آموزش مسائل جنسی و کنترل جمعیت میپردازد و این کنترل را از ارزشهای بورژوازی و کمک به آن میداند. در ادامه بیان میکند که این آموزش باید به دنبال فعالیتهای سیاسی صورت بگیرد و دراینباره میگوید ” پیشنهاد من ،که برنامههای دامنهدار آموزشی برای بزرگسالان باید به نحوی تعیینکننده به تنظیم خانواده معطوف باشد ،دربرگیرندهی وظیفهی آموزش سیاسی است.”
فصل نهم(فقر طرحریزیشده)
“در جهانی که وقت، پول معنی نمیدهد و برفپاککنهای دستی کفایت میکند و یک ماشین سنگین باید بهاندازهی عمر انسان کار کند، به وسایل ارزان حمل نیاز است نه گران.”
ایوان ایلیچ در این بخش قصد دارد تأثیر پیاده کردن سیستم مدرسه کشورهای پیشرفته را بر کشورهای جهان سوم نشان دهد و بیان میکند که تمرکز تام ثروت بر آموزش، در این کشورها باعث “کمرشدی” و تفکیکناپذیری مسئلهی آموزش از مدرسه، میگردد.
فصل دهم (ساخت یک انقلاب فرهنگی)
در آخرین بخش این کتاب ایلیچ بهگونهای به جمعبندی مهمترین مباحث بیانشده میپردازد. یکی از این موارد تفاوت تأثیر مدارس در جوامع ابتدایی و پیشرفته و مبحث دیگر تأکید بر اهمیت جداسازی مفهوم آموزش از مدرسه، است. او معتقد است که راه این جدایی انقلاب فرهنگی است که در پی آن آموزش اجباری و برتری در محیط کار بر اساس درجهی تحصیل در مدارس، از بین میرود. حتی ایلیچ از این هم فراتر میرود و میگوید:” تأثیر ویرانگری اجتماعی و روانشناختی که در ذات مدرسهی اجباری است، فقط نمونه ایست برای تأثیر ویرانگری که خاص همهی نهادهای بینالمللی است- نهادهایی که املاء میکنند.”
در آخر هم بحث خود را با نقلقولی از مارکس که میگوید:” آنان میخواهند تولید را به چیزهای سودمند محدود ببینند، ولی فراموش میکنند که تولید بسیار زیاد چیزهای سودمند، پیدایش بسیار زیاد انسانهای ناسودمند را به دنبال میآورد.” به پایان میرساند.