انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فضاهای عمومی و خصوصی شهر

فضاهای عمومی و خصوصی شهر نوشته ی دکتر علی مدنی پور و ترجمه ی دکتر فرشاد نوریان، تهران، شرکت پردازش و برنامه ریزی شهری، ۱۳۸۷، ۲۸۸ص.
تفکیک محیط زندگی به عرصه های خصوصی و عمومی از مؤلفه های کلیدی است درباره ی اینکه چگونه اجتماع خود را سازماندهی کنیم. این تقسیم بندی از قدیمی ترین سکونتگاهها تا کلانشهر های کنونی، قابل مشاهده بوده است؛ تقسیم بندی که هم ارتباطات اجتماعی را منعکس می کند و هم به آن شکل می دهد. اما این تقسیم بندی ساده و صرفا متضاد نیست بلکه طیف وسیعی را در بر می گیرد که دامنه ای از خصوصی ترین تا عمومی ترین عرصه های جامعه و فضای شهری، است. در واقع نحوه ی تفکیک فضا و همینطور رابطه بین عرصه های عمومی و خصوصی انعکاسی از روابط اجتماعی بوده وشاخص چگونگی و نحوه ی سازماندهی اجتماع است. بنابر این تفکیک فضا و اجتماع به عرصه های عمومی و خصوصی بر حالت روحی افراد تأثیر می گذارد، به رفتاری وی نظم می بخشد و ساختاری با دوام بر جوامع بشری و فضاهایی که این جوامع را در اختیار خود میگیرند، می افزاید.
در کتاب پیش رو سرشت عرصه های عمومی و خصوصی اجتماع و رابطه بین این دو عرصه مورد بررسی قرار می گیرد. برای درک چگونگی این تفکیک بررسی مورد نظر علاوه بر فضای ملموس و کالبدی جوامع بشری، بخشی مهم از زندگی اجتماعی بشر را تشکیل داده و در بطن اینکه مردم چگونه با یکدیگر در جوامع زندگی می کنند، قرار گرفته است. اینکه چگونه افراد خود و دیگران را از هم تفکیک می کنند و به آنها معنا می بخشند. بنابراین طبیعت و رابطه بین فضاهای خصوصی و عمومی شهر و معنای اجتماعی و روانی این فضاها موضوع اصلی کتاب است. اهمیت ویژه ای که کتاب دارای آن است پرداختن به عرصه های خصوصی و عمومی به صورت توأمان می باشد. خصوصی و عمومی مفاهیمی هستند که تنها در ارتباط با یکدیگر و در مجاورت هم جنبه ی معقولانه می یابند، زیرا مفاهیمی هستند که به طور متقابل وابسته به یکدیگرند. این کتاب دیدگاهی پویا و یکدست به هر دو عرصه داشته به گونه ای که بین هر دو عرصه حرکت کرده و بررسی هر عرصه را به تنهایی و از درون عرصه ی دیگر، فراهم آورده است. مباحث مربوط به گونه ای سازماندهی شده که از فضای خصوصی و داخلی ذهن آغاز و در نهایت به فضای عمومی و غیر شخصی شهر منتهی می شود. فصل های این کتاب شامل عناوین ذیل هستند:
مقدمه
فصل ۱ فضای شخصی بدن
فصل ۲ فضای انحصاری ملک
فصل ۳ فضای صمیمی خانه
فصل ۴ استفاده از فضای بین شخصی برای معاشرت با دیگران
فصل ۵ فضای جمعی در محله
فصل ۶ فضای کالبدی و نهادینه شده در محیط مشترک
فصل ۷ فضاهای غیر شخصی شهر
فصل ۸ فضاهای عمومی و خصوصی شهر
فصل اول کتاب با عنوان فضای شخصی بدن، توجه اصلی به بدن یعنی به فضای باطنی و فردی و نیز فضای کالبدی-روانی، دارد. این فصل از کتاب مباحث متناظری را که درباره ی رابطه بین خود و دیگران مطرح است، بیا می کند. به عنوان مثال در نظر دکارت ذهن غیر کالبدی است و تمایز واقعی با بدن دارد. بسیاری از صاحب نظران این دو گانگی را زیر سؤال برده اند که از جمله ی آنها می توان به فروید اشاره کرد. نظریه های فروید که ریشه در آرمانگرایی آلمانی و تفکرات نیچه دارد امکان نقد روانشناسانه ی فرد را فراهم می آورد. به نظر می رسد ضمیر آگاه و ناآگاه، ذهن و بدن، به عنوان تجلی گاه عمیق قلمروهای خصوصی و عمومی، ارتباط و استمراری قویتر از آنچه بتوان با یک تمایز ساده بین آنها بیان کرد، با یکدیگر دارند. در این فصل همچنین مطرح می شود که چگونه افراد با خود و با جهان اطراف خود رابطه برقرار می کنند و چگونه روشهای گوناگون تحلیل مذکور به دیدگاههای مختلف درباره ی فضای شهری و تعیین حد و حدود عرصه های عمومی و خصوصی می انجامد. از جمله این دیدگاه ها نظریات ادوارد هال بویژه در ارتباط با فضای شخصی است. وی در رابطه با نحوه ی بکارگیری و تفسیر فضا توسط مردم مقوله ی فرهنگی را گشوده است. هال روابط بین شخصی و متعاقب آن فضای بین افراد را به چهار دسته تقسیم کرده است: صمیمی، شخصی، اجتماعی و عمومی. ” او معتقد است که نوع برقراری ارتباط اصی زیر بنایی فرهنگ را تشکیل می دهد، برای هال فاصله ی شخصی یک عرصه یا حباب محافظی است که یک موجود زنده بین خود و دیگران برقرار می کند” (ص ۳۸). این فصل در ادامه به بررسی طبیعت و ابعاد فضای شخصی و نقشی که در شکل گیری عرصه های خصوصی و عمومی ایفا می کند، می پردازد. اهمیت فضای شخصی ین است که نه تنها یک قلمرو فردی بلکه بخشی از فضای گروهی را معنا می بخشد و فقط در زمینه ی رویارویی های اجتماعی و نه به عنوان یک قلمرو مطلق شکل می گیرد. ” فضای شخصی عرصه ای دینامیک و دائما در حال تغییر است که متکامل شده و بر اساس او ضاع و احوال و موقعیتی که فرد خود را در آنها می یابد، قبض و بسط می یابد” (ص۵۵).
فصل دوم یک قدم فراتر می گذارد و فضای قابل رویت و ساکن عرصه ی خصوصی یعنی ملک خصوصی را مورد بررسی قرار می دهدو ملک شخصی در واقع موجودیتی نهادینه شده و حقوقی است که ابعاد شخصی و غیر شخصی را در هم ترکیب می کند. در ابتدای فصل تعریفی از عرصه خصوصی و فضای خصوصی ارائه می شود و سپس حقوق مرتبط با حریم خصوصی از دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار می گیرد به عنوان مثال بر اساس ماده ی ۱۲ بیانیه ی جهانی حقوق بشر ” به هیچ وجه نباید دخالت ناموجه در حریم خصوصی، زندگی، خانه یا ارتباطات فرد یا زیر پا گذاشتن حرمت و عابروی وی صورت گیرد. هر فرد حق دارد که علیه اینگونه دخالت ها یا تجاوزها تحت حمایت قانون قرار گیرد ” (ص۶۲). این فصل در ادامه به مفاهیم قلمرو و رفتار قلمروی می پردازد. کنترل مستمر بر بخش های خاص از فضای کالبدی توسط فرد یا یک گروه منجر به شکل گیری قلمرو می شود و مجموعه ای از رفتارها و ادراکاتی که یک فرد یا گروه بر اساس حس مالکیتی که نسبت به فضای کالبدی دارد، ابراز می کند، رفتار قلمروی عنوان می گیرد. این بحث با مطالعه درباره ی کنترل نهادینه شده انسان بر فضا که از طریق قانون به رسمیت در می آید و توسط محدوده های فیزیکی محافظت می شود دنبال می گردد. در اینجا اهمیت ملک خصوصی و عرصه ی خصوصی و حفاظت از آنها از دیدگاه رویکردهای مختلف نظری، مورد بررسی قرار می گیرد. به عنوان مثال جان لاک به مالکیت به عنوان حق طبیعی نگاه کرده و معتقد بود که مالکیت حقی است که ورای قراردادهای اجتماعی مطرح بوده و نمی تواند در معرض چانه زنی قرار گیرد. در نهایت فصل با طرح مبحثی درباره ی مرز و محدوده ها به عنوان ابزاری که توسط آن فضای کالبدی به خصوصی و عمومی تفکیک می شود و نیز نقد عرصه ی خصوصی از دیدگاه عرصه ی عمومی و همزمان نقد عرصه ی عمومی از دیدگاه عرصه ی خصوصی، پایان می یابد.
در فصل ۳ با عنوان فضای صمیمی خانه، خانه به عنوان یک نماد ذهنی و همینطور تجلی عینی قلمرو خصوصی تلقی شده و مورد بررسی قرار می گیرد. این بررسی در دو بعد که از هم متمایز و در عین حال وابسته به هم هستند، صورت می پذیرد. بعد اول خانه را به عنوان فضای صمیمی می شناسد، فضایی که به ساکنینش فرصت می دهد د راجتماعی ه رسمیت داشته و قانونی است اظهار وجود کنند. خانه مکانی است که در آن هویت شکل می گیرد و بسیاری از خاطرات از آن ریشه می گیرند. خانه د رواقع به مثابه نقطه ی مرجعی می ماند که فرد از طریق آن مرجع می تواند موقعیت خود را در جهان بیاید. در اینجا سؤالی که از جانب نویسنده مطرح می شود این است که در چنین صورتی بیخانمان ها چگونه مسیر و موقعیت خود را می یابند و از کدام حقوق می توانند بهره مند شوند؟
بعد دوم درون خانه را به عنوان عرصه ای فضایی-اجتماعی در نظر گرفته که در آن تغییر روابط متقابل شخصی و خصوصیات کالبدی خانه در طی دوران های مختف اشاره به پیچیدگی و بحث انگیز بودن موضوع حریم خصوصی دارد. در این زمینه دگرگونی هایی که در مفهوم خانواده و فضای خصوصی خانه در طی قرون وسطی، دوران مدرن و دوران معاصر، بوجود آمده است مورد ارزیابی قرار گرفته اند. ” همراه با ظهور خود فردی شده در دنیای مدرن بعد از قرون وسطی، خانه از کانون زندگی اجتماعی به زمینه ای برای گسترش زندگی خصوصی فرد و خانواده ی هسته ای تبدیل شد” (ص۱۰۱). از نمونه های ساخت و ساز مدرن می توان به مدل خانه ی جرجیایی اشاره کرد. در این خانه ها هم بخش های عمومی و خصوصی خانه از یکدیگر جدا بود و هم برخی فعالیت ها را درون فضایی مشترک در خانه قرار می داد. نمونه دیگر جداسازی عملکردی فضای درون خانه بود که منتج از خردگرایی ابزاری بود و باعث انطباق جنبه های اجتماعی و زیبایی شناسی بر هم شد. در ادمه ی فصل به ذکر انتقادهایی که از جانب مارکسیست ها و فمینیست ها بر این شیوه های ساخت و ساز مدرن وارد شده، پرداخته می شود. آنان عقیده داشتند تمایز میان عرصه ی خصوصی و عمومی امر یطبیعی نیست بلکه ساخته و پرداخته ی جامعه است. در انتهای فصل خانه و خانواده به عنوان نهادهایی معرفی می شوند که بین عمومی و خصوصی و بین غیر شخصی و شخصی، وساطت می کنند.
فصل چهارم قدم به عرصه ی عمومی با فضاهای آشکار می گذارد، روندی که تا انتهای کتاب ادامه می یابد. در ابتدای این بخش برای شناسایی ابعاد و لایه های مختلف فضای عمومی، معانی این واژه مورد بررسی قرار می گیرند. لغت عمومی که از واژه ی لاتین populous به معنی «مردم» گرفته شده، معانی گسترده ای دارد که از یک گروه کوچک آغاز شده و تا کل بشریت را در بر می گیرد. به دلیل ابهاماتی که در تعریف این واژه وجود دارد در این کتاب عرصه ی عمومی نه بر اساس تعریفی که نهادهای حکومتی از آن ارائه می کنند بلکه آن طور که درون جامعه عملا تجلی می یابد، در نظر گرفته شده است. در اینجا عرصه ی روابط بین شخصی بجای روابط غیر شخصی که بیشتر در رابطه با حکومت مطرح می شود، مورد توجه است. بدین ترتیب چگونگی شکل گیری روابط اجتماعی در عرصه ی عمومی و بر پایه ی روابط رسمی از قرون وسطی بدین سو مورد ارزیابی قرار می گیرد. دیوید هیوم و آدام اسمیت این جهت گیری را مثبت ارزیابی کرده و معتقد بودند با این روند ” امکان این فراهم شد که تودهی چهره های نا آشنای غریبه ها به صورت «تماشاگران بی طرف» در آیند تا «جذبه ی عشق افراطی به خود» و خود پرستی را قدری کنترل کنند” (ص۱۳۸). هابرماس معتقد است که پارادایم مراودات و تعاملات اجتماعی در چارچوب فعالیت های کوچک مقیای بازار شکل گرفته و اکنون توسط ارتباط های غیر شخصی و پیچیده بویژه در فضای الکترونیکی جایگزین شده است. “به رغم این انتقادات و با توجه به ظهور مراودات و تعاملات غیر شخصی، برقراری ارتباط رودررو و شخصی همچنان به عنوان قویترین شکل ارتباطات پا بر جا مانده است” (ص۱۴۱). در واقع آنگونه که در این فصل مطرح می شود آداب و رسوم و عرف خاصی که در قرون وسطی عاملی برای روابط بین شخصی در میان غریبه ها به شمار می رفت در واقع گویای یک ظاهر اجتماعی و نقابی بود که بین نیروهای اجتماعی و بیولوژیک به منظور ایجاد زیر ساخت اجتماعی برای تسهیل تعاملات به صورت واسطه عمل می کرد. در این زمینه نظریات اروینگ گافمن و ریچارد سنت در ارتباط با مدل نمایشگرایانه مورد بررسی قرار می گیرند. ضعف هایی که این نظریات دارند از جمله؛ جداسازی دکارتی قلمرو عمومی از «خود»، تأکید بر نقاب و بی توجهی به عاملی که در پشت نقاب قرار گرفته، تأکید اجتماعی غیر تاریخی آن، دلگرم بودن به عرف و عدم توجه به مسائل هنجاری و تمایلش به روابط اجتماعی زیبایی شناسانه، هستند.
در فصل پنجم با عنوان فضای جمعی در محله به الگوهای مختلف برای محله های شهری و مفهوم طراحی و برنامه ریزی محله و نقش طراحی فضای عمومی در برنامه ریزی محله، پرداخته می شود. از جمله طرحهایی که در جهت شکل دهی به محله به عنوان فضای خصوصی صمیمی ورای خانه، برنامه ریزی شده اند طرح دهکده های شهری هزاره در انگلستان و نوشهر گرایی در ایالات متحده، هستند. این محیط های کوچک شهری و فضاهای عمومی آنها نمایانگر و شکل دهنده ساختار اجتماعی و کالبدی منسجمی هستند که توسط طرفداران شهرگرایی خرد ترویج و تبلیغ شده اند. ولی سؤالی که مطرح شده این است که آیا گرایش مورد نظر موضوعی جدید است و یا تکراری؟ مثال های بسیاری از مدل های آرمان شهری تا دهکده های صنعتی و از سکونتگاههای مهجرین هنرمند تا حومه های سبز در طی دو قرن گذشته همگی حاکی از تلاش هایی برای ایجاد محله ی منسجم بوده اند. با این وجود ” ممکن است گفته شود تأکید مجددی که بر محله می شود در راستای افزایش آگاهی نسبت به محیط انجام می گیرد و در پی شکل های پایدار شهری است”(ص۱۷۰). برای روشن شدن این مطلب نویسنده به ذکر نمونه هایی از این گونه طرح ها پرداخته است ولی سؤالی که مجدد مطرح می شود این است که آیا غیر از پایداری محیط زیست دلیل دیگری برای اینکه برنامه ریزی از طریق محله انتخاب مطلوبیست وجود دارد؟ از جمله دلایل دیگر می توان اشاره به این داشت که تفکر تفکیک شهر به محله ها همچنین به عنوان وسیله ای برای مدیریت شهری و ابزاری برای فعالیت بازار آزاد به شمار می آید که در راستای فعالیت های صنعت ساخت وساز نیز دارای کاربرد است. متمایز کردن محله ها سبب متمایز کردن افرار از یکدیگر خواهد شد تا هم هویت بیایند و هم موقعیت اجتماعی برای خود بدست آورند، علاوه بر این وسیله است هم برای سازنده ها تا کالای خود را از دیگران متمایز کنند و هم برای شهر ها که در رقابت بازار جهانی صاحب برتری شوند.
فصل ۶ بر اهمیت عرصه ی عمومی به عنوان مفهومی وسیعتر که بر شکلگیری جامعه ای دموکراتیک تأثیر می گذارد، متمرکز شده است. در این بررسی نویسنده از دیدگاههای برخی صاحبنظران همچون، هانا آرنت، یورگن هابرماس، چارلز تیلور و سیلا بن حبیب که به عرصه ی عمومی پرداخته اند، بهره برده است. آرنت و هابرماس بر این عقیده اتفاق نظر دارند که عرصه ی عمومی، عرصه ای سیاسی است. اگرچه آرنت فضای کالبدی را در تحلیل خود گنجانده بود اما هابرماس بیشتر بر رسانه های چاپی به عنوان نهادی برای برقراری مناظرات عمومی تأکید داشت. آرنت و هابرماس هر دو نسبت به کیفیت عرصه ی عمومی در دولت شهر یونان باستان و دوران روشنفکری اروپای غربی قرن ۱۸، احساس نوستالژیک دارند و هر دو درباره ی گسترش جامعه ی توده ای، دیدگاه مثبتی ندارند. گ آنچه هر دو نادیده می گیرند این است که عرصه ی عمومی مورد علاقه ی آنها مبتنی بر نخبه گرایی بوده و در صورتی می تواند کار و رشد کند که اکثریت جمعیت مردم بیرون نگه داشته شوند” (ص۲۰۷). تیلور تعریفی استعاری از عرصه در جوامع پیچیده ارائه می کند، وی بدون آنکه درگیر نوستالژی شود، بر اصالت عرصه ی عمومی در جامعه ی آزاد تأکید می ورزد. بن حبیب با آرمان های دوران جنبش روشنگری موافق است اما در ضمن معتقد است که آن آرمان ها را باید با چالش هایی که تفاوت ها به دنبال دارند، رو در رو کرد. به نظر وی مردم دموکراتیک به منظور شناسایی تشتت و تکثر درونی و برای تحمل تبعات و پیامدهای این تکثر، هویت خود را در عرصه ی عمومی بازآفرینی می کنند. مفهوم عرصه ی عمومی به عنوان وسیله ای برای دستیابی به اقدامات اشتراکی که در تفکرات اجتماعی و سیاسی مورد بحث قرار گرفته و فهمیده می شود نیز مورد توجه این فصل است. این فصل در ادامه به نقش فضا در شکل گیری عرصه ی عمومی و اینکه چگونه عرصه ی عمومی در سطوح غیر شخصی و فرا فضایی عمل می کند، پرداخته است.
فصل هفتم در ابتدا به فضای عمومی غیر شخصی نظر انداخته و سپس تحول و انتقال فضای عمومی شهری را از هسته ی یکپارچه ی قصبه ها و شهرهای کوچک به حضور غیر شخصی و پراکنده ی فعلی در کلانشهر ها، مورد بررسی قرار می دهد. آگورای یونان باستان شاید یکی از معروفترین فضاهای عمومی در کل تاریخ باشد که میدان عمومی شهر و محلی برای گردهمایی مردم بوده است. ” آگورا مکانی بوده که در آن فعالیت های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دوشادوش سایر فعالیت ها صورت می گرفته و به عنوان ظرفی فراگیر برای زندگی اجتماعی شهر تلقی می شده است” (ص۲۲۳). به تدریج و همراه با رشد اندازه ی فضای شهری و تخصصی شدن آن این یکپارچگی جای خودرا به تنش میان فضای عمومی و خصوصی در شهر هی قرون وسطایی داد. شهر های قرون وسطایی در تقاطع مسیرهای تجارت شکل گرفته و فضای غیر دینی را برای تبادلات تجاری فراهم کردند. فضا در آنها بر اساس منافع تجاری که در رقابت با یکدیگر بودند شکل می گرفت. در بیان سیر تحول فضای عمومی شهر ها در ادامه ی این فصل به شهر متوازن و متقارن در دوران رنسانس و باروک می رسیم. ” فضای عمومی در دوران رنسانس و باروک مانند ویترینی بود که با دقت به صورت متقارن طراحی شده و فضای خصوصی در پس ردیف های ساده اما مرتبی از نمای ساختمان ها پنهان می ماندند” (ص۲۲۹).
با شروع عصر وسایل نقلیه ی موتوری در قرن بیستم بعد کاربردی فضا غلبه پیدا کرد و بعد نمایشی آن از رونق افتاد. خیابان و محل عبود پیاده باید حذف می شد و مکانهای گردهمایی نیز درون ساختمانهای عظیم قرار می گرفت. دوران مدرن در پی این بود تا فضای عمومی را به شکل پارک در بین ساختمان های بلند مرتبه قرار دهد ” البته این نوع فضا به خوبی تعریف نشده و بی استفاده باقی می ماند و نوعی فضای گمشده است، یعنی جایی که هیچ یک از عملکردهای فضایی عمومی قابل دسترس نیست” (ص۲۳۱). در پایان این بخش نیز تلاشهای پست مدرنیزم برای تلفیق فضای کاربردی و نمایشی، اشاره ای کوتاه می شود. در ادامه ی این فصل سیر تاریخی این تحول در شهرهای غربی همراه با مشاهداتی در مورد فضاهای عمومی در شهر های آسیای شرقی و خاورمیانه دنبال می شود. آنچه در این شهر ها قابل ملاحظه است رابطه ی دوسویه بین فضاهای عمومی و خصوصی است. پس از این شهر مدرن و گسترش آن که با مشکلات جداسازی فضایی، قطبی شدن اجتماعی و خصوصی سازی فضا همراه بوده، مورد بحث قرار می گیرد. در طول تاریخ فضای عمومی شهر ها همواره نقش اصلی در زندگی اجتماعی شهرها ایفا کرده اند و چنانچه در انتهای این فصل به آن پرداخته می شود این فضاها می توانند بار دیگر نقش مهمی را در جذب و تشویق مردم به گرد هم آمدن که منجر به تحمل بیشتر یکدیگر و پیوند اجتماعی می شود، داشته باشند و البته از طرفی دیگر می توانند ابزاری برای بازاریابی برای مکان، به حساب آیند و بدین ترتیب نقش بالقوه ی آنها در افزایش پیوند اجتماعی و غنای فرهنگی تحلیل یابد.
در فصل پایانی کتاب نیز تمامی موضوعات مطرح شده جمع بندی شده و به عنوان نتیجه گیری نهایی عنوان می شود که با ایجاد مرز بین دو قلمرو به منظور ایجاد رابطه ای متمدن می توان تهدید دخالت منافع خصوصی در قلمرو عمومی و تهدید تجاوز عمومی در عرصه ی خصوصی را به حداقل رساند و آن را مدیریت نمود. وجود یک مرز نفوذپذیر که به دقت شکل گرفته باشد و منافع و حقوق فردی را به رسمیت بشناسد و از آن محافظت کند همان چیزی است که یک محیط شهری غنی را از محیطی سردرگم و ناملایم متمایز خواهد کرد.
Email: malihedargahi@yahoo.com