انسان در هستی خود فضای پیرامون را مانند محیط زیست در مییابد؟ “سبلان” دال یا مرجع دلالتی بخشی از نشانه های ایجاد شده در شهر اردبیل است که به علت پیشین بودن آن بر فضای شهری، موجب ایجاد فرهنگ شهری شده است. در این تحقیق که در خصوص ارزش نشانهای در فرهنگ بومی این منطقه شکل گرفت، در دو سطح از شهروندان اردبیلی سوالاتی به عمل آمد. هر دو سطح مورد مطالعه به دنبال دریافت فرهنگها و معناهای زیسته ی انسانی در آنها بود. تحقیق میدانی با چشمانداز پدیدارشناختی از طریق مصاحبه با دوازده شهروند “معرف” صورت گرفته، داده ها از روی الگوی موستاکاس تفسیر و با الگوی نشانه شناختی و فرمی بارت و زیمل تبیین گردیدند. حاصل این که کوه “سبلان” بعد از تعلقات کهن مردم بومیاش و شهرنشین شدن آنان در شکل جدید زندگی خلق و معنای نشانههای فرهنگی میشود. این شکلهای جدید در جریان تغییر در شکل زندگی این مردم ایجاد شده و از طریق نشانه های شهری صورت مدرن به خود میگیرد که هنوز در تصویرهای ذهنیشان مرور میشود.
کلمات کلیدی: فضا، زندگی، سبلان، تفسیر،تبیین، نشانه
نوشتههای مرتبط
مقدمه:
فضای شهری، سرشار از نشانهها و رمزگانهایی است که در هنگام حرکت در درون شهر خود را به آدم مینمایند. حضور در شهر، حضوری سرشار از ادراک و تفسیر نمادها و مجازهای حاصل از نامگذاری، تصویرسازی و هر گونه اعمالی است که انسانها در فرایند ساختن فضا به آن مبادرت میکنند. یک شهروند، کل زندگیاش، تفسیر نمادها و اشاراتی است که در پیرامونش وجود دارد. لکن قسمت زیادی از این نمادها به صورت انطباعاتی در آمدهاند که انسان را با فضای نمادین پیرامونش انس بخشیده است. به این صورت نشانه ها بخشی از احساس مردم هستند که در فضای شهری اشباع شده و زندگی را با ادراکات این نشانهها به جریان میاندازند. هدف این تحقیق، بر آن بود که نسبت به مطالعهی موردی یکی از نشانهها، که با فضای طبیعی زندگی شهروندان اردبیل ارتباطی دیرینه دارد، اقدام کند. “سبلان” یکی از نامهایی است که در شهر اردبیل به عنوان نشانهی نمادین فضاها، مکانها و تصویرسازیها استفاده میشود. از این رو طی این تحقیق به مطالعهی نشانهشناختی این نشانه بر اساس تفاسیر مردم پرداخته شد و بر اساس داده هایی که به دست آمد، صورتبندیای از تحلیل نشانه به دست آمد که به صورت مقاله حاضر ارائه گردیده است.
انسان و فضا:
یکی از مقولههای زندگی انسان فضای زندگی او است. این مقوله از ابتدای خلقت مهم بوده و حتی پیش از ۷۸۰۰سال پیش از میلاد، انسانهایی که در روستای چریکو حاشیۀ رود اردن در واحهای سکنی گزیده بودند، خانهشان با دیوارهایی به صورت سنگی و کم عرض ساخته شده بود [۱]. فضا گاه در بستر رود و گاه در دامنۀ کوه شکل گرفته و حتی در بیابانها هم مکانی برای اسکان وجود داشته است. تا جایی که گاه رودها وکوهها در زندگی مردم تقدس یافتهاند از جمله در اساطیر ایرانی، دماوند و البرز، کوه مرکز جهان بوده و دریای کیسانیه نیز تقدس داشته است [۲]. عمدۀ این مکانها از طریق باور مرکز جهان بودن در زندگی مردم انعکاس یافته و گاه در همین محلها معبدی نیز ساخته میشد. گذشته از این، در شهرهای مدرن نیز شهر هویت خود را در منظری که در آن صورت میبندد، ارائه میدهد [۳]. اهمیت عمومی مکان تا جایی است که فرهنگ لاروس فضا را عرصۀ همهی موضوعات میداند. در مقام این توجهها به فضا و مکان زندگیِ انسان، اهمیت فضا از طریق مفهوم خود انسان و در معنای انسانشناختی فضا، کارکردهای عاطفی، وجود و معرفتی آن نیز مورد توجه قرار گرفته است [۴]. اما انسان در زندگی خود در آنچه پیرامون وی میگذرد، به دید شیء مینگرد از این رو میتوان فرض کرد فضا شیئی است یا از طریق شیئیت میتواند نمود یابد. لذا میتواند کالایی تولیدی و یا قابل مبادله قلمداد شود و در قبال آن انسان دارای احساس و اندیشه میباشد و از این طریق آن را میسازد یا تملک جسته، همچون پتلاچ [۱] مورد مبادله قرار میدهد. از این روست که پدیدهای مانند شهر به صورتهای متفاوتی مورد تملک قرار میگیرد [۵]. با این تلقی فضا، سیر آن در تاریخ میتواند مترتب هویتی باشد و شیئیت آن موجد ارزش تلقی گرددد. از سویی دیگر، خلق و ایجاد نشانهها کمک میکند تا انسانها از طریق تولید فضا در زندگی روزمره در محیطهای زیستیشان هویت و فرهنگشان را بازیابند. به این منظور آنها دنیاهایی متفاوت با زمینههای مکانی و فضایی متفاوتی شکل میدهند، در این حیث، مکانها، موقعیتها و یا محلها، واجد بیان یک مجموعه ارزشهای مشترک میشوند. اتصال و پیوند انگارهها و نمادهای جغرافیاییشان یک قلمرو فرهنگی و سیاسی خلق میکند و در یک سطح کلیتر فضاها و مکانهای فرهنگی به وجود میآیند [۶]. گاه تعدد فرهنگ به گونهای است که فضایی تعاملی برای ساکنانی با قومهای متفاوت شکل میگیرد [۷]. استعارههای موجود در یک بافت فضایی، زبان بیان معنای فضا است و میتواند ناشی از زمینههای تاریخی و فرهنگی آنها نشأت بگیرد. به این صورت سیستم یک شهر میتواند همچون سیستمی از معانی تلقی گردد که به صورت نشانهای خود را نشان میدهند. چنان که والتر بنیامین و میشل دوسرتو میگفتند، این نشانهها دربافتهای شهر به ارائهی خاطرات و حکایاتی برای رهگذر میپردازند [۸].
خودِ فضا، از ذهن و اندیشه تهی بوده، فاقد عالم مثالی است، و هگل میگوید خاصیت ذاتی فضا بیرون بودگی یا خارجیت آن است و حتی اجزاء آن نیز بیرون از یکدیگر و خارج هستند [۹]. همین عنصر خارجی وقتی مورد شناخت انسان قرار میگیرد، برای او جنبهای عمیق و پیچیده از خود نشان میدهد [۱۰]. چنانکه میتوان گفت فضا خارج از عوالم انسان و صور ذهنی یا عالم مثالی او نیست و فقط چیزی نیست که در روبروی آدمی قرار گرفته باشد. لذا فضا را نمیتوان فینفسه فقط شیئی خارجی قلمداد نمود؛ در عین حال فضا تجربهای درونی صرف نیز نیست. چنین نیست که آدمیان باشند و برفراز آنها فضایی قرار گیرد (کیهانی هم نیست) از این رو که وقتی اطلاق انسان صورت میگیرد، وجود او در یک بستر فضایی نیز به دنبال همین اطلاق متعین میگردد [۱۱]. جهانی که یک انسان را بتوان در آن تصور نمود، تضمین کننده وجود فضای زندگی او نیز هست. انسان در حالت روزمرهاش در این فضا قرار میگیرد و این عنصر نزدیکترین عالم به وی است [۱۲] از این رو میتوان والتر بنیامین را تصور نمود وقتی در مواجهه با فضای یک شهر قرار میگیرد. او فضایی را توصیف میکند که در آن به طور روزمره به پرسه زنی پرداخته است. جالب این که فضا از قبل طرح انسان در ساختن مکانها، شکل میگیرد و خود ساختن انسان از وجود داشتناش نشأت میگیرد. به این صورت فضا جنبهای از وجود خود انسان است و انسان نیز خود هم چون جهان و فهم جهان در فضا وجود دارد [۱۱]. میتوان گفت فضا همچون یک جهان بر انسان عیان میشود. یک انسان قابل تصور در فضا، همواره رو به سوی آینده زندگی میکند و در این مسیر همچون جهان زندگی خود ، فضا را نیز مورد گشایش قرار میدهد. این در حالی است که او هم چون داشتن زبان، دارای اصالت است و از یک بستر تاریخی و پیش فهمی اصیل از پیرامون خود حاصل آمده است [۱۲]. با این حال معنای او از خود و فضای پیرامون مدام در حال گشایش و رهایی است. با چنین شرایطی فضا نیز برای انسان در حال گشایش و از این حیث معنای آن نیز بر او روشن میشود:
مکانیت اصلاً بر بنیاد جهان کشف شدنی است [۱۳].
شکلهای زندگی
اندیشمندان شکل جدید زندگی را در پدیدهی شهرنشینی ناشی از خلاقیت، پیشرفت و نظم اخلاقی نوینی میدانند که هر آن امکان فساد و آنومی یا تخریب این شکل وجود دارد. به این صورت که یک نوع دموکراسی صنعتی در این شرایط شکل گرفته، و به تدریج از طریق نظم بروکراتیک به قفسی آهنین تبدیل می شود. این فرم به وجود آمده از طریق مغزی به نام سرمایه داری کنترل و هدایت می شود که خیزش عظیم اقتصادی را در جامعه ایجاد کرده و در همین گشایش اقتصادی است که ظلمت فقر، بی تفاوتی و به هم ریختگی در آن ته نشین می شود [۱۴]. این دنیای جدید در شهر و جامعه مرکزیت مییابد، در حالی که در جامعهی سنتی پیشین از آن خبری نبوده و مختص جوامع فعلی است. اندیشمندان نظم، عقل تولید و در نهایت حرکت را مظهر شهر میدانند. گئورگ زیمل از حرکتی دم می زند که احتمالا همان چیزی ست که موجب ایجاد شهر شده و در آن مدام تکرار میشود. میتوان گفت از نظر او شهر و به خصوص شهر مدرن، در اثر تغییر در شکل هر یک از این پارامترهای شکل خاصی به خود میگیرد. از نظر زیمل زندگی جریان بیوقفهی پویایی است که مدام در حرکت است. اما در جریان حرکت خود اشکالی مانند قوانین مدنی و اساسی آثار هنری، دین، علم، تکنولوژی و بسیاری چیزهای دیگر به وجود می آورد [۱۵]. به بیان دیگر در شهر زیباییشناسی مدرنی تجلی یافته، در آن کنترلهای سنت به هم میریزند. حرکت نشانگر گشایشی در کار زندگی شهری است. اشکال جدید در بافت پیشین زندگی، جایی که نظم، عقلانیت و تولید فزاینده نبود، وجود نداشت. اما زندگی پیشین(پیشاصنعتی) نیز همچون جوامع کشاورزی و قبائل اولیه از طریق آئین های رایج آنها عملی میشد و در بازنمودهای جمعیشان قابل مشاهده بود [۱۶]. آری، شکل زندگی در حرکت است و از طریق حرکت به سوی آینده به سمت شهری که بنیامین در آن به خاطره خوانی بپردازد، گشوده شده است [۸]. صنعت، بروکراسی و توسعهی کار، همه شان آبی هستند که به آسیاب شهر میریزند. اگر این صناعات را جزئی از زبان مدرن زندگی بدانیم، باید گفت زبان زندگی همواره شاهد معانی جدیدی همچون شهرنشینی خواهد بود که همواره در جهت اشکالی جدید از زندگی در حال حرکت است [۱۷] و این تغییر پایان ناپذیر خواهد بود:
تغییر پایان ناپذیر در محتوای فرهنگ و در دراز مدت در کل سبکهای فرهنگی نشانه و بلکه در نتیجه باروری نامتناهی زندگی و تقابل عمیق در ریشهای است میان تحول و تکامل ابدی و تغییر آن، واقعیتهای عینی و ابراز وجود آن تجلیات و اشکالی که زندگی در آنها یا از طریق آنها وجود دارد. زندگی بین قطبهایی در حرکت است. حرکت و تولد مجدد و تولد مجدد و مرگ (همان).
هر شکلی از زندگی مختص جهانی است که وجود دارد. همان طور که اشکال سنتی مختص جامعۀ قبل از مدرن بودند، اشکال جدید، فضای شهر را به اختیار میگیرد و نشانههایی که در شهر وجود دارند، سبکهای فرهنگی مختص به این جهان را دارند. نشانههای هر زیستجهانی، حالات ذهنی آن هستند. در شهر حالات ذهنی بسته به نشانههای آناند و این حالات در ذات خود رو به گشایش دارند. هایدگر معتقد است انسان موجودی تاریخی است. ساختهی دوران تاریخی و سنتهایی است که از آنها به میراث برده است، به این معنی که به طور تاریخی تکوین یافته است [۱۸]. این میراث از طریق حرکت منتقل میشود. تغییر شکل زندگی تغییر از شکلهای سنتی به شکلهای جدیدی صورت می گیرد. هر حیاتی از زندگی دارای یک شکل پیشنهادهی طبیعی در سنت و یک شکل پسین بوده، حکایت روزمرۀ آن نیز رو به آینده و شکل آتی دارد. هر هستی انسانی به همراه جهان ذهنی متقدم خود در میان چنین اشکالی فرهنگی از زندگی قرار میگیرد. زندگی پیشین فضای متناسب به ان از جمله شکار، کشاورزی و یا الگوی تجاری شهر پیشامدرن با نشانه های متناسب آن که به تعبیر دورکیم بازنمودی اجتماعی بوده، وجود داشت. شرایط فعلی نیز در میان نشانههایی ایجاد میشود که وجود انسانی در حالات مربوط به ذهن مدرن دارد و این حالات همان طور که زیمل مدعی است، از طریق ذات دگرگون شوندهی مداومشان رو به تغییر دارند. در جریان این لغزندگی در میان اشکال و نشانهها، انسان سکونت گزیده و این حالات ذهنی او هستند که مدام هستی وی و آگاهیاش را دستخوش تغییر قرار میدهند. انسان از طریق ذهن مدرن که به نوعی زبان زندگی او است، در حال شدن به آینده است. جریان زندگی در میان عینیاتی از فرهنگ نمادین شهری قرار گرفته، و هستی او مدام در حال تولد و مرگ مداوم میان چنین فرهنگی میباشد [۱۳] و [۱۷] .
همانند انسان که معنای امروزشان در نتیجۀ فهم پیشینی آنها است، اشیاء پیرامون که ساخته شدۀ خود انسان هستند، نیز مدام در حال تغییرند و از این رو انسان مدام در حال ساختن و باز سازی اشیاء یا عینیات است. هم انسان و هم عینیات یا اشیاء مخلوق سنت هستند اما با معنایی گشادهتر و واضحتر همین گشودگی است که به عقیدۀ زیمل برای انسان دردناک است. فراخوردن معانی جدید از معانی قبل، همچنان که مورد بیم دورکیم و مارکس است، در عین نوگرایی، بیمناک نیز هست. به نظر هایدگر، سنت تأثیرگذار است و معانی جدید در شکل جدید، فراخ شدگی سطوح پیشین معنا هستند. این درگیر و دار سنت بودن در گزارش تجربی جردن و راونتری از اعمال انسانها بیان شده است:
اعضای یک گروه قومی به سرزمین مشابه که پیوندی با محیط طبیعیشان داشته باشد مهاجرت خواهند کرد. البته آنها در جریان مهاجرتهایشان بیشتر به محیط پیشینیانشان توجه دارند. در غیر این صورت، بر اساس فرهنگ پیشنشان چشماندازی خاص به وجود خواهند آورد [۱۹].
گشایش آینده از سنت در این گزارش از جغرافیای فرهنگی زندگی مورد تبیین است. مردم فضای پیرامون شان را در جریان سنت احداث میکنند و آنها به هستی پیشین خود نظر دارند به بیانی دیگر زبان پیشین و در کی که به هستی انسان فرورونده است، در شکل جدیدی از زندگی نیز فرا میآید. به این صورت است که جردن و راونتری میگویند نام یک مکان پس از جدایی فرهنگ آن هم میتواند همچنان به بقای خود ادامه دهد(همان). مکانی که سازندۀ فضای زندگی است چه در فرهنگ و جهان پیشین و چه در فرهنگ و جهان موجود و آینده از طریق زبان بقا مییابد. تجانس فرهنگ اقوام اطراف شهر همچون عشایر و ساکنان روستاهای بومی در شهر میتوانند بر به کارگیری سنتها و نام ها هم چون کهنالگو، سنت در شهر و در زندگی مردم موثر باشد. از سویی در حرکت خود شهر شکلهای جدیدی به خود ببینند. به این صورت فضای فرهنگی و ذهنی انسان در میان این نشانهها قرار میگیرد و در واقع این نشانهها عالم وجودی انسان را تشکیل میدهند.
پارهای نشانهها هستند که عالم مختص دازاین(a) آشکارا در دسترس آنها قرار میگیرد، عالمی که این نشانهها به آن تعلق دارند [۱۲].
فضای نشانهای
به عنوان یک تحقیق بر روی نشانههایی که ناشی از وجود طبیعت قومی به یک عنصر خارجی از شهر اردبیل اطلاق میشد، مطالعه گردید. بر اساس تعریفی که از هویت و جغرافیا به میان آمد، تحقیقی در خصوص این که نشانههای هویت فضایی چگونه دریافت میشوند، مورد مطالعهی تفسیری قرار گرفتند. بر اساس یک تعریف “نشانههای هویت فضایی”، نشانههایی بودند که دلالت بر هویت فضا، این مکانی یا دیگر مکانی، داشته باشند. خصوصیت این نشانهها “بیانی” بود که در سیستم نشانهای شهر از آنها وجود داشت. در روند تحقیق تفکیکی میان برداشتهای شهری و آزاد از نشانهی سبلان وجود داشت. تفسیرها از نشانه بدون درک شهر و در داخل شهر سخن میگفتند. این نشانه در شهر نیز صورتهای مختلفی به خود داشت تا در دیدگاه بیننده عیان گردد.
نشانههای هویت فضایی از طریق (۱) چشماندازی کلی در حین درنگ ایجاد میشود، بافت شکلی شهر، بافت زبانی ماهیت کالاها، مناسبات تولید کالا و خدمات، جنس، الگو و عملکرد کالاها و …. در مسیر تداعی سبلان میپیماید. (۲) واژه به تنهایی، (۳) صرفا ماهیت کالاها چون عسل، ماست و تولیدات صنعتی بومی و (۴) رابطهی تولید که میتواند از هویت جنس فهمیده شود. مانند “سرعین”[۱]، جنس ماده مانند گوشت تازه و سایر نشانهها که هر کدام از این چهار حالت را تحت عنوان دلالت متنی(ایدئولوژیک)، دلالت صریح، استعاره و مجاز میتوان در نظر گرفت. در هر چهار صورت نشانه توسط شهروندان قرائت شده و منجربه شکلگیری معانی یا تأثرات در ذهن ایشان میشود. شکلگیری معانی و تأثرات از شرایط خاص نشانه و رمزگان یا صورتهایی که هر کس میتواند در قرائت نشانه داشته باشد برمیخیزد[۲۰].
فهم مردم دربارۀ این نشانه میتوانست در دو بعد صورت گیرد. یکی (۱) فهمشان درباره خود سبلان به مثابۀ شیء که در قامت فضا برای انسان قابل حصول است و میتواند از حالت آگاهی و تصورات ذهنی آنان نسبت به پیکرهی سبلان به عنوان دال یک شیء طبیعی گواهی دهد. و دیگری (۲) معنای این فضا به مثابۀ ابزاری زبانی (نماد) در شهر مورد سوال و به نوعی انکشاف آن در جریان تفسیر فرد به فرد قرار گیرد که هدفمندی آن و به کار رفتن آن در شهر میتواند به هویت و معنای آن پی ببرد. به این منظور از شهروندان در خصوص مدلول نشانۀ ابزاری و فهم معنای آن (در شهر) سوال به عمل آمد. تحقیق از طریق تمرکز نظری به موضوع و طرح سوالاتی با چشمانداز پدیدارشناختی، نفی پیش فرضها و قرار گرفتن در مسیر یا افق معانی کنشگران یا هستندگان صورت گرفت. مصاحبه با نمونههای در دسترس تا دوازده نمونه پیش رفت که همۀ آنها همچون یک غریبه و به طور نا آشنا و به نحوی که معرف مسئله باشند، انتخاب گردیدند. یافتههای توصیفی تحقیق از طریق افقی سازی و خوشه بندی با الگوی پدیدارشناختی موستاکاس به دست آمد [۲۱]. سپس بر اساس ساختار نشانهشناختی بارت و معرفت شناسی گئورگ زیمل تحلیل و تبیین گردید[۱۷] و [۲۲].
(۱) دستهی اول یافتهها در خصوص فهم قبلی و رابطهی احساس مردم با دال و نماد سبلان گویای این بود که مردم کوه سبلان را دال بر بزرگی، سرسختی و مقاومت میدانند. آنها در تصورات ذهنی خودشان سبلان را فضایی میدانند که فاض و زندگیشان با آن شکل گرفته و با آن (۱) احساس افتخار کرده، (۲) حسّ تعلق داشته، (۳) زیبایی و دلانگیزی را از آن دیده، به وجد میآیند. آنها انگارهی سبلان را نشانهای برای چنین دالهایی درمورد “رابطه”ی نمادین و “فهم” آن میدانند. در تحلیلی که بر اساس دادههای تجربی انجام گردید، وجوه سهگانهای برای اسطورهی بیانی سبلان از اظهارات شهروندان تشکیل شد که دلالت وجه نمادین آن را این گونه مشخص نمود: سبلان دارای (۱) اقتدار، (۲) ارزشهای والا و (۳)زیستمایه است. شهروندان نمونه، با تداعیای که از این معنا دارند، اظهار داشتند: با تصور این نمادها (۱) زندگی ، (۲) استقامت و (۳) یکپارچگی را فرا مییابم و در این عبارات رمزگان “سبلان” در قالب این جملات ذکر شده، خود را به شیوههایی مبهم و شکلی عرضه میکنند. شکلهایی که از خلال زندگی پیشین آنها به صورت رمزگونه در زندگی شهریشان قابل بازجستن است.
جدول ۱- شکلهای زندگی پیشین (سنت)
بعد نمادین | بعد تجربی |
اقتدار | استقامت |
زیستمایه | زندگی |
ارزشهای والا | یکپارچگی |
جدول (۱) نمایشی از ابعاد تجربی و نمادینی است که مردم شهر اردبیل در تصوراتشان نسبت به کوه “سبلان” ابراز داشتهاند. بر اساس الگوی رولان بارت از ساختار زبان-نشانهای اسطوره [۲۲] میتوان گفت در این جملات رمزگانهایی نهفته است که نشان از ساختار اسطورهای”سبلان” میدهند. مردم دلالت آن را به تجاربی نسبت میدهند که بستر معنایی خاص از زندگی را به آنها داده است. اقتدار، زیستمایه(منابع مادی) و ارزشهای والا نماد گذران زندگی و تجربهی استقامت، زندگی و یکپارچگی (قومیت) را در زندگی مردم ایجاد نموده است. اینها شرایطی که مردم در گذشته در دشتهای دامنهی این کوه به همراه گروههای قبیلهای و یا تجمعهای روستایی تجربه کردهاند بوده و از طریق نمادهای آنها در زندگی کنونی، قابل بازیابی میباشند که میتوان آنها را نشانههای موجود در پیرامون مردم نامید.
این نمادها، به مرور زمان دستمایهی استفادهی شهروندان قرار گردیده و در شهر ظاهر میشوند که بر فرض نشانههای شهری، خاص دنیای مدرن زندگی شهری هستند؛ به خصوص نوع اطلاق به این عبارات و آگاهی از آنها. برای ارائهی یک نتیجه از این پرتره، این کوه عظیم الجثه با هستیبخشی، زیبایی و وجود بلند و بالای خود به مردم احساس وجود و زندگی داده است. از جنبه ی فیزیکی و جغرافیایی در آمده و به تدریج از طریق صورتهای بیانی خود در احساس مردم تعمیق شده است. میتوان گفت سنتهای مردم از طریق نگرشهای اصیل آنان به استقامت، وحدت و زندگی بازنمود مییابد که مردم دیرزمانی با آن مأنوس بودهاند و با گشودگی نشانهها امکان بازجستن آن وجود دارد. در عین حال مردم فضای پیرامون خود را سرشار از معانی اقتدار، ارزشی و مادی میپندارند که تقریباً متناظر با حالت قبلی است اما در جریان زندگی شهری و پیش روی آنها که ناشی از شرایط مدرن است، معنی میشود.
(۲) دسته دوم آنجا است که از ابزارمندی و مورد مبادله قرار گرفتن نشانه از شهروندان پرسیده شده است یعنی جنبۀ ارتباطی زبان که همگنان را به هم مرتبط میکند و در واقع در این جریان میتوان فرایند ابزارمندی در این حال در جریان جستن التفات و کارکرد آن، به گشودگی معنای آن دست یافت:
به محض آن که هستومند در شبکه روابط مفهومی جهان ملحوض شود، ویژگی ابزاری آن سر بر می آورد [۲۳].
هم اینک بعد معنایی اولیه که از نشانهی سبلان در ذهن مردم است، میتواند همچون ابزاری مورد استفاده قرار گیرد. پاسخگویان از (۱) عظمت، (۲) زیبایی و (۳) تعلق وجود به آن گفته و آن را به صورت انگارهای فرهنگی وسیلهی بروز هویت شان میدانند. در این حالت نیز الگوی بیانی هویت و فرهنگ بوده و الگوهای فرازبانی نشانه عبارت است از عظمت، زیبایی و تعلق به سبلان است. اما در حالت ارجاع نشانه، سبلان در شهر، فرایند دیگری مشاهده میشود.
جدول ۲- مقایسه تاریخی تطبیقی معنای تجربی
تجربهی مدرن | تجربهی پیشین |
قداست | استقامت |
موانست | زندگی |
وجود | وحدت |
در توصیف دیگری که مردم با عطف به زندگی شهروندی خود از دلالت سبلان به عنوان یک منظر بومی دارند، آن را مظهر (۱) یک زیبایی صف ناشدنی، (۲) نشانه ای ارزشمند و (۳) طبیعتی بی همتا میدانند که فقط در این منطقه وجود داشته، الگوهای فرازبانی نشانهای آن اشاره به سه مولفۀ (۱) احساسات عاطفی و (۲) ادراکات وجودی بوده یا (۳) تداعی تاریخی ارزشهای مقدس موجود در زندگی روزمرهی مردم است. مقایسهی دو شکل از تجربهی زندگی مردم که زیربنای معنای نماد سبلان از احساس وجود خود در زندگی هستند در شکل (۲) آمده است. چنین است که طبیعت زبان در سطح با ما بازی کرده و راه یافتن به ژرفای آن که ناپیدا است، نیازمند به زندگی با زبان و شنیدن آن است. اگرچه شنیدن گاه با سکوت انجام میگیرد، از طریق پی بردن به ژرفای زبان، هستی قابل فهم است (همان).زیگمونت باومن حضور انسان در پیشگاه کلمات را این گونه توصیف کرده است:
من وقتی به جستوجوی کلمات میروم که وجود، روی خشن خود را به من نشان دهد؛ من به کلمات نیاز دارم تا به ترکهای ایجاد شده در جهان خودم وصله بزنم. ما میتوانیم این کار را به سادگی بدون توجه به تفهم آن انجام دهیم یا ترجیحاً میتوانیم اگر جهان به صورت آرام و بدون انقطاع به کار خود ادامه میدهد این کار را انجام دهیم [۲۴].
جست و جوی کلمات در شهر همچون جست و جوی خاطره و حکایت گویی توسط والتر بنیامین و میشل دوسرتیو است اما این خاطره در زبان و در وجود قابل دستیابی است. آنچه بنیامین در پرسۀ خود از شهر میگشت، نه خاطره و حکایت فضایی، بلکه فرایند معنای وجود از درک هستی شهر و آن از اشیائی هست که هستی او آنها را به کار میبرد [۲۳] و در آنچه هستی تو دستی است، جهان هماره پیش آنجا است [۱۷].
به این صورت میتوان حضور وجه نمادین یا رابطهی نماد(سبلان)-دال را در شهر به صورت انطباعات(c) یا احساسات عادی شدهای دانسته و آنها را همواره وسیلهی فهم مردم از یک نشانه دانست. جدول (۳) به فرایند دومی که شهروندان از تداعی این وجه نمادین عرفی شده داشتهاند را بیان کرده است که در آن بعد تفسیری به بیان دال یا زیررمزگان دوم و بعد وجودی یا عنوان تصور از خود کنشگران به معنای مدلول این واژهای بیان کردهاند، می باشند.
جدول ۳- حوزه های دریافت معنای شهروندان
بعد وجودی | بعد تفسیری | بعد عرفی |
مـقدس | عـظمت | قـدرت |
وجــود | تــعلق | تـداوم |
احساس | زیـبایی | ارزش |
نتیجه گیری
انسان در فضا زندگی میکند؛ در فضا هستی یافته و مکان را تعین میبخشد. اما فضای ذهنی او غایب مکانهای پیرامونش نیست. اگرچه بودن در فضا یک حقیقت است اما فضا-در-بودن نیز حقیقت دیگری است. ین نکته را شاعر ایرانی[۲] در رابطهی توصیف خود از افسانه و طبیعت نیز گفته است:
آمیختگی طبیعت و سرگذشت فردی و اجتماعی انسان طبیعت انسانی و انسان را معین میکند [۲۵].
به خصوص هنگامی که شهر پیش روی زندگی مدرن او قرار میگیرد باز هم زیباست که به سخن او اشاره شود:
طبیعت در سرگذشت انسان راه مییابد و در تکوین سرشت او موثر می افتد (همان)
او از نقش خیال در تصور طبیعت میگوید:
هیچ قوت و اقتداری در طبیعت وجود ندارد مگر این که به واسطه سرعت خیال و وسعت نظر فرد وجود پیدا کنند (همان).
به این صورت فضا ساختارهای ناخودآگاهانهی نمادسازی را عهدهدار شده است. اما نمادها گویای آن چه هستند که مردم در قالب آن جا گذاشتهاند و این الگوها در “کورا” (b)یعنی فضای معین کوه سبلان برای آنها با معنا شده و در خود آن رمزگذاری شدهاند. مردم بار احساسی و تجربیات وجودی و زندگی خود را در قالب نشانه فرو میریزند و در استعمال آن، در واقع صورتهایی بیانی از آنچه تجربهی زندگیشان است را بازنمایی میکنند. به این معنا، نشانهی سبلان به عنوان نشانهای از فضا، حاوی رمزهای گوناگونی به نسبت مردم شهر است و آنها در جریان خلق و مصرف این نشانه، تبادل معنایی از صورتهای مینوی فردی خود را به عمل میآورند.
شکل جدید شهر شاهد میراثی است که از معنا در آن نهفته شده است. مردم نام میگذارند و نام را میفهمند. آنها از طریق این اسطوره حرف میزنند و ارتباط برقرار میکنند. فضا به مشابه آن چه جردن و راونتری گفتهاند پس از حذف خود از زندگی مردم با الهام معنای خود به صورتهای جدید در زندگی آنها ادامه مییابند. به این صورت که فضا آینهی احساسی تجارب زندگی بوم مردم است. احساسی که با همان نمادها را فرا میگیرند و در قامت واژههایی که دالهای محیط طبیعی را نگه دارد، میریزند و این دالها هستند که در شکل جدید زندگی به نشانهها معنا داده و آنها را به صورتهای احساسی در جامعهی جدید حاضر میکنند.
شرح
(a) دازاین، اصطلاحی است که هایدگر آن را از وضع وجودی انسان توصیف میکند به صورتی که انسان خود را در آن جایی که هست حس کرده باشد. به تعبیر دیگر معنای دازان، من-درـآنجا می باشد.
(b) کورا بستر و یا آغوش مادری است که کودک در آن جا زبان یاد میگیرد.
(c) انطباعات، ابعادی عمیقتر و دم دستیتر از تصورات هستند که به مدد تجریه یا عادت در ذهن انسان شکل گرفتهاند.
مراجع
[۱] عسگری خانقاه، ا. و کمالی، م.ش. ( ۱۳۸۷)، “انسان شناسی عمومی،” نشر سمت، تهران
[۲] اسماعیل پور، ا. ( ۱۳۸۸)، “اسطوره، بیان نمادین،” نشر سروش،تهران
[۳] آتشینبار، م. (۱۳۸۸)، “تداوم هویت در منظر شهری،” دوفصلنامه باغ نظر، دوره ششم، شماره ۱۲، تهران
[۴] ربانی، ر. و وحیدا، ف. (۱۳۸۵)، “جامعه شناسی شهری،” سمت ودانشگاه اصفهان، تهران
[۵] ـ ساوج، م. و وارد، و. (۱۳۸۷)، “جامعه شناسی شهری،” پوررضا، انتشارات سمت، تهران
[۶] عقیلی،و. و احمدی، ع.(۱۳۹۰)، “نشانه شناسی چشم اندازهای فرهنگی راهبردی مفهومی در جغرافیای فرهنگی،” فصلنامهی جغرافیایی سرزمین علمی پژوهشی، شماره ۲۹
[۷] کاستلز، ۱۳۸۰م. (۱۳۸۹)، “عصر اطلاعات جلد اول ظهور جامعه ی شبکهای،” علی قلیان و خاکباز، طرح نو، تهران
[۸] تانکیس، ف. (۱۳۸۸)، “فضا، شهر و نظریه اجتماعی: مناسبات اجتماعی و شکلهای شهری،” ترجمه: حمیدرضا پارسی؛ آرزو افلاطونی، تهران: دانشگاه چاپ اول تهران،
[۹] ستیس، و.ت. (۱۳۸۷)، “فلسفه هگل،” عنایت، شرکت کتابهای جیبی، تهران
[۱۰] یزدانی، م. و کاویانی، ی. و باری، ا. ( ۱۳۸۷)، “هویت فضایی و شهر از دیدگاه دانش جغرافیا،” مجله شهرنگار، سال هشتم، شماره ۴۹، تهران
[۱۱] هایدگر، م.(۱۳۸۹)، ” هرمنوتیک مدرن گزیده جستارها،” مهاجر و دیگران، انتشارات مرکز، تهران
[۱۲] بیمل، و. (۱۳۸۷)، “بررسی روشنفکرانه اندیشههای مارتین هایدگر،” عبدالکریمی، انتشارات سروش، تهران
[۱۳] هایدگر،م.(۱۳۸۹)، “هستی وزمان،” سیاوش جمادی، انتشارات ققنوس، تهران
[۱۴] باکر، ک.، ۱۳۹۱، “مطالعات فرهنگی: نظریه و عملکرد،” فرجی و حمیدی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم تحقیقات و فنآوری، چاپ دوم، تهران
[۱۵] لاجوردی، ه.(۱۳۸۶)، “درباره تضاد فرهنگ مدرن،” مجموعه مقالات مسائل نظری فرهنگ: ارغنون جلد ۱۸، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، تهران
[۱۶] باکاک،ر.( ۱۳۸۶)، “صورتبندیهای فرهنگی جامعهی مدرن،” مهاجر ، انتشارات آگاه، چاپ اول، تهران
[۱۷] زیمل،گ. (۱۳۸۶)، “تضاد فرهنگ مدرن،” لاجوردی، فصلنامهی فلسفی ادبی فرهنگی ارغنون، جلد ۱۸ ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، تهران
[۱۸] شرت، ا. ( ۱۳۸۷)، “فلسفه قارهای علوم اجتماعی: هرمنوتیک تبارشناسی و نظریه انتقادی از یونان باستان تا قرن بیست و یکم،” جلیلی ، نشر نی، چاپ اول، تهران
[۱۹] جردن، ت. ج. و راونتری، ل. (۱۳۸۰)، “مقدمهای بر جغرافیای فرهنگی،” تولایی و سلیمانی ، پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات، چاپ اول، تهران
[۲۰] همتی، ر.، زینالی اناری، م. (۱۳۹۲)، “خوانش معنای سبلان در ساحت فضایی شهر اردبیل،” تحقیقات فرهنگی ایران، دوره ششم، شماره ۲۴، تهران
[۲۱] ایمان،م. (۱۳۸۷)، ” مبانی پارادایمی روشهای تحقیق کمی و کیفی در علوم انسانی،” قـــم، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
[۲۲] بارت، ر. (۱۳۸۶)، “اسطوره در زمان حاضر،” اباذری، فصلنامهی فلسفی ادبی فرهنگی ارغنون شمارهی۱۸، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم
[۲۳] خاتمی، م. (۱۳۸۴)، “جهان در اندیشه هیدگر،” تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم
[۲۴] محمدپور، ا. (۱۳۸۹)، “روش در روش: درباره ساخت معرفت در علوم انسانی،” تهران، انتشارات جامعه شناسان، چاپ اول
[۲۵] مسکوب، ش. (۱۳۷۸)، “داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع،” تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ دوم
[۱]شهری در غرب اردبیل که مشهور به داشتن آبگرم های درمانی می باشد.
[۲]نیما یوشیج، متجدد ادبی و مبدع “شعر نو”