ژاک آلن میلر فارغ التحصیل مدرسه عالی تربیت مدرش (اکول نورمال) و استلد فلسفه استو. در سال های ۱۹۶۰ او با اندیشمندانی چون لوئی آلتوسر، رولان بارت، ژاک دریدا و میشل فوکو همکاری داشت. میلر در سال ۱۹۶۴ با ژاک لاکان آشنا شد، زانی که لاکان سمیناری در مدرسه خیابان اولم (اکول نورمال) برگزار می کرد و از همین زمان به عضویت مدرسه فرویدی پاریس نیز درآ»د. در سال ۱۹۶۶، میلر به همراه سه تن از دوستانش حلقه ای در خوزه شناخت شناسی در اکول نورمال تاسیس کرد که گاهنامه «دفاتر روانکاوی»() را منتشر می کرد، نشریه ای که به یک ارگان اساسی در گرایشی تبدیل شد که در آ« زمان «ساختار گرایی» می نامیدند؛ ژاک آلن میلر که بخش «نمایه منطققی مفاهیم اساسی» در کتاب «نوشته ها» ی لاکان را تدوین کرده است، امروز(۱۹۸۹) به مثابه معتبرترین مفسر ارای ژاک لاکان در فرانسه شناخته می شود. ژاک الن میلر به نسلی تعلق دارد که در سال های پس از مه ۱۹۶۸ جزو مائوئیست های چپ پرولتری بودند. در سال ۱۹۷۴ لاکان وی را مسئول گروه میدان فرویدی در دانشگاه پاریس هشت کرد. او این گروه را بازسازی کرد و گاهنامه ای نیز با عنوان «اورنیکار؟»() منتشر کرد. او همچنین مسئولیت انتشار مجموعه سمینارهای ژاک لاکان را برعهده داشته است که تا امروز شش مجلد از آ«ها به انتشار رسیده است.
در ژانویه ۱۹۸۰، لاکان مدرسه خود را منحل کرد. در فرایند احساساتی که پس از این تصمیم لاکان به وجود آمد، گرایشی به گرد میلر شکل گرفت که مدرسه آرمان فروسیدی () را بنیان گذاشت. میلر شیش از هر چیز در حوزه آموزش و در دانشگاه پاریس هشت، تلاش های خود را متمرکز کرد و فعالیت او نش موثری در ارائه، تفسیر و ترجمه و انتشار اندیشه های لاکان داشت. قابلیت های سازماندهندگی میلر سبب شد که مدرسه ارمان فرویدی بدل به مهم ترین انجمن روانکاوی فرانسه با گرایش لاکانی شود. وی همچنین فعالیت های گسترده بین المللی با همین هدف در اروپا و آمریکا به انجام رساند که خاصل آ«ها شکل گرفتن هر چه بیشتر انجمن های لاکانی بود. باز هم به همیت او بود که انجمن روانکاوی بینلمللی() که شهرتی جهانی دارد تاسیس شد و در رقابت با شبکه جهانی میدان فرویدی که آن هم از نفوذی بزرگ برخوردار است به کار خود ادامه داد.
نوشتههای مرتبط
ژاک میلر با با ژودیت لاکان، مدیر نشریه «آن»() که مجله ای فرویدی است ازدواج کرد. برادر وی ، ژاک نیز از روانشناسانی است که مورد مراجعه تعداد زیادی از سیاستمدارن است. وی در این گفتگو دیدگاه های فروید، لاکان و جنبش روانکاوی را ارائه می دهد.
– از مرگ فروید بیش از پنجاه سال گذشته است. امروز چه می توانیم درباره شخصیت فروید بگوئیم؟ ایا او یک پزشک بود، یک دانشمند ، یا یک فیلسوف؟
– من بیشتر دوست دارم عکس این را بگویم. یک پزشک؟ نه، او بیشتر خود یک نوروز روانی داشت، همچون بیماری که دل و روده های خودش را در یک دوره آناتومی به نمایش بگذارد، یا یک روانکاوی بدون روانگاو از خودش بکند- البته بدون روانکاوی شایسته این نام – و کسی که در اینجا، به نتایج نیم قرن کشفیات شورانگیز دست می یافت.
– یک دانشمند؟ بهتر است بگویم یک علم گرا، یک سوفوکل مدرن، یک تراژیک در عصر علم، که حاضر به هیچ سازشی نیست.
– یک فیلسوف؟ نه، بهتر است بگوئیم یک ضد فیلسوف لجوج. و شاید بتوانیم بگوئیم یک فیلسوف اما پیش از آنکه دانشگاه فلسفه را اسیر خود کند. فروید، نوعی دکارت بود، « یک ماجراجوی روح انسنی» . و یا پنج روانکاوی، او برای ما جنبه گفتگوهای افلاطون را داشت: سقراطی که در کوچه های شهر یونانی سرگردان بود، البته فروید در خانه خود می ماند، یکی از آ« دو به پنداره ای رهنمودمان می کرد برای همگان است، و دیگری به پنداره ای که فقط برای هر کس به کار بمی اید.اما اگر فروید، سثراط بود، او افلاطون خود هم بود، و خود آکادمی خویش را بر پا کرد…
– اگر خلاصه کنیم می خواهید بگوئید ما یک فروید باستانی داریم و یک فروید مدرن!
– بله، گروه روانکاوی تا حدی به مدرسه باستان یونانی شباهت دارد و از هم اکنون به نوعی پناهگاه در برابر بحران تمدن شبیه شده است. البته با یان تفاوت که در عصر علم، ما دیگر فرزانگی ای که بتواند در برابر آ« مقاومت کند نداریم.
– چگونه می توانیت کشفیات فروید را مشخص کنید؟ آیا نمی توان گفت که ناخود آگاه نمونه تازه ای از «شیطان» سقراط باشد؟
– چرا که نه؟ البته با یان تفوت سقراط بیشتر در موقعیت یک هیستریک قرار می گیرد: