انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فرهنگ، تعیین کننده ی رفتار بشر (۱)

برونیسلاو مالینوفسکی ترجمه ی حمیرا بنایی فر

“فرهنگ، تعیین کننده رفتار بشر”. این جمله را به عنوان چیزی خواندم که ثابت می کرد علمی برای رفتار بشریت وجود دارد که در واقع همان علمِ فرهنگ است. در حقیقت فرهنگ، چیزی جز رفتارهای سازماندهی شده ی بشر نیست. تمایز انسان و حیوان این است که انسان در محیطی که توسط خودش ساخته، آرمیده است. ابزارآلات، تسلیحات، مسکن و تمام وسایلی که به منظور انتقال و رفت آمد به وجود آمده، همگی توسط بشر ساخته شده است. بشری که برای تولید و مدیریت این مصنوعات و کالاها، نیازمند دانش و تکنیک است و به کمک هم نوعانش نیز احتیاج دارد. این بدین معناست که وی، باید در جامعه ای سازماندهی شده و منظم زندگی کند و در میان تمام حیوانات، تنها اوست که شایسته ی عبارت “انسان ابزار ساز، حیوان سیاسی و انسان اندیشه ورز” می باشد.

ما تمام این مصنوعات متعلق به بشر را، چه مادی و چه معنوی یا اجتماعی، فرهنگ می نامیم که البته به سان الگویی در مقیاس بسیار وسیع است. این فرهنگ در هر نسلی ویژگی های منحصربه فردی را تولید می کند و شکل آن با تغییر نسل ها، دگرگون می شود. آیا ذات فرهنگ، از قوانین علمی تبعیت می کند؟ من در تصدیق این یک مورد کوچکترین تردیدی ندارم. فرهنگ تعیین کننده رفتار بشری است و به عنوان محرک فلسفه ی “جبرگرایی/Determinism” نیز مورد بحث قرار می گیرد و قوانین علمی برای آن وجود دارد.امکان داشتن یک رویکرد علمی به اومانیسم و انسان شناسی، بحثی است که همچنان به نتیجه نرسیده است. اینکه وجود جبرگرایی را دوباره در مطالعات فرهنگی اثبات کنیم، کاری غیرضروری به نظر نمی رسد. به نظر من، مشکل اصلی انسان گرایی/اومانیسم، این است که در آن روش ها و رویکردهای تجربی، از نظریه ها جدا هستند و روش های مشاهده از اندیشه های دکترینی فاصله دارند. بنابراین به نظر می رسد که در ابتدا به تصدیق واقعیات فرهنگ بپردازیم. ساده ترین راه اینست که یک پدیده را در تجلی اندیشه هایش میان گستره ی وسیعی از متغیرها مشاهده کنیم. اجازه بدهید خیلی سریع پرواز کنیم و به میان فرهنگ های مختلف انسانی برویم. ابتدا میان زمین های خشک و بایر و خاک گرفته ی شرق آفریقا، جایی که قبیله ی “ماسای/Masai” سکنی گزیده است، فرود آییم. قبیله ای که مشهور به تندخویی و جنگاوری است. با نزدیک شدن به محل اسکان آن ها، با گروهی از مردان روبرو می شویم که بسیار قدبلند و تنومند هستند و نیزه های آهنین و خنجر بدست دارند. زنان آن ها ظریف و زیبا هستند و حلقه هایی زینتی به دور گردن و مچ دست و قوزک های پایشان آویخته اند که مدام تلق تلق می کند. آن ها با دیدن افراد تازه وارد وحشت زده می شوند. زنان و مردان هر دو لباس هایی بلند و گشاد به تن دارند که از پوست بز و یا گوسفند و نه از خرده پارچه یا چلوار ارزان قیمت، ساخته شده است. این ها با تصورهایی اروپایی که غالبا از کلبه های قهوه ای رنگی که از کاهگل و پشگل ساخته شده و با بوته های خاردار محکم تر شده، حرف می زنند، فاصله دارند. قبیله ی ماسای همچنان پاسدارنده ی فرهنگ خود است و به ارزش های قدیمی خود وفادار مانده است. هنگامیکه بعد از سال ها خشکسالی، قحطی و گرسنگی آن ها تهدید می کرد و گله هایشان نیز بیمار بودند، آن ها چگونه می توانند از نیرویشان و آموزش هایی که طی سالیان دیده بودند، در برابر همسایگان چاق و شل و ول خود استفاده کنند؟ تمام سازمان اجتماعی آن ها، “رده های سنی/Age Grades”، نیروی جنگی، معیوب سازی (احتمالا منظور عقیم سازی مردان و ختنه ی زنان است)، آزمون های استقامت و تحمل، همه و همه برای پرورش افرادی پاکدامن و جنگجو است. جنگجویان ماسای، که شامل افرادی است که بین سن بلوغ و ازدواج قرار دارند، همگی در اردوگاهی نگه داری می شوند و تمام زمان خود را صرف یادگیری هنرهای آریستوکراتیک می کنند که چیزی نیست جز آمادگی برای جنگ! این قبیله با یک رژیم دموکراتیک اداره می شود که رهبری را انتخاب می کنند و آن رهبر سکان افراد در جنگ را به دست می گیرد.آن ها کشاورزی را دوست ندارند و سبزیجات را تنها غذایی مناسب برای زنان می دانند. یکی از افراد این قبیله جلوی من مقداری سبزیحات گذاشت و شروع به گفتن نمود: “کره ی زمین، مادر ماست. او به ما تمام شیر مورد نیازمان را می دهد و غذای احشاممان را فراهم می کند. این اشتباه است که بدن این مادر را ببریم و یا بخراشیم.” جالب است! قبول روانکاوی مفهوم “زمین، مادر است” آن هم توسط کسی که هنوز با کارهای پرفسور فروید آشنا نشده است!

درباره ی قوانین جنسی نیز باید گفت که این قبیله، به دختران نابالغی که به همسری جنگاوران در بیایند آزادی کامل می دهد. هر زن، هنگامیکه به سن بلوغ می رسد، باید درد بسیار شدیدی را تحمل کند و تن به عمل ختنه دهد که از آداب و رسوم مراسم ازدواج آن هاست. تمام قبیله، وفادار به Ol’loibon است که جادوگر و پیامبر باران محسوب می شود. او قبیله را با پیش گویی ها و قدرت جادویی اش در تولید باران که باعث حاصلخیزی زمین و باروری زنان می شود، می گرداند.

ما چگونه می توانیم این چیزهای عجیب و غریب و بیگانه را، همانگونه که در زندگی واقعی غنی، متنوع هستند، در قالب طرح ها و برنامه ی علمی بیان کنیم؟ ممکن است احساس کنیم که بهترین راه، تصویر کردن اغراق آمیز جنگاوران ماسای باشد، بنابراین آن ها را افرادی خشمگین، دوستدار جنگ و بی بند و بار نشان دهیم.در عوض این شیوه آخرین مد در علم انسان شناسی است. از آنجایی که ما به دنبال روش های علمی در رویکرد جبرگرایی هستیم، اجازه بدهید که ببینیم علاقه ی اصلی بومیان و محور اصلی زندگی قبیله ماسای چه چیزهایی است. ما می بینیم که هسته ی مرکزی علاقه ی آن ها، از غذا، روابط جنسی، دفاع و پرخاشگری شکل گرفته است. پیشگویی، رسالت و تاثیرات سیاسی آن ها، مربوط به ماجراجویی های جنگی و تحولات آب و هوایی منطقه شان می شود. “رده های سنی/age grades” یک سازمان حرفه ای مبتنی بر زندگی جنگی آن هاست،که یک سیستم آموزشی قبیله ای را برای پایه گذاری نظم و استقامت در بر میگیرد.

بنابراین همانطور که در قبیله ی ماسای مشاهده می کنیم، فرهنگ تشکیلاتی برای ارضای نیازهای اولیه بشری است. اما زیر سایه ی این فرهنگ، این نیازها از راه های پرپیچ و خمی عبور می کنند تا تامین شوند. قبیله ی ماسای نمی تواند دوباره به طبیعت رجوع کند تا خود را تغذیه کند. فرهنگ این قبیله در مدت زمان طولانی برای خود توسعه یافته است و رسوم چوپانی و گله داری برای خود به وجود آورده است. نگهداری، پرورش، معاوضه و مالکیت گاوها و گوسفندان نیاز به حفاظت و دفاع دارد و قوانین خاصی را بر این قبیله تحمیل می کند. آغل گوسفندان، اردوگاه های جنگی، مهاجرت فصلی و جادو برای حاصلخیزی با چوپانی و گله داری متناظرند. پیوستگی و تداوم نسلی و نژادی، تنها با جبر فیزیولوژیکی امکان پذیر نیست. میل جنسی و علاقه ی شخصی، انگیزه برای همسرداری و آرزوی بچه دار شدن، همگی از نظر فرهنگی دارای قوانین مخصوص به خود شده اند. هرکدام از نمودهای پیشرفت بیولوژیکی بدن مثل رشد، بلوغ، اظهار عشق، ازدواج، پدر یا مادر شدن، متناظر با زندگی و ترتیب سنتی قبیله و همچنین اردوگاه های مجردها هستند. و نیروی جنگی قبیله تمام مدت ناظر بر این مراحل است. پدیده ی خویشاوندی که دربرگیرنده ی خانواده و ازدواج و دسته بندی های قبیله ایست، در جهت پیشرفت فیزیولوژیکی و بازتولید است.

اجازه بدهید که به اطراف این قبیله برویم و ببینیم که در همسایگی آن چه خبر است. در فاصله ی نه چندان دوری از قبیله ی ماسای، در سرازیری های کلیمانجارو که بلند ترین کوه آفریقا محسوب می شود، قبیله ای به نام “چاگا/Chagga” زندگی می کند که متکی به کشاورزی است و مردم آن ساکنان دائمی هستند. (مهاجرت فصلی نمی کنند). کار اصلی آن ها کشاورزی است اما در عین حال از احشام نیز نگه داری میکنند و آن را کاری مهم می شمارند. سیب زمینی شیرین، کدوتنبل، نخودفرنگی و ارزن از محصولاتی است که در دامنه های سرسبز و حاصلخیز کلیمانجارو رواج دارد. غذای اصلی در این قبیله موز است و این درحالی است که در قبیله ی ماسای، موز به عنوان قوت دهنده برای احشام به کار می رفت. قبیله ی چاگا می تواند با موز تعریف شود زیرا آن ها درمیان موزها زندگی می کنند و هرخانه ای باید میان درختان موز محصور باشد و هنگامیکه کسی بمیرد، باید میان موزها دفن شود.

برخلاف قبیله ی چادرنشین ماسای، چاگایی ها قوانین پیشرفته ای برای زمین و سکونت دارند. آن ها سیستمی بزرگ برای آبیاری درست کرده اند که مهندسی آن در تمام آفریقا و جنوب منطقه ی ساحارا، بی نظیر است. همچنین، مانند قبیله ی دموکرات ماسای، چاگایی ها دارای کدخدا هستند. این کدخدا در هر ناحیه مسئول قضاوت، قانون گذاری ، رهبر نظامی و همچنین هدایت دینی و آیینی به حساب می آید. قدرت مرکزی چاگا، بر اساس نیروی جنگی به وجود نیامده است، آنها یک نظام پیشرفته ی دفاعی دارند که از حفاظ های امنیتی مرزی و همچنین چاله های بزرگ زیرزمینی تشکیل شده و زنان و مردان و احشام، هنگام حمله ی قبیله ی ماسای می توانند آنجا پنهان شوند. چاگایی های با افراد قبیله ی ماسای تفاوت دارند: آن ها کشاورزی می کنند و در یک جا ساکن هستند، بر زمین تسلط دارند و آیین مذهبی شان، عبادت و پرستش نیاکان پیشین خود می باشد. در زمینه ی ختنه ی زنان، شبیه به افراد قبیله ی ماسای هستند، طبقات سنی مختلفی دارند و همچنین جادوگری و غیب گویی معتقد هستند. حال بهترین راه برای اندازه گیری شباهت ها و تفاوت های این دو قبیله چیست؟ مشخصا ما می بایست آداب و رسوم و عرف رایج در این قبایل که در جهت تامین نیازهای اساسی این مردم شکل گرفته، با یکدیگر مقایسه کنیم، در هر دو قبیله، نوع تغذیه ی افراد مطابق با سیستم اقتصادی آن ها است و در قبیله ی چاگا به شکل کشاورزی، و در قبیله ی ماسای به شکل پرورش دام می باشد. در هر دو فرهنگ، ما سیستم اقتصادی را باید بر اساس مفاهیم معتبر جهانی مثل سازمان تولید، روش توزیع و رفتار مصرف در گروه های مشخص بسنجیم و تحلیل کنیم. در هر دو قبیله، باید مراحل رشد طبیعی و فیزیولوژیکی را در نظر بگیریم زیرا در سازماندهی آداب و رسوم محلی تاثیر دارد. رشد فیزیولوژیکی افراد در هر دو مورد، با قرار گرفتن در طبقه ی سنی خاص خود رسمی می شود. سازمان های سیاسی در چاگا برای تامین نیاز مردم به امنیت به وجود آمده اند اما در قبیله ی ماسای، نیروی جنگی و سازمان سیاسی، برای تامین نیاز دوره ای، یعنی هنگام حمله و غارت قبایل دیگر، به وجود آمده اند. در هر دو قبیله، سازمانی برای رسیدگی به امور و قوانین داخلی وجود دارد. نظام سیاسی چه در وجه نظامی و چه در وجه قانونی خود، نظم، اخلاقیات، ایده آل ها و نیازهای اقتصادی خود را به مردم تحمیل می کند.

انتقال فرهنگ به صورت موروثی از یک نسل به نسلی دیگر، دو نظام آموزشی را در ماسای و چاگا به وجود آورده است.در هر دو قبیله، مراحل اولیه ی آموزش، آموختن اجباری نحوه ی زندگی محلی است و بعدها با ورود به طبقات سنی مختلف، آداب و رسوم و اخلاق، آموزش داده می شود. با مقایسه ی این دو فرهنگ ما به یک محوریت اساسی دست پیدا می کنیم. هر فرهنگی باید از لحاظ این ابعاد بررسی شود: اقتصادی، سیاسی، مکانیسم های قانونی و آداب و رسوم، آموزش، اعتقاد به مابعدالطبیعه و جادو، دین و آیین، تفریحات و سرگرمی، دانش های سنتی، تکنولوژی و هنر. تمام فرهنگ های انسانی، تحت این عناوین، قابل بررسی هستند.

پایان بخش اول، ادامه دارد…