انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فردوسی کجاست؟

وقتی شنیدیم شعری از سعدی بر سر در ورودی سازمان ملل نوشته شده است فارغ از صحت یا نادرستی آن، موجی از شادی و غرور ملی همه کشور را دربرگرفت اما اگر از ما میخواستند بدون آمادگی تنها پنج دقیقه در مورد شخصیت سعدی و آثارش صحبت کنیم، چه داشتیم بگوییم جز اینکه او در قرن هفتم میزیسته، مقبرهاش در شیراز و کتابهای معروفش بوستان و گلستان است و احتمالا چند جمله بیشتر که مجموعه آنها حداکثر به سه دقیقه میرسد.

سالهاست میشنویم ایران مهد مفاخری است که توانایی جهانیشدن دارند و ادبیات و شعر ما با فرهنگ و هنر پیوند خورده؛ با این همه تصور ما از این شخصیتها و آثارشان آنقدر محدود است که گاهی بیگانگان اطلاعاتی بیشتر از ما دارند.

همه ما بارها نام فردوسی و البته اثر معروفش «شاهنامه» را شنیدهایم؛ البته در اینهم که اسامی قهرمانهای آن را همچون رستم، سهراب، بیژن، منیژه، زال، سیمرغ و…میدانیم، شکی نیست اما تردید، آنجا پیش میآید که بیشترین اطلاعات ما از ذکر نام و شاید خلاصهای از داستان هریک از این شخصیتها فراتر نمیرود و تاسف آنجاست در روزگاری که سواد و کتابت تنها برای عده محدودی از مردم امکانپذیر بود، فردوسی و شاهنامه، سینه به سینه به نسل بعد منتقل شد ولی در عصر ارتباطات با انواع وسایل نوین، فردوسی و داستانهای شاهنامه دیگر جزیی از زندگی ما محسوب نمیشوند. آنچه باعث شده است نسل امروز با مشاهیر و به خصوص فردوسی که او را یکی از ملیترین افراد تاریخ میدانند، نتواند ارتباط برقرار کند، صرفا فقدان برنامه یا نبود اطلاعات نیست. در کشورهایی که به هویت و گذشته خود اهمیت میدهند، قهرمانان و مشاهیر به روز و به جزیی از زندگی مردم تبدیل میشوند؛ مشکلی که در ایران نهتنها توجهی به آن نشده بلکه حتی کمتر به عنوان یک معضل به آن پرداخته میشود

در تقویم رسمی کشور ۲۵ اردیبهشت ماه با عنوان روز بزرگداشت فردوسی به ثبت رسیده؛ به همین دلیل هرسال ارگانهای دولتی و نهادهای خصوصی برنامههایی از سخنرانی و شاهنامهخوانی تا معرفی کتابهای برتر این حوزه برگزار میکنند؛ البته در تمام کشورهای دیگر نیز این بزرگداشتها وجود دارد؛ با این تفاوت که آنها علاوه بر برپایی برنامهای در یک روز خاص برای پاسداشت شخصیتهای ملی خود، برنامهریزیهای سالانه و بلندمدتتری هم دارند.
یکی از گامهایی که برای معرفی مفاخر به نسل جوان صورت میگیرد، کتابهای درسی و سیستمهای آموزشی است. در ایران نیز مانند همه کشورهای دیگر کتابهای درسی به عنوان یکی از برنامههای دولت در زمینه معرفی شاعران و نویسندگان به نسل جوان به شمار میرود؛ بر همین اساس در تمام مقاطع آموزشی حداقل یک درس به اشعار شاهنامه یا تاثیر آن بر دیگر داستانهای ایرانی اختصاص داده شده است؛ مثلا در دوره پیشدانشگاهی داستانی از «کاوه آهنگر» به همراه تحلیل اجتماعی این داستان از «غلامحسین یوسفی» و «گذر سیاوش از آتش» گنجانده شده و در سال سوم دبیرستان تحلیلی از داستان «رستم و اسفندیار» از«محمدعلی اسلامی ندوشن» با عنوان «داستان داستانها» آمده است. در ادبیات تخصصی رشتههای علوم انسانی نیز مقدمهای بر داستان «رستم و اسفندیار» از «شاهرخ مسکوب» آمده و درسهایی هم به صورت غیرمستقیم به شاهنامه میپردازند؛ مثلا در سال دوم دبیرستان درسی به داستان «سو و شون» اختصاص پیدا کرده است. در همین سال داستان «رستم و اسفندیار»، «رستم و اشکبوس» و «حمله حیدری» که به تأسی از شاهنامه سروده شده، نقل و در دوره پیشدانشگاهی یک روایت عامیانه از «انجوی شیرازی» برای دانشآموزان ذکر شده است. یک طنز از «کیومرث صابری» نیز با عنوان «اسفندیار در چشم پزشکی» در سال سوم دبیرستان آمده است. در سه سال اول دوره ابتدایی هم از بازنویسی و سادهنویسی شاهنامه استفاده شده تا داستانها قابلفهمتر شوند و از دوره چهارم و پنجم اشعاری از فردوسی برای دانشآموزان آورده شده است. در دوره راهنمایی هم اشعار بیشتری مانند زال و سیمرغ و…منتشر شده است.

حسین ذوالفقاری، عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس و مولف کتابهای ادبیات دوره دبیرستان و دبستان درباره حجم مطالبی که در مورد فردوسی در کتابهای درسی در اختیار دانشآموزان قرار میگیرد، اعتقاد دارد: «اصولا برنامهریزی ما طوری بوده است که باید در هر سال متنی از شاهنامه، تحلیل یا تقلیدی از داستانهای آن برای دانشآموزان آمده باشد. فضای کتابهای درسی محدود است و به غیر از فردوسی، شاعران و نویسندگان دیگری هم هستند که همگی باید معرفی شوند.»

او در مورد اینکه میزان استفاده از اشعار فردوسی تا چه حد با نیازهای جامعه فعلی تطابق دارد، میگوید: «فرصتی بیشتر از این نیست. بالغ بر ۱۰ الی ۱۵درصد از حجم کتابهای درسی به فردوسی اختصاصیافته است. بازنویسی این کتابها از سال ۷۵ شروع شد و ۱۵ سال از تالیف آنها گذشته؛ هرچنداعتقاد بر این است که حداقل هر ۱۰ سال یکبار باید با توجه به روند آموزشهای درسی و ایجاد تازگی برای معلمها کتابها را بازتالیف کرد.»
وی سپس در مورد نحوه ارائه اشعار و زندگی فردوسی به نسل جدید میافزاید: «واقعیت این است که ما در این زمینه خیلی ضعیف عمل کردهایم. در کشورهای دیگر، ادبیات کهن را امروزی میکنند. من مراجعهکنندگان زیادی دارم که دوست دارند داستان شاهنامه را به نثر و ساده بخوانند. پس علاقهمندان زیادی داریم اما متناسب با این افزایش نتوانستهایم شاهنامه را به صحنه اجتماعی بیاوریم.»

ذوالفقاری درباره صورتهای امروزی کردن مشاهیری مانند فردوسی پیشنهاد میکند: «نیاز داریم داستانهای شاهنامه را برای کودکان به نثر ساده درآوریم. حتی میتوان روی پیراهن کودکان، داستانهای شاهنامه را به تصویر کشید، در تبلیغات شهری ابیاتی از شاهنامه را استفاده کرد و حتی شکلهای فانتزیای از شاهنامه ارائه داد. وقتی شاهنامه به شکلهای گوناگون مطرح شود، افراد متوجه اصل داستان میشوند.»
این استاد دانشگاه سپس نبود چنین راهکارهایی را ناشی از غفلت مدیران فرهنگی میداند: «متاسفانه این شاهکار فردوسی در تلویزیون و سیاستگیری مدیران فرهنگی ما دچار فراموشی شده است. دیدگاههایی در مورد فردوسی وجود دارند که بزرگ کردن این شخصیت را تقابلی میان هویت دینی و ملی میدانند؛ درحالیکه شاهنامه منافاتی با هویت دینی ما ندارد. مردم میدانند چه زمانهایی از هویت دینی و ملی خود دفاع و هردو را با هم همراه کنند.»
او ادامه میدهد: «وقتی مدیران فرهنگی میخواهند مسائل را به سمت هویت ملی سوق دهند، به یکباره به یاد شخصیتهایی همچون فردوسی میافتند.»
ذوالفقاری همچنین باردیگر بر نقش هویتدهی داستانهای شاهنامه به نسل امروزی تاکید میکند: «امروزه هویت ما کمی دچار تزلزل شده و جوانان ما به فرار و رفتن گرایش پیدا کردهاند. بنابراین نیاز داریم که دوباره این روحیه را میان مردم تقسیم کنیم. کتاب درسی بخشی از یادآوری هویت ماست اما در کنار آن نیاز داریم شاهنامهخوانی و استفاده تئاتر و سینما از شاهنامه را به عنوان یک کار مداوم رواج دهیم.»
اما گذشته از کتابهای درسی، رمان و کتابهایی که توسط نویسندگان معاصر نوشته میشوند میتوانند بخش قابل دسترسی برای عموم جامعه باشند تا بدینوسیله مردم با فردوسی و شاهنامه آشنا شوند. با اینهمه کمتر کتابی نوشته شده است که این نیاز جامعه فعلی را جواب داده باشد. اگر سری به انتشاراتیها یا کتابفروشیهای مختلف بزنید شاهنامه را به عنوان اثری فاخر که معمولا با تزئینات، صفحهآرایی و حتی نگارگری همراه است، مشاهده میکنید که معمولا قیمت بالایی هم دارند و بیشتر به عنوان هدیه یا اثری نفیس از سوی مشتریانی که علاقه خاصی به تاریخ و ادبیات گذشته دارند، خریداری میشوند اما مساله مهم این نیست که شاهنامه یا کتابی در مورد فردوسی تنها برای هدیه یا به نمایشگذاشتن در قفسه کتابخانه مورد استفاده قرار گیرد. این نوع کتابها باید درحدی ارائه شوند که بیشتر مردم برای استفاده روزانه بتوانند آنها را بخرند. مردم تمایلی ندارند کتاب نفیسی بخرند که با صفحهآرایی زیبایی مزین شده و آن را در اختیار کودکی که به تازگی خواندن و نوشتن فراگرفته است، قرار دهند؛ بنابراین میتوان کتابهای ساده و ارزانتری هم تولید کرد که پدرومادرها قادر به خرید آنها باشند تا بتوانند با خیال راحت این کتابها را در دسترس بچههایشان قرار دهند. مشکل اینجاست که تعداد چنین کتابهایی آنقدر محدود است که به جز تعدادی انگشتشمار، آثار دیگری دیده نمیشود و البته در این میان تعداد کتابهایی که دیدگاه نویسندهای معاصر در مورد فردوسی و شخصیتهای شاهنامه در زمان حاضر را بازتالیف کرده باشند، اندکتر هستند. آتوسا صالحی، یکی از نویسندگان کودک و نوجوان است که با انتشار نه جلد از داستانهای شاهنامه از دیدگاهی تازه سعی کرده گامی در این راه بردارد. او در مورد قابلیت شاهنامه برای بازتالیف داستانهای امروزی میگوید: «شاهنامه از نظر دراماتیک یک اثر بینظیر است. از طرفی شاهنامه، شناسنامه هویتی ماست و تلاقی این دو عنصر میتواند برای نوجوانان ما پلی برای هویتیابی ایرانیان و نردبانی برای نویسندگان معاصر باشد.»
او در مورد کاربرد ادبیات کهن در آثار نویسندگان معاصر اظهار میکند: «در جهان بسیار مرسوم است که ادبیات کلاسیک را بازخوانی کنند؛ حتی گاهی این داستان را طوری دراماتیک میکنند که رمانی مدرن شود. در کشور ما خلأ این موضوع خیلی احساس میشود. بازنویسیهای شاهنامههایی که تاکنون انجام شده، خیلی ساده بودهاند و دراماتیک کردن آن به صورت خلاقانه خیلی کم صورت گرفته است.»
صالحی سپس به روشی که خودش برای بازنویسی شاهنامه استفاده کرده است، اشاره میکند: «هر نویسندهای با توجه به رویکرد خود میتواند یک بازخوانی از شاهنامه انجام دهد؛ مثلا من در آثارم بیشتر موضوعهای روانشناختی را مدنظر قرار دادم و شخصیتهای خاکستری را که تا به حال کمتر در شاهنامه دیده شده بودند، پررنگ کردم.»
او در این مورد به ذکر مثالی میپردازد: «داستان ضحاک را از زاویه دید ارمایل و کرمایل بازخوانی کردم. ارمایل و کرمایل خورشگران ضحاک بودند که هر روز باید مغز جوانی را میخوردند و به نوعی خیر و شر در کنار هم گرد آمده بود. میخواستم افرادی را نشان دهم که میتوانند قاتل یا نجاتبخش باشند اما در دیالوگها سعی کردم از قهرمان و ضدقهرمان فاصله بگیرم. در یکی دیگر از داستانها ضحاک را از زاویه دید هفت راوی نگاه کردم. در کتاب دیگری که در دست چاپ است، سیاوش را از زاویه دید چهار عنصر مورد توجه قرار دادم.»
صالحی همچنین در مورد تغییراتی که میتوان در بازخوانی ادبیات کلاسیک انجام داد، چنین عقیده دارد: «در داستاننویسی مدرن تکنیکهایی وجود دارد که میتوانیم به کمک آنها و با خلاقیتهای مختلف تخیل را وارد ادبیات کلاسیک کنیم. اینکه دقیقا عین همان داستان دوباره نقل شود جذابیت خاصی ندارد و تکرار مکررات است.»
وی در مورد تجربه خود میگوید: «بازآفرینی برخی از داستانهای شاهنامه کار جدیدی بود که من برای نوجوانان انجام دادم. اوایل وقتی میخواستم این کار را شروع کنم برای خودم هم مبهم بود که نوجوانان میتوانند با اثر ارتباط برقرار کنند یا نه اما الان که سه جلد اولیه کتابم ۱۳ بار منتشر شده است، فکر میکنم نسل جوان از چنین کتابهایی استقبال میکند. از طرفی زبان شاهنامه، قدیمی بود که باید آن را امروزی میکردم؛ البته با حفظ فضای حماسی و انتقال آن به مخاطب . بنابراین برای به دست آوردن این زبان زیاد کار کردم.»
آنچه امروز در مورد بازتالیف متون کلاسیک با آن مواجه هستیم تکرار داستانها و چاپ دوباره همان ادبیات و اشعار است؛ البته در وهله اول آشنایی جامعه با این موضوع که فردوسی در چه فضا و دورانی شاهنامه را سرود و هریک از شخصیتها چه نقشی در تاریخ ایران دارند، مهم است؛ با اینحال قرار نیست همواره داستانهای شاهنامه با همان ابزار و وسایل برای بچههای امروزی نقل شود. معاصر کردن داستانهای شاهنامه به این معنا نیست که متن اشعار آن را سادهتر کنیم و با همان شکل و سیاق به مخاطب ارائه دهیم. واقعیت این است که تصور کاوهای که در یک سفینه فضایی در مقابل ضحاکی که قصد حمله به کره زمین را دارد، برای خیلی از ما غریب و حتی غیرقابل باور است اما چنانچه بخواهیم، میتوانیم به راحتی همین برداشت را در مورد شخصیتهای خارجی انجام دهیم؛ مثلا رابینهودی را در نظر بگیریم که رهبر یک زیردریایی است. در خیلی از کشورها به روز کردن شخصیتهای تاریخی به امری عادی تبدیل شده اما هنوز این امر در ایران اتفاق نیفتاده است. بهنظر میرسد نویسندگان و نمایشنامهنویسان ما هنوز جرأت کافی برای دخل و تصرف در داستان را ندارند؛ شخصیتهایی مانند رستم و سهراب میتوانند متناسب با نیازهای امروزی جامعه ما حضور پیدا کنند و تصویری از یک ایرانی که خواهان آرمانهای نوینی است ارائه دهند. نهتنها در مورد شخصیتهای داستانهای شاهنامه حتی در مورد محیطها و مکانهایی که وقایع در آن روی میدهند میتوان داستانی امروزی ارائه داد. هرچند بهنظر میرسد در بررسی اول، این موضوع به خلاقیت نویسندگان و میزان آشنایی آنها با متون گذشته برمیگردد اما محمدجعفر یاحقی، عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی در تحلیل اینکه چرا تاکنون تصویر معاصری از فردوسی ارائه نشده است، به نبود بسترهای فرهنگی نیز اشاره میکند: «هنوز زمینه فرهنگی این کار میسر نشده است و ما به عنوان یک ضرورت، معاصر کردن شخصیتهای برجسته را باور نکردهایم که این موضوع تنها منحصر به فردوسی نمیشود. متاسفانه این ضرورت برای مسوولان و تصمیمگیرندگان و از سوی دیگر برای مردم توجیه نشده است.»
وی میگوید: «مردم به سمت کالاهای وارداتی گرایش پیدا کردهاند؛ بدون اینکه متوجه باشند. در حوزه اقتصاد تلاشهایی شده است تا زمینه برای رشد تولیدات ملی فراهم شود اما در حوزه فرهنگی همچنان عقب هستیم.»
یاحقی همچنین پس از ایجاد بسترسازی برای معاصرکردن مشاهیر، بحث خلاقیت و بودجه را عنوان میکند: «چنین کارهایی ذوق، امکانات و بودجه نیاز دارند که این موارد، بازدارندههایی در کشور ما دارند. تولید این برنامهها هزینه زیادی میطلبدکه دستاندرکاران خیلی به ساخت این تولیدات تمایل ندارند و بیشتر به کالاهای وارداتی و ارزان بسنده میکنند؛ مانند خرید مجموعه جومونگ.»
او درباره تبعات بیتوجهی به حمایت از تولیدات داخلی عقیده دارد: «این صرفهجوییهای غیرلازم و زیانبار به مسائل فرهنگی لطمه میزنند. اشتباه است فکر کنیم یک برنامه خارجی ترجمه شده صرفهجویی در مقابل هزینه زیادی است که تولید یک برنامه ملی میخواهد. البته حتی وقتی چنین آثاری ساخته میشود، فارغ از خلاقیت لازم است.»
یاحقی میافزاید: «معمولا استعدادهای خلاق خارج از گود هستند؛ مثلا به هرکسی اجازه نمیدهند وارد این حوزه شود یا بودجهها به افراد خاصی برای نوشتن یا تولید یک اثر فرهنگی در زمینه مشاهیر و بزرگان اختصاص مییابد. گاهی بودجهها در اختیار کسانی قرار میگیرد که استعداد خود را پرورش ندادهاند. بنابراین یک اثر عبث، تکراری و نادرست تولید میشود. در این حوزه بیشترین منظور من برنامههای صدا و سیما و تولیدات فرهنگی پرمخاطب است.» او اما بر این باور است که با وجود عنوانشدن تصمیمهایی برای توجه به فردوسی این قولها هنوز عملی نشده است: «باید باور داشته باشیم اگر اثر فاخری در مورد فردوسی نوشته یا ساخته شود، جهان غرب آن را میخرد اما نهتنها زمینهها فراهم نشده بلکه بهنظر میرسد اصلا به آن سمت نرفتهایم. ممکن است گفتوگوهایی از مسوولان بشنویم اما همت قوی دیده نمیشود. در نتیجه مصرف کننده آثار خارجی شدهایم و حتی اگر کتاب یا فیلم خوبی هم ساخته شود، مخاطبان ما نمیپسندند چون مذاق آنها تغییر پیدا کرده است.» این پژوهشگر سپس در نتیجهگیری از سخنانش اینگونه میگوید: «این شکاف، ایجاد شده و نتوانستهایم به صورت مسالمتآمیز، رابطهای میان دنیای جدید و گذشته خود ایجاد کنیم و آنچه را که داشتهایم به روز نکردهایم؛ پس فردوسی به جای اینکه به همه ایرانیان تعلق داشته باشد برای امثال من، دانشگاهیان و کلاسهای محدودی که مخاطب چندانی ندارد، باقی مانده است.» قرار نیست در معاصر کردن فردوسی و شاهنامه تمام عناصر داستان و اصول آن از بین برود بلکه میتوان با پایبندی به اصل داستان، فضا و شرایط نوینی را که ناشی از نیازهای زندگی امروزی یک فرد ایرانی است برای فردوسی یا شخصیتهای شاهنامه متصور شد. با اینکه این کار در ادبیات خیلی از کشورها مرسوم شده است اما در ایران بیشتر با ارائه همان شکل کلاسیک اشعار فردوسی مواجه هستیم؛ البته در سالهای اخیر تلاشهایی برای این کار انجام شده است؛ ولی هنوز این موضوع بهدلیل رواج نیافتن میان مردم، غریب و حتی ممکن است برای برخی توهینآمیز باشد. با همه اینها جوانان ما علاوهبر آشنایی با واقعیت خلق شاهنامه و ویژگیهای فردوسی باید بتوانند با این اثر ارتباط برقرار کنند؛ به همین دلیل یکی از راهکارها امروزی کردن شاهنامه است. این کار نهتنها خلاقیت و توانمندی نویسندگان و پژوهشگران را میطلبد بلکه در یک حرکت گسترده، نهادهای دولتی و مرتبط با ادبیات نیز باید با یک برنامه ملی علاوه بر اختصاص بودجهای برای تدوین طرحهای جدید، علاقهمندان این حوزه را تشویق کنند ولی بهنظر میرسد تاکنون اقدامی در این جهت از سوی مدیران فرهنگی و تصمیمگیر صورت نگرفته و اگر هم بودجهای به افرادی برای اجرای پروژهای داده شده، با شکست مواجه شده است.

این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ با نشریه همشهری ماه منتشر می شود.

پرونده «شاهنامه» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/3739