آدریان دی. وسولوسکی-مؤسسه انسانشناسی ماکس پلانک، برگردان: فردین علیخواه
چه چیزی در شهرت وجود دارد؟
نوشتههای مرتبط
بنا نهادن مبنای سلبریتی در شهرت اغلب شکلی استعاری دارد، اما بهعنوان یک تلاش فکری جدی کاملا ًمغفول مانده است. این دو واژه به شکل تنگاتنگی بههمپیوستهاند و مکرراً با یکدیگر یکی گرفته میشوند و به شکل مترادف بکار میروند. از میان مثالهای متعدد، نمونه مشخص آن اثر لئو برودی[۱](۱۹۸۶) که سنگ بنای مطالعات سلبریتی است و شهرت را بهعنوان اصطلاح محوری خود بکار میبرد. تلاشهای اندکی که برای تفکیک این دو مفهوم صرف شدند، چندان موفقیتآمیز نبودند. طبق نظر لاکهرست و مودی[۲](۲۰۰۵، ص. ۱) شهرت و سلبریتی دو مقوله متفاوتاند که نباید ترکیب شوند، ولی استدلال آنها چندان قانعکننده نیست. آنها شهرت را بهعنوان «ماهیت زندگی استثنائی» توصیف میکنند، در مقابلِ سلبریتی که « کانون توجه در آن تعامل بین افراد، بازارها و رسانه است». این فرمولبندی ابهامآمیز به دو رویکرد متمایز در مطالعات تئاتر تبدیلشده است، که نوع قدیمیتر آن بر برداشتهای عمومی تأکید دارد و نوع جدید آن به بررسی بازارها و نهادهایی میپردازد که شهرت از قِبَل آنها ایجاد میشود. این یک دوگانۀ اشتباه است. هیچ تمایز نظری واقعی بین این اصطلاحات وجود ندارد؛ مسئله عمده آن بود که در مطالعات سلبریتی یافتههای جدیدتر، جایگزین رویکردهای قدیمیتر به شهرت شد که زمانی به تحقیق پیرامون افکار عمومی محدود بودند. وانکو(۲۰۰۳، ص. ۵) نگاه دیگری را مفروض داشت، با این ادعا که سلبریتی ها از این جهت که بهندرت اعمال قهرمانانه انجام میدهند از «آدمهای مشهور» سنتی متمایز میگردند، و بهعلاوه، آنها در طبقه اشراف یا سلطنتی متولد نشدهاند، اما این ادعا میتواند به چالش کشیده شود، وقتیکه فعالیتهای بشردوستانهای را در نظر آوریم که با آنها مسیر برخی از تشنگان شهرت به سمت سلبریتی شدن(کرایکن ۲۰۱۵) هموار شد یا مقوله سلبریتی انتسابی[۳] را در نظر بگیریم که توسط روجک(۲۰۰۱، ص. ۱۷) که بهوضوح به افراد سلطنتی مشهور اشاره دارد، به کار رفت. شهرت در اغلب اوقات بهعنوان مادهای وصفناپذیر و فاقد شکل طرح میشود که بهعنوان پسزمینه بکار میرود، یا مادهای که از آن ایدهای ملموستر از سلبریتی میتواند بیرون کشیده شود. این شیوهای [از] نحوهی مواجهه لیلتی(۲۰۱۷، ص. ۵-۴) است که [با توجه به آن]می پذیرد که انواع گوناگونی از شهرت وجود دارند، ولی [او] فقط سلبریتی، شکوه و اشتهار را عملیاتی میکند. روند مشابهی از طرحِ تقابل بین سلبریتیِ پیش از مرگ با شکوهمندیِ پس از مرگ وجود دارد که در آن شهرت برای هر کدام از این اصطلاحات مترادف انگاشته شده یا شامل هر دوی آنها میشود(گودمن ۲۰۱۶). اگر چنانچه این تمایز مناسب و واضح به نظر میرسد، [پس] پیادهراه مشاهیر هالیوود را در نظر بگیرید، که [جایی برای] تمجید از سلبریتی، بهعنوان ابزارهایی جهت حفظ شکوهمندیِ یک اجتماع است که نامش بیانگر افسون و تهییج در چهارگوشۀ جهان است میباشد.
یکی از کاندیداهای احتمالی برای مطالعه حاضر که سلبریتی را در ارتباط با شهرت بررسی میکند ممکن است جنونِ آوازه؛ اثر لئو برودی[۴] باشد. همانطور که قبلاً اشاره شد؛ محققان سلبریتی وقتیکه میخواهند تحقیقشان را در زمینهی گستردهتری بگنجانند از کتاب برودی بهره میبرند. ولی این ارجاعات با بحث نظری مهمی همراه نیست. برودی خودش هرگز قصد نداشت تا نظریهای بنیان نهد و بیشتر تمایل داشت طرح گستردهای از تاریخ شهرت عرضه کند. به همین دلیل اثر او نقطه شروع، و نه نتیجه موردنظر تغییر و بازسازی تاریخ سلبریتی به تاریخ شهرت، قلمداد میشود. بااینوجود در ظاهر، برودی این عقیده را به اشتراک گذاشت که سلبریتی باید در چارچوب شهرت فهمیده شود، تا جایی که او این اتهام را متوجه خود ساخت که تفاوت بین شهرت و سلبریتی را کماهمیت جلوه میدهد و تفاوت آنها بسیار ناچیز است(ترنز ۲۰۰۴، ص. ۶۶). جنونِ آوازه مجموعهای از انواع شهرت و نظریههای مرتبط ادواری ارائه میدهد که آن را همراهی میکنند و تصور تشکیل یک موزائیک جامع را ایجاد، و پیشداوریهای متعددی که به سلبریتی مدرن مربوط هستند را متزلزل میکند. برای مثال برودی در خوانش اش از اسناد گذشته به همه دوگانگیهای بسیار سادهانگارانهای اشاره میکند که از یکطرف بین شکوهمندی قهرمانانه درگذشته و از طرف دیگر سلبریتی پیشپاافتادهی مدرن ایجادشده است: «در اعصار قبل و [با توجه به] وَلع کنونی مردمی که به انتظار رسیدن نوبتشان در پشت دوربینها نشسته اند، روند شهرت بسیار ساده تر و ماهیت خاص مشهور بسیار آسان تر به نظر می رسید[…] شرایط رقابت مشخص تر بود، و رقبا چهره های ایده آل بودند و نه به به مثابه ملخ های امروزین (افرادی بیخیال و راحت طلب)،». درک او از این ایده با آشکار ساختن ناسازگاریهای واقعیت اجتماعی با این تصویر ادامه مییابد: قرون طلایی ارزش حقیقی و شهرت موجه هرگز وجود نداشته است[…] درگیری ما با امر مشهور، و بهعلاوه، تفکیک و جذب آنها در طبیعت خودمان بهشدت جزو اختراعات قرن بیستمی است(برودی ۱۹۸۶، ص.۱۰-۸). این اصرار ضمنی بر نقش اساسی شهرت ممکن است یکی از دلایلی باشد که [با استناد به آن] برودی در مطالعات سلبریتی چهرهای دوپهلو باقی میماند. جامعه شناسان از فقدان تعهد نظری او رضایت ندارند، محققان فرهنگی، ازجمله مورخان، بهندرت به تحلیلهای بلندمدت او توجهی جدی دارند. فقدان گفتگو بین این رویکردها بازتاب بیگانگی اخیر تاریخ و علوم اجتماعی است. اما دقیقاً به خاطر نگرش متعادل(یا بیتفاوت) اوست که برودی بینشهای کاملاً دقیقی پیرامون ماهیت شهرت ایجاد میکند، برای مثال در فرمولبندیاش از آنچه شاید مهمترین پرسشهای تاریخ شهرت به شمار روند: سلبریتی در لحظه قرار میگیرد، اما شهرت جایی در لبهی [امر] مادی -روشهای بیشماری که میتواند تولید و دستکاری شود- و غیرمادی قرار میگیرد: چرا این شخص؟ و چرا حالا؟ (برودی ۲۰۱۱، ص. ۱۰۷۵).
تاریخمند کردن شهرت توجه را بهسوی سؤالات جهانشمولتری سوق داد که پیش از [این] مطالعات شهرت با آنها دستوپنجه نرم میکرد، نظیر استعدادهای فردی برای مشهور شدن و یا شرایط اجتماعی لازم برای رخ دادن چنین روندی، اما همچنین به سؤالاتی سوق یافت که آشکارا نادیده گرفتهشده بود، نظیر ارتباط متقابل بین شیوههای مختلف تمایزیابی یا انتقال از یک شکل به شکلی دیگر. بدون سلب یافتههای تاریخی موجود و مسئله ربط آنها در خصوص این موضوع، مواجهه با شهرت بهعنوان یک نقطه مرجع ثابت، فرصت فرمولبندی سؤالاتی کمتر تصنعی و دقیقتر را فراهم میآورد. این سوال را که اغلب توسط مورخان طرحشده است در نظر بگیرید که چه کسی اولین سلبریتی بود (لسلی ۲۰۱۱، ص. ۲؛ ونکو ۲۰۱۱، ص. ۳۵۱). دیدگاه گستردهتر از تاریخ شهرت، این مسئله را با مسئله کهن مرغ و تخممرغ مقایسه مینماید. کدامیک زودتر آمدند؟ پاسخ مناسب به این معما آن است که «مرغ» یک برچسب دلخواه بود که توسط زیستشناسان معاصری که برای سهولت کار گونهها را طبقهبندی میکردند، تحمیل شد. هرگز «اولین مرغ» وجود نداشته است، بلکه یک خط سیر طولانی از دودمان تکاملی وجود داشته است که به شاخه خاصی از درخت ژنتیک تعلق داشتند (فابری ۲۰۱۶). به همین شکل، هرگز اولین سلبریتی وجود نداشت، اما تاریخی طولانی و پر فراز و نشیب از شهرت و افراد مشهور وجود داشت. اولویتی که سلبریتی بهعنوان موضوع مطالعه از آن برخوردار است در تأثیر تاریخیاش بر فرهنگ تودهای غربی نهفته است (مورگان ۲۰۱۱، ص. ۱۰۱-۹۸). بدون عصبانیت و فارغ از خشم و شور، هیچ دلیلی وجود ندارد که در مقایسه با شهرت، سلبریتی را موضوعی بدانیم که سزاوار تحقیقات علمی است. اجازه بدهید فرض کنیم همانطور که دانش فعلی ما مؤید آن است، فرهنگهای سلبریتی در اوایل عصر مدرن ظهور و بروز یافتند، و در قرن نوزدهم تبدیل به هنجار فرهنگی شدند و بر حوزه بازنمایی لیبرال دموکراسی در قرن بیستم مسلط شدند و آن را به پدیدهای با قدمتی بیش از دویست سال بدل کردند. آیا ما واقعاً میتوانیم سلبریتی را درک کنیم، و آیا میتوانیم آن را به پرسشهای اساسیتر درباره طبیعت انسانی ربط دهیم، بدون آنکه آن را در یک متن زمینهی تاریخی گستردهتر شامل اشکال دیگر آن، اشکال نخستین و اشکال بدیل شهرت قرار دهیم؟
تأکید بر شهرت بهمثابه مقولهای همگانی فرصت اظهارنظر به همه کسانی میدهد که نظیر برودی بهطور غریزی پیوندی بین سلبریتی و تجلی خاستگاه آن مشاهده کردند. تعریف روجک از سلبریتی بهعنوان «انتساب جایگاه مسحورکننده یا رسواکننده به فرد در حوزه عمومی(روجک ۲۰۰۱، ص.۱۰) و بعداً بهمثابه «انباشت سرمایۀ توجه از طریق خودتبلیغی و مدیریت قرار گرفتن در معرض دید بهروشنی تلاشهایی بودند برای دستیابی بهجایی فراتر از تعاریف فراگیر قرن بیستمی. به همین اعتبار، سایمون مورگان[۵] در بحث خود درباره تاریخ سلبریتی ایدههای متعدد ارزشمندی ارائه میدهد که نهتنها میتواند از مطالعات قرن هجدهم تا قرن بیستمی فراتر رود، بلکه حتی به خیلی عقبتر برگردد. مطالعه دیگری که پیوند بین سلبریتی و شهرت را شناسایی میکند، پروژه مارکسیِ مارشال(۱۹۹۷) است که ادعای تأثیرگذار او آن بود که سلبریتی، یعنی نظام نشانه شناختیای که قادر به اشاعه ارزشهای غالب در سراسر جامعه است، در قرن بیستم از طریق آرام و بخش بخش کردن تودههای عصیانگر به خلق جوامع تودهوار اوایل قرن بیستم کمک کرد. به نظر میرسد که خود مارشال بر این باور بود که [در این خصوص] نگرشی فراگیرتر ضروری است و اینکه سلبریتی برای نمودهای متنوع شهرت می تواند اصطلاحی دربرگیرنده بکار رود (ص.۷). بسیاری از صفات سلبریتی ها که توسط مارشال شناسایی شد؛ نظیر اشاعه ارزشهای عامهپسند، کارکرد بازنمایی، نقش آنان در شکلدهی به هویت اجتماعی و ماهیت دوگانه فردیت بیشازحد و نمایندگی گروهی برای زمینههایی فراسوی قرن بیستم قابل انطباق است(مورگان ۲۰۱۱، ص. ۱۰۱-۹۹)، و درواقع شباهت فراوانی به بحثی قدیمی دارد که بهویژه در عرصههای علمی آلمان و لهستان در خصوص مدلهای نقش و کهنالگوها جریان داشت (بهویژه: آثار ماکس شلر و ماریا اوسوسکا، ر.ک. به زدرنکا ۲۰۰۶ کلی ۲۰۱، ص. ۲۰۰-۱۹۷، ۱۶-۲۰۹). شهرت میتواند بهمنزلهی اصطلاحی پیونددهنده برای همه این نگاههای ظاهراً بیارتباط با یکدیگر باشد.
این دیدگاه به حدّ کفایت قدرتمند است تا بتواند سنتهای متعدد علوم اجتماعی را یکپارچه سازد. شهرت نقطه تلاقی شاخههای متفاوت و مستقل تحقیق نظیر تحقیقات مربوط به افتخار، اشتهار و غیره و موضوع جذاب تاریخ قهرمان است(که در آثار اخیر جف کوبیت[۶] و ماکس جونز[۷] به بهترین وجه نشان دادهشده است). این محققان به پیچیدگی موضوعاتشان توجه نمودند و در اغلب اوقات مرور اختلافهای بزرگ در استدلالشان را درباره پدیدههایی که ذاتاً به همدیگر ربط داشتند، نادیده میگرفتند. برای مثال جانشینی تاریخی انواع متنوع افتخار[۸] با ایده اشتهار(کهنر ۲۰۱۶)، هرچند به شکل سادهشده، به نظر میرسد که بهشدت موردتوجه محققانی است که تازگی موضوع، آنان را جذب کرده است. بنابراین همانگونه که آکسل هونت[۹](۱۹۹۶) توصیف کرد، تحت تأثیر توالی زمانی، افتخار شخصی به عزتنفس و اعتمادبهنفس تغییر یافته یا تابع کارکرد منزلتسازِ افتخار افقی قرار میگیرد (آش ۲۰۰۵) مورخان مشتاقاند تا به شکلی سرسری شهرت را دوره بندی نمایند و مدعی سیطره اشکال معینی از آن در طول دورههای زمانی معین باشند. با این منطق، دوران قرونوسطی عصر افتخار یا مشهور سنتی بود، حالآنکه اوایل دوره مدرن شاهد تولد سلبریتی بود (ونکو ۲۰۰۳، س. ۶-۱). چنین توضیحاتی، طول عمر و پیوستگی ساختارهای فرهنگی را کمارزش جلوه میدهد، در واقعیت، اشکال متنوع فرهنگی، ایدهها درباره مشهور و ساختارهای اجتماعی، درهمآمیخته و همپوشان شده و در طول زمان تغییر میکنند. ادموند بروک[۱۰] نه در قرن پانزدهم بلکه در اواخر قرن هجدهم نسبت به زوال جوانمردی و آرمانهای شرافتمندانه ابراز تأسف کرد، و بسیاری از معاصران تأسف او را آشکارا هیستریک تصور میکردند (دولینگ ۱۹۸۲). همچنین یک لایه اجتماعی فراموششده هم وجود دارد. دوره قرونوسطایی نهتنها [دورهی] سلطه قهرمانان مرده بود، بلکه برعکس مملو از افرادی بود که از نظر محلی در خارج از کلیسا یا دستگاه دولت مشهور بودند. ما از وجود واعظان قرونوسطی که جماعت مدهوش آنان بودند (کلینبرگ ۲۰۱۱) و دانشمندانی که مخاطبان گسترده ای در سطح اروپا را به خود جذب کرده بودند (ژاردین ۲۰۱۵) مطلّعیم. آیا ما میتوانیم آنها را به هر یک از مقولاتی که تاکنون شناسایی کردهایم، تنزل دهیم؟ همین مشکل در خصوص مطالعات قهرمان هم صدق میکند. «بزرگمردانِ» قرن نوزدهم که محققان [بر آنان] تأکید میورزند از سلبریتی ها بسیار متفاوت بودند و در واقعیت اغلب تحت تأثیر همان سازوکارهایی از شناسایی زنان بازیگر یا خوانندگان مشهور قرار داشتند. در فصل مربوط به ناپلئون، لیلتی(۲۰۱۷، ص. ۲۱۶-۱۶۰) بحث میکند که چگونه فاتح بزرگ باید بین جذابیتهای سلبریتیگونه و شکوهمندی مانور میداد. پس آیا ما باید ناپلئون را یک سلبریتی بدانیم یا یک قهرمان؟ آیا او بهواسطه افتخارش شناخته میشود یا به خاطر شکوه و شوکت درباری که در آن شرکت کرده بود؟ شاید پاسخ به این پرسشها بتواند در تبادل بین محققانی که روی انواع مختلف شهرت کار میکنند، یافت شود، تبادلی که آنها تاکنون اشتیاقی به مشارکت در آن نشان ندادهاند.
اگر قرار باشد شهرت را در کانون پرسش قرار دهیم تاریخمند کردن آن چگونه خواهد بود؟ بدون تردید باید با نظریهپردازی جدیدی از مسئله همراه باشد. چنین فرایندی ضرورتاً شامل تعریفی از شهرتِ آنچنان تمام و کمال خواهد بود که انواع شهرت را دربرگرفته و نسبت به سازماندهیهای مجدد داخلی بهویژه خلق یک تیپولوژی اساسی از شهرت و فرایندهای درهمتنیده با آن گشوده باشد. پس از ایجاد انواع شهرتی که ما میتوانیم مشاهده کنیم، نحوه پیوند آنها با یکدیگر، و سایر ساختارهای اجتماعی که با آنها همزمانی دارند، پروژه راهاندازی متغیرهای معنادار به لحاظ تاریخی متعیّن از هر نوع، و ارائه آنها بهعنوان «ساختاربندی زمانی کنشها و فرایندهای اجتماعی»، امکانپذیر خواهد شد (هال ۲۰۰۷). این یک نقطه شروع برای اثبات روابط بین مطالعات موجود خواهد بود که تاکنون موضوع شهرت را مدنظر داشتهاند. مطالعات شهرت نباید محدود به نمودهای منفرد آن حتی تأثیرگذارترین اش، بشود. در عوض، باید تلاش کنند تا به حل گستردهترین سؤالات مرتبط با ماهیت انسانی بپردازند ازجمله: آیا شهرت صفت ذاتی عملکرد اجتماعی ماست؟ ارتباط آن با سازوکارهای اجتماعی کمتر فردگرایانه نظیر منزلت چیست؟ آیا به شکل پایین به بالا(از سازوکارهای اشتهارمانند) یا بالا به پایین(از افسانهها و اسطورههای ما)تحول مییابد؟ در طی کردن این مسیر، تاریخ و جامعهشناسی میتوانند به برخی از پیوندهای پیشین خود نظیر آنچه با انسانشناسی دارند، جان تازهای ببخشند، اما نباید از تشکیل پیوندهای جدید با فلسفه اخلاقی، روانشناسی اجتماعی و شاید حتی زیستشناسی(ر.ک. مطالعه شاخص شکوهمندی توسط توماس ریبا[۱۱] و همکارانش. ۲۰۱۴) واهمه داشته باشند.
یافتن پاسخ برای هر کدام از این سؤالات نیازمند بررسی دقیقی می باشد که موضوعی برای تحقیق بیشتر است. ولی من میخواهم در تمایزی که بهخصوص برای مسائل روز تحقیقات مرتبط با شهرت مفید میدانم، سهیم باشم.
[۱] Leo Braudy
[۲] Luckhurst and Moody
[۳] Ascribed celebrity
[۴] Leo Braudy
[۵] Simon Morgan
[۶] Geoff Cubitt
[۷] Max Jones
[۸] honour
[۹] Axel Honneth
[۱۰] Edmund Burke
[۱۱] Thomas Ryba