فرهنگ طبقه ی بالا همیشه موجب رشد جامعه شده است چون آن ها کنترل وسایل تولید، سرمایه فرهنگی بالا و خلاقیت رو به رشد را در دست دارند و مالک توسعه و حتی آینده هستند. اما اگر این طبقه بالا سرمایه فرهنگی و تفکر پایینی داشته و بیشتر به تفریح و خوشگذرانی و درآوردن پول مورد نیازشان از همین محل متمرکز شوند، امکان دارد این فساد رفته رفته به زوال زندگی و حتی نابودی بشریت بیانجامد که در گذشته هم پیامبران وقتی منبعث می شدند که انسان ها با طغیان در چنین اموری موجب فساد می شدند.
آموزش غیررسمی فرهنگ و رونق بازار ویلاسازی
نوشتههای مرتبط
چند سال پیش فیلم تلویزیونی میز که در شبکه سبلان پخش می شد، به نمایش صحنه هایی از افرادی که پول های خوبی را با هر دسیسه و مکری به دست می آوردند و بر مدیریت ها هم تأثیرگذار بوند، در تلویزیون نشان داده می شد. صحنه های خاطره انگیزی که در یکی از خانه های روستای حاجی امیر بود، هنوز هم شاید در خاطر مردم منطقه مانده باشد، اما آن موقع به جای این که این فیلم در مورد این روابط و نفی آن در سیستم شهر نتیجه بدهد، احتمالا به تقلید مردم از این روابط انجامید.
تابلویی کنار جاده با فونتهای قرمز رنگ می درخشد مبنی بر این که کارمندان شبکه بهداشت می توانند در مهمانسرا اقامت کنند و این نوع امکانات در خصوص قشری از اعضای جامعه که ماشاالله همیشه هم مورد حمایت هستند، یقینا به سایر مردم آموزش می دهد که اینجا “محل اقامت” شهروندان خاصی و می شود شبی در سکوت قدیمی آنجا سر کرد، از این رو با چنین تصویرهایی رقابت در گرفته و افرادی که علاقمندند، با پولهای خوبشان دنبال این فرهنگ رفتند.
این میهمانی در عین وضعیتی است که روستائیان دل و دماغی برای ساختن و اصلاح خانه هایشان ندارند و یا فضای زندگی شبیه به خرابه در کمین زندگی آن ها است و حوصله یا پولی برای بازسازی اش ندارند. انگار عمر ترویج و آموزش روستایی در اینجا به پایان رسیده و عوضش تبلیغاتی جای آن را گرفته که هم روستائیان را و هم رهگذران گردنه را ترغیب به ساختن خانه های ویلایی می کند تا رفته رفته نسل آدم هایی که قرار است در این کوه ها کار کنند منقرض شود.
از اولین ویلاهای تک و توکی که به راه افتادند، کمین کردن در پی خریدن زمین ها با متراژ بالا صورت گرفت. به طور اتفاقی با یکی از افرادی که می گوید دوازده سال است در اینجا زندگی می کند گفت و گو می کنم و می گوید، آن موقع متری روی کوه زمین را با قیمت هفت هزار تومان خریدم که کسی هم نمی خرید، اما الان دویست هزار تومان شده است و نگه داشتم برای روز مبادا. منتظر بودم روستائیانی که می خواهند بروند شهر و آپارتمان بخرند و زمینشان را که می فروشند را بخرم.
او معتقد است همیشه خدا به او روزی رسانده و یاریش کرده است و اینجا هم ماهی ده روز می آید و هر کسی هم که زمینی برای فروش داشت و عجله برای فروش داشت را خریده است. البته او زمین چندانی ندارد و فقط نمونه ای معرف از شبکه ای است که در این سال ها به خرید و فروش زمین ها پرداخته اند؛ انگار چنین الگویی برای کمین گری خرید زمین های روی دست مانده از شهرهای بزرگ به اینجا هم سرایت کرده است.
زوال طبقه روستایی و شکوه اهل فراغت
مطلع محلی می گوید: ارث های زیادی که از پدرها به فرزندان رسید، وقتی می خواستند تقسیم کنند، مساحتهایی که ایجاد می شد خیلی کم بود و قبلا بسیاری از برادران ارث پدری را در اختیار یک برادر گذاشته و به شهر می رفتند اما در جریان ترویج ویلاسازی، این زمین ها ارزش فروش پیدا کرده و آن برادر روستایی هم به جای کاشتن زمین موروثی کم ارزشی که دیگرچشم برادران هم دنبالش بود، به شغل فنس کشی، کارگری و دکه داری مشغول شد.
اینک در و دیوار آن ساختمان های قدیمی به درد نخور، فقط به درد آگهی ساخت و ساز می خورند و اینجا تقریبا شبیه به بازار ساختمانی شده و بسیاری از جوانان اردبیل و حیران در اینجا کار می کنند. جوانی می گوید: مدت ها است فنس کشی می کنم و هر کس هم نسازد، زمینش را مجبور است فنس کشی کند. الان به جای شغل ابا و اجدادی ام به این کار مشغول هستم و در شهر مهندسی کشاورزی می خوانم.
جوانی می گوید: ما در اینجا شغل دامداری و کشت و زرع نداریم، برعکس توانسته ایم در این کارهای ساختمانی فعالیت کرده و مشغول شویم. اما با این وضعی که اتفاق افتاده و دیگر مجوز نمی دهند، این شغل هم از دست رفته و ای کاش می توانستیم با این وضع آب، به شغل پدران مان بپردازیم که خیلی هم علاقمندیم اما امکاناتی مانند آب و گاز نداریم و از طرفی دیگر زمینی برای کاشتن در این منطقه نمانده است.
یکی از کافه داران معترض است و می گوید آن هایی که باید مواظب این قضیه بودند، کاری نکردند و بلکه خودشان به این کار مجوز دادند و هر کس خواست توانست خانه بسازد و این گونه ویلاسازی در اینجا رواج یافت. بلکه آن ها خودشان هم در مواردی به داد و ستد پرداختند و بنگاه معاملات املاک در این ده رونق گرفت تا جایی که بسیاری از افراد کارشان خدمات رساندن برای خرید و فروش زمین و یا احداث خانه در حیران بود.
یکی از اعضای شورای شهر می گوید: سیستم مدیریت روستا در این مورد تقصیری ندارد و فقط به کارهای قانونی اش عمل می کند و هیچ منع قانونی در مورد خرید و فروش نداشت. همه ی ملکهای ویلاهای موجود در گذشته به صورت قانونی واگذار شده اند و این که چرا قانون در این مورد که دهی به سرعت بتواند به این گونه رشد کند، چیزی ننوشته، مقصرش مسئولان روستا نیستند، اما با این وضعی که پیش آمده بسیاری از افراد همین روستا به جای تمام مقامات بالا مشکل را در اینجا جست و جو می کنند.
او اظهار می کند: زمانی با گاو و خویش کشاورزی می کردیم و آن ها را با پای خودشان به دامنه کوه برده و آنجا را شخم زده و می کاشتیم، اما امروز باید تراکتور را به دامنه کوه ببریم و این برای من سخت است در حالی که در همان جا با امکاناتی که شهرنشینان دارند به راحتی می شود خانه ساخت و راه کشید و چراغانی کرد. از طرفی با این بلواهایی که به پا شده است، مسئولان کشاورزی آمدند و به دیوارهای زمین من که کاربری کشاورزی دارد اشکال تراشی کردند.
او می گوید: با این وضعیت و کم شدن جمعیت مستقر در این منطقه، مدارس اینجا دیگر رو به زوال بوده و جمعیت دانش آموزی کم شده و آن اندک دانش آموزان هم باید برای تحصیل به شهر بروند و الان من دو پسرم در شهر هستند و زنم با آن ها زندگی می کند و من هم اینجا هستم. هیچ تفریحی هم نداریم و برای اینکه جوانان مان به همین قلیان سراها نروند، مجبوریم برویم نمین و آستارا باشگاه اجاره کرده و برای تفریح به آن جا برویم.
جوان دیگری می گوید: بیشتر ما برای کار کردن به آستارا و اردبیل امیدواریم و اینجا دیگر کار خاصی نداریم و باعث شده خانواده مان اقدام به تأمین خانه اجاره ای و یا خرید آپارتمان در شهرهای اطراف کرده و والدین مان هم پراکنده شوند. اما اگر همینجا هم کار کنیم، موقعی که زمان اوج کار ما هست، یعنی تابستان، اینجا عین برنامه ی عروسی شده و همه شب ها تا ساعت دو نصف شب آهنگ باز می کنند چون زمان شان آزاد است و دلشان شب نیشینی می خواهد، اما ما باید اول صبح بلند شویم و برویم سرکار اما چگونه؟
نتیجه گیری:
دم در خانه های تک و توکی که بافت سنتی هستند، غازهای بی زبانی دیده می شود که عصر هنگام ایستاده و به دوردست ها می نگرند و اگر خوراک انسان نبودند و قرار بود زمانی بفهمند، به این می اندیشیدند که با فروخته شدن این خانه و تغییر شغل صاحب آن همان طور که گاوها از این روستا رخت بر بستند، ما هم به تدریج باید راهی را برویم که یوزپلنگ ایرانی می پیماید و به تصویری بر روی لباس ورزشکاران تبدیل شویم.
اگرچه عموم روستاهای ایران جمعیت و اسکان ناپایداری دارند، اما روند آموزش پنهان در فرهنگ رسمی که به اشتغال معامله گران کمین کرده و مشاغل عمرانی در روستای حیران انجامیده است را نمی توان پدیده ای طبیعی و دگرگونی تاریخ پنداشت. آن چه اینجا اتفاق افتاده است، رویارویی و یا سلطه ی فراغت و اقتصاد شهری بر اکوسیستم جنگل بوده و به تدریج موجب به تاریخ انقضا نزدیک شدن طبیعت می شوند. اینجا است که با وجود قدمت عمران و آبادانی پنداشتن امری مانند ساختن خانه در ذهن تک تک مردم، باید پرسیدآیا واقعا ایران با ساختن خانه آباد می شود یا ویران؟
* روستای حیران در مرزی میان استانهای گیلان و اردبیل واقع شده و در طی دهه اخیر شاهد رشد بی سابقه ی ویلاسازی شده است. علاوه بر این روستا، سایر روستاهای همجوار آن مانند حاجی امیر، ونه بین و گیلاده نیز از این آسیب برخوردار شده اند.
فایل پیوست: