انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

عکس فوری (۲۶۷): تاملی دربارۀ حملۀ شیمیایی به مدارس دخترانه: چرا داعشی‌ها در ایران راه به جایی نمی‌برند؟

دست‌اندرکاران کشور، اگر نگوییم در چند دهۀ اخیر، دستکم در چند هفته و چند ماه اخیر، مورد پرسش‌های مشروعی قرار گرفته‌اند که هرگز نخواسته یا نتوانسته‌اند به آن‌ها پاسخ دهند. به این پرسش‌ها اشاره خواهیم کرد اما ابتدا بگوییم که پاسخگو نبودن آنها در برابر پرسش‌ها، رفته‌رفته، نه فقط جامعه را هر چه بیشتر دو قطبی، بلکه روابط درون آن را تنش‌آمیز و در نهایت آنومیک نموده و شرایط یک فروپاشی اجتماعی را فراهم کرده است. متاسفانه این «فروپاشی» هر روز ناگزیرتر به نظر می‌رسد و اگر از راه برسد، به گواه تاریخ ایران و جهان، همچون یک زلزله یا سیل هولناک، همۀ قدرت‌های به ظاهر مهیب و دستگاه‌های به ظاهر پیچیده و تودرتوی دولت‌ها، در برابرش به اسباب‌بازی بچه‌هایی شباهت خواهند داشت که بخواهند در برابر لشکر مغول از چیزی که نه می‌دانند چیست و نه بدان باور دارند، «دفاع» کنند؛ زیرا تصوّر آن‌ها، همچون همان «بچه‌ها»، آن بوده و هست که «کل ماجرا» یک «بازی» و یک «شوخی» است که می‌توان تا به آخر با آن تفریح کرد. برای دادن تصویری که به وضوح وضعیت را نشان دهد، می‌توان به سونامی ۹ ریشتری اقیانوس هند در دسامبر ۲۰۰۴ اشاره کرد: وقتی امواج به سوی برخی از سواحل تفریحی در حال حرکت بودند تا همه چیز را در هم بشکنند، گروهی تا تقریبا آخرین لحظات با نوعی اطمینان خاطر ابلهانه، می‌خندیدند و به دیگران قوت قلب می‌دادند، اما وقتی امواج به آن‌ها رسید، برغم تمام توانشان در دویدن، در کمتر از چند ثانیه، درون خشم سیلاب غرق و برای همیشه به معنای واقعی کلمه «نیست» شدند.

در آنومی‌های انسانی نیز، گاه می‌توان به سوی چنین شکلی از سونامی‌های اجتماعی رفت و در این صورت، نه هیچ نیروی داخلی و خارجی، توان جلوگیری از آن‌ها را دارد، و نه هیچ اتاق فکر و پژوهشکده و دانشگاه و استاد و شخصیت محبوب و سلبریتی یا هیچ متخصصی می‌تواند شکل نهایی آن‌ها (شورش‌های‌ بزرگ سیاسی، فروپاشی‌های هولناک اقتصادی، آنومی‌های عمیق و انفجار‌انگیز اجتماعی، یورش‌های بیرونی، انقلاب‌ها، جنگ‌ها و غیره) را پیش‌بینی کند. و به خصوص هیچ کسی نمی‌تواند پی‌آمدهای کوتاه و میان مدت آن‌ها را حدس بزند. تنها چیزی که می‌توان به صورتی نسبی گفت آن است که گروهی از کُنش‌ها بدون شک و تردید دیر یا زود به واکنش‌هایی منجر خواهند شد که به شدت منعکس‌کنندۀ کُنشی هستند که اتفاق افتاده: انتقام‌جویی‌هایی هولناک هر اندازه هم عقل و منطق آن‌ها را تقبیح و نادرست بدانند، همواره در روندهای اجتماعی کنترل ناشده، زمانی از راه می‌رسند که دیگر هیچ کسی را توان مقابله با آن‌ها نیست و هر کسی در برابرشان بایستد را چون ذرۀ ناچیزی از میان خواهند برد.
سال‌هاست که گویی نیروهایی درونی یا نفوذی‌هایی بیرونی، در حال اجرای چنین سناریوهایی از کُنش‌های خطرناک بر مردم هستند. البته با کشوری با چندین قرن پیشینه استبداد که تنها در صد سال اخیر، آن هم در سال‌های محدودی، توانسته است اندکی با آزادی و اندیشیدن در آرامش آشنا شود، وجود چنین اشکالی خودآگاه و ناخودآگاه از رفتارهای نادرست سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به شکل گسترده که گاه شکل و ظاهری به خود می‌گیرند که با هیچ منطقی نمی‌توان آن‌ها را درک کرد و باید به سراغ نظریۀ «خودکشی» از سر جنون، یا «توطئه» از سوی دشمنان بیرونی رفت، چنین رخ‌دادهایی در چارچوب جهان رو به زوال کنونی، دور از ذهن نیست. اما در میان همۀ این حرکات باز هم می‌توان سلسله‌مراتبی را حتی در «جنون» و «توطئه» قایل شد که در دورترین نقطه از عقلانیت قرار می‌گیرند. پرسش‌هایی هم که گفتیم به صورت مشروع مطرح هستند از همین نکته ناشی می‌شوند: چگونه در کشوری با سطح بالایی از تدابیر امنیتی و آمادگی بسیار زیادی برای مقابله با «دشمنان داخلی و خارجی» در کشوری که در این چند ماه اخیر، باز هم سطح کنترل به دلیل ناآرامی‌ها بالاتر رفته، به صورتی که کوچکترین حرکتی در شبکه‌های تو‌در‌توی اینترنت، چنان با دقت رصد می‌شوند و چنان با کمترین حرکتی در سطح شهر و حتی درون فضاهای بسته تا حد خودروهای شخصی، همه چیز زیر مراقبت و سپس تنبیه قرار گرفته است که در کمترین زمان هر آنچه «خطا» و «جرم» تلقی شود‌، یافته شده و افراد خاطی دستگیر می‌شوند، می‌توان جلسات بزرگ را برهم زد، به سوی شخصیت‌های حتی رده بالای کشور در مسجد مُهر پرتاب کرد، در جلسات به شدت زیر تدابیر امنیتی، شعارهایی علیه بالاترین رده‌های حکومتی داد و آن‌ها را برهم زد، بر روی زنان اسید پاشید و به آن‌ها تجاوز گروهی کرد و حال در بی‌سابقه‌ترین اقدام، مدارس کودکانه دخترانه را مورد حمله شیمیایی قرار داد، بی‌آنکه نه کسی دستگیر و مجازات شود و نه پاسخگویی باشد؟ هر چند پاسخ، جای بسیار نزدیکتری از آن است که می‌پنداریم: به دلیل وجود و ریشه دواندن گروه‌های قدرتمند داعشی، طالبانی و بوکو حرامی در کل بدنۀ کشور. و اینکه تصورشان آن است که اگر همچون بوکو حرام در نیجریه یا طالبان در افغانستان، صرفا با مشت آهنین پیش بروند، بالاخره «رسمیت» شناخته خواهند شد. مشکل اما، آن است که آنچه ممکن است «رسمیت» یافتن، تلقی شود، چیزی جز به تعویق انداختن مرگی حتمی نیست. سرنوشت توتالیتاریسم‌های قرن بیستمی، دیکتاتورهای کوچک جهان سومی عرب، گروه‌های تندرو در الجزایر، مصر و حتی سوریه، لبنان و عراق، برای آنکه خودمان را به جهان اسلام محدود کنیم، و سرنوشت تروریسم بین‌المللی دهۀ ۱۹۸۰ از آمریکای لاتین تا اروپا و ژاپن، این را نشان می‌دهد.

اما افزون بر این، چرا معتقدیم که خشونت در دوران مدرن نه از بالا، نه از پایین، نه رسمی و نه مخفی، نه خودآگاهانه و نه ناخودآگاهانه، به هیچ نتیجه‌ای جز آنچه باید از یک «خودکشی» یا یک «توطئه» انتظار داشت نمی‌رسد: اینکه، ایران اصولا به دلیل تاریخ پرنشیب و فرازی که داشته خشونت‌گریز است، خشونت در این کشور عمدتا اگر نگوییم صرفا، از بالا و به وسیلۀ حاکمان ظالم اعمال شده، اما حتی در این صورت نیز موثر نبوده و به نابودی خود آن حاکمان انجامیده است. اما در ایران معاصر خشونت و اینکه تصور شود نیروهایی مثل داعش، بوکو حرام و طالبان کمترین شانسی برای آن ندارند که بتوانند یک ترس و وحشت عمومی ایجاد کنند که مثلا دختران دیگر به مدرسه و دانشگاه‌ها نروند و انبوه بزرگ تحصیلکرده‌ها تعیین آینده و سبک زندگی خود را به کسانی بسپارند که هیچ گونه مشروعیت و قابلیت و عقلانیتی از هیچ کجا و در هیچ زمینه‌ای ندارند، به باور ما نشناختن و ناتوانی کامل ذهنی در درک تحولات جامعۀ ایران در طول یک سدۀ اخیر است. از این رو به گمان ما هر چه زودتر هر کسی کمترین صداقتی دارد باید همت کند و از این وضعیت فاجعه‌انگیز به هر شکلی که می تواند جلوگیری کند تا هزینه‌های ناگزیر انسانی و اجتماعی که جامعه باید پرداخت کند، دستکم کاهش یابند. اما به هر رو و به هر شکل دیگری که عمل شود، ممکن است نتوان کوتاه و میان‌مدت را پیش‌بینی کرد، ولی در درازمدت، بی‌شک حکم آن‌ها که تصور می‌کنند می‌توانند داعشی‌های جدید این منطقۀ محروم جهان شوند و ترس هر روز بیشتری در دل مردم مظلومی که با شکم‌های گرسنه، حال باید هر روز وحشت حملۀ شیمیایی به مدارس کودکانشان را هم داشته باشند، حکمی جز از میان رفتن فیزیکی و خوردن مُهر بدنامی همیشگی در تاریخ این کشور و بدل شدن به خاطره‌ای تلخ در کنار بسیاری دیگر از خاطرات تلخ این فرهنگ در طول سه هزار سال پیش نخواهند داشت و سخت در گمراهی‌اند. از ایران به رغم تمام مشکلات و نقصان‌هایی که به دلیل نبود تربیت دموکراتیک در جامعه وجود دارد، به دلیل آن میراث فرهنگی قدرتمند و تلاش‌های بزرگ یک قرن مبارزه برای آزادی و دموکراسی، هرگز نمی‌توان نه کشوری چون کره شمالی ساخت و نه بدتر از آن موقعیت‌هایی همچون عراق و افغانستان و سوریه.