انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آیا مدرسه جسارت ساختن نظم اجتماعی جدید را دارد؟

نگاهی به کتابِ آموزش و پرورش و قدرت

اپل در این کتاب با اشاره به زندگی شخصی خودش –بزرگ شدن در خانواده‌ای کارگری در شهری بی‌نهایت فقیر- از خشم خاصی که در درونش دارد نوشته است: «وقتی می‌بینم شرایط بسیاری از مردمی که در هیچ تعریفی نمی‌گنجند، در این کشور با گذشت هر سال (ماه، هفته، روز، دقیقه؟) به شکل مشهودتری بدتر می‌شود خشمگین می‌شوم.» او معتقد است که «مردم عادی «خُرد» نشده‌اند. آن‌ها کنشگر هستند، چه به شکل فردی و چه به شکل جمعی، چه در گذشته و چه حال.» این بخشی از پیام او در این کتاب است.

مفهوم کلیدی او در این کتاب مفهوم «تناقض» است. چیزها همزمان هم «مثبت» و هم «منفی» هستند.  او در این کتاب با اشاره به اهمیت کنشگری و در نظر گرفتن اینکه نباید نگاهی رویایی در این زمینه داشته باشیم یادآوری می‌کند که«حتی در دوره‌ی بحران چه کارها که می‌توانیم انجام دهیم.» «آموزش و پرورش و قدرت از اینجا آغاز می‌شود: بحران.» اپل در این کتاب به این سوال مهم می‌پردازد: «آیا در حوزه‌های مختلف فرصتی برای کنش جدی فردی و از آن مهم‌تر جمعی وجود دارد یا خیر.»

نویسنده در بخشی از فصل اول کتاب به بررسی نحوه‌ی کارکرد مدرسه در بازتولید جامعه‌ای نابرابر پرداخته است. او مدارس را صرفا نهادهایی بازتولیدی نمی‌داند. چون این نوع نگاه به مدرسه  دانش‌آموزان را درونی‌کننده‌ی منفعل پیا‌م‌های اجتماعی از پیش داده شده می‌انگارد. از دید اپل مساله به این سرراستی نیست. احتمال اینکه در بسیاری از مدارس دانش‌آموزان معناهای برنامه‌ریزی شده و نشده‌ی مدرسه را در بهترین حالت فقط تا حدودی بپذیرند و در بیشتر اوقات به طور مطلق رد کنند بیشتر است.«بی‌تردید باید نگاه پیچیده‌تری از بازتولیدِ صرف به مدارس داشت.»  نویسنده در همین فصل با پرداختن به مفهوم هژمونی نوشته است: «هژمونی به سادگی واقع نمی‌شود؛ باید در جاهای مشخصی مثل خانواده، محل کار، فضای سیاسی و مدارس برای تحقق آن کاری انجام شود. دغدغه‌ی اصلی من همین فرآیند درک شکل‌گیری هژمونی بوده است، اینکه هژمونی تا حدی واقعا از طریق تعاملات روزانه‌ی مربوط به برنامه‌درسی، آموزش و پرورش و ارزیابی در مدارس تولید می‌شود.» در این فصل از فرم و محتوای برنامه‌درسی و برنامه‌درسی آشکار و پنهان و نقش مدارس در بازتولید تقسیم اجتماعی بحث شده است. «برای فهم چگونگی بازتولید قدرت، توجه به نحوه تنظیم برنامه‌ی درسی، اصولی که برمبنای آنها تدوین و ارزیابی شده، و سرانجام خودِ دانش اهمیت حیاتی پیدا می‌کردند. در اینجا منظورم نه فقط قدرت اقتصادی بلکه قدرت فرهنگی هم بود، هر چند که این دو به میزان قابل توجهی درهم تنیده شده‌اند.» در بخش دیگری از این فصل از  محل کار هم بحث شده است. نویسنده مدرسه و محل کار را فضاهایی مملو از تناقض می‌داند. او بر نقش مقاومت و فرهنگ زیسته در هر دوی این فضاها تاکید دارد. اپل آموزش سیاسی را آموزشی می¬داند که می‌تواند بنیان‌های روابط پدرسالارانه، سلطه و استثمار در جامعه‌ی بزرگتر را به چالش بکشد. در بخش ایدئولوژی و فرمِ برنامه‌درسی با تاکید بر نحوه عملکرد تناقض‌آمیز ایدئولوژی در محل کار و  مدرسه فرم برنامه‌درسی به عنوان عنصر مهمی در کنار محتوای برنامه‌درسی در نحوه ورود منطق و شیوه‌های کنترل سرمایه به مدرسه معرفی شده است. در خصوصِ محتوا دو پرسش مطرح شده: با چه محتوایی طرفیم؟  و درست به همان درجه از اهمیت، چه محتوایی به درس‌ها راه پیدا نکرده است؟ به قول ماکری«از سکوت‌های متن پرسش می‌کنیم تا به منافع ایدئولوژیکی که پایشان در میان است برسیم.» و فرم: «محتوا، فرهنگ رسمی، چگونه سر هم سوار شده است؟ در خودِ سطح سازماندهی دانش چه می‌گذرد؟»

اپل معتقد است که عمده‌ترین عناصر به‌کار گرفته‌شده برای سازماندهی و کنترل فرآیند کار در جامعه‌مان –از جمله جدایی کار فکری از کار یدی، جدایی اندیشیدن از عمل کردن، منطق کنترل کردن و مهارت‌زدایی از نیروی کار- همگی به شکل‌هایی متناقض و پیچیده در مدارس بازسازی می‌شوند. اپل بر ضرورت در نظر گرفتنِ پیوندهای اقتصاد، فرهنگ و سیاست تاکید دارد. در فصل دوم درخصوص شایسته‌سالاری در نهاد مدرسه بحث شده است. آیا مدارس نهادهایی شایسته‌سالار هستند؟ در مدرسه هرگونه ناکامی در دستیابی به هدف به منزله‌ی کمبودی در فرد یا گروهِ ناکام تلقی می‌شود. براساس نظرِ اپل مدارس آنقدرها هم شایسته‌سالار نیستند. که اگر شایسته‌سالار بودند پیوند میان خاستگاه‌ها و دستاوردهای تحصیلی سست‌تر می‌شد. به آنچه اطرافمان می‌بینیم دقت کنیم. شواهد پیوند عمیقی را بین این دو عامل در جامعه‌ی خودمان نشان می‌دهند. پیشنیه‌ی خانوادگی و موفقیت در بزرگسالی رابطه‌ی عمیقی با هم دارند. اپل معقد است «زندگی روزمره‌ی درون جعبه سیاه نظام آموزشی پشتیبان آن ارزش‌های شایسته‌سالاری است که توجیه‌گر پاداش‌های نابرابرند، و تفکیک «موفق‌ها» از «ناکامان» به‌صورت روزمره به دانش‌آموزان درس نابرابری می‌دهد.» در مدرسه شکست به عنوان ِ مشکلی فردی درونی می‌شود. شبیه آنچه در جامعه شاهدش هستیم. آنچه روانشناسی «زرد» می‌گوید: «تقصیر خودت است اگر حالت خوب نیست.»،«نگاهت را تغییر بده تا همه چیز تغییر کند.» مدرسه برچسب شکست‌خورده، تنبل و بی‌لیاقت روی بعضی از بچه‌ها می‌زند و هویت تعدادی از بچه‌ها با اثربذیری از این گزاره‌ها شکل می‌گیرد و آنها در عمل این گزاره‌ها را تحقق می‌بخشند. اپل به واکاوی چیستان تحصیل پرداخته است. او مدرسه را فقط در چارچوب بازتولید نمی‌بیند. در منطق نظریه بازتولید نهاد مدرسه فقط در حال تلاش برای بازتولید نظم اجتماعی است. مفهوم بازتولید، شبکه‌ی روابطی را که نهادها و افراد را به‌هم گره می‌زند، به تمامی نشان نمی‌دهد. مدرسه و محیط کار شباهت‌های بسیاری باهم دارند. در هر دو شکلی از هنجارهای غیررسمی و مقاومت وجود دارد که باید به آن توجه کرد. تلاش‌هایی غالبا پنهان، مستمر وغیررسمی، در گروه‌هایی کوچک که می‌توانند نقش تعیین‌کننده‌ای را ایفا کنند. کارگران در سطوح گوناگون به شکل‌هایی نامحسوس در حال مقاومتند. برخلاف نظریه‌های تناظر، آنها کاملا و حقیقتا جامعه‌پذیر نشده‌اند تا کارگرانی مطیع باشند. ابتکار عملِ دانش‌آموزان و کارگران در تجربه‌ی این شکل‌های مقاومت چیزی است که اپل بر آن تاکید دارد. فرهنگ کار و هنجارهای غیررسمی مدرسه کار خودشان را می‌کنند. کاری فراتر از قواعد مشخص رسمی و دستورالعمل‌های اداری. درجه‌ای از عاملیت در هر دو محیط وجود دارد. البته آنطور که اپل نوشته است باید مراقب باشیم دیدگاه‌مان در این  زمینه خیلی رمانتیک نباشد. «تقریبا تمامی موقعیت‌های شغلی واقعی، عناصری از تعارض، مقاومت و خودسامانی نسبی را درونشان دارند که قابلیت ایجاد تغییر را دارد- همین امر در مورد مدارس هم صادق است.» هم بچه‌ها در مدرسه هم بزرگسالان در محیط کار در عین حال که کنترل می‌شوند تلاش می‌کنند تا این کنترل را به‌صورت‌های مختلف به چالش بکشند.

در فصلِ «مقاومت و تناقضات طبقه، فرهنگ و دولت» بخشی به تعامل جنسیت و طبقه و مسائل دختران و زنان اختصاص دارد. دختران با دقت بیشتری توسط والدین خود کنترل می‌شوند. بر اساس فرهنگ از پیش موجود زنانگی، کار خانگی، ازدواج و پرورش کودکان سه واقعیت غیرقابل تقلیل زندگی ِ زنان است. گرچه تعاریف سنتی نقش‌های شغلی زنان با زیر سوال بردنِ مداوم تا حدودی دچار تغییر شده‌اند. تجربه‌ای که دختران طبقه‌ی کارگر و متوسط آن را به شکلی متفاوت از سر می‌گذرانند. دختران طبقه‌ی کارگر با فشارهای بیشتری برای همنوایی با تصویر زن ایده‌آل روبرو می‌شوند و شانس کمتری برای ادامه تحصیل پیدا می‌کنند. صورت‌بندی اجتماعی از دید اپل پدیده‌ای در حال ساخته شدن است. به معنی امری که فعالانه بر مبنای مناسبات طبقاتی و جنسیت بازسازی می‌شود. اپل جنسیت و طبقه را از هم منفک نمی‌داند. با توجه به اینکه بسیاری از معلم ها زن هستند نباید امکانی را که مدرسه برای طرح انتقادات فمنیستی در کلاس درس فراهم می‌کند نادیده گرفت.

فصل پنجم کتاب به بحث درباره «شکل برنامه‌درسی و منطق کنترل فنی» اختصاص دارد. «گسترش قالب‌های جدید کنترل، فرآیند مهارت‌زدایی، جدایی اندیشه از عمل، فقط به کارخانه‌ها و اداره‌ها محدود نیست. این گرایش‌ها رفته‌رفته در نهادهایی همچون مدرسه رخنه می‌کنند.»

در حالت ایده‌آل کارکنان در محیط کار باید فقط برنامه‌ها و وظایفشان را مطابق با مشخصات و ضرب‌آهنگی اجرا کنند که توسط کسانی تعیین شدند که خود دور از نقطه‌ی تولید هستند. درست مثل مدرسه و برنامه‌های درسی متمرکزی که دور از شهرها و روستاهایی که در حاشیه هستند تدوین می‌شوند. مهارت‌زدایی از کارکنان و مهارت‌آموزی مجدد به آنها از موضوعات جالب دیگری که در این فصل در خصوص آن بحث شده است. اپل در خصوص تجربه‌ی این فرآیندها و کنترل فنی در مدرسه معتقد است: «مهارت‌زدایی شامل از دست رفتن استادکاری و تحلیل رفتن مستمر مهارت‌های آموزشی و مهارت‌آموزیِ مجدد شامل جایگزینی مهارت‌ها و بینش‌های ایدئولوژیک است.»  در فرآیند مهارت‌زدایی مهارت‌هایی که معلمان در کار خود به آن نیاز دارند- مهارت‌هایی ضروری برای کسی که شغلش کار با بچه‌هاست – دیگر آنقدرها هم ضروری نیستند. و مهارت‌آموزی مجدد که شناخت آن برای فهم چگونگی نفوذ فرم و قالب‌های ایدئولوژیک به کانون نهادهایی چون مدرسه ضروری است. نمونه‌ی این فرآیندها را در محیط‌های شغلی دیگر مختلف می‌توان دید. فعالیت‌هایی که باید مسیر خطی خود را طی بکنند، بدون نیاز به تعامل با همکاران یا شیوه‌های برخوردِ خلاقانه‌تر. مدرسه و محیط کار دارای شباهت‌ها و تفاوت‌هایی باهم هستند. در بحث از تفاوت میان این دو می‌توان به این موارد اشاره کرد: تولید معلم‌ها به اندازه‌ی کار ادارات و کارخانجات قابل مشاهده نیست و اینکه معلم در کلاس با بچه‌ها سر و کار دارد. بچه‌هایی که به رفتار او در کلاس درس واکنش نشان می‌دهند. آنچه بسیار اهمیت دارد توجه به فرهنگ زیسته کنشگران، یعنی خود دانش‌آموزان است.

بخش قابل توجهی از این کتاب به نقد مفهومی و تجربی نظریه‌های مکانیکیِ بازتولید اختصاص دارد. «نمی‌توان به سادگی صرفا تمامی جوانب مختلف فرم و محتوای برنامه‌ی درسی پنهان و آشکار در مدارس را به تجلی و نمود بی‌واسطه‌ی نیازهای اقتصادی تقلیل داد.» اپل یکی از ضعف‌های عمده‌ی این نظریه‌ها(آلتوسر نمونه‌ی بارز آن) را مجال ناچیز آنها برای پرداختن به ظرفیت مقاومتی می‌داند که ممکن است بچه‌ها و معلم‌ها در مدارس از خود نشان بدهند. «اگرچه قطعا مهم است که متوجه باشیم مدارس به بازتولیدِ مناسبات جنسیتی و مناسبات اجتماعی تولید کمک می‌کنند، باید دید که همچنین «نادانسته» به بازتولید فرم‌های خاص تاریخی مقاومت نیز یاری می‌رسانند.»

اپل در این کتاب تلاش کرده به این سوال پاسخ دهد: «آیا مدرسه جسارت ساختن نظم اجتماعی جدید را دارد؟»

 

-آموزش و پرورش و قدرت. مایکل دبلیو. اپل. ترجمه‌ی هادی جلیلی. نشر فرهنگ جاوید