درست پس از جنگ جهانی دوم و حتی پیش از اتمام آن تأثیر آن بر هنر و ادبیات محسوس بود. اما زمانی که جنگ به پایان رسید و معماری جدید جهان با دو قطب ابرقدرتی شوروی و آمریکا در آن به وجود آمد، به خصوص زمانی که چند سال پس از پاپان جنگ این دو قدرت جنگی نیابتی را از طریق کشورهای جهان سوم با یکدیگر شروع کردند که از محورهای اصلیاش هنر بود، هنر و ادبیات به موضوعی اساسی برای سازمانهای جاسوسی و نظامی این دو قدرت تبدیل شدند و دو رویکرد شروع به ابراز وجود کردند که نه لزوماً ناشی از توطئه آن قدرتها بلکه به شدت به وسیله آنها حمایت میشدند.
این دو رویکرد عملاً در تمام دوران جنگ سرد، یعنی در فاصله سالهای ۱۹۵۰ تا فروپاشی شوروی در ۱۹۹۰ ادامه داشت. دورانی که هرچند دوقطبیشدن جوامع ادامه یافته بود (میان اردوگاه به اصطلاح سوسیالیسم و اردوگاه سرمایه داری)، اما بسیاری از نویسندگان نیز در همان حال که علیه شوروی و اقمارش موضع میگرفتند، همچنان خود را کمونیست یا متعهد به ارزشهای آزادی و عدالت و دفاع از فرودستان میدانستند: پابلو پیکاسو، رنه شار، آلبر کامو، آندره بروتون و… از این جمله بودند.
نوشتههای مرتبط
پس از مرگ استالین در ۱۹۵۳ و انتشار گزارش محرمانه خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست در ۱۹۶۰ و همچنین یورش نیروهای پیمان ورشو به چکسلواکی و سرکوب آزادیخواهان در این کشور، بسیاری از نیروهای کمونیست پیشین به طور کامل با احزاب کمونیست فاصله گرفتند، اما باز هم آرمانهای عدالتطلبانه خود را حفظ و نفوذ مارکسیسم را از راه برخی از اندیشمندان فرهنگی بزرگ نظیر آنتونیو گرامشی، گئورگ لوکاچ، لویی آلتوسر میپذیرفتند. نویسندگان دیگری نیز بودند چون کامو که اصولاً باوری به اینکه باید آرمان های عدالتخواهانه و آزادی طلبانه را با «چپ» به ویژه «چپ مارکسیستی» یا «سوسیالیستی» یکی کند، نداشت. گروهی نیز با سوء استفاده از این موقعیت تا به آخر عمر و پس از آن تا امروز سعی کردند از برخی از نویسندگان و هنرمندان، در جبهه «لیبرال» و حتی «نولیبرال» جا باز کنند که معروفترین مثال این امر تلاش برای قرار دادن شخصیتهایی چون رولان بارت، میشل فوکو، ژاک لاکان، آلبر کامو و بسیاری دیگر در رده کسانی چون ریمون آرون و دنبالهروان جوان او در میان گروه معروف به «فیلسوفان جوان» (برنار هانری لوی، ماکس گلوکسمان، آلن فینکلکراوت، برنار کوشنر و…) بود. اما به دلیل حضور و اندیشه ناب و قدرتمند روشنفکران دیگری چون ژاک دریدا و پیر بوردیو چنین امری هرگز این اتفاق نیافتاد، مگر در برخی از کشورهای جهان سوم و عقب مانده از لحاظ فکری، که روشنفکریشان هم چون سایر مسائلشان تازه به دوران رسیده بود. یکی از این کشورها نیز ایران بود.