داگلاس هارپر در مقاله ی خود تحت عنوان “عکاسی به مثابه داده ی علوم اجتماعی” معتقد است عکس دارای دو ساختار اجتماعی و فنی است. در قسمت قبل، بعد از توضیحاتی در خصوص ماهیت تصویر، به بیان ساختار اجتماعی عکس و عکاسی از نظر وی پرداخته شد. در این قسمت ساختار فنی تصاویر مظرح می شود و در انتها راهکارهای پیشنهادی هارپر برای استفاده از جامعه شناسی بصری در تحقیقات اجتماعی ارائه خواهد شد.
ساختار فنی تصاویر
نوشتههای مرتبط
از دید هارپر تأثیرات فنی دوربین عکاسی بر روی تصاویر را می توان از سه جنبه بررسی کرد:
اولین جنبه کادربندی (framing) است. هر یک از ما دارای دو چشم هستیم که به صورت افقی در کنار هم واقع شده اند، بر این اساس چشم اندازی که ما طبیعتاً می توانیم ببینیم محدوده ای بیضی شکل می باشد. احتمالاً به این دلیل که از نظر فنی آسان تر است عکس ها از آغاز به صورت مربع و چهارگوش گرفته شدند، و اولین بار که این قرارداد نهاده شد تعداد کمی آن را زیر سوال بردند. بنابراین چهارچوب عکاسی از آغاز اساساً میدان دید انسان را تفسیر کرده است. تفاوت در شکل های فیلم عکاسی و لنزها، از طریق ایجاد کادر بندی های متفاوت، تفسیر های ممکن از میدان دید را بسط و توسعه می دهد. مثلاً اگر از دوربین های پانوراما استفاده کنیم می توانیم میدان دید وسیعی را که از محدوده ی چشم انسان نیز فراتر است ثبت کنیم، و اگر از لنز های تله فوتو استفاده کنیم؛ به این دلیل که میدان دید محدودی دارند، قادر خواهیم بود تا تصاویری را بر روی صفحه ی عکاسی ایجاد کنیم که بخش های کوچک و جزئی را به ما نشان می دهد. همچنین باید در کادر بندی با توجه به سوژه ای که از آن در حال عکس گرفتن هستیم، به افقی و عمودی بودن کادر توجه کنیم. این نکته بسیار حایز اهمیت است چرا که در صورت عدم توجه باعث می شود بخشی از چیزی که می بینیم در کادر نگنجد و ارتباط بین اجزا ناقص باقی بماند.
به همین خاطر جامعه شناسان بصری نیاز دارند تا از کادر بندی آگاه باشند و بدانند چطورکادر بندی منجر به ایجاد عکس هایی می شود که انواع مختلف از پرسش های جامعه شناختی را با خود به همراه دارد. به عبارت دیگر، ما نیاز داریم تا دوربین و لنزی را انتخاب کنیم که به ثبت اطلاعاتی کمک کند که به ما اجازه کاوش در مسائل و پرسش های خاص جامعه شناختی را دهد. برای مثال هارپر در کار خود درباره ی صنعتگران روستایی که قبلا هم اشاره شد، به عکس برداری هوایی پرداخت که عکس ها از فاصله ی ۷۰۰ متری گرفته شده بودند و میدان وسیعی را تحت پوشش قرار داده بود. علاوه بر این با استفاده از یک دوربین با لنز تله فوتو عکس هایی گرفت که به بررسی جزئیات دقیق از کار، ابزار و ماشین آلات شکسته شده و تعمیر شده و حتی انگشتان دست کارگران در حین کار که نشان از کار یدی دارد؛ پرداخته است.
ساختار فنی دیگر که بر عکاسی تأثیر می گذارند دیافراگم و سرعت شاتر می باشند. شاتر دوربین (camera shutter)، پنجره ایست که مدت زمان نور ورودی به دوربین قبل از برخورد با صفحه ی حسگر را کنترل می کند. و دیافراگم ( (apertureرا می توان به عنوان وسیله ای برای تغییر اندازه ی این پنجره در نظر گرفت که همانند مردمک چشم است و از طریق باز و بسته شدن میزان نور ورودی را کنترل می کند. نوردهی صحیح به صفحه ی حسگر به وسیله ی تنظیم همزمان سرعت شاتر و میزان باز بودن دیافراگم تعیین می شود. در واقع سرعت شاتر میزان ثابت بودن و متحرک بودن عکس را تعیین می کند (مثلا اگر عکسی با ۱/۶۰۰ ثانیه نوردهی گرفته شود به این معنی است که سرعت شاتر بالاست و در این عکس سریعترین کنش و حرکات به صوت ثابت ثبت می شوند ولی اگر سرعت شاتر پایین باشد، مثلا ۱/۳۰ ثانیه باشد؛ حتی قدم زدن یک فرد هم تار ثبت خواهد شد). تنظیمات دیافراگم نیز عمق فوکوس را تعیین می کند، یعنی اگر عدد دیافراگم بزرگتر باشد دریچه ورود نور کوچکتر است و تصاویر دارای عمق بیشتری هستند یعنی نقاط دور هم با وضوح ثبت می شوند. ولی اگر دیافراگم باز باشد یعنی عدد دیافراگم کوچکتر باشد، فقط سوژه ی اصلی در فوکوس می باشد. هارپر و همکارانش در یک پروژه در بولونیا ی ایتالیا به وسیله ی عکاسی نشان دادند بخش هایی از شهر که در طی ۸۰ سال پیش یا بیشتر عکس گرفته شده بود چطور در معرض تغییر قرار گرفته اند. عکس های قدیمی با سرعت شاتر پایین و دیافراگم کوچک گرفته شده بودند، چرا که در آن زمان دوربین ها سرعت شاتر بالایی نداشتند. برای گرفتن عکس هایی که با عکس های قدیمی مقایسه شوند، آنها دوربین شان را روی سه پایه نصب کردند و از دیافراگم کوچک استفاده کردند. بر این اساس عکس هایی که خلق کردند تا حد زیادی مشابه عکس های قدیمی ثبت شده بود.
آخرین عنصر از ساختار فنی در عکاسی دستکاری و تفسیر نور (light) می باشد. عکاسی چیزی نیست جز ضبط نور منعکس شده از اشیاء بر روی صفحه ی عکاسی. اما این صفحه ی عکاسی هیچ وقت نور را به همان شکلی که چشم می بیند ضبط نمی کند. بنابراین لازم است تا عکاس ها برای خلق تصاویر دلخواهشان نور را کم یا زیاد کنند.
جامعه شناس بصری خوب شدن:
تا اینجا هارپر نشان داده است که عکاسی دو ویژگی دارد: یکی عینی و دیگری ذهنی. عینیت بر اساس این واقعیت است که دوربین ها نور منعکس شده از سطح اشیا را ضبط می کنند و ذهنیت به علت ساختار اجتماعی و فنی تصویر می باشد.
علاوه بر این مباحت گفته شده؛ احتمالاً مهمترین ایده برای اینکه یک جامعه شناس بصری خوب شویم این است که با آگاهی جامعه شناختی عکس بگیریم. هوارد بکر (Howard Saul Becker) اولین کسی بود که در سال ۱۹۷۴ این استدلال را مطرح کرد.
بکر (۱۹۹۸) تئوری های علوم اجتماعی را به جای فرآیند فکری پیچیده، به عنوان یک روش عملی برای نظم بخشیدن به اطلاعات در نظر گرفت. بنا بر نظر بکر تمام فرآیند عکاسی بر اساس یک دیدگاه نظری انجام می شوند، نظریه ی از پیش موجود (که بکر آن را Lay Theoryنامیده است)؛ به ما می گوید که چگونه از دوربین استفاده کنیم تا بتوانیم تصویر را ایجاد کنیم. مسلماً جامعه شناسان دارای دانش نظری از موضوعاتشان می باشند. بر این اساس کار جامعه شناسی بصری آسان است و در این جهت است تا در طی فرآیند تحقیق، اطلاعات ما را درباره ی موضوع مورد مطالعه گسترش یابد.
از نظر هارپر حداقل دو راهکار پیشنهادی برای جامعه شاسان بصری وجود دارد: اولین پیشنهاد استفاده از دوربین به عنوان ابزاری برای گردآوری اطلاعات می باشد تا به وسیله ی آن چیزی را که اشتراوس و گلیزر نظریه ی داده محور نامیده اند حاصل شود. عکس هایی که در طول تجربه تحقیقی گرفته می شود با مشاهداتی که در طول کار میدانی صورت می گیرد هماهنگ می شوند تا به طور مستمر نظریه ها را اصلاح کنند. در این روش عکس ها به تولید نظریه کمک می کنند. در واقع، نیاز به تولید عکس در این حوزه مستلزم این است که مشاهده گر در میدان به هر چیزی نگاه کند؛ بنابراین شروع هر مشاهده می تواند نقطه ی شروعی برای تولید نظریه باشد.
به گفته ی اووه فلیک، دابس (James M. Dabbs) کاربرد متفاوتی از رسانه ی عکاسی را نشان داده است. در روشی که دابس معرفی کرده است به فرد مورد مطالعه یک دوربین عکاسی می دهند و از او می خواهند عکس هایی( توسط خودش یا دیگری) بگیرد که نشان می دهند او چه کسی است. می توان این کار را به شکل یک دفترچه یادداشت مصور در آورد که در آن افراد جنبه ها و رویداد های مهم زندگی روزمره شان را به هنگام وقوع ثبت و ضبط می کنند. در اینجا این فرد مورد بررسی است که تصمیم می گیرد کدام جنبه یا رویداد ارزش عکس برداری را دارد و نه محقق. ووگینگ (Wuggenig) برای مطالعه ی معنا در حوزه ی زیست از این روش به این شکل استفاده کرد که از افراد خواست تا بر اساس دستورالعمل هایی در ۱۲ عکس شیوه ی زندگی و بخش های داخلی آپارتمانشان را نشان دهند(فلیک،۲۶۳:۱۳۹۱).
دومین پیشنهاد که شاید مفید تر باشد، استفاده از عکس ها برای تأیید و توسعه ی نظریه های موجود می باشد. “استنباط عکس” روشی است که در آن محقق از تفسیر های افراد از عکس ها، همانند نوعی از آزمون رورشاخ فرهنگی، استفاده می کنند. هارپر از این روش در مطالعه ی صنعتگر یا مکانیک روستایی استفاده کرد. هارپر عکس هایی را از ابزارها و ماشین آلات و فرآیند کار گرفته بود، و در طی مصاحبه افراد را تشویق و تحریک می کرد تا با توجه به عکس ها، دانش کارشان و روابط پنهان در پشت کار، ماشین آلات و اشیاء موجود در محیط کارشان را توضیح دادند.
همچنین محققان ممکن است از عکس هایی از رویدادهایی که افراد در گذشته تجربه کردند استفاده کنند تا از حافظه ی تاریخی آنان برای گردآوری اطلاعات استفاده کنند. برای مثال مارگولیس برای مصاحبه با کارگران مسن معدن زغال سنگ در خصوص آگاهی های سیاسی آنها، از عکس هایی از کار در معدن در دهه های گذشته و تفسیر افراد از این عکس ها استفاده کرد. در این مورد احساسی که به دلیل فاصله ی زمانی بین عکس و زمان تفسیر آن وجود دارد به طور طبیعی منجر به تفکر عمیق تری از جهان می شود که با فرآیند تفسیر عکس همراه است.
در مواردی که ما از روش “مصاحبه به کمک عکس” استفاده می کنیم، عکس ها ادعای خود را از عینیت از دست می دهند؛ در واقع در اینجا قدرت عکس توانایی اش در باز کردن ذهنیت کسانی است که به طرز متفاوتی از محققان به تصاویر نگاه می کنند.
مصاحبه به کمک عکس یک ابزار فروتنانه ایست که از طریق آن محقق نسبت به دانش محدود خود از جهان آگاه می شود. وقتی این روش را به بهترین شکل به کار بندیم در واقع نقش های محقق و افراد مورد مطالعه معکوس می شود.
در انتها، هارپر بیان می کند از آنجا که اکثر جامعه شناسان بصری به دنبال یافتن روشی برای ادغام دیده های شان با سایر روش های تحقیق هستد بنابر این مهم است تا چگونکی استفاده از دوربین برای ثبت اطلاعات تصویری را بدانیم، همچنین بازخورد عکاسی در طی فرآیند پژوهش را درک کنیم و بدانیم چه ساختار هایی در در ایجاد و تفسیرعکس متأثر است. اما فراتر از همه ی اینها، تنها عنصر لازم برای این کار پرورش تخیل و خلاقیت می باشد.
منبع:
۱-Harper, Douglas (2004). Photography as Social Science Data. In Uwe Flick, Ernst v. Kardorff & Ines Steinke (Eds.), A Companion to Qualitative Research (pp.231-236). London: Sage.
۲- فلیک، اووه (۱۳۹۱)، درآمدی بر تحقیق کیفی، ترجمه هادی جلیلی، تهران، نشر نی
عکاسی به مثابه داده ی اجتماعی از نظر داگلاس هارپر (قسمت اول)
http://www.anthropology.ir/node/24204
صفحه نویسنده در انسانشناسی و فرهنگ:
http://anthropology.ir/node/23985