لوموند دیپلماتیک برگردان شهباز نخعی
آلمان، با پشتیبانی بیشتر پایتخت های اروپایی، به قدرت رسیدن یک دولت چپ در یونان را نمی پذیرد ، دولتی که می خواهد برنامه خود را اجرا کند. آلمان درصدد استفاده از سلطه اقتصادی و مالی خویش برای وادار کردن یونان به ادامه سیاست ریاضتی است ، که آن را ویران کرده.
نوشتههای مرتبط
یونانی ها نیازی ندارند که معنای مردم سالاری برایشان توضیح داده شود. با این حال، از زمانی که نیروی چپی را به قدرت رسانده اند که مصمم است به سیاستهای ریاضتی ای پایان دهد که از شش سال پیش آزارشان می دهد، بارانی از درس ها [درمورد مردم سالاری] برسرشان می بارد. فراوانی این درس های عتاب آلود به ویژه از این نظر چشمگیر است که سردمداران آن می دانند از چه چیز صحبت می کنند. در واقع، اینها عهدنامه هایی را تحمیل می کنند که آرای عمومی آنها را رد کرده و به محض انجام انتخابات تعهدات آنها نفی شده است. اکنون، اینان رودرروی کسانی قرارگرفته اند که خواهان انجام وعده هایی هستند که به آنها باور دارند. آنچه سخت تر است این است که نیروهای پیروز در انتخابات می توانند افکار خود را به دیگرانی که تاکنون دربرابر ناتوانی خود تسلیم شده بودند نیز تسری دهند و نظم اجتماعی را تهدید کنند. این رودررویی، در ورای سرنوشت یونان، وضعیت مردم سالاری در اروپا را نیز تعیین می کند (۱).
به محض اعلام پیروزی «سیریزا»، در اروپا همه شروع به اظهارنظر کردند. برلن و نیز مادرید، لاهه، لیسبون و هلسینکی به شیوه ای گستاخانه اعلام کردند که تناوب سیاسی در آتن چیزی را تغییر نمی دهد، زیرا سیاست نفی شده توسط مردم یونان می باید تداوم یابد. همین مطلب، با لحنی نرم تر در رم، بروکسل و پاریس نیز زمزمه شد. به عنوان نمونه، لوران فابیوس، وزیر امور خارجه فرانسه چنین ارزیابی کرد که: «می باید بین احترام به آرای انتخاب کنندگان و رعایت تعهدات یونان در زمینه اصلاحات آشتی برقرارشود». اما به نظر می آید که همه دولت های اتحادیه اروپا تنها دغدغه بخش دوم معادله را دارند و از این که آقای آلکسی سیپراس بربخش اول اصرار می ورزد ناراحت می شوند.
توفیق «سیریزا» بسیار گسترده است. نه فقط به این خاطر که گزینه اش مفاهیمی شگفت انگیز در زندگی سیاسی مانند «حاکمیت»، «شان و حرمت»، «مناعت» و «امید» را بازپروری می کند، بلکه ازاین رو که ابزارهای به بند کشیدن یونانی غیرقابل هدایت را نیز دربرابر چشم همگان می آورد. در هفته های آینده، آتن دربرابر سررسید پرداخت های سنگینی قرارمی گیرد. درصورت نرسیدن به توافق با شرکای اروپایی و صندوق بین المللی پول، کشور با خطر کمبود پول روبرو می شود. محتمل ترین گزینه هایش چندان خوشایند نخواهد بود: خروج از منطقه یورو یا وام گیری با نرخ بهره بالا از بازارهای مالی.
آقای سیپراس این را فهمیده است: از او انتظار می رود که تسلیم شود زیرا مادامی که او مخالف خوانی می کند و شوروشوق مردمش را بسیج می نماید، نظم اقتصادی و نیروی پوشش دهنده آن را به چالش می کشد و نظم سیاسی مسلط را برهم می زند. ازهمه چیز گذشته، یک رییس جمهوری چپ مانند آقای فرانسوا اولاند، بیش از ۲۴ ساعت وقت لازم نداشت تا به برلن برود و بر وعده های کارزار انتخاباتی خود – تجدید گفتگوی توافق ثبات اروپایی، نبرد علیه «حریف اصلی» آن یعنی سرمایه داری مالی – پافشاری نماید و بی درنگ سیاست سلف خود را دنبال نماید. آیا کشور کوچک بدهکاری مانند یونان جرات می کند که از چنین نمونه درخشان دموکراتیکی پیروی نکند؟
کمتر از ده روز پس از پیروزی «سیریزا»، بانک های مرکزی کشورهای منطقه یورو نخستین تیرهای توپ تنبیهی خود را با محروم کردن سریع بانک های یونان از کانال های اصلی دسترسی به منابع مالی شلیک کردند. این کار وسیله ای برای وادارکردن آتن به گفتگوی فوری با بستانکارانش، عمدتا حکومت های اروپایی و صندوق بین المللی پول و ازسرگیری برنامه ریاضت [اقتصادی] از همان جایی بود که دولت پیشین رها کرده بود. آقای اولاند سریعا ضرب شست بانک مرکزی اروپایی (BCE) را مشروع خواند و آقای ماتئو رنتزی نخست وزیر ایتالیا نیز به او تاسی نمود. با آن که هرگز نمی توان به طور خیلی دقیق موضع رییس جمهوری فرانسه را دانست، دست کم این را می توان فهمید که جهت گیری در حمایت از مردم یونان ندارد.
درحالی که گیره اروپایی سفت تر شده و بازارهای مالی فشار خود را بر دولت آتن شدیدتر می کنند، قواعد بازی بیش از پیش روشن و آشکار می شود، یونان در وضعیت مغلوب دربرابر غالب قراردارد. دربرابر دریافت منابع مالی مورد نیاز، از آن خواسته می شود که فورا انبوهی از تقاضاهای جزم گرایانه و ناکارآمد را بپذیرد که همه خلاف برنامه دولت است : یک بار دیگر مقرری بازنشستگی و حقوق ها را کاهش دهد، بازهم بر نرخ مالیات بر ارزش افزوده ((TVA بیافزاید، خصوصی سازی ۱۴ فرودگاه را عملی کند، بیش از پیش قدرت مذاکره سندیکاها را تضعیف نماید و مازاد بودجه رشد یابنده اش را به بازپرداخت به بستانکاران اختصاص دهد در حالی که در فاجعه اجتماعی مردم را در بر گرفته. آقای پی یر موسکوویچی، کمیسر اروپایی امور اقتصادی تصریح می کند که: «وزرای [گروه اروپا] همه براین نکته توافق داشتند که جایگزینی برای تمدید برنامه کنونی وجود ندارد». آقای موسکوویچی پیش از تکرار شعار مشهور مارگارت تاچر، شاید با به یاد آوردن این که عضو یک حزب سوسیالیست است، تاکید کرد که: «آنچه ما می خواهیم، کمک به مردم یونان است (۲)». کمک، اما با ممنوع کردن مردم یونان از روگردانی از سیاست ریاضتی که آنها را خانه خراب کرده است.
یانیس واروفاکیس، وزیردارایی یونان تاکید می کند که یونان «مصمم است زیربار رفتاری نرود که با آن مانند یک مستعمره بدهکار می شود که تقدیرش رنج بردن است. (۳)». در چنین وضعیتی، موضوع فراتر از حق تعیین سرنوشت یک ملت است. حتی هنگامی که «داور دموکراتیک دقیقی» مانند آقای ولفگانگ شوبل، وزیر دارایی آلمان ارزیابی می کند که مردم یونان «دولتی را انتخاب کرده اند که رفتارش کمی غیرمسئولانه است (۴)». همچنین، پرسش مطرح شده درمورد امکان بیرون رفتن یک حکومت از راهبردهای مخرب است، بجای آن که پس از هربار شکست وضعیتش سخت تر شود.
بیست و هفت قاتل امید
از زمانی که نهادهای اروپایی به یونان گیرداده و این راکدترین اقتصاد اروپایی را به درپیش گرفتن شدیدترین سیاست های ریاضتی واداشته اند، این امر چه ترازنامه ای داشته است؟ آنچه که می شد انتظار داشت و اعلام هم شده این است که: بدهی بی وقفه افزایش یافته، قدرت خرید فروریخته، رشد از رمق افتاده، نرخ بیکاری بالا رفته و وضعیت سلامت و بهداشت نابسامان شده است. اما اینها اهمیت کمی دارد، صفحه گرامافون اروپایی خط افتاده و مرتب تکرار می کند که: «یونان باید به تعهداتش احترام بگذارد!». (مقاله «بدهی عمومی، یک قرن زورآزمایی» را در همین شماره بخوانید). اتحاد مقدس که [غرق] در باورهایش قدرت تحرک و تحول را ازدست داده، حتی از گوش فرادادن به توضیحات رییس جمهوری امریکا که متکی به پشتوانه شمار زیادی از اقتصاد دانان و تاریخ دانان است نیز سرباز می زند: «نمی توان به وارد آوردن فشار به کشورهایی که دچار رکود هستند ادامه داد. زمانی فرامی رسد که باید برای داشتن توان بازپرداخت بدهی ها، وجود راهبرد رشد ضرورت می یابد (۵)».
فروپاشی اقتصادی ای که یونان از شش سال پیش متحمل شده، قابل قیاس با چهار سال ویرانگری نظامی و اشغال فرانسه توسط بیگانه در دوران جنگ جهانی اول (۶) است. بنابراین می توان علت برخورداری آقای سیپراس از پشتیبانی گسترده مردمی، از جمله جناح راست، در طرد تداوم این سیاست مصیبت بار را درک نمود. و این که وی نمی پذیرد «مانند معتادی که در انتظار سهم ماده مخدر بعدی خویش است (۷)»ادامه دهد. افسوس، «سیریزا» درجاهای دیگر از پشتیبانی کمتری برخوردار است. کمی شبیه به رمان آگاتا کریستی «جنایت درقطار سریع السیر شرق»، تحقیق درباره قاتل بالقوه امید یونان مستلزم بازجویی ازهمه دولت های اروپایی است. درمورد آلمان [انگیزه این است که] مقررات انضباطی اش شکست خورده و قصد دارد ملت هایی که از تحمل پایان ناپذیر آن منزجرند، به ویژه ملت های حوزه مدیترانه، را زیر پا له کند (۸). درمورد اسپانیا، پرتغال و ایرلند، انگیزه ازاین هم حقیرانه تر است. منافع مردم این کشورها حکم می کند که سرانجام چماق اقتصاد ریاضتی ازسرشان برداشته شود. اما دولت هایشان، به ویژه زمانی که یک نیروی چپ آنها را تهدید کند، می ترسند که سرانجام حکومتی نشان دهد که می توان راهی دیگر درپیش گرفت. راهی جز «مسیری که با تابلوهای راهنما نشانه گذاری شده، راهی شناخته شده، راه توصیه شده توسط بازارها ، نهادها و مجموعه مقامات اروپایی» که آقای میشل ساپن، وزیر دارایی فرانسه همچنان مدعی است که باید «تا آخر پیگیری کرد (۹) زیرا این امر نشان خواهد داد که این دولت ها با به اشتباه انداختن مردمشان آنها را دچار رنج و عذاب کرده اند».
در واقع، هرکسی می داند که بدهی یونان هرگز بازپرداخت نخواهد شد زیرا «از کف دست نمی توان مو کند» [درمتن: «از سنگ نمی توان خون گرفت» م.]. چگونه می شود این را نیز نفهمید که راهبرد اقتصادی «سیریزا» مبنی بر تامین مالی هزینه های اجتماعی از راه مبارزه علیه تقلب مالیاتی، می تواند متکی به یک نیروی جوان سیاسی، مردمی، مصمم و به دور از سازش های گذشته باشد. اگر «هشیاری» درکار نباشد، راهی صعب و دشوار درپیش است و آینده آنچه که سیمون وی فیلسوف درباره اعتصابات کارگری ژوئن ۱۹۳۶ نوشته را به یاد می آورد: «کسی نمی داند چه پیش خواهد آمد (…)، ولی هیچ هراسی شعف دیدن سربلند کردن کسانی که همیشه سرخم کرده اند را ازبین نمی برد (…)، آنها سرانجام خود را نشان داده اند. سرانجام اربابان خود را وا می دارند حس کنند که آنها وجود دارند (…). پس از آن هرچه که بشود این حس باقی می ماند. سرانجام، برای نخستین بار، و برای همیشه، حول این دستگاه سنگین خاطره هایی به جز سکوت، اجبار و تسلیم به جا نخواهد ماند (۱۰)». نبرد یونانی ها جهانی است. دیگر آرزوهای موفقیت از سوی ما کفایت نمی کند. همبستگی ای که آنها سزاوارش هستند باید در اروپا و جاهای دیگر طنین انداز شود. زمان تنگ است.
۱- مقاله «گزینش نبردهای خویش»، لوموند دیپلماتیک فوریه ۲۰۱۵
۲-Respectivement cité par Les Echos, Paris, 17 février 2015, et interrogé par Europe 1, 12 février 2015.
۳-The New York Times, 17 février 2015.
۴-Entretien avec la radio publique allemande Deutschlandfunk, 16 février 2015.
۵-M. Barack Obama, interrogé par Cable News Network (CNN) le 1er février 2015.
۶-Sur une base 100 en 1913, le produit national brut français est tombé à ۷۵,۳ en 1919 (Jean-Paul Barrière, La France au XXe siècle, Hachette, Paris, 2000). De son côté, l’économiste américain Paul Krugman relève dans le New York Times du 17 février 2015 que la Grèce a perdu 26 % de son produit intérieur brut entre 2007 et 2009, contre 29 % dans le cas de l’Allemagne entre 1913 et 1919.
۷-Entretien avec M. Varoufakis, Le Monde, 3 février 2015.
۸- از سال ۱۹۹۷ آلمان می توانست هشت بار و فرانسه یازده بار از سوی نهادهای اروپائی ورشکسته اعلام گردند.
۹-« Réunion de l’Eurogroupe sur la Grèce (Bruxelles, 16 février 2015) », Représentation permanente auprès de l’Union européenne, www.rpfrance.eu
۱۰-Simone Weil, « La vie et la grève des ouvrières métallos », OEuvres complètes. Ecrits historiques et politiques, vol. II, Gallimard, Paris, 1991.
پرونده ی لوموند دیپلماتیک