انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

علیه تنفر۷ / تنفر و تحقیر

امکه (۱) برگردان عاطفه اولیایی

انسان گریزی جمعی (کلاسنیتز) بخش۲

در آن ویدیو سه گروه دیده می شوند:

یکم: در مورد شعار دهندگان چندان نمی دانیم. گاهی آنان را« ارازل … عوام الناس …. دسته ها» خوانده اند. هیچکدام از این مفاهیم کمکی به شناخت آنان نمی کند و من نمی توانم اینان را تحت این نام محکوم کنم.(۶) در باره سن، محیط اجتماعی رشدشان، تحصیلات،‌مذهب، شاغل و یا بیکار بودنشان و آیا این که تا به حال تجربه ملاقات با پناهنده ای را در منطقه شان داشته اند یا نه، اطلاعی نداریم. آنچه این جا برایم مهم است زندگی نامه متنفرین نیست، مهم نیست بدانم آیا شخصا خود را «دست راستی» می خوانند یا نه، آیا به حزب و یا سازمانی سیاسی وابسته اند، آیا با آ د اف نزدیک اند، یا با لینک ( چپ) ، و یا به کدام موسیقی گوش می دهند. پلیس اعلام کرد این تظاهرات کننده ها حدود ۱۰۰ نفری از ساکنین منطقه بوده اند.

آنچه برای من مهم است، گفته ها و کردارشان است، برای من اعمال آن ها مهم است. و در ادامه به آن ها همچو متنفرین، عربده کشان،‌معترضین، مفتری و چفته گر اشاره می کنم. مشاهده و نقد عمل و نه شخصِ، امکان فاصله گیری شخص از اعمالش و در نتیجه، تغییر وی را ایجاد می کند. چنین دیدی نه به قضاوت شخص و یا گروه پرداخته، بلکه به آنچه آنان در وضعیتی ملموس انجام داده و در نتیجه عواقبی به بار می آورد، نظر دارد. مسائل مورد نظر من چنین اند: چه چیزی آنان را قادر به چنین اعمالی می کند؟ منشأ گفتارشان در چیست؟ اعقاب چنینن رفتارهایی چه بوده‌اند؟ چنین دیدی از پناهندگان بر اساس چه تفسیر پیشداورانه ای شکل می گیرد؟

این ویدیو برای اولین بار « در صفحه فیس بوک دوبلن» تحت عنوان«دوبلن چنین از خود دفاع می کند: علیه اشغال مهاجرین (۲)» به همراه یازده تصویر ( بدون ذکر تاریخ و با نام عکاس،) ‌و حاشیه های بسیاری که بر آن نوشته اند، بارگذاری شد. این تصاویر به نظر روایت مسیر اتوبوس های پناهندگان و با مقاصد آن هاست. این سری با تصویری از صحنه ای غرق تاریکی، خیابانی متروکه که به نظر می رسد در منطقه ای صنعتی است، آغاز می شود. سپس در چپ دو سری ساختمان و اتوبوسی سفید که در حال گردش به طرف چت برای دور زدن یکی ازساختمان ها… و تصویر چنین زیر نویسی دارد:«واقعیتی در دوبلن» و نیز «کمی بعد از ساعت ۶، نزدیک اتولیو، متخصصین جدید دزدی و کلاشی را می آورند.»
اتولیو علامت تولید کننده سویدی محصولات امنیتی است که تولید دوبلن را فلج کرد. از ۱۹۹۱، اتولیو به تولید کمربند های ایمنی با قلاب و اجزای انطباق دهنده آن مشغول بوده است. به تدریج، کارفرما تعداد کارگران را از ۲۰۰ به ۱۴۶ تقلیل داد تا آن که بالاخره در ۲۰۱۴ تولید را متوقف و به اروپای شرقی منتقل کرد. آخر سال ۲۰۱۵، پس از مذاکره با صاحب ملک، کارخانه را تبدیل به مرکز اسکان پناهندگان تبدیل کردند. این مرکز گنجایش ۴۰۰ نفر را داشت. چه فرافکنی عجیبی! خشم ناشی از بسته شدن کارخانه، که هدفش را نمی دید، حالا بر سر ساکنین این محل فرو می ریخت؟ کسانی که کارخانه را خالی کرده بودند از این خشم در امان بودند ولی نه کسانی که محتاج ساختمانی خالی بودند! اکنون «متخصصین دزدی و کلاشی» نه مدیران اتولیو، بلکه پناهندگانی که قرار بود در ساختمان خالی کارخانه زندگی کنند، هستند.
در تصویری دیگر، فقط پشت اتوبوسی با علامت «لذت سفر» دیده می شود، نام بنگاه مسافرتی که دیدنی های این منطقه را تبلیغ می کند: « اوقاتی فراموش نشدنی درکنار همراهان …. بازدید از دوستان قدیمی … و آشنایان جدید و مهربان.» تصاویر دیگری در این سری «آشنایان مهربان» را برای سرنشینان اتوبوس های گردشگری معنا می کنند و نیز «لذت مسافرت » را در این ۱۸ فرویه ۲۰۱۶: ماشینی راه اتوبوس را در جاده بسته است…؛ باز تصویری دیگر پرچمی بزرگ را با شعار « کشور ما، قوانین ماـ وطن، آزادی، سنت» که البته شعارهایی است مضحک زیرا در این سه مفهموم نمی توان قانونی، و قواعدی مشخص و مشترک یافت. البته تضاد آزادی و سنت نیز موضوعی است که مسکوت می ماند!
این سری تصاویر، گویا روایت شکاری است که اتوبوس حامل پناهندگان را در بن بستی گیر انداخته است؛ داستانی که آشکارا به نظر ویراستاران و نویسندگان توهین آمیز نیست، در غیر این صورت آن ها را به این صورت منتشر نمیکردند: این شکار به نظر آنان که در آن شرکت کرده اند مشروع می نماید… طی این دو ساعتی که جاده را بسته اند، ترس و نگرانی های کودکان و زنان وحشت زده، بر آنان تآثیری نمی گذارد ، بلکه کاملا بر عکس، در پایان روایت، گروه شکارچیان،‌خشمگین و خشنود از خود، در مقابل طعمه های خود ظاهر می شوند.
اهمیت این صحنه دنبال کردن و راه بستن درنمایاندن ورود پناهندگان همچو عامل خطری بزرگ است. اتوبوس های صحنه دوبلین و آن که در کلوزنیتز متوقف شد یکی نیستند؛ ولی این تصاویر، انتقال پناهندگان را همچو فاجعه ای می نمایانند. (۳) معلوم نیست کسانی که راه را بر اتوبوس بسته اند، از کی منتظر بوده و یا چه کسی آن ها را از ورود اتوبوس آگاه کرده است؛ اما یک مورد روشن است: تمام کسانی که راه را بند آورده بودند در پی رودررویی بوده اند. به زبان دیگر، اینان که ادعای ترس از از پناهجویان را می کنند، از آنان نگریخته بودند. پناهجویان بین معترضین ( نامی که رسانه ها برای سد کنندگان راه اتوبوس قائلند)‌ دلزدگی ایجاد نکرده و باعث رویگردانی شان نشده بودند، بلکه کاملا بر عکس این افراد در پی پناه جویان بوده و آنان را به تله کشانده بودند. زیرا که در غیر این صورت از آنان دوری می جستند. کسی که در چنگ ترس گرفتار است ، سعی در فاصله گرفتن از آن می کند؛ ولی تنفر، بر عکس، هدفش را نمی تواند از دور کنترل کند، بلکه برای از بین بردنش باید با آن نزدیک شود.
دوم: گروه تماشاگران نزدیک اتوبوس در کلوزنیتز،‌ دسته دوم را تشکیل می دهند. آنان تنفری همچو تنفر گروه اول را احساس نمی کنند. بدون شک، کسانی به فجیع بودن این جریان اذعان داشتند و یا می دانستند که چنین جریانی، بسیاری را موقتا از درد روزمرگی رها می کند. حتما تعدادی هم توسط داد و فریاد دیگران به صحنه جذب شده بودند. شاید لذتی آنان را فراگرفته بود که خود توانایی ایجاد انگیزه اش را نداشتند. این شواهد که بخشی از صحنه اند، در کلیپ های دیداری نیز دیده می شوند. اینان به حضور خود بسنده می کنند اما در عین حال، مخاطبینی برای مفتریان اند که در پی اثبات «جزیی از مردم» بودنِ خود، هستند.
تأثیر دوچندان چنین صحنه هایی در نمایشی بودن آن هاست. نمایشی که رو به سوی جمعیتی دارد که با تحریکات، هر چه وسیع ‌تر می شود. ولی به قربانیان نیز نظر دارد، کسانی که از این صحنه توهین آمیز راه گریزی ندارند. و البته این نمایش به توهین قربانیان خود بسنده نکرده و با مضحکه قرار دانشان، آنان را تا سر حد بازیچه سقوط می دهد. چنین زورگویی هایی پیشینه ای طولانی دارند: روش های نمایشی تحقیر به حاشیه رانده شدگان در ملأعام،‌ تأکید بر قدرت جمع در عرصه ی به دار آویختن و یا اخراج اینان، انهدام خانه و املاکشان، طی تاریخ از نسلی به نسلی منتقل شده اند. صحنه کلوزنیتز در تاریخ زورگویی و قلدری ها به دلیل تفاوت در رنگ پوست، جنسیت و گرایش جنسی، ملیت و مذهب، به عنوان روشی برای ناامن سازی حضور دیگری ثبت خواهد شد. بگذارید خود را و بدن خود را در خطر احساس کنند!هر لحظه!
هر بار که به این قعطات دیداری نگاه می کنم، تماشاگران مرا بیشتر و بیشتر از چفته گران متعجب می کنند. آن ها چه می کنند؟ هیچ کسی در این موضوع پا درمیانی نمی کند! چرا؟ هیچ کس سعی در آرام کردن فریاد کنندگان ندارد! چرا؟ چرا تماشاگران، حق عمل را به پلیس واگذار کرده اند؟ اینان همسایگان، همکاران، همشاگردی های یدیگر در کلوزنیتز اند.شاید برخی از سایر نقاط آمده باشند اما اکثر این مردم یکدیگر را می شناسند و با این حال هیچ کس قدم پیش نمی نهد که:« دیگر بس است! برویم » و یا …« برگردیم خانه!» شاید کسی جرأتش را ندارد. شاید فضا زیادی خفقان آور است! شاید توده ها زیادی خشمگین است. شاید انتقاد و یا به سادگی کسی را خطاب کردن زیادی خطر ناک است.
چرا؟ چرا واقعا تماشاگران در صحنه مانده اند؟ چرا به منزلشان برنمیگردند؟ هر فردی، با ادامه حضورش، توده ای را که مسافران اتوبوس باید با آن مواجه شود، وسیع تر می کند. حضور تک تک اینان، بازتاب صدای تنفر است. شاید به این مسأله فکر نکرده باشند. شاید فقط برای تماشا آمده بودند… تو گویی آنچه در جریان بود بر زندگی هیچ فردی تأثیر نداشت! … در این صورت باید با نگاه به گذشته، به خود بگویند: «هر تماشا کننده ای می بایست محل را ترک می کرد و می گفت: به نام من، نه!» هر فرد می باست آشکارا ابراز کند: این فریاد زنندگان از مردم من نیستند … این زبان من نیست … این رفتار من نیست .. چنین برخوردی احتیاج به شجاعتی خارق العاده ندارد، تنها اندکی انسانیت و بزرگواری می طلبد.
سومین گروه:‌ به گفته ماکس هورکایمر و تئودور ویلسن در دیالکتیک خرد، « تنفر بر سر قربانیان بی دفاع می بارد.» در این قطعات دیداری، پلیس سومین عامل است. به دید اول، حضورپلیس اطمینان بخش است. هیچ معلوم نیست در غیابشان چه می توانست رخ دهد. شاید تنفر تا حد خشونت جسمی بر قربانیان گسترش می یافت. از این زاویه، حضور این نیروهای انتظامی برای ممانعت از گسترش خشونت امری مثبت است. با این حال، اینان ناتوان از آرام کردن اوضاع بودند. چرا؟ فقط می توان به فرضیات متوسل شد زیرا که فیلم ها فقط از اتوبوس گرفته شده اند و نمی توان شاهد واکنش پلیس در حمایت از پناهندگان بود. اما حتی بعد از جریان از این موضوع صحبتی نشده است. آن چه از ورای این قطعات دیداری روشن است، آن است که طی مدتی طولانی، پلیس برای آرام کردن شعار دهندگان اقدامی نکرده است. مانند سایر راه بند ها، هیچ پیامی از بلند گو ها پخش نشد؛ و هیچ اعلام نشد که در صورت ادامه، هویت افرادی که راه را مسدود کرده اند شناسایی و آنان را از جاده کنار خواهند زد، بلکه به نظر می رسد، پلیس بیشتر رو به سرنشینان اتوبوس دارد
تو گویی که موضوع بر سر آرام ساختن اینان است و نه شعار دهندگان خارج از اتوبوس. در برخی فیلم ها به خوبی می توان دید چگونه حلقه های شعار دهندگان اتوبوس را محاصره کرده اند و کوششی برای فاصله انداختن بین آنان و اتوبوس نمی شود. چنین شیوه برخورد پلیس، آشکارا پیامی است به مفتریان که بدون هیچ مشکلی می توانند به کار خود ادامه دهند.
بدون شک می توان نتیجه گرفت که این برخورد پلیس خالی از اشکالی عینی نیست: تا زمانی که مفتریان به فریاد خود ادامه دهند، پناهندگان جرأت خروج از اتوبوس را ندارند. به جای کنار زدن شعار دهندگان و کمک به خروج سرنشینان اتوبوس، پلیس فقط زمانی وارد ماجرا شد که پناهندگان به اعتراض برخاستند. سد کنندگان جاده هرگز به آرامش دعوت نشدند… زمانی که یکی از سرنشینان اتوبوس انگشت شستش را به اعتراض به شعار دهندگان نشان می دهد، وی را همچو بزهکاری و نه کودکی که به مدت دو ساعت مورد تحقیر قرار گرفته است، جلب می کند. شاید در میان پلیس ها برخی مأمورین در صدد برخوردی متفاوت بوده اند : آرام کردن اوضاع با سرعتی بیتشر و با همدردی بیشتری نسبت به پناهندگان. اما ظاهرا موفق نبوده اند.

ادامه در شماره آینده.
***************

یادداشت ها از مترجم

(*)https://www.youtube.com/watch?v=7BWBFy_Mdtg/ https://www.afd.de
(۱) https://en.wikipedia.org/wiki/Carolin_Emckehttp://carolin-emcke.de
(۲)Döbelnwehrtsich – MeineStimmegegen Überfremdung-687521988023812/photos_stream?ref=page_internal
(۳) “En catimini … a Doblen”… دوبلین.مخفیانه

***************************************
انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با نگارنده/مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه به محتوی آن حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.