انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

علم بهتر است یا ثروت؟

علم بهتر است یا ثروت؟ این پرسشی آشناست که اکثر ما در طول تحصیل و یا حتی در زندگی روزمره‌مان با آن بسیار برخورد داشته‌ایم و همه به‌نوعی به آن فکر کرده‌ایم و گاهی به برتری علم و گاهی نیز به برتری ثروت رأی داده‌ایم. باوجوداین، باید پرسید آیا چنین پرسشی، اصولاً پرسشی درست است؟

برای فهم این موضوع، قبل از هر چیز لازم است که هر دو مفهوم علم و ثروت تعریف شوند. به نظر می‌رسد که در پرسش مذکور، علم همان «دانایی برای دانایی» است که در مقابل ثروت یا «منافع و اقتضائات مادی» قرار گرفته است. این تعریف در بطن خود واجد نوعی تفکیک و تمایز بین علم و ثروت است. در واقع، پیش‌فرض اصلی این پرسش، تمایز وجودی بین علم و ثروت است. اما آیا واقعاً علم و ثروت از هم جدا هستند؟

من برای روشن کردن این موضوع، ترجیح می‌دهم که مفاهیم علم و ثروت را به سطحی انتزاعی‌تر انتقال بدهم، بدین منظور آن‌ها را صرفاً در سطحی انتزاعی‌تر به دو مفهوم فرهنگ و طبیعت ترجمه می‌کنم. در واقع، علم را در اینجا فرهنگ نامیده‌ام چون دستاوردی انسانی است و ثروت را طبیعت نامیده‌ام چون بنیانش را به‌نوعی می‌توان در غریزه و طبیعت انسانی یافت. حال، می‌توان پرسید آیا فرهنگ را می‌توان از طبیعت تفکیک کرد و به برتری یکی از آن‌ها رأی داد؟

در سطح مفهومی، می‌توان فرهنگ و طبیعت را از هم متمایز کرد. ولی در واقعیت این دو درهم‌تنیده و جدایی‌ناپذیرند. دلیل آن‌هم در این است که رابط بین فرهنگ و طبیعت، انسان است. در واقع، انسان هم موجودی طبیعی و هم موجودی فرهنگی است. این دو ویژگی خود را در سطح اجتماعی نشان می‌دهند. یعنی همان‌جایی که انسان برای زیستن در جمع دیگر انسان‌ها، بین فرهنگ و طبیعت تعادل ایجاد می‌کند. در سطح اجتماعی است که پرسش «علم بهتر است یا ثروت؟» اعتبار واقعی خود را از دست می‌دهد. علم در مواقعی منجر به اندوختن ثروت و به دست آوردن امکانات مادی می‌شود و متقابلاً ثروت و وضعیت مادی نیز شرایط علم‌آموزی را افزایش می‌دهد. اصولاً همین مسئلۀ نابرابری در یکی (علم یا ثروت) است که نابرابری در دیگری (علم و ثروت) را تولید و بازتولید می‌کند. به‌عبارتی‌دیگر، این مسئله‌ای پیچیده است که نمی‌توان با چنین پرسشی از دیگران انتظار داشت که یا علم را برتر بدانند یا ثروت را. و به همین دلیل هم معمولاً افراد در پاسخ به این پرسش، مردد هستند و نمی‌توانند با قاطعیت به برتری یکی از آن دو رأی دهند.

با وجود این تفاسیر، پرسش مذکور از یک حیث نیز درست است و آن اینکه، این پرسش قصد بیان واقعیتی را ندارد بلکه هدفش بیشتر توجه به علم و علم‌آموزی است در مقابل ثروتی که عمدۀ مردم به آن گرایش دارند چراکه همان‌طور که گفته شد، این ویژگی در طبیعت انسان نهفته است. درحالی‌که علم برساخته‌ای فرهنگی است که هرچند علاقه به آن با توجه جایگاه اجتماعی افراد متفاوت است ولی به نسبت به ثروت توجه کمتری در بین عموم به آن می‌شود. درنتیجه، این پرسش، به‌نوعی پاسخش را به مخاطب القا می‌کند و قصد دارد تا مخاطب را به علم‌آموزی بیشتر ترغیب و تشویق کند. از این لحاظ، این پرسش خاصیتی کارکردی دارد و به همین دلیل می‌تواند به دلیل کارکردش درست نیز باشد. با وجود این، شاید بهتر باشد که گهگاه نیز از دیگران نظرشان را در مورد بهتر بودن علم یا ثروت جویا شویم. شاید این پرسش تلنگری باشد بر مخاطب تا قدری بیشتر به علم و علم‌آموزی بیندیشد و آن را جدی­‌تر بگیرد.

(۱۳۹۴/۱۱/۱۰)