باومن، زیگموند،۱۳۸۴، عشق سیال، ترجمه عرفان ثابتی، تهران: نشر ققنوس،چاپ اول،۲۴۰ صفحه
این کتاب از چهار فصل به قرار زیر تشکیل شده است:
نوشتههای مرتبط
عاشق شدن و از عشق فارغ شدن.
زیروبم جعبه ابزار اجتماعی بودن.
در باب دشواری عشق ورزیدن به همسایه.
نابودی مودت.
در پیشگفتار کتاب باومن از فردی بنام اولریش نام می برد که قهرمان رمان رابرت موزیل است،که ویژگی اصلی این مرد «مردی بدون صفات» است. این فرد هیچ صفتی نداشت چه اکتسابی و چه انتسابی و مجبور بود که هر صفتی که می خواست داشته باشد و یا با استفاده از هوش و ذکاوت خود بیافریند. اما هیچ ضمانتی نبود که این صفات به مدت نامحدودی دوام بیاورند، این صفات در معرض تغییرات سریع و غیرمنتظره هستند. قهرمان این کتاب مردی بدون صفات و پیوند است، به ویژه پیوندهایی به استحکام پیوندهای خویشاوندی. قهرمان این کتاب ـ ساکن جامعه ی سیال مدرن ما ـ و جانشینان امروزی او فاقد هرگونه پیوند ناگسستنی و همیشگی هستند، و بنابراین هرگونه پیوندی را با کوشش خود و به کمک مهارت ها و صرف وقت و نیروی خود بیافرینند، خمان پیوندهایی که می خواهند آنها را به صورت حلقه ی رابط خود با بقیه ی جهان بشری بکار برند (باومن، ۱۳۸۴: ۱۰-۹).
از جمله موضوعاتی که باومن در این کتاب مورد بحث قرار داده، مسئله ی روابط و پیوندهای انسانی در فضای مدرنیته ی سیال است که عدم قطعیت، سیال بودن و مصرفی شدن به شدت این روابط را تحت تأثیر قرار داده است. باومن در کتاب عشق سیال در پی توضیح، ثبت و درک ناپایداری خارق العاده ی پیوندهای انسانی، احساس ناامنی حاصل از این ناپایداری ها و امیال متضاد ناشی از احساس مبنی بر تحکیم پیوندها در عین حال سست نگه داشتن آنهاست.
قهرمان این کتاب (عشق سیال) نیز رابطه ی انسانی است. شخصیت های محوری این کتاب زنان و مردان هستند، معاصران ما که چون تنها و بیکس به دست هوش و ذکاوت خود سپرده شده اند مایوسند و احساس می کنند به راحتی دور انداختنی هستند، کسانی که آرزومند امنیت، وحدت و مودت و خواهان دست یاری ای هستند که در هنگام گرفتاری به آن امید ببندند، افرادی به شدت محتاج ایجاد رابطه؛ ولی در عین حال بیمناک از مرتبط بودن و به ویژه مرتبط بودن همیشگی، زیرا می ترسند که چنین حالتی بار سنگینی بر دوش آنها تحمیل کند و فشارهایی را بوجود آورد که قادر و مایل به تحمل ان نباشند، و بنابراین آزادی ای را که برای ایجاد رابطه لازم دارند به شدت محدود سازد(باومن، ۱۳۸۴: ۱۱-۱۰).
باومن برای توضیح و روشن شدن بهتر این مفاهیم(رابطه) مثال هایی را تحت عنوان روابط جیب بلوز و ریبنا مطرح می کند:
روابط جیب بلوز: آن نوع روابطی که می توانند در هنگام نیاز آنها را شکوفا سازند ولی پس از رفع نیاز آنها را کاملاً در جیب خود پنهان کنند. یا می آموزند که روابط شبیه ریبنا هستند: اگر حجم غلیظی از آنها را بنوشند، دچار حالت تهوع می شوند و ممکن است برای سلامت آنها خطرناک باشد ـ روابط هم باید مثل ریبنا در هنگام مصرف رقیق یاشند. یا این که یاد می گیرند که بایدSDCها «زوج های نیمه مجزا» را به عنوان انقلابیون رابطه که حباب خفقان آور زن و شوهر بودن را ترکانده اند، ستایش کنند. یا می اموزند که باید روابط را، مثل اتومبیل ها، به صورت منظم معاینه کنند تا از سالم بودن آنها اطمینان حاصل کنند. روی هم رفته، آنان می آموزند که تعهد، بویژه تعهد بلندمدت، دامی است که تلاش برای ایجاد ارتباط باید بیش از هر خطر دیگری از آن دوری گزید. مشاوری خبره می گوید که وقتی خود را، هر چند با اکراه، متعهد می سازید، به یاد داشته باشید که ممکن است رضایت بخش تر و قانع کننده تر باشد. متخصص دیگری با صراحت بیشتری حرف می زند: وعده ی تعهد در بلندمدت بی معنی است… مثل دیگر سرمایه گذاری ها، تعهدات هم طلوع و هم افول دارند. و بنابراین، اگر مایل به ایجاد ارتباط هستید، فاصله ی خود را حفظ کنید، اگر می خواهید از دوستی خود احساس رضایت کنید، نه تعهد بدهید و نه تعهد بگیرید. همیشه همه ی درها را باز نگه دارید(باومن، ۱۳۸۴: ۱۴-۱۳).
تفاوت رابطه و پیوند:
برخلاف روابط، خویشاوندی ها، شراکت ها و مفاهیم مشابهی که بر تعهد متقابل تاکید می کنند و متضادآن، یعنی آزادی و عدم تعهد، را در سکوت نفی می کنند و کنار می گذارند، شبکه مظهر ماتریسی برای گسستن و پیوستن همزمان است، نمی توان شبکه ها را بدون انجام دادن این دو فعالیت همزمان تصور کرد. در شبکه، گسستن و پیوستن گزینه هایی به یک اندازه مشروعند و شان و منزلت یکسانی دارند. شبکه حاکی از لحظات در تماس بودن و دوره های پرسه زنی آزادانه ی همزمان است. در شبکه، پیوندها به محض درخواست برقرار می شوند، و به میل و دلخواه خود می توانند گسسته شوند. رابطه ای نامطلوب ولی ناگسستنی درست همان احتمالی است که ایجاد رابطه را تا این حد خطرناک می کند. ولی پیوندی نامطلوب، نوعی ناسازه گویی است: پیوندها را می توان بیش از نفرت انگیز شدن از هم گسست(باومن، ۱۳۸۴: ۱۶).
پیوندها روابطی مجازی هستند. برخلاف روابط قدیمی (روابط متعهدانه،تعهدات بلندمدت) به نظر می رسد که پیوندها متناسب با موقعیت سیال مدرنی هستند که در آن این امید و انتظار وجود دارد که احتمالات عاشقانه با سرعتی هر چه بیشتر در عبور و مرور باشند. و با وعده ی رضایت بخش تر و قانع کننده تر یکدیگر را از صفحه بیرون کنند. برخلاف روابط واقعی ورود به روابط مجازی و خروج از آن ها آسان است. در مقایسه با جنس واقعی سنگین، کند، بی حرکت و نامنظم، این روابط آراسته، منظم، راحت و خوش دست به نظر می رسند(باومن، ۱۳۸۴: ۱۶).
باومن عشق و مرگ را مشابه همدیگر می داند. آنها هیچ تاریخ خاصی ندارند و رویدادهایی در زندگی انسان هستند. رویدادی جداگانه که با دیگر رویداد های مشابه پیوندی ندارند. نمی توان از سلطه ی آنها فرار کرد. آنها در زمان مقرر هجوم می آورند و ما نمی توانیم به زمان آن پی ببریم. آنها ما را غافلگیر می کنند: «عشق و مرگ در بحبوحه ی دلمشغولی های روزمره ی شما از نیستی ظهور خواهند کرد. مسلما از هیچ کاری کوتاهی نمی کنیم تا به علت آنها پی ببریم و سعی می کنیم مقدمات آن ها را بشناسیم» (باومن، ۱۳۸۴: ۲۳).
در مورد مرگ این واقعیت هیمشه پابرجاست که مرگ مثل تولد فقط یکبار رخ می دهد و بنابراین یادگیری، توهمی در حد اعلی است. اما در مورد عشق ممکن است این توهم به وجود آید که می توان بیش از یکبار عاشق شد. و حالت عاشق شدن را وضعیتی قابل تکرار بدانیم. ” حضور فراوان و آشکار تجربه های عشقی چه بسا به این باور بینجامد که عشق مهارتی است که باید آن را راگرفت و تبحر در ان مهارت همگام با تعداد تجربهها و تدام عمل افزایش می یابد. اغلب عقیده بر این است که مهارتهای معاشقه همگام با انباشت تجربه افزایش می یابد، و اینکه عشق بعدی تجربهای لذت بخشتر از عشق فعلی خواهد بود، اگر چه به اندازه ی عشق قبل از خود پرشور و هیجان نخواهد بود” (باومن، ۱۳۸۴: ۲۵). اما به اعتقاد وی این مهارت ها در واقع “مهارت به پایان رساندن سریع و شروع مجدد هستند. که باعث فراموش کردن و از یاد زدودن عشق و نوعی «ناتوانی آموخته و اکتسابی» از عشق ورزیدن می شوند” (همان).
از نظر باومن تنها معنی عشق این است: ” دل به دریا زدن و خود را به دست تقدی سپردن. در هر عشقی، حداقل دو موجود وجود دارند، که هریک از آنها در معادلات طرف مقابل به شدت ناشناخته است. همین امر سبب می شود که عشق بازیچه ی دست تقدیر باشد. –آیندهی وهمانگیزی و مرموزی که پیشاپیش نمی توان از آن سخن گفت، نمی توان از آن جلوگیری کرد یا آن را به تعویق انداخت. عشق ورزیدن یعنی خود را به روی این تقدیر گشودن. یعنی گشودگی به روی این والاترین حالت انسانی، حالتی آمیخته از دو مؤلفه ی جداییناپذیر ترس و شادی، گشودگی به روی این تقدیر یعنی، در بهترین بیان، ورود آزادی به عرصه ی وجود، آزادی ای که در دیگری تجسم می یابد” (باومن،۱۳۸۴: ۲۷).
امروزه مراکز خرید باعث برانگیختگی سریع و اطفاء فوری خواسته ها می شوند. “در این مراکز تسلیم شدن در برابر خواسته ها، زودگذر است و این امید را ایجاد می کند که هیچ پیامد پایداری نخواهد داشت که بتواند از دیگر لحظات نشاط آفرین جلوگیری کند. در مورد شراکتها، به ویژه شراکتهای جنسی، پیروی از خواستهها به معنای بازنگه داشتن در « به روی دیگر احتمالات عاشقانه» ای است که «ممکن است رضایتبخشتر و ارضاکنندهتر باشند. “قوای نیرومند بازار مصرفی، عمل بر اساس خواسته ها را به جزیی از رفتار روزانه تبدیل کرده اند. در نتیجه به نظر می رسد که تعهد عاشقانه کاری نامطمئن، دشوار و ناراحت کننده باشد” (باومن، ۱۳۸۴: ۳۵).
آدرین برجس می گوید: وعده ی تعهد در بلند مدت پوچ و بی معنی است. او در توضیح این امر می افزاید: تعهد نتیجه ی جانبی دیگر چیزهاست: چقدر از رابطه ی خود راضی هستیم؟ این که آیا هیچ بدیل قابل قبولی برایش متصوریم، و این که آیا اگر به سراغ دیگری برویم، سرمایه گذاری مهمی (زنان، پول، اموال مشترک، فرزندن) را از دست خواهیم داد یا نه. ولی به نظر کریل رسبولت «متخصص رابطه» این عوامل مهم، مثل احاس تعهد افراد اوج و حیضیض یا طلوع و افول دارند(باومن، ۱۳۸۴: ۳۷).
وقتی خواسته راهبر و راهنمای شراکتها باشد، شراکت از الگوی خرید پیروی میکند و چیزی بیش از مهارتهای مصرفکنندهای میانمایه و نه چندان مجرب را طلب نمی کند. مثل دیگر کالاهای مصرفی، شراکت به در مصرف فیالفور و استفاده ی اتفاقی می خورد و هرچند کاملا یکبار مصرف و دور انداختنی است. متخصصان به افراد می گویند که رابطه، نوعی سرمایهگذاری مثل دیگر سرمایهگذاریهاست. اگر در رابطه ای سرمایهگذاری می کنید مهمترین سودی که انتظار دارید به دست آورید، امنیت است. امنیت به معانی گوناگونش شامل کمک سریع در هنگام نیاز، یاری در هنگام اندوه و ناراحتی، همراهی در تنهایی، استخلاص در هنگام گرفتاری، تسلی در هنگام شکست، تحسین در هنگام پیروزی. همچنین امنیت به معنای ارضای سریع یک نیاز. روابط سرمایهگذاری هایی مثل هر نوع سرمایهگذاری دیگری هستند سهامداران هر روز صبح صفحات مبادلات سهام روزنامه را باز میکنند تا ببینند سهام خود را نگه دارند یا آن را رها کنند. همین امر درباره ی نوع دیگر سهام یعنی روابط هم صادق است. تنها تفاوت آن این است که در این مورد خبری از مبادلات سهام نیست و هیچ کس به برآورد احتمالات شانس شما نخواهد پرداخت. بنابر این مجبورید هر روز به تنهایی این کار را انجام دهید. شما باید همیشه هوشیار باشید و هرگز اشتباه نکنید. در رابطه بودن یعنی مقدار زیادی سردرد، ولی از همه مهمتر، یعنی عدم قطعیت و تردید دایمی. هرگز نمی توانید کاملاً و واقعاً مطوئن باشید که چکار باید بکنید و هرگز مطمئن نیستید که کار درست کرده اید یا این که کار را در زمان درستی انجام داده اید(باومن، ۱۳۸۴: ۳۹-۳۸).
تعهد به رابطه ای که « در بلندمدت پوچ و بی معنی است» شمشیری دو لبه است. در نتیجه خودتان هستید که باید محاسبه کنید و تصمیم بگیرید که سرمایه گذاری را ادامه دهید یا تاوان و غرامت آن را بپردازید. ولی هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنید شریک شما، در صورت لزوم نمی خواهد به همین صورت به صلاح دید خود عمل کند. و در صورت تمایل نمی تواند این کار را انجام دهد. آگاهی شما بر تردید و دودلی شما می افزاید – و همین بخش از تردید و دودلی است که تحمل آن دشوار ترین کار است. برخلاف زمانی که خودتان گزینه ی «ادامه دادن یا رها کردن» رابطه را انتخاب میکردید، در توان شما نیست که نگذارید شریکتان از معامله کنارهگیری کند. برای اینکه تصمیم شریکتان را به نفع خود تغییر دهید، چندان کاری نمی توانید بکنید (باومن، ۱۳۸۴: ۳۹).
باومن تغییر و تحولات روابط را از خویشاوندی ها و پیوندهای پیشین به شکل امروزی روابط را اینگونه توصیف می کند. خویشاوندی سببی برخلاف خویشاوندی نسبی زاییده ی انتخاب است و برای این که زنده و سالم باند و از هم نپاشد ” سعی و کوشش روزانه را می طلبد. برای ساکنان جهان سیال مدرنی که از هر چیز محکم و بادوامی بیزارند این امر بسیار دشوار است و تلاش پایانناپذیری را می طلبد” (باومن، ۱۳۸۴: ۶۰). اما با هم زیستن جذابیتی پیدا می کند که خویشاوندی سببی فاقد آن است. نیات و اهداف آن معمولی هستند. خویشاوندی سببی سایهی سنگینش را بر آن نمی اندازد. با هم زیستن «به علتِ» است، نه «برای اینکه». همهی گزینهها در باهم زیستن گشوده می ماند، کارهای گذشته نمی تواند آنها را تقلیل دهد. خوشاوندی سببی پلی است که به سرپناه امن خویشاوندی نسبی می رسد، با هم زیستن نه چنین پلی است و نه کار شاق پل سازی. اتحاد و مودت باهم زیستن و اتحاد و مودت خویشاوندی دو جهان متفاوت با زمان و مکان جداگانه هستند و هریک قوانین و منطق خاص خود را دارند (همان ۶۱).
امروزه رابطه ی جنسی عصاره ی – شاید الگوی کهن و خاموش- آن «رابطه ی ناب» است که همانطور که آنتونی گیدنز می گوید به الگوی آرمانی یا هدف متداول شراکت انسانی بدل شده است. اکنون انتظار می رود رابطه ی جنسی خودبسنده و بی نیاز از غیر باشد و تنها معیار قضاوت درباره ی آن رضایت خاطر حاصل از آن است. عجیب نیست که قابلیت آن برای تکثیر سرخوردگی و تشدید احساس جدایی و بیگانگی، یعنی همان احساسی که امیدوار بودند آن را شفا دهد، به شدت افزایش یافته است. پیروزی رابطه ی جنسی در جنگ بزرگ استقلال، در بهترین حالت، بدتر از شکست آن بوده است. حال رابطه ای ناب تر از ناب وجود دارد، برخوردی که در خدمت هیچ هدف دیگری غیر از لذت و شادی نبود. نوعی خوشبختی رؤیایی بدون هیچ قید و بندی، خوشبختی ای از نوع «اگر این کالا رضایت شما را به طور کامل برآورده نساخت، آن را پس دهید و تمام پول خود را پس بگیرید» زمانیکه آزادی جنسی اینگونه آزاد شود مشکل این است که زمانیکه وزنه ی تعادل از میان رفت، چگونه آن را کنترل کنیم؛ و حالا که دیگر هیچ چارچوبی وجود ندارد، چطور به آن سروسامان بدهیم (باومن، ۱۳۸۴: ۸۴-۸۳).
«رابطه ی جنسی ناب» با توجه به نوعی تضمین معتبر پس دادن پول و الگوهای پیشرفته ی خرید یا اجاره ی کالاها در جهان مدرن معنا می یابد- و شرکای «مواجهه ی جنسی ناب» می توانند احساس امنیت کنند زیرا می دانند که «هیچ قید و بند» یا پیوندی، ناپایداری آزاردهنده ی تعهد آنان را ترمیم و جبران نمی کند (باومن، ۱۳۸۴: ۹۰).
از نظر باومن هجوم نیرو ها و عوامل بازار مصرفی، به اجتماع و استعمار آن، ترسناک ترین خطر را به وجود می آورد. که شکل فعلی با هم بودن و مودت انسانی را تهدید می کند. مهمترین و احتمالا سرنوشت ساز ترین موفقیت حمله ی بازاری تاکنون فروپاشی تدریجی ولی مداوم مهات های اجتماعی شدن یا حسن معاشرت است. در موارد مربوط به روابط میان اشخاص، کنشگران بی مهارت خود را بیش از هر زمان دیگری یا در حالت کارگزاری، می بینند یعنی به شیوه ای دیگرآیین. جاذبه ی فریبنده ی کنش دیگرآیین ناشی از واگذاری مسئولیت است. چیزی که نابودی مهارتهای اجتماعی شدن را تسریع و تقویت می کند، گرایش ملهم از شیوه ی زندگی مصرفگرایانه ی غالب به رفتار کردن با دیگران به عنوان ابژه های مصرف و قضاوت درباره ی آن ها بر اساس و الگوی ابژه مصرفی و بر مبنای میزان لذت حاصل از آن و با معیار «ارزش در ازای پول» است. در جریان این کار، ارزش ذاتی دیگران به عنوان انسان های منحصر به فرد از نظر محو شده است. همبستگی انسانی دومین قربانی پیروزی های بازار مصرفی است (باومن، ۱۳۸۴: ۱۲۴-۱۲۲).
اگر بدانید که شریک شما در هر لحظه ممکن است کناره بگیرد، با رضایت شما یا بدون آن، در این صورت سرمایهگذاری احساسات در رابطه ی فعلی همیشه اقدامی خطرناک است. سرمایهگذاری احساسات شدید در شراکت و سوگند وفاداری یاد کردن یعنی پذیرفتن خطری بزرگ؛ و این کار شما را به شریک خود وابسته می کند. چیزی که نمک روی زخمتان می پاشد این است که وابستگی شما- به علت ناب بودن یا خلوص رابطه ی شما- ممکن است دو طرفه نباشد و لازم نیست چنین باشد. بنابراین شما مقید هستید و شریک شما آزاد است که برود، و هیچ نوع پیوندی که شما را سرجای خود نگهمی دارد، نمی تواند نرفتن او را تضمین کند. آگاهی گسترده و در واقع پیش پا افتاده از این که همه ی روابط «ناب» هستند (ناب یعنی ناپایداری، انفکاکپذیری، چیزی که بعید است بیش از آسودگی خاطری که به ارمغان می آورد، دوام یابد و بنابراین همیشه چیزی «تا اطلاع ثانوی» است) خاکی نیست که اعتماد در آن ریشه بدواند و شکوفا شود (باومن، ۱۳۸۴ ۱۴۴-۱۴۳).
ناخوشی و آسیبپذیری شراکتهای شخصی یگانه ویژگی های موقعیت زندگی فعلی نیستند، بلکه نوعی سیالیت، ناپایداری و بی ثباتی لاینفک بی سابقه («انعطاف پذیری» مشهور) وجه مشخصه ی تمام انواع پیوند های اجتماعی است که همین چند دهه قبل چارچوب بادوام و مطمئنی داشتند که درون آن امکان برقراری تعاملات انسانی پایدار وجود داشت (باومن، ۱۳۸۴: ۱۴۴)