انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

عباس کیارستمی، جهانِ ایرانی او و شعر فارسی

سر کلاس با کیارستمی. پال کرونین. ترجمۀ سهراب مهدوی. تهران: مؤسسۀ فرهنگی ـ پژوهشی چاپ و نشر نظر، ۱۳۹۵. ۲۰۸ ص. مصور. ۱۵۰۰۰۰ ریال.

گشودنِ کتاب سرکلاس با کیارستمی چیزی کم ندارد از وارد شدن به اتاقی که او در آن بر صندلی نشسته و ایده‌ها و تجربیاتش را با ما به اشتراک می‌گذارد. شیوۀ ساده و بی‌تشریفات پردازش کتاب، همراه با عکس‌هایی شفاف از کیارستمی و هنرآموزانش، و لحن آرام و مستقیم و بی‌پیرایۀ این مرد بزرگ نَفَس گرم او را به مخاطب می‌رساند ـ نَفَسی چنان گرم که آموزش فیلمسازی تنها بهانه‌ای است تا در محضرش بنشینی و اسب خیال را در دشت‌های روشن و باز سخن او رها کنی.

کتاب گزارشی پرمایه و گرانقدر است از تجربیات، خاطرات شخصی و کاری، و شرح روش کار کیارستمی در فیلمسازی که به همّت پال کرونین گردآوری شده و با بیانی ساده و روان به رشتۀ تحریر درآمده است. پال کرونین، که خود فیلمساز است و در گروه تاریخ هنر در دانشگاه هنرهای تجسمی نیویورک تدریس می‌کند، چگونگی تدوین کتاب را در هر دو مقدمه‌ای که بر چاپ‌های فارسی و انگلیسی نگاشته، آورده است. او طیّ ده سال آشنایی و سفر با کیارستمی و شرکت در کارگاه‌هایی که او در سرتاسر دنیا (لندن، نروژ، ایتالیا، نیویورک، مراکش) برگزار می‌کرده، از گفته‌های وی یادداشت‌برداری کرده و سرانجام آن‌ها را فراهم آورده است. خودش می‌گوید: «از مکتب‌خانه تا مکتب‌خانه، میرزابنویسی بودم، ناخوانده و غیررسمی!» کیارستمی خود، علی‌رغم بیماری روزهای آخر حیاتش، بر آماده‌سازی کتاب نظارت داشته، آن را خوانده و نظریاتی در آن اعمال کرده، حتی طرح جلد را به شکل نهایی صورت داده است. به عبارت دیگر، کتاب مهر تأیید کیارستمی را بر پیشانی دارد.

در نظر اول، شاید چنین به دید بیاید که کتاب راهنمایی است برای فیلمسازان و دستورالعمل‌هایی برای اهالی سینما. اما اصلاً چنین نیست. کتاب نه درس سینماست و نه عکاسی و هنر، از آن مهم‌تر، به هیچ روی جنبۀ درسی و آموزشی هم در آن نیست. هرچه را کیارستمی در این کتاب دربارۀ فیلم می‌گوید، می‌توان به تمام پدیده‌‍‌های هنری تعمیم داد: به نقاشی، مجسمه‌سازی، داستان‌نویسی، به کلّ فرایند آفرینش هنری. هرکس به ادبیات، فلسفه و انواع هنرها علاقه دارد می‌تواند از این کتاب بهره‌مند شود. خوانی‌ست با سخاوتی تمام گسترده، که هرکس را به فراخور گرسنگی‌اش سیر خواهد کرد و به اندازۀ عطش آب خواهد داد. سرشار است از آن‌های درنگ و تأمل، انگیزه‌بخشی و اعتمادپروری، تبادل ایده‌های ناب و نو، و مهیا کردن بستری ساده برای تعمق در جهان و دقایق آن. به تعبیر نیما یوشیج، رودخانه‌ای ا‌ست که از هر جای آن لازم باشد، بدون سروصدا می‌توان آب برداشت.

شاید گزاف نباشد اگر بگویم که تنها پس از مطالعۀ این کتاب است که می‌توان دریافت مهم‌ترین دریچۀ اتصال این مرد بزرگ با جهانِ هنر شعر بوده است. دل‌انگیزترین بامی که کیارستمی بر فراز آن می‌نشسته و فیلم می‌ساخته است، به تصریح و تأکید خودش شعر فارسی است. آن‌چه عصاره‌اش را در سینمایش ریخت و دنیا تا کمر برایش خم شد، از سعدی و حافظ و مولانا و سپهری و … در جانش ذخیره کرده بود. حیرت‌آور است تعداد نقل قول‌های او از شاعران فارسی‌زبان، آن هم برای غیرایرانیانی که لزوماً نه به شعر علاقه‌ای دارند و نه این افراد را می‌شناسند. آمده‌اند فیلمسازی یاد بگیرند اما او، به جای این‌که فوت و فنّ کار را چون لقمه‌ای آماده در گلویشان بگذارد، حکمت شعر فارسی را برایشان بازگو می‌کند. یک جوان امریکایی را که آمده ده روزه فیلم ساختن یاد بگیرد اینچنین به درنگ در پدیده‌های اطراف فرا می‌خواند: «مولانا به آن‌هایی که می‌خواهند بهتر ببینند توصیه می‌کند که چشم دل بگشایند». برای این‌که آنان را با انواع تصادفات و احتمالاتی که بر سر راه فیلمسازی است آشنا کند و ترس را از جانشان بزداید می‌گوید: «حافظ به ما نشان می‌دهد که حوادث هم برای خودشان ارزش دارند. باید قدر تصادف و عناصر غیرقابل پیش‌بینی را دانست». به کارآموزی که چشمش را توی ویزور دوربین فرو کرده تا بتواند صحنۀ دلخواهش را بگیرد از سهراب نقل می‌کند که: «چشم‌ها را باید شست. جور دیگر باید دید». هرچند سخت نیست که از راه تماشای فیلم‌های کیارستمی دلبستگی او به شعر را دریابیم و به یاد آوریم که او را حتی شاعر سینما هم لقب داده‌اند، اما مطالعۀ این کتاب چیز بیشتری به ما می‌گوید: نه تنها سینمای کیارستمی، بلکه فراتر از آن، کلّ جهان‌بینی او و شیوۀ زیست و سبک زندگی‌اش وام‌گرفته و برخوردار از شعر، به‌ویژه شعر فارسی، بود. پال کرونین این نکته را به‌خوبی در کار کیارستمی تشخیص داده بود، برای همین در مقدمه می‌نویسد: «ورود به فیلم‌های کیارستمی، حتی کارهای عکاسی، چیدمان، و نگرش او به جهان، نه از راه سیاست و تاریخ معاصر، که از راه شعر دست‌یافتنی است». کیارستمی خود نیز شعر می‌سرود و، علاوه بر انتشار مجموعه‌هایی از اشعارش، دلبستگی‌اش به شعر کلاسیک را از طریق در قاب گذاشتن و به نمایش درآوردن تک‌بیت‌هایی از شعرای بزرگ ایرانی (حافظ، سعدی، مولوی، نیما) در قالب کارهایی مدرن و روایت‌هایی متفاوت ارائه داد، اما زبان گویایش فیلم بود، و بر پردۀ سینما بود که توانست جان شعر را با تن تصویر درآمیزد و فیلم‌هایی خلق کند که در عین سادگی محض چنان باشکوهند که جهان به احترامشان کلاه از سر برداشت.

شاید بسیاری از هنرمندان امروز به دنبال کشف راز جهانی شدن این ایرانیِ قرن بیستمی و الگوپذیری از او باشند. شاید گمان کنند هنرمندی چنین نو‌اندیش و مدرن، که جملۀ «باید مطلقاً مدرن بود» از آرتور رمبو را بر پیشانی کتابش (حافظ به روایت کیارستمی) می‌نگارد، به شرق و غرب سفر می‌کند و به‌ویژه احترام غربیان را برمی‌انگیزد لابد غرق در نوآوری‌های جهان صنعتی و تکنولوژی و دیژیتالی است. اما اینان حتماً پس از خواندن این کتاب شگفت‌زده خواهند شد از این‌که دریابند او بسیار ایرانی بود. بسیار ایرانی. همین دلبستگی‌اش به شعر فارسی نشانۀ آن است: چه چیز ایرانی‌تر از شعر؟ آیا او تجسمِ این گفته بود که برای جهانی شدن باید اول بومی بود؟ در این کتاب پاسخ این پرسش را از زبان خودش می‌خوانیم: «برای آفرینش اثری که همگان در سراسر دنیا بتوانند آن را درک کنند، در خاک خودت باید ریشه داشته باشی. سروته آن را بشناس. مکان، ایده‌ها، مردم _عشق‌ها و ترس‌هاشان _ را بشناس. برخی از فیلمسازان مایل‌اند دور دنیا در جست‌وجوی دانش بگردند، اما تمام دانش دنیا را همین‌جا باید یافت. گوشۀ خودت را دریاب و کارت جهانی خواهد بود».

جان او از ایرانی سیراب بود که عصاره‌اش را از طبیعت و حکمت و عرفانش مکیده بود نه آش‌رشته و کباب کوبیده و بته‌جقه و حسرت کور کوروش و داریوش، و نه ایرانِ سیاسیِ رسانه‌ای. جهان‌بینی هنری‌اش را در میان مردمی جسته بود که درباره‌شان می‌گوید: «آدم‌های ساده در ایران هم برای خودشان معرفتی غنایی دارند». او مملکتش را به سادگی هرچه تمام‌تر آنِ خود کرده بود: نه با آن عناد داشت، نه از آن شرمگین بود و نه بدان فخر می‌کرد. مدت‌ها بود که از این دیوارها و پل‌های شکسته عبور کرده بود و از همین رو، در پاسخ به سؤال‌هایی که شرکت‌کنندگان دربارۀ سختی کار در شرایط تحت سانسور می‌پرسند، به‌سادگی می‌گوید: «همه باید تحت محدودیت‌هایی زندگی کنیم اما کسی که می‌خواهد فیلم بسازد این محدودیت‌ها را هرچه می‌خواهند باشند به جان می‌خرد. این شامل حال فیلمسازان تمامی دنیا می‌شود و نه فقط ایران. در ایران ما هیچ‌وقت در مورد محدودیت‌ها و قوانین و قواعدی که کار ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند صحبت نمی‌کنیم، چراکه می‌دانیم چگونه آن‌ها را دور بزنیم. مسیری که من برای کار پیش گرفته‌ام با این محدودیت‌ها شکل گرفته است. دشواری‌هایی که فیلمسازان پس از انقلاب با آن روبه‌رو بوده‌اند مسیر سینمای ایران را تغییر داده است. در ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ قواعد و قوانین مشخصی وجود نداشت. امروز من می‌دانم چه چیزی را می‌توانم نشان دهم و با محدودیت‌هایی که حکومت اعمال می‌کند کمابیش آشنایم. خط و خطوطی که من باید در محدوده‌شان کار کنم به من آزادی عمل و نیروی خاصی می‌دهد، همان‌طور که برای همۀ کسانی که علی‌رغم این محدودیت‌ها به زندگی ادامه داده‌اند چنین است. برای عبور از سانسور، کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که فکر کنیم چه روش خلاقانه‌ای را برای انجام کار برگزینیم. مشابه این کار را زنان در خیابان‌های تهران می‌کنند و اجازه می‌دهند طره مویی از زیر حجابشان به بیرون بسُرد. همیشه چیزی به بیرون می‌سُرد، حتی اگر چند تار مو باشد. هر فیلمسازی که در ایران مشغول به کار است، به رغم همۀ محدودیت‌هایی که برای تمام آن‌ها در ایران وجود دارد، روش خود را برای بیان خود یافته است. حتی می‌توان گفت که گاه خلاقیت به تناسب شرایط ناخوشایند شکوفا می‌شود. هنرمند را می‌توان بدین گونه تعریف کرد: کسی که شرایط را به نفع کار خلاقانه شکل می‌دهد. همان‌طور که حافظ می‌گوید آنچه که در بندمان می‌کند به ما رهایی می‌بخشد.»

به هیچ وجه قصد ندارم لذّتی را که با پیشنهاد مطالعۀ این کتاب به مخاطبان وعده می‌دهم، با برشمردن اغلاط املایی و انشایی و کاستی‌های زبانی ترجمه فروبکاهم. به همین دلیل، هرچند از ابتدا همه را فهرست‌برداری کردم، از اشاره به تک‌تک‌شان با نشانی سطر و صفحه در این یادداشت می‌گذرم. اما کتاب از این خطاها عاری نیست. این تذکر را فقط از آن جهت روا می‌دانم که، اگر ناشر اراده کند، بتواند در چاپ‌های بعدی آن را با سپردن به یک ویراستار فارسی‌دان برطرف کند. و حیف است اگر نکند. به علاوه، از این پیشنهاد نمی‌توانم صرف‌نظر کنم که اگر در برابر نقل‌هایی که کیارستمی از حافظ و مولوی و سعدی و دیگر شعرا به نثر آورده، خود بیت‌ها را در زیرنویس برای مخاطب فارسی‌زبان درج کنیم، هم فهم مخاطب را به برداشت کیارستمی از شعر نزدیک‌تر کرده‌ایم و هم لذّت خواندن کتاب را افزون.

با این‌که کتاب سر کلاس با کیارستمی تنها مدت کوتاهی پس از درگذشت غم‌انگیزش از چاپ بیرون آمد و من با جانی سراسر اندوه و افسوس آن را به دست گرفتم، اما نه تنها با آن سوگواری نکردم، بلکه میل دارم آن را برگ زرّینی دیگر از دفتر عمر پرافتخار مردی تلقی کنم که درست دید و درست زیست و درست ساخت. شاد باشیم که او در میان ما زیست و ما را به جشن عمرش فراخواند_ جشن غرورانگیزی که خود چنین خلاصه‌اش کرد: «عمری را در چنین جهانی سپری کردن عمری است با عزّت. و این برایم مایۀ تسکین است».