عادتواره مبارزاتی، بررسی سبک زندگی جوانان مبارز فرانسه بعد از می ۶۸
مفهوم “کنش جمعی” یکی از کلیدیترین مفاهیم دانش جامعهشناسی است که از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. یکی از نخستین و مهمترین پرسشهایی که در بررسی و تحلیل یک کنش جمعی در حوزههای مختلف مانند سیاست، دین، ورزش و یا علم میتوان مطرح کرد، این است که در شرایطی که انسانها در جوامع مختلف به صورت طبیعی و آرامی در کنار یکدیگر زندگی میکنند و دارای روابط متعددی با اطرافیان خود هستند، چه اتفاقی میتواند در مقطعی از زندگی آنها را به یکباره در یک کنش جمعی خاص وارد و درگیر کند. این پرسش وقتی در حوزه جامعهشناسی از اهمیت بیشتری برخوردار میشود که در یک فعالیت یا کنش جمعی خاصی، تعداد افراد به نسبت زیادی درگیر شده و واقعهای را در جامعه رقم بزنند که نگاهها را به خود معطوف کند.
نوشتههای مرتبط
یکی از راههایی که برای بررسی و تحلیل کنش جمعی انسانها، پیشنهاد میشود و به تازگی نیز در علوم اجتماعی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، بررسی و واکاوی ابعاد مختلف زندگی افراد درگیر در آن است. به بیان دیگر، در این روش قصد بر این است که چگونگی گرایش افراد به یک گروه اجتماعی و فعالیت در آن برای یک دوره زمانی خاص، از طریق مطالعه شرایط زندگی، پیشزمینههای موجود در آنها، شناخت از خود و نحوه معرفی و ارائه خود در میان اطرافیان و مواردی مشابه، در یک بازه زمانی طولانی قبل و بعد از پیوستن به گروه، مورد بررسی قرار گیرند.
در اینجا برای نشان دادن نمونهای از بهکارگیری جامعهشناسی سبک زندگی در حوزه سیاست، به مقالهای اشاره میشود که در شماره ۷۰ مجله فرانسوی Politix در سال ۲۰۰۵ منتشر شده است. این مقاله که توسط کارل یون استاد علوم سیاسی دانشگاه لیل۲، تحت عنوان “شیوههای معاشرت و مصاحبت در عادتواره مبارزاتی: زندگی مبارزاتی در گروه AJS-OCI در دهه ۱۹۷۰” نوشته شده، چگونگی توسعه انجمن سیاسی معروف “لامبرتیست” در دهه ۱۹۷۰ را از خلال شیوه زندگی جوانان محصل عضو آن، مورد بررسی و بازنگری قرار میدهد. آنچه در این مقاله مورد توجه نویسنده قرار دارد، شباهت نحوه زندگی جوانان فعال در این مجموعه است که در واقع، بر اساس تحقیقات او، نوعی “سبک زندگی مبارزاتی” را در آن زمان ایجاد کرده و به واسطه این سبک زندگی خاص، اولاً، آنها را در دسته گروههای اجتماعی مخالف و منتقد در جامعه قرار داده و ثانیاً، این افراد را با هویت دانشجویان و دانشآموزان چپگرای رادیکال معرفی و بدین شکل، به شدت از دیگران متمایز کرده است.
از سوی دیگر میتوان این پژوهش را به عنوان نوعی جامعهشناسی سازمانها مورد توجه قرار داد که در آن گروهها و نهادهایی مطالعه میشوند که اعضایشان به عنوان عوامل اجتماعی موثری در دوره خاص خود، در جامعه ایفای نقش میکنند.
کارل یون خود معتقد است که مشابه این پژوهش را میتوان در مورد احزاب سیاسی، گروههای چریکی و حتی جبهههای جنگ به کار گرفت و در واقع، این مجموعهها را از طریق دستیابی به شبکههای اجتماعی میان اعضا و بررسی “عادتوارههای مبارزاتی”، به عنوان عاملی برای شکلدهی ساختار اجتماعی آنها، مورد واکاوی و تحلیل قرار داد.
لامبرتیستها چه کسانی هستند؟
پیش از ورود به بحث اصلی مقاله، تا حدی به معرفی کلی لامبرتیستها میپردازیم. جریانی که در فرانسه و بسیاری از کشورهای دنیا به عنوان “لامبرتیست” شناخته میشود، در واقع یک جریان تورتسکیست (طرفدار ایده و فعالیتهای لئون تروتسکی مبارز انقلابی روس) است که توسط پیر لامبر پایهگذاری شده و در جهان اشاعه یافته است. بخش بزرگی از تروتسکیستهای فرانسوی در سال ۱۹۵۳ از حزب کمونیست بینالمللی جدا شده و چندی بعد، تعدادی از آنها انجمن لامبرتیست را به عنوان شاخه جوانان این حزب و البته با ساختاری مستقل، تأسیس کردند. این گروه که در سال ۱۹۵۸ تنها ۵۲ مبارز را شامل میشدند، بعد از وقایع ۱۹۶۸ در فرانسه با اقبال نسبتاً قابل توجهی پیدا کردند تا اینکه در سال ۱۹۸۰، تعداد اعضای فعال آنها به ۶۰۰۰ نفر رسید. گرایش سیاسی لامبرتیستها با عنوان چپگرای رادیکال شناخته میشود.
ساختار کلی انجمن لامبرتیستها تا به امروز نیز باقی مانده و هر چند به عنوان یک گروه سیاسی حاشیهای و حتی تندروی شناخته میشود، اما همچنان فعالیتهایی را مانند برگزاری گردهماییهای ملی یا بینالمللی، صدور بیانیهها و در مواردی همکاری با برخی سازمانهای سیاسی دیگر برای انجام فعالیتی خاص را ادامه میدهد.
شیوههای معاشرت و مصاحبت در عادتواره مبارزاتی
زندگی مبارزاتی در گروه AJS-OCI در دهه ۱۹۷۰
کارل یون در پژوهشی که انجام داده و مقاله آن را منتشر کرده، با مراجعه به تعدادی از افرادی که در آن سالهای اوج انجمن لامبرتیست عضو آن بودهاند، در واقع زوایایی از چگونگی توسعه و گسترش چپ رادیکال در جامعه فرانسه و خصوصاً در میان جوانان را مورد تحلیل و بررسی قرار داده است. او خود در ابتدای مقالهاش با اشاره ضرورت به توجه بیشتر به چنین مطالعاتی، یادآور میشود: «توسعه جامعهشناسی کنش جمعی، در کنار بسط و گسترش حوزههای تاریخ اجتماعی و علوم سیاسی شرایطی را فراهم آورده که موضوعاتی از این قبیل، در مطالعات بین رشتهای مورد توجه قرار گیرند. بر این اساس میتوان گفت که در واقع، “ساختار اجتماعی سازمانهای سیاسی” از اهمیت قابل توجهی برخوردار شدهو در همین راستا، برخی مطالعات جامعهشناختی (اگر چه محدود) این مجموعهها را از این زاویه مورد توجه قرار دادهاند.»
یون در این زمینه، با اشاره به تحلیل و بررسیهای زیادی که در مورد گرایش سیاسی چپرادیکال در ادبیات اروپا، صورت گرفته، میگوید مفهوم چپ رادیکال، یک مفهوم سیاسی نسبتاً گنگ بود که بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ در حوزههای روشنفکری، سیاسی، رسانهای، هنری، حرفهای و … وارد شد و تأثیرات قابل توجهی به جای گذاشت و در این میان، به خصوص حزب کمونیست بیش از سایرین، نقش تربیت و سازماندهی نخبگان اشاعه دهنده این مفهوم را به عهده گرفت.
او همچنین تأکید میکند که در تحقیقات پیشین، عموماً جنبه سیاسی و ساختار فیزیکی احزاب و گروههای فعال مورد توجه بودهو کمتر این گروهها از زاویهای که در این مقاله به آن پرداخته شده، مورد بررسی و مطالعه قرار گرفتهاند.
در بیان هدف و روش یون در این پژوهش، باید گفت که او در واقع، از طریق تماس و مصاحبه با برخی از افرادی که در آن زمان در این انجمن عضویت داشتهاند، در پی آن است که پیشزمینهها (dispositions)ی افراد، نحوه نگرش آنها نسبت به دنیای اطراف و سبک زندگیشان را چه پیش از عضویت در این مجموعه و چه پس از آن، مورد مطالعه قرار داده و از این طریق، ساختار اجتماعی یک سازمان سیاسی، چگونگی گرایش اعضاء به آن و چگونگی پایداری آنها در مجموعه در عین وجود مبارزات سخت سیاسی و انقلابی، مورد بررسی قرار دهد؛ چرا که بر اساس مطالعات او، جوانانی که در سالهای اوج چپگرایی رادیکال در سازمانهایی مانند انجمن لامبرتیست به فعالیت مشغول بودند، در واقع نخستین تجربیات کنش جمعی در زندگیشان را در یک مجموعه مبارزاتی میگذراندند.
بنابراین، این مطالعه از طریق پیگیری خط سیر و یا داستان زندگیِ (trajectoire) جمعی یک گروه از مبارزانی که در اواسط دهه ۱۹۸۰ از لامبرتیستها جدا شده و به حزب سوسیالیست پیوستهاند، به بررسی این سازمان و شرایط اجتماعی حاکم بر آن میپردازد. لازم به یادآوری است که گسست سریع جوانان از این گروه، در همان زمان و حتی سالهای بعد، پرسشهای زیادی را به وجود آورد. در خبرهای آن روزها، مطرح شد که بسیاری از اعضای این مجموعه در هنگام خروج، آن را “تیمارستان” نامیدهاند. با این حال به اعتقاد یون، نمیتوان گفت که گرایشات مبارزاتی این افراد تا چندین سال پس از آن زمان تغییر چندانی پیدا کرده است. روزنامه لوموند در آوریل ۱۹۸۶ نوشت که هر یک از رهبران این گروه که شامل دانشجویان و استادان حزب کمونیست بینالمللی میشدند، بین ۶ تا ۱۸ سال تجربه زندگی مبارزاتی داشتهاند و در این زمینه گفته میشود که بسیاری از آنها در تغییر سبک زندگیشان همزمان با عضویت در حزب سوسیالیست، با مشکلات زیادی مواجه بودند.
در پیگیری داستان زندگی این افراد مشخص میشود که تجربه جمعی آنها در نهایت و پس از گذشت چند سال نتایج متفاوتی را نزد هر یک در بر داشته است؛ چنانکه مدتی بعد از این تغییر سریع، عدهای دوباره به نوعی به چپگرایی رادیکال رجعت کردند. برخی منزوی شده یا به سندیکالیزم و امثال آن روی آوردند. گروهی تلاش کردند نهاد بسیجگونه دیگری را برای ادامه فعالیتهای خود پیدا کنند و عدهای دیگر در روند شغلی و حرفهای خاصی، مانند روزنامهنگاری یا امثال آن، فعالیتهای سیاسیشان را ادامه دادند. این در حالی است که بنابر دیدگاه نویسنده این مقاله، در پس تحولات به وجود آمده و گرایشات بسیار متفاوت و تا حد زیادی ناهمگون اعضای این گروه پس از خروج از آن، نکتههایی دیده میشوند که نه تنها وجه اشتراک این افراد در مناصب مختلف اجتماعی را نشان میدهد؛ بلکه به نوعی دلایل انتخاب هر یک از آنها در ادامه مسیر زندگی را نیز توجیه یا به عبارت دقیقتر کارگردانی میکند. وی مجموعه این اشتراکات را با مفهوم “عادتواره مبارزاتی” تحلیل میکند و معتقد است که این عادتواره در دهه ۱۹۷۰ و در طول سالهای زندگی در یک گروه انقلابی در این افراد درونی شده و همچنان نقش موثری را در زندگیشان ایفا میکند. از سوی دیگر، با شناخت این عادتواره، میتوان دلایل سوالبرانگیز خروج از گروه و گرویدن به حزب سوسیالیست، عدم ماندگاری طولانی بسیاری از این افراد در حزب سوسیالیست و در واقع، ناتوانی این حزب در برآورده کردن خواستهای آنها را تحلیل کرد.
در این زمینه، بر اساس نتایجی که از طریق بررسی تاریخچه زندگی این افراد حاصل شده، میتوان به عواملی مانند امکان انتخاب و گزینش زیاد برای هر یک از اعضا در حزب سوسیالیست (برخلاف انجمن لامبرتیستکه قوانین بسیار خشکی بر آن حاکم بود)، نبود تحرکات کافی، کمبود بحثهای داغ و هیجانانگیز سیاسی، احساس نیاز به بازگشت در میان دوستان قدیمی و مواردی از این دست اشاره کرد. در این خصوص، یکی از مصاحبه شوندگان به خوبی این شرایط را در یک جمله اینگونه تشریح میکند: «وقتی که هروئین مصرف کرده باشی، دیگر نمیتوانی سیگار را با سه لایه فیلتر تحمل کنی.»
کارل یون بر این اساس، در مقاله خود از وجود نوعی “خوشبختی” در زندگی مبارزاتی گروههای چپگرا در دهه ۱۹۷۰ سخن گفته و در پی آن است که چگونگی به وجود آمدن آن را به تصویر کشیده و مورد تحلیل قرار دهد؛ چرا که به گفته او، این احساس “خوشبختی” را میتوان یکی از مهمترین دلایل گرایش جوانان بعد از می ۱۹۶۸، به گروههایی مانند AJS-OCI دانست.
این دیدگاه نزد نویسنده مقاله با تکیه بر حدود بیست مصاحبه انجام شده با مبارزان عضو گروه لامبرتیست که بین سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۳ متولد شده و طی سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۸۰ با ملحق شدن به این گروه، نوعی زندگی مبارزاتی را تجربه کردهاند، شکل گرفته است. بیشتر آنها در آن زمان دانشآموز دبیرستان و یا دانشجو بودهاند. در میان آنها، برخی دیدگاههای اجتماعی قابل توجهی دارند که در دوره عضویت در لامبرتیست، به وجود آمده یا تقویت شده است. برخی دیگر صاحب موقعیتهای اجتماعی معتبری به ویژه در مشاغل ارتباطاتی و ژورنالیستی هستند اما با این وجود همچنان مانند مبارزان تروتسکیست ناشناخته ماندهاند. در عین حال، عدهای نیز به واسطه نقطه نظرات مبارزاتی و یا دیدگاههای گنگ و تاریکی که دارند، همچنان به نوعی در فضای گذشته باقی مانده و دائماً همان فضا را برای خود بازتولید میکنند. در چنین شرایطی، با مشاهده چگونگی بازسازی گذشته به صورتهای متفاوت در موقعیت فعلیهر کدام از آنها این مسیر مورد بررسی قرار میگیرد.
در این تحقیق بیش از هر چیز خاطراتی که این افراد از گذشته خود در میان میگذاشتند، مورد توجه قرار گرفته و منابع دیگر مورد استفاده بسیار پراکنده و جسته و گریخته است. این منابع بیش از همه شامل متون موجود و اغلب منتشر شده جنبش لامبرتیست در روزنامهها، بروشورها و … میشود. بالاخره در این کار از منابع کتابخانهای مرتبط با این موضوع نیز استفاده شده است.
برای دستیابی به هدف این پژوهش، ساختار کار در سه زمان پیریزی شده است: در بخش نخست، شرایط توسعه و گسترش انجمن لامبرتیستها به واسطه جوانان محصل فعال در آن از فردای رخدادهای می ۱۹۶۸ مورد توجه قرار گرفته که در آن، مشروعیتزدایی ناگهانی از سازمان کمونیست بینالمللی در میان سایر گروههای مبارز فعال آن دوره قابل توجه است.
عادتواره مبارزاتی
عضویت در یک گروه سیاسی و به واسطه آن، پیوند خوردن با سرنوشتی جمعی، به خصوص پس از پیروزیای که با به نتیجه رسیدن انقلاب حاصل شد، نوعی شخصیت مستقل را برای اعضای این گروه، در نظر اصحاب دیگر گروههای سیاسی و به ویژه اعضای خانواده و دوستان و آشنایان به همراه آورد و سبب شد “مبارزه” به عنوان یک هدف و یک مسیر متعالی در بخشهای مختلف زندگی این افراد نفوذ کرده و به تدریج همه ابعاد آن را دچار تحول و دگرگونی کند. بدین ترتیب، سبک جدیدی در زندگی این افراد نمایان شد که به واسطه آن، طی چند سال، فعالیتهای مبارزاتی برای مبارزان حرفهایتر، در ابعاد و در قالبهای سیاسی، صنفی و یا حتی به عنوان یک فعالیت مالی، نه تنها بخشی از زندگی به حساب میآمد بلکه نبود آن نیز باعث ایجاد خلا میشد. در چنین شرایطی، تعداد زیادی از مصاحبه شوندگان چندین سال را به عنوان دانشجویان دانشگاهها سپری کردند، بدون اینکه هیچ موفقیت یا مدرکی کسب کنند.
یکی از آنها که در سال ۱۹۷۰ دانشجویی ۱۹ ساله بوده، در بیان خاطرات خود از آن سالها میگوید: «زندگی ما در آن زمان، یک زندگی مبارزاتی همه جانبه بود؛ به این معنی که ما در هر لحظه برای حزب کار و یا زندگی میکردیم. ما از ساعت ۸ صبح روز دوشنبه تا ۱۱ شب یکشنبه مشغول مبارزه بودیم. در واقع این زندگی نوعی حبس در یک سازمان سیاسی، به صورت داوطلبانه و در قالب پذیرش مسئولیت و نقش بود. وقتی که به ما گفته میشد که انقلاب نزدیک است، با خود فکر میکردیم که میتوانیم از تعطیلاتمان برای دستیابی یک هدف بزرگ سیاسی صرفنظر کنیم.» یکی دیگر از مصاحبه شوندگان در این رابطه میگوید: «من در سال ۷۸ کاملاً و به تمام معنا قانع شده بودم که انقلاب بزرگی در پیش است و این احساس نیروی عجیبی را در من به وجود میآورد.» دانشجوی دیگری که در سال ۱۹۷۹، ۲۱ سال داشته میگوید: «من در عرض ۵ سال به یک انقلابی کاملاً حرفهای تبدیل شده بودم، بنابراین آنچه که میگذشت تمامی ابعاد زندگیم را در بر میگرفت.»
پرسش مهمی که در اینجا باز مطرح میشود، چگونگی شکلگیری این عادتواره و سازگاری آن با زندگی افراد است که مقاله کارل یون در بخشهای بعدی، برخی از مهمترین عوامل تأثیرگذار را در این زمینه مورد اشاره قرار میدهد. او در این باره با اشاره به حاشیهای و بیاهمیت بودن گروه لامبرتیستها در می ۱۹۶۸ در مقابل گروههای انقلابی دیگر و شکوفایی یکباره آن در سالهای بعد، خاطرنشان میکند: «بر اساس شواهد موجود، در شبهای سنگربندی (۱۰ و ۱۱ می ۶۸)، در آن موقعیت سخت و سرنوشتسازی که جنبش توسط بخش زیادی از مبارزان به مراحل حساس خود رسیده بود؛ وقتی لامبرتیستها دعوت پیوستن به سایرین را رد کردند، همه این تعبیر را داشتند که “ماجراجویی چپگراها”ی لامبرتیست باعث شد که آنها در سختترین شرایط به دیگر مبارزان پشت پا بزنند. در چنین شرایطی، به عقیده بسیاری، آنچه به لامبرتیستها کمک کرد تا بعد از انقلاب تودهای، به یکباره از وضعیت حاشیهنشینی خارج شده و موقعیتی مشروع در بین دیگران پیدا کند، گزینش اعضا بود. در واقع، اعضای این گروه توسط یک سازمان وابسته به آن انتخاب میشدند و در این فرآیند از میان گزینههای موجود، کسانی برگزیده میشدند که عقاید راسخی داشتند و به واسطه این عقاید، امکان تقویت پیشزمینهها در زندگی جمعی و پذیرش عادتواره مبارزاتی مطابق با انتظار انجمن، در این عده بیشتر دیده میشد. بدین ترتیب این افراد پس از مدتی برچسب مبارز را بر خود زده و هویت جدیدی پیدا میکردند. در چنین شرایطی، پس از ۱۹۶۸، با روند جامعهپذیری جدیدی که در میان اعضا حاکم بود، به تدریج در این سازمان، احساس ناسازگاری تحریک شده جوانان به یک دیسیپلین سخت و خشن تبدیل شد.»
در جریان فعالیتهای دهه ۱۹۷۰، برنامههایی مانند برگزاری گردهمایی ۸۰۰۰ نفری جوانان در فوریه ۱۹۷۰ و یا میتینگ بینالمللیای که سال بعد از آن در آلمان برگزار شد، سبب شد که مبارزان لامبرتیستی در راهی که رفتهاند استوارتر شده و خود را در این مسیر تنها احساس نکنند. در این زمینه، به عنوان مثال، یکی از مصاحبه شوندگان توضیح میدهد که چگونه در تابستان سال ۱۹۷۱ همگی فعال شده بودند تا به طرق مختلف شرایط حضور خود و برخی دانشجویان دیگر را در برنامهای که در آلمان برگزار میشد، فراهم کنند. در این زمان هدف و شعاری که آنها را به پیش میراند “انقلاب بینالمللی جوانان” بود.
پرستیژ لامبرتیست بودن
یکی از مسائلی که در تحلیل علل گرایش و عضویت در این گروه چپرادیکال مورد توجه یون قرار گرفته، مشروعیت بسیار قابل توجه این گرایش، نه تنها در فضای سیاسی بلکه در فضای اجتماعی آن دوره است. از سوی دیگر، او در بررسی این موضوع که چگونه طی مدتی طولانی، افراد عضو این سازمان توانستهاند علاوه بر حفظ گرایشات مبارزاتی خود، سبک زندگی خاص مبارزاتی نیز داشته باشند؛ به عنوان نخستین عامل، معاشرتها و مصاحبتهای بین اعضا را مورد توجه قرار میدهد که در آن دوره، به ایجاد مشابهتهای زیادی در سبک لباس پوشیدن آنها، زبان و ادبیاتی که به کار میگرفتند و حتی پیدایش تشابهاتی در فیزیک و بدن این افراد انجامیده و برخی از این موارد در زندگی کنونی آنها نیز حفظ شده و قابل ملاحظه است. بر همین اساس است که این محقق بسیار تأکید دارد مطالعه چنین مجموعهای تنها از بعد ساختاری و چگونگی سازماندهی نیروها و مواردی از این دست کافی نبوده و باید مطالعات جامعهشناختی در این زمینه، به صورت دقیق و از زوایای گوناگون، به خصوص در رابطه با فضاهای سمبولیک شکل گرفته در ذهن اعضا، صورت گیرد.
مشروعیت سبک زندگی مبارزاتی و خاص لامبرتیستها در درجه نخست و برخی گروههای مشابه در درجات بعدی، در آن سالها تا حدی بود که در کل جامعه تأثیرات مشخصی گذاشت و حتی در نحوه بینش هر فرد، به ویژه جوانان، نسبت به خود و آنچه که از خود در فضای عمومی میگذارد نیز نمایان میشد. به عنوان نمونه، در حالی که سالهای ۱۹۶۰ بسیاری از دانشجویان، در فضای دانشگاه و گاهی بیرون از آن با لباس رسمی (غالباً کت و شلوار و کراوات) حاضر میشدند، در دهه ۱۹۷۰ بخش وسیعی از آنها موهای بلند و لباسهای غیر رسمی متنوع و رنگارنگ داشتند. البته در این میان اعضای انجمن لامبرتیست عموماً برای اینکه تمایز خود را با دیگر دانشجویان حفظ کنند، کاپشنهای خاصی به تن میکردند که در ظاهر نیز تفاوت آنها با دیگران مشخص باشد. در سالهای بعد نیز نوع خاصی از سبیل برای لامبرتیستها و به نوعی میتوان گفت چپگرایان رادیکال وجه دیگری از تمایز برای آنها بود. البته در عین حال باید توجه داشت که این نوع سبیل، نمادی از مردانگی و بلوغ نیز به شمار میآمد که این مردانگی نیز از جمله ارزشهای این گروه در آن زمان بود.
سبک زندگی کارگری
یون در بررسی شرایط زندگی جوانان در آن دوره، با مطالعه صورتهای مختلف روابط و معاشرتها در میان اعضا که بیشتر به واسطه “عرف جوانی” صورت میگرفت، مشابهت شیوه رفتاری و زندگی موجود در انجمن به نوعی منش کارگری را مورد تأکید قرار میدهد. او تصریح میکند که این نوع سبک زندگی که به خوبی در میان دانشجویان و دانشآموزان دارای گرایش چپ رادیکال دهه ۱۹۷۰ نمایان بود، در واقع، به عنوان “شیوهای برای زیستن دوران جوانی”، شرایط خاصی را میطلبید که یکی از مهمترین آنها، وضعیت اجتماعی جوانان محصل در این دوره و در واقع، “نداشتن چیزی برای از دست دادن” بود که سبب میشد این افراد در قالب زندگیای به دور از هر گونه تجملات و تشریفات و بسیار شبیه زندگی جمعی کارگران، نقش انقلابیون سیاسی را به صورتی حرفهای ایفا کرده و به مبارزانی راستین در راه عقیده خود بدل شوند.
از سوی دیگر، با توجه به شرایط جامعهپذیری در انجمن لامبرتیست برای جوانان مبارز عضو در آن که در برگیرنده نوعی احساس ناسازگاری با جامعه و در عین حال، تمایز و تفاوت در فضای اجتماعی موجود آن زمان و به ویژه در بین اعضای دیگر سازمانها و گروههای سیاسی بود؛ میتوان گفت که برخلاف تصور اولیه، این احساس پرستیژ و تمایز که بعدها به یکی از مهمترین عوامل جذب افراد در انجمن لامبرتیست بدل شد، به نوعی در نتیجه همان سبک زندگی کارگرگونه جوانان عضو این گروه بر اساس موج عظیمی از ایدئولوژیهای مبارزاتی شکل گرفته بود. این سبک زندگی به تدریج به حدی در افراد درونی شده و به صورت پایداری در میآمد که به عنوان امری عادی و بهنجار به آن نگاه شده و نه تنها در بخش سیاسی و مبارزاتی زندگی این جوانان بلکه در سایر قسمتهای زندگیشان مانند روابط و معاشرتها، تفریحات، روزمرگیها، نگاهی که نسبت به خود دارند و شیوهای که از آن طریق خود را معرفی میکنند نیز آشکارا قابل مشاهده بود.
به دلیل وجود همین سبک زندگی کارگری، کارل یون در مطالعه خود از نظریههای حوزه جامعهشناسی فرهنگ عامه بهره میگیرد. او در این زمینه اشاره میکند که در موارد دیگر نیز معمولاً میتوان رابطهای را میان فرهنگ مسلط در سازمانهای سیاسی با گرایشات افراطی و فرهنگ کارگری پیدا کرد. در واقع، همانطور که در تقاضاهای سیاسی طبقه کارگر مشاهده میشود، “کارگرگرایی” گروههای سیاسی افراطی نیز تسلیم تنش میان جابهجایی ارزشها و رفتارهای طبقه عامه در یک چارچوب سیاسی از یک سو و از سوی دیگر، بازتفسیر یا اساساً آفرینش چنین عرفی در میان طبقه فرادست دارای سرمایه اجتماعی و فرهنگی، به ویژه روشنفکران، شده است. مشروعیت سبک زندگی کارگری، چه به صورت واقعی و چه به صورت ظاهری، در چنین شرایطی به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار در فضای نمادین فرهنگ انقلابی شناخته میشود. به همین دلیل، بازتفسیر سه مفهوم فرهنگ عامه، فرهنگ کارگری و فرهنگ انقلابی فضای جدیدی را برای ما، در تحلیل جامعهشناسانه سازمانهای سیاسی با گرایشات افراطی میگشاید.
از سوی دیگر، یون در ادامه تأکید میکند که نظریات جامعهشناسی فرهنگ عامه را میتوان در بررسی فرهنگ سیاسی حاشیهای نیز بهکار گرفت. در بخش بعدی توضیح داده میشود که چگونه حضور قوی ایدئولوژیدر سبک زندگی سیاسی و مبارزاتی و در واقع مشروعیت ایدئولوژیک یک گروه سیاسی در مقطع زمانی خاص، به نوعی “قدرت سیاسی مشروع” انجامیده و اعمال سلطه آن بر گروههای دیگر را توجیه کرد. حال در این شرایط، تئوریهای جامعهشناسی فرهنگ عامه امکان مطالعه نگرش سیاسی فاقد مشروعیت (بر اساس ایدئولوژی مشروع) را به ویژه نزد اعضای این گروهها فراهم میکند و در واقع بدین شکل میتوان تحلیل کرد که چگونه ارزشها و فرهنگهایی بر خلاف فرهنگ مشروع و مسلط شکل گرفته و گسترش مییابند.
بنابراین یون نیز با کمک این تئوریها به دنبال بررسی آن است که چگونه گروهی مانند لامبرتیستها که در ماه مه ۱۹۶۸ و مدتی پس از آن، جایگاهی حاشیهای در دل چپگراهای رادیکال داشتند، توانستند در اواخر دهه ۱۹۷۰ به قدرتی مسلط تبدیل شود.
ایدئولوژی مشروعیتبخش
“ایدئولوژی” مسأله دیگری است که در جای جای این مقاله مورد توجه قرار گرفته است. در همین رابطه، یکی از پرسشهای اصلیای که یون مطرح میکند، این است که چگونه نوعی از ایدئولوژی در میان جمعی که زندگی مبارزاتی و سیاسی را در کنار هم میگذرانند، تا حدی درونی میشود که هویت سیاسی و اجتماعی آنها را شکل داده، در جنبههای مختلف رفتاری و گفتاریشان نفوذ کرده و حتی به حد اشباع میرسد. او در پاسخ به این پرسش، تصریح میکند که تجربه روزمره مبارزان و یا به عبارتی جامعهپذیری نهادین ایشان، در نخستین قدم این امکان را برای آنها فراهم میکند که مطمئن شوند انگیزههای اولیهشان مشروع و شناخته شدهبوده و در عین حال، تعلق و عضویت خود در آن گروه را مهمترین منبع رضایت و شادمانی خود بدانند. علاوه بر این، برای سازگاری بیشتر میان آنچه توسط نهاد مربوط صورت میگیرد با انتظاراتی که در عادتواره شخصی افراد موجود است، چگونگی و اساساً امکان درک خوشبختی در چنین سبک زندگیای نیز به طرق مختلف آموزش داده میشود. در این زمینه، در کنار فعالسازیها و فراگیریهای لازم در خصوص پیشزمینههای مورد نیاز، فرآیند جامعهپذیری در انجمن که نوع خاصی از عادتواره مبارزاتی را شکل میدهد و همچنین، فرمانبری کنشگران در نقشی که پذیرفتهاند، همگی نمود فرآیند واحدی هستند که از طریق مصاحبتها و معاشرتها، ورای پیشزمینههای فردی برای پذیرش زندگی جمعی، به مثابه یک پدیده چند جانبه در فرد شکل میگیرد و این همان چیزی که میتوان آن را به صورت خلاصه، با عنوان “طریق با هم بودن و لذت بردن از با هم بودن” تفسیر کرد. در بیان جامعهشناسانهتر نیز میتوان آن را به صورت فرآیند حفظ و تحقق بخشیدن به عادتواره و توهم مبارزاتی معرفی کرد.
یون برای توضیح و تفسیر بیشتر نقش ایدئولوژی در چنین سازمانهایی، نظریه گیدنز را مورد توجه قرار میدهد و بر اساس آن، میگوید «مفهوم عادتواره مبارزاتی امکان حفظ آنچه که آگاهی عملی مبارزان لامبرتیست میتوان نامید را از طریق کنشها و رفتارها، واکنشهایی که در جریان فرآیند جامعهپذیری نهادی درونی شدهاند و همچنین آگاهی استدلالی ایشان، مهیا میکند. در واقع، از طریق این آگاهی استدلالی است که این افراد عموماً توانایی تشریح و تفسیر کنشها و اهداف خود را به کمک فرهنگ مبارزاتی پیدا میکنند و بدین طریق، به بازتولید ایدئولوژی برای خود و دیگران میپردازند. گرچه این امر به هیچ وجه به معنای آن نیست که ایدئولوژی را به منزله موتور رفتار نزد افراد در نظر بگیریم اما میتوان آن را به عنوان یک چارچوب تفسیری و تجربی و یا به تعبیری “گرامر کنش مبارزاتی” مورد توجه قرار داد. این چارچوب در واقع امکانی را فراهم میکند که به واسطه آن، افراد با اطمینان در زمینه اجتماعی خاصی متحول شده و تکامل پیدا کنند. از سوی دیگر، نیاز مبرم به ذکر دلایل ایدئولوژیک برای رفتارها و تأکید بر اهمیت وفاداری به ارزشهایی که در متون و منابع دیگر همواره به آنها اشاره شده و همچنین اصرار بر به نمایش گذاشتن فساد سیاسی در گروههای مقابل با استناد پیوسته به ایدئولوژی،نشان میدهد که اهمیت این چارچوب برای کسانی که سبک زندگی مبارزاتی این چنینی را برگزیدهاند در مقایسه با دیگران تا چه حد زیاد است.»
خشونت مشروع
خشونت در سالهای ۱۹۷۰، به یکی از ویژگیهای بارز در گروههای چپگرای رادیکال تبدیل شده بود و این امر به عنوان یکی از رفتارهای انقلابی معتبر شناخته میشد. سراسیمگی و آشوبی که معمولاً در محوطه سازمان وجود داشت، در بیشتر مواقع، به زد و خوردهای خشونتآمیز منجر میشد. در این زمینه در گفتههای بسیاری از مصاحبه شوندگان نیز نوعی تمایل به این زد و خوردها به خوبی مشاهده میشود. بسیاری از آنها یا از قبل و یا در آن زمان به ورزشهای رزمی روی آورده بودند و یکی از مهمترین معانی مبارزه در ذهنشان چنین فعالیتهایی چه در قالب ورزشی و چه در صورتهای دیگر بود؛ به گونهای که برخی از مصاحبه شوندگان اشاره کردهاند که در بسیاری از موارد وقتی از سایر مراسم کسالتآور خسته میشدند، بسیار تمایل داشتند که به جای آنها به فعالیتهای بدنی این چنینی بپردازند. بدین ترتیب، امکان وجود خشونتهایی تفریحگونه در فضای سازمانهایی مانند لامبرتیست یکی دیگر از عوامل جذب آنها به این سمت شمرده میشود. به بیان دیگر، عضویت در این گروهها به پیشزمینهها و گرایشاتی جامه عمل میپوشاند که در فضاهای دیگر معمولاً به عنوان رفتارهای انحرافی شناخته میشدند. در این شرایط، بدیهی است که به واسطه عضویت در سازمانی که پیش از این توضیح داده شد چگونه مشروعیت اجتماعی زیادی را در میان اعضای جامعه پیدا کرده بود، قوای بدنی و ظاهر فیزیکی مناسب و تنومند به عنوان یکی از ارزشهایی شناخته میشد که در سبک زندگی مبارزاتی مهر تأیید خورده بود و از این نظر یکی از ابزار تمایز و کسب پرستیژ بود. از سوی دیگر، همانطور که اعمال خشونت بدنی نوعی ویژگی مردانه به شمار میآید، در این گروهها ارزشهای مردانه و به طور کلی مردانگی از اهمیت بسیاری برخوردار بود؛ به گونهای که نه تنها ارزشهایی مانند “شجاعت” عموماً در قالب فیزیکی و مردانه آن به کار برده میشد، بلکه اعضای این گروهها عموماً برای تحقیر دوستان و دشمنان خود، از صفتهایی استفاده میکردند که دربرگیرنده ویژگیهای زنانه بود.
یکی از مصاحبه شوندگان که همچنان نسبت به عضویت در آن گروه و فعالیتهایی که داشته احساس غرور میکند، دلایل وجود این خشونتها در ابعاد وسیع را ظلمی میداند که طی سالهای قبل بر افراد مختلفی رفته بود و ایشان به دلیل ضعف، به ویژه ضعف جسمانی نتوانسته بودند از خود دفاع کنند و حتی در بسیاری از موارد از بین رفته بودند. او معتقد است که در زمانی که با لامبرتیستها بوده، میجنگیده و کتک میزده، برای اینکه او و دیگر جوانان انقلابی از وقوع اتفاقات مشابهی جلوگیری کنند.
در این زمینه، نویسنده مقاله توضیح میدهد که نه تنها اعمال خشونت، بلکه بسیاری از کارهای غیرقانونی و غیر مشروع دیگر (مانند دزدی) هم در موارد زیادی به واسطه ایدئولوژیهای حاکم بر زندگی مبارزاتی مشروعیت یافته و حتی مبادرت به انجام آنها در کسب پرستیژ بیشتر در میان اعضای گروه نقشآفرین بود. وی به گفتههای یکی دیگر از مصاحبه شوندگان اشاره میکند که متذکر شده بود «ما بر اساس اخلاق حاکم بر گروه خودمان رفتار میکردیم که بیشتر از همان دیالکتیک معروف رابطه هدف و وسیله نشأت میگرفت. بله؛ هدف وسیله را توجیه میکرد و ما در این زمینه بسیار عملگرا بودیم. به همین دلیل در گفتارهایمان همواره از عباراتی مانند “اخلاق ما” و “اخلاق آنها” استفاده میکردیم.»
تئوریهای روشنفکرانه در خدمت مبارزه
در عین حال، وجه مهم دیگری که در زندگی مبارزاتی لامبرتیستها به آن اشاره شده، ایجاد پایههای روشنفکری در جوانان است. یکی از مصاحبه شوندگان در این باره میگوید: «برای ما که در آن مقطع زمانی عموماً از طبقات پایین یا خرده بورژوای جامعه به این جمع پیوسته بودیم، در حالت عادی تحصیلات عالیه در دانشگاههای خوب تا حد روشنفکری چندان امکانپذیر به نظر نمیرسید اما به واسطه عضویت در این سازمان به نوعی توانستیم این مسیر را طی کنیم. به نظر من، از این جنبه میتوان آن محیط را یک مدرسه روشنفکری فوقالعاده معرفی کرد. ما در آنجا خیلی مطالعه میکردیم. خود را مجبور میکردیم که بخوانیم و اطلاعات و دانش کسب کنیم تا بتوانیم به خوبی وضعیت سیاسی موجود را مورد انتقاد قرار دهیم. بر این اساس، برای برخی از ما دانستن تئوریهای سیاسی و اجتماعی موجود در دنیا و همچنین تاریخ جوامع مختلف به یک وسواس سیاسی تبدیل شده بود و به همین دلیل، من از این بخش از زندگی مبارزاتی خود خاطره بسیار خوبی دارم.»
بر این اساس، یکی دیگر از ویژگیهای زندگی مبارزاتی در میان جوانان عضو گروه لامبرتیستها، قدرت تفکر و تحلیل و جدی بودن در این زمینه شناخته میشود؛ به نوعی که این افراد خود معتقدند که در آن زمان، یکی از تفاوتهایشان با اعضای دیگر گروهها در این بود که “مبارزانی حرفهای” بودند که با روشنفکران نیز تفاوتهای زیادی داشتند. آنها در واقع به واسطه دانشی که کسب میکردند، در فضای سیاست و مبارزه، به فعالانی آگاه، حسابگر، سازماندهی شده و روشمند تبدیل میشدند که در این زمینه حتی نسبت به دوستان چپ رادیکال خود در دیگر سازمانها نیز متمایز بودند.
بنابراین، میتوان گفت که در این سازمان چپگرای رادیکال در دهه ۱۹۷۰ که عادتواره مبارزاتی خاصی را در میان اعضای خود شکل داده بود، آموزش افراد اهمیت قابل توجهی داشت و این آموزشها را میتوان در دو بعد تقویت فیزیکی و بدنی و تقویت علمی و ذهنی (روشنفکرانه) دستهبندی کرد.
زنان، خرده بورژواهایی تحقیرآمیز
همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، لامبرتیستها چه در استفاده از نمادهای خاص برای ایجاد تمایز با دیگران و چه در نوع رفتارهای خود، به ویژه در رفتارهایی که به نوعی به بدن و فیزیکشان ارتباط پیدا میکرد، برای مردانگی و نمادهای ویژه آن اهمیت زیادی قائل بودند. در این زمینه، کارل یون اساساً برخورد و واکنش این گروه در مقابل زنان را نیز قابل تحلیل میداند. او در این خصوص به نقل از یکی از مصاحبه شوندگان مینویسد: «با اینکه ما به نوعی در مباحث روشنفکری وارد میشدیم اما خط قرمزهایی هم داشتیم. به عنوان مثال، در مورد مسائل زنان، لزوم پیگیری آزادیهای آنها و حتی ظلم و ستمی که به این قشر از جامعه وارد میشد، هیچگونه واکنشی از سوی گروه ما وجود نداشت و در واقع میتوان گفت که اساساً واکنش در این زمینه جزء موارد ممنوعه بود. بنابراین ما به پرسشهایی که در این خصوص برایمان پیش میآمد، به صورت جسته و گریختهای اشاره میکردیم و یا اینکه عموماً به کلی بر روی این سوالها سرپوش گذاشته و آنها را مطرح نمیکردیم. شاید به همین دلیل باشد که کلیه جنبشهای فمنیستی نیز در آن دوره ضد انقلابیگرایی و در قالب خرده بورژوایی شکل میگرفت. در این خصوص، به نظر من واقعاً در آن زمان، برخوردهای بسیار بد و غیر قابل تحملی از سوی ما، نسبت زنان صورت میگرفت. این برخورد و رفتار حتی به صورتی بسیار تحقیرآمیز، در واکنش ما در برخورد با دانشجویان دختر در دانشگاه و خیابان نیز نمایان بود. البته مشابه این رفتار در مقابل همجنس بازان نیز صورت میگرفت؛ چرا که همجنس بازی هم در میان ما به عنوان امری کاملاً ممنوع شناخته شده بود.»
بنابر آنچه از این مصاحبهها برداشت شده، به طور کلی روابط جنسی در سبک زندگی مبارزاتی تا حد زیادی ممنوع بود و مردان جوان عضو این گروهعموماً برای اینکه به عنوان افرادی منحرف مورد قضاوت دیگران قرار نگیرند، از این امر سر باز میزدند. شاید بتوان یکی از دلایل این مسأله را غلبه نوعی دیدگاه کاملاً سنتی در این زمینه در میان اعضای گروه دانست؛ به طوری که هر نوع روابط عاطفی و عاشقانه بین انسانها نزد این افراد رفتاری بورژوایی تفسیر میشد و بر این اساس، افتادن در این دام برای مبارزان بسیار خطرناک بود.
افول لامبرتیست
در اواسط دهه ۱۹۷۰ کمونیستها بر چپگراهای رادیکال تسلط پیدا کردند. در چنین شرایطی در مورد دانشجویان چپگرای رادیکال که بخش عمدهای از آنها توسط لامبرتیستها هدایت میشدند نیز پس از چند سال شکست آشکاری اتفاق افتاد. در واقع، گرچه لامبرتیستها بعد از ۱۹۶۸ و به خصوص در نیمه دوم دهه ۱۹۷۰، در جذب افراد و کسب مشروعیت شتاب صعودی عجیبی پیدا کرده بودند؛ چنانکه در سال ۱۹۵۸ تنها ۵۲ مبارز عضو این گروه بود. در سال ۱۹۶۹، حدود ۶۰۰ مبارز، در ۱۹۷۰، ۱۰۰۰ نفر، در ۱۹۷۶، ۲۰۰۰ نفر و این رقم در سال ۱۹۸۰ به حدود ۶۰۰۰ نفر رسید. اما با این حال، از اواسط دهه ۱۹۷۰ به بعد، با وجود آنکه تحرک و جنب و جوش به وضوح در فضای انجمن لامبرتیست و در میان اعضای آن قابل مشاهده بود؛ به تدریج، با تشدید بحران اقتصادی و افزایش بیکاری در جامعه و همچنین تبلیغات سیاسی موجود در رسانهها، در این گروه نیز شکافهایی حاصل شد. این در حالی است که در دهه ۱۹۷۰ که به عنوان سالهای طلایی لامبرتیست شناخته میشود، جوانان عضو این گروه با مشروعیتی که در جامعه پیدا کرده بودند، به تمام معنا احساس میکردند که جزئی از یک جنبش مهم تاریخی هستند و بنابراین، بیش از آنکه سختگیریها را احساس کنند، هیجان و حرکت رو به جلو را میدیدند و این خود، احساس غرور خاصی را در میان جوانان عضو این گروه ایجاد میکرد؛ طوری که از یکی از آنها میگوید: «ما حداقل در طول ۵ سال، خود را به عنوان پادشاهانی در جهان خودمان میشناختیم و بر این اساس هر کاری را که میخواستیم در مقابل دیگران انجام میدادیم.»
این مقاله در پایان نتیجه میگیرد که زندگی مبارزاتی، به شیوهای که لامبرتیستها برای خود پذیرفته بودند، در دراز مدت سبب شد که هویتی در تضاد با افکار عمومی و دارای تناقضهای متعدد درونی پیدا کنند و همین تناقضها در نهایت اسباب گسیختگی این گروه را در ابعاد وسیعی فراهم کرد اما با این وجود، هر چند امروز لامبرتیستها در جامعه فرانسه و دیگر نقاط جهان تنها به عنوان یک گروه تندروی حاشیهای شناخته میشوند؛ ولی نشانههای بزرگی از پیشزمینهها و عادتوارههایی که در تجربه زندگی مبارزاتی درون اعضای آن شکل گرفته، به حدی ماندگار است که پس از سالها همچنان در لایههایی از زندگیاین افراد نمایان بوده و حتی چه بسا بخشهایی از آن به نسل بعد نیز انتقال یابد.
منبع:
Yon K., Modes de sociabilité et entretien de l’habitus militant. Militer en bandes à l’AJS-OCI, Politix 2005/2, n° ۷۰, p. 137-167.