عابر پیاده در تهران
سپیده شهبازی
نوشتههای مرتبط
روز یک عابرپیاده می تواند پر از ناکامی باشد حتی اگر تمام مسیر را تا مقصد فقط پیاده روی کرده باشد و از هیچ وسیله حمل و نقل عمومی استفاده نکرده باشد. باید از پیاده روهایی عبور کند که در قسمت هایی از طول مسیر اصلا وجود ندارند و ساختمان های نیمه ساز آنها را با انواع داربست و روبان های زرد بلعیده اند. پیاده روهایی با انواع پله و کنده کاری و تفاوت سطح در پیاده رو، و ماشین هایی که بی دغدغه جلوی هر پل و هر پیاده رویی پارک کرده اند و عابر پیاده باید مدام از پیاده رو خارج شود و در خیابان ادامه مسیر بدهد و بعد دوباره به پیاده رو برگردد. در بسیاری از اتوبان ها و پل ها به طور کل مسیری برای پیاده روی پیش بینی نشده است و شما برای حفظ جانتان بهتر است از پیاده روی در آنها منصرف شوید. بعد از تاریک شدن هوا هم مشکلات دیگری اضافه می شوند. خیابان های تاریک حس ترس و عدم امنیت را با خود به ارمغان می آورند. چراغ ها متعلق به خیابان ها هستند و نه پیاده رو ها و شاید گاهی راه رفتن در خیابان حس امنیت بیشتری نسبت به پیاده رو به شما بدهد.
عابر پیاده در تهران عضوی مزاحم است که تلاش می شود با فرستادنش به زیر زمین یا روی پل عابر پیاده از شرش خلاص شد. اگر سری به خیابان انقلاب بزنید و بخواهید کتابی بخرید یا در کافه ای بنشینید یا در مسیرتان سری به تئاتر شهر بزنید و ببینید چه تئاترهایی روی صحنه است یا بخواهید بروید سینما سپیده و فیلم ببینید اغلب ناچارید از چهارراه ولیعصر عبور کنید؛ باید برای دقایقی لذت پیاده روی در انقلاب را فراموش کنید و تصمیم بگیرید برای رد شدن از این چهاراه چه باید بکنید. می توانید به زیر زمین بروید و از طریق زیرگذر دوباره مسیر خروج را پیدا کنید، یا می شود از زیر میله هایی که چهار طرف چهارراه برای جلوگیری از عبور مرور آدم ها تعبیه شده اند نیم خیز رد شوید، یا تمام مسیر را تا انتهای نرده ها پیاده بروید و دوباره برگردید. باید یکی از اینها را انتخاب کنید تا آرامش اتومبیل های شهر بهم نخورد و خیابان ولیعصر روی عابر پیاده را به خودش نبیند.
اگر از مترو میدان جهاد یا همان فاطمی خودمان خارج شده باشید و بخواهید به سمت یوسف آباد بروید می بینید که باز هم پیاده رو را برایتان نرده کشی کرده اند تا مجبور شوید از پل عابر پیاده ای که در همین چندماه اخیر سر و کله اش پیدا شده استفاده کنید.
از مترو میدان هروی که خارج می شوید سر از کوچه ای در می آورید که اگر از بخت بدتان بعد از تاریک شدن هوا گذرتان به آن افتاده باشد بهتر است برای ادامه مسیر چراغ قوه موبایلتان را روشن کنید تا یکوقت زمین نخورید.
مترو هم خود داستان دیگری دارد. مترو در تهران وسیله ایست که گویا تنها برای جوانان ساخته شده است. بسیاری از ایستگاه ها مانند شهیدبهشتی، شوش یا پانزده خرداد پله های زیادی دارند. بماند که بعضی از آنها که پله برقی دارند هم در بسیاری از اوقات پله هایشان خراب است، نمونه اش ایستگاه فرهنگسراست. ایستگاه های خط ۳ مترو تهران از سیستم تهویه مناسبی برخوردار نیستند. ازدحام در مترو اینطور می طلبد که مترو سواران از قدرت بدنی و جثه مناسبی برخوردار باشند وگرنه ممکن است زیر دست و پا له شوند. یک کودک یا یک فرد مسن چطور می توانند به راحتی از مترو استفاده کند؟ اصلا درباره آن دسته از مردم که ناتوانی های حرکتی یا تنفسی دارند صحبت نمی کنم.
بی آر تی ها تا کنون یکی از بهترین وسیله های نقلیه در تهران بوده اند. البته آنها هم دچار ازدحام هستند. به نظر می رسد در این سال ها به جای عریض و طویل کردن اتوبان های تهران و خدمت رسانی مدام به اتومبیل ها و اتومبیل سواران باید برای تجهیز بهتر ناوگان حمل و نقل عمومی تلاش بیشتری می شد و امید است که در آینده این گونه شود. به تازگی اما در اتوبوس های بی آر تی که بسیاری از مردم مدت زمان زیادی را به صورت سرپا در آنها می ایستند تمام پنجره ها با تبلیغ پوشانده شده اند و مسافران قادر به دیدن مناظر شهر نیستند. بعد از تاریک شدن هوا اوضاع بدتر می شود و مردم مدام از هم می پرسند که الان در کدام ایستگاه هستند.
از تاکسی ها حرفی نمی زنم. با آمدن اسنپ و تبسی به بازار مشکل بسیاری از مسافران که متقاضی استفاده از تاکسی ها بودند به مراتب کمتر شده است و دیگر در روزهای سرد و برفی و بارانی شاهد کنار زدن ماشین ها و فریاد دربست دربست در مقابل صف های طولانی مردم یخ زده در سرما نیستیم یا شاهد تاکسی هایی که کرایه ها را با توجه به وضع هوا یا زمان های مختلف روز ، بالا می بردند و مسافر چاره ی جز قبول این افزایش نرخ ها نداشت.
با همه این تفاسیر سوال اصلی اینجاست که تهران واقعا متعلق به کیست؟ آیا به آینده شهر فکر می کنیم؟ از زیبایی ها و امکانات تهران چه کسی قرار است بهره ببرد؟ اگر بنا به نظر بسیاری از کارشناسان وضعیت حال حاضر تهران وخیم است، اگر ترافیک و آلودگی تهران هر سال دارد مردم و مسئولین را به دردسر می اندازد، اگر سالانه تعدادی از مردم شهر به این دلیل جان خود را از دست می دهند، اگر نزاع های خیابانی شهر تهران بالاتر از تمام شهرهای ایران است، و اگر اختلالات روانی در تهران به درصد قابل توجهی رسیده است همه به این معناست که حال مردم این شهر خوب نیست و باید فکری کرد وچاره ای اندیشید.
اما با وجود سیستم ضد عابر پیاده کنونی چرا مردمی که می توانند از ماشین های شخصی شان استفاده کنند، بخواهند عابر پیاده باشند؟ چرا باید بخواهند در ازدحام مترو بمانند؟ در ایستگاه بی آر تی وقتی مدت ها در سرما منتظر اتوبوس ایستاده اند شاهد رد شدن اتوبوس های خالی از مقابلشان باشند؟ چرا باید بخواهند از پیاده روهای ناهموار و تاریک رد شوند؟ چرا باید به خودشان زحمت عبور از بی شمار پل های عابرپیاده را بدهند؟ چرا باید وارد اتوبوس هایی شوند که از داخلشان صفحه های سیاه سوراخ سوراخی مشاهده می شود که شهر را تیره و تار کرده؟ آیا این اتوبوس ها و متروها شبیه قبرهای متحرک بزرگ نیستند؟
برای بهتر شدن اوضاع شهر تهران، داشتن آسمان آبی و بالا رفتن تعداد روزهای سالم در سال باید به دنبال راهی بود که مردم آرامش بیشتری را در شهر تجربه کنند، کمتر در معرض آلودگی های صوتی و تنفسی قرار بگیرند، کمتر در ازدحام بمانند و تنش کمتری تجربه کنند. بیشتر بتوانند از فضاهای شهری استفاده کنند، بیشتر به پیاده روی، دوچرخه سواری و دویدن در شهر بپردازند و فضای شهری این اجازه را به آنها بدهد. برای رسیدن به همه اینها نیاز به برنامه ریزی برای تبدیل تهران به شهری انسان محور داریم. شهری که به انسان احترام می گذارد و تمام امکاناتش را بر این مبنا قرار می دهد.
آذر ۱۳۹۶