انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ظهور ‏و‏ سقوط‏ شهرها

از آن روزی که وصیت پادشاه هخامنشی را روی مزارش حک کردند و نوشتند: اهورامزدا این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ پاس دارد، تا به امروز وقایع زیادی بر این سرزمین گذشته؛ چه از دشمن، چه از خشکسالی و چه از دروغ. تاریخ ایران، تاریخ ظهور و سقوط شهرها است؛ دور ویرانی و آبادانی است. داستان خوف و رجای دائم ملتی است که همیشه تیغ قهر، چه از جانب طبیعت و چه از جانب شورش و استبداد بالای سرشان بوده و لحظه‌ای از سایه سهمگین آن رهایی نداشته‌اند، با این همه تا به الان به هر زحمتی بوده گلیم خود را از آب بیرون کشیده‌ و جریان حیات را از چندهزار سال پیش به امروز کشانده‌اند، اما از این پس چه؟ آیا سرزمین ما امروز نیز که به طور جدی هم در معرض «خشکسالی» و هم «دروغ»۱ قرار گرفته، می‌تواند به سلامت از گردنه بگذرد و هویت و جغرافیای ایران را به نسل‌های آینده واگذارد؟

از زمان داریوش ۲۵۰۰ سالی می‌گذرد و دشمن و دروغ و خشکسالی، بسیار بر این سرزمین تاخته‌اند. حداقل دو، سه هجوم خارجی بزرگ در تاریخ ایران اتفاق افتاده که ساختار اجتماعی و فرهنگی ایرانیان را تغییر داده‌ است. بیش از آن جنگ‌های داخلی و شورش‌های پیاپی هیچ‌گاه نگذاشته‌اند جامعه ایرانی ثبات را در درازمدت تجربه کند. و علاوه بر اینها بلاهای طبیعی و جبر و قهر اقلیمی هم بوده‌اند که مدام بر سر این سرزمین نازل شده‌اند.

به همین سبب است که ایرانیان در طول تاریخ مدام در حال حرکت و تغییر موضع‌اند و تقدیر تاریخی‌شان این بوده که همواره در تلاشی نفسگیر در جست‌وجوی وضعیت بهتر باشند و دور خود بچرخند؛ وضعیتی که البته هرگز دوام چندانی ندارد و به تلنگری – چه جنگ و شورش، چه خشکسالی و مسائل اقلیمی- به وضعیت بد تغییر می‌کند و باز روز از نو و روزی از نو.

همایون ‌کاتوزیان به خوبی در کتاب‌ها و مقالات خود این مساله را تبیین کرده و یکی از صفات قطعی جامعه ایران را «کوتاه‌مدتی» آن برشمرده است. شواهد و قرائن تاریخی برای آنچه کاتوزیان می‌گوید آن‌قدر زیاد است که باید در تحلیل تاریخی هر مساله‌ای که مربوط به ایران است، کوتاه‌مدت بودن را فرضی قطعی در نظر گرفت. بگذارید همین‌جا پرانتزی باز کنم و به همه کسانی که کتاب «ایرانیان» آقای کاتوزیان را هنوز نخوانده‌اند توصیه کنم حتما این اثر ارزشمند و جذاب و خواندنی را مطالعه کنند. این کتاب بازخوانی تاریخ ایران، از اساطیر تا مقطع انقلاب اسلامی است. البته نسخه انگلیسی کتاب دو فصل دیگر هم دارد که مربوط به بعد از انقلاب‌اند، اما اینجا به این سبب که ممکن است حساسیت‌برانگیز باشند، حذف شده‌اند. راوی این تاریخ مفصل، برای روایت خود چند فرض محکم در ابتدای کار قرار داده که مهم‌ترین آن همین کوتاه‌مدتی است. کاتوزیان در مقدمه، ایران را «جامعه‌ای خشک و پراکنده» توصیف می‌کند که مکمل دو صفت دیگر یعنی «جامعه استبدادی» و «جامعه کوتاه‌مدت» است. او می‌نویسد: «در فلات ایران، زمین فراوان است و آب کمیاب. کمبود آب نه‌تنها در طبیعت و کشاورزی ایران نقش عمده‌ای داشته، بلکه بر برخی عوامل کلیدی جامعه‌شناختی مانند علل شکل‌گیری و ماهیت حکومت‌های ایرانی و رابطه‌ میان حکومت و جامعه تاثیر گذاشته است. فراوانی کوه و بیابان طبیعتا جمعیت ایران را به گروه‌های نسبتا منزوی تقسیم‌ کرده است [که اغلب به دلایل مختلف مدام در حال کوچ و تغییر موقعیت بوده‌اند] اما خشکسالی نقشی حتی مهم‌تر داشته و بر کوچک‌ترین واحدهای اجتماعی اثر گذاشته است….»

ساختار اجتماعی غالب ایرانیان تا پیش از مدرنیزاسیون نسبی ایران از ۱۰۰ سال پیش به این سو، ساختار ایلاتی بوده است. کاتوزیان در همان مقدمه کتاب «ایرانیان» می‌نویسد: «بحث درباره تاریخ، اقتصاد، جامعه و سیاست ایران بدون بررسی کامل زندگی کوچ‌نشینان ایرانی، از پارسیانی که نخستین امپراتوری ایرانی را پایه گذاشتند تا پادشاهی قاجار که تا قرن بیستم به جا بود، واقع‌گرایانه و جامع نخواهد بود. مردمان ایرانی و غیرایرانی در جست‌وجوی چراگاه‌های سرسبز از شمال، شمال شرقی و شرق به ایران رسیدند و پس از استقرار یا هجوم اقوام دیگر از بیرون و درون با آن روبه‌رو شدند. خشکسالی یا فشار جمعیت در مناطق دیگر سبب مهاجرت کوچ‌نشینان به ایران، و خشکسالی در داخل ایران سبب تحرک داخلی و رفت‌وآمد سالانه میان مناطق سردسیر و گرمسیر بود». از سوی دیگر تاراج و غارت روستاها یکی از عادات کوچ‌نشینان بوده و هر وقت که این غارت ابعادی بزرگ یافته، منجر به تشکیل یک حکومت مرکزی شده که خود چند صباحی بعد هدف تاخت و تاز قوم و قبیله‌ای دیگر قرار گرفته است. حساب و کتاب حکومت از ۱۰۰ سال پیش به این طرف عوض شده و الگوی انقراض قاجار و پهلوی متفاوت از الگوی تاریخی بوده است.

در ساختار تاریخی ایران این کوچ‌نشینانند که حکومت‌ها را تشکیل می‌دهند و منقرض می‌کنند. بنابراین اگر بپذیریم که یکی از دلایل اصلی کوچ‌نشینی در ایران، واقعیت‌های ناگزیر اقلیمی و رفت‌وبرگشت‌های خشکسالی و ترسالی بوده، باید در تاثیر اقلیم بر شکل‌گیری مناسبات جامعه ایرانی بیشتر تامل کنیم. مناسباتی نظیر آنچه در تاریخ ایران هیچ‌گاه شهری بیش از ۱۰۰ سال پایتخت نبوده است. «به سبب همین ماهیت و منشا کوچ‌نشینی بود که حاکمان ایران در بخش بزرگی از تاریخ کشور همیشه در حال حرکت بودند، چنانکه هخامنشیان سه پایتخت –شوش، تخت‌جمشید و اکباتان –یا اگر بابل را هم به حساب بیاوریم چهار پایتخت داشتند.» با این همه می‌بینیم تهران قریب به ۲۰۰ سال است که پایتخت ایران و بالتبع مهم‌ترین شهر این سرزمین شده و دیگر بعید است جابه‌جا شود. در این میان سیدمحمد بهشتی اعتقاد دارد ناخودآگاه تاریخی ایران به تهران رسیده تا در محل تلاقی دو راه مهم ابریشم و ادویه جاخوش کند. بهشتی یکی از منتقدان سرسخت ایجاد تغییرات بزرگ تاریخی در روند طبیعی سرزمین است و معتقد است بزرگ‌ترین خطای ما این بوده که گمان کردیم این سرزمین غلط دارد و خواستیم غلط‌هایش را بگیریم، برایش سد ساختیم، تعادل زیست‌محیطی‌اش را به هم زدیم و… اما با این همه او قبول ندارد یکجانشینی در نقطه‌ای مثل تهران یکی از همان غلط‌گیری‌هایی است که به غلط انجام داده‌ایم. درست است که سابقه زیست در منطقه تهران بسیار طولانی است، اما آیا سابقه یکجانشینی جمعیتی بزرگ، به مدت طولانی در این منطقه، با واقعیت‌های اقلیمی و سرزمینی ایران سازگاری دارد؟۲

تهران امروز چاره‌ای جز این ندارد جز اینکه شیره جان منطقه‌ای وسیع را بمکد که در دامنه‌ کوه البرز، صدها کیلومتر گسترش یافته است. سهم آب تمامی این دشت وسیع از طالقان و کرج گرفته تا جاجرود به تهران می‌آید و به صورت فاضلاب بیرون می‌ریزد. اما اگر نبود توانایی مدرنیزاسیون و قدرت پول نفت آیا کسی می‌توانست سر رودخانه کرج و شاهرود طالقان و رود خروشان جاجرود را به سمت تهران کج کند؟ تهران طبیعتا تا جایی بزرگ می‌شد که سهم طبیعی آب کفاف می‌داد. اگر به هر دلیلی این نیاز از سهم طبیعی بیشتر می‌شد، چاره‌ای جز این نمی‌ماند که مازاد آدم‌هایی که به هر دلیل به تهران آمده بودند بار و بندیلشان را به قصد جایی دیگر ببندند که آبش بیشتر و بهتر از اینجا است. البته فقط نقل تهران نیست، این حکایت، حکایت همه شهرهای بزرگ امروز این سرزمین است که در طول تاریخ بر اثر وقایع مختلف طبیعی یا انسانی مدام کوچک و بزرگ شده‌اند، اما طی ۱۰۰ سال گذشته تحت تاثیر پیشرفت تکنولوژی و پول نفت بی‌اعتنا به واقعیت‌های این سرزمین، مقیاس تاریخی‌شان را از دست داده‌اند.

در ایران امروز کوچ‌نشینی بیش از آنکه سبک زندگی باشد، یک فانتزی سرگرم‌کننده برای تعداد قلیلی از مردم است. در ساختار اجتماعی امروز ایران یکجانشینی، آن هم از نوع شهرنشینی، آن هم از نوع شهرنشینی مدرن، حرف اول و آخر را می‌زند. به نظر می‌رسد دیگر هیچ واقعیتی نمی‌تواند مردم ایران را از جایشان تکان دهد. الحمدلله امکان وقوع شورش و جنگ‌های داخلی آن‌قدر کم است که به حساب نمی‌آید. شکل و شمایل جنگ‌های بزرگ هم در دنیا کاملا تغییر یافته و دیگر از آن هجوم‌های مرگباری که ری را با خاک یکسان کرد، خبری نیست. اما بلایای طبیعی چطور؟ خشکسالی و کم‌آبی چطور؟ آیا شکل و شمایل زلزله و خشکسالی هم مثل شکل و شمایل جنگ‌ها و نابسامانی‌ها با تغییر زمانه عوض شده؟ یا اینکه نه، قوت و قدرت ما بیش از اندازه تاریخی است و هر چقدر هم عرصه تنگ شود، به زور ابزار و به قوت پول نفت بازش می‌کنیم؟

از بد ماجرا هیچ پیش‌بینی‌ خوشبینانه‌ای نسبت به آینده طبیعی جهان وجود ندارد. در این میان وضع ایران به طور علاوه نگران‌کننده است. اخیرا یکی از مهم‌ترین نهادهای علمی دنیا، یعنی ناسا در مورد وقوع بحران خشکسالی در کشور ما هشدار جدی داده است. چهار دهه خشکسالی حقیقتا جای ترس و نگرانی دارد اما آیا در طول تاریخ هیچ‌گاه شبیه و نظیر چنین اتفاقی رخ نداده؟ بی‌شک چنین خشکسالی‌ای سابقه تاریخی دارد. جامعه ایران پیش‌تر نیز چنین بحران و بحران‌های بزرگ‌تری را از سر گذرانده، قربانی داده و گذشته، اما آیا امروز جامعه ایرانی می‌تواند روی تجربه تاریخی خود حساب کند و امیدوار باشد که این بار نیز از مهلکه جان سالم به در ببرد؟

امروز وضعیت آب در ایران خوب نیست. آمار و ارقام متفاوتی درباره وضعیت آب در کشور وجود دارد. در همین ویژه‌نامه می‌بینید آمارهای مختلف و بعضا متناقضی از سوی نویسندگان ارائه شده است. ما دستی در هیچ کدام از گفته و نوشته‌ها نبردیم و بنا را بر این گذاشتیم که العهده علی‌الراوی. با این همه اما، یک نکته در همه حرف‌ها مشترک است؛ چه آنجا که یکی در بدبینانه‌ترین حالت ممکن درباره مرگ قریب‌الوقوع شهرها می‌گوید، چه آنجا که دیگری از لزوم ناگزیر تغییر الگوهای زیستی سخن به میان می‌آورد، و چه آنجا که یکی از در خوشبینی در می‌آید و اطمینان می‌دهد که ما از گردنه‌های سخت‌تر از این هم گذشته‌ایم، از این یکی هم به سلامت می‌گذریم؛ همه متفق‌القول‌اند نباید دست روی دست گذاشت باید کاری کرد، برخی شیوه‌های غلط را تغییر داد و جای بعضی چیزها را با هم عوض کرد.

آنچه امروز نگران‌کننده است، تغییر مناسبات سرزمینی است. ۱۰۰ سال پیش در ایران سدی به بزرگی سدهای امروزی وجود نداشت. کسی برای حفر چاه نباید مجوز می‌گرفت و به طریق اولی کسی نمی‌توانست برای رسیدن به آب‌های زیرزمینی، به اندازه امروز زمین را حفر کند. مساله آب با همه اهمیتش، بر خلاف امروز مساله‌ای بسیار ساده بود. خیلی ساده دوره‌های کوچک و متوسط و بزرگ خشکسالی اتفاق می‌آمدند و می‌گذشتند. اما همین مناسبات ساده هم از سرزمین‌مان قربانی می‌گرفت. خواه به شکل مستقیم، خواه غیرمستقیم -آنجا که خشکسالی بهانه‌ای می‌شد برای وقوع شورش‌ها و جنگ‌های پراکنده که طومار شهرها را در هم می‌پیچید. اگرچه در مقیاس‌های خرد همه چیز به هم ریخته می‌شد، اما در مقیاس کلان جریان حیات برقرار بود.

امروز اما، به همان نسبت که مساله پیچیده است، نگرانی ما هم باید جدی‌‌تر باشد. نه سرزمین ما همان سرزمین است و نه ما همان ایرانی‌های سازگار با اقلیم. مساله اما همان مساله تاریخی است: گذشتن از گردنه بلایای گوناگون و واگذاری حق زندگی به نسل‌های آینده.

در این میان راهکار برون‌رفت از اوضاع نگران‌کننده‌مان چیست؟ آیا نباید نگران باشیم؟ همین کافی است که دل خوش داشته باشیم که «رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند»؟ یا نه باز سرزمین ایران قربانی می‌خواهد…؟

دعای داریوش تا به امروز هم مستجاب شده هم نشده. از یکسو ایران همیشه به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن در معرض خشکسالی و دروغ و دشمن بوده و جان و مال و زندگی مردمش را در معرض آسیب و خطر بوده. از سوی دیگر، به رغم همه ناملایمتی‌ها خدا سرزمین ما را نگاه داشته و ان‌شاءالله باز هم نگاه خواهد داشت.

پانوشت:

۱- شاید به کار بردن واژه دروغ در این اوضاع و احوال کمی غریب به نظر برسد. اگر پارسال یا پیرارسال این واژه را می‌نوشتیم همه آن را مضمونی سیاسی تعبیر می‌کردند که بیراه هم نبود. اما چرا در این اوضاع و احوال باز هم دروغ؟ باید تاکید کنم منظور ما از دروغ نه دروغ به معنای رایج اخلاقی، بلکه معنای اصلی‌اش –قلب واقعیت- است. این تعبیر را از سیدمحمدبهشتی شنیده‌ام که معنی دروغی که در کتیبه داریوش آمده، نه دروغ اخلاقی، بلکه مفهومی فراتر از آن یعنی کار خلاف واقع کردن است. کار خلاف واقع طبیعت، سرزمین، تاریخ و… . ما هم به تبع آقای بهشتی دروغ را در مقابل واقعیت می‌گذاریم و معتقدیم همه کارها و فکرهایی که خلاف واقعیت‌اند در دایره دروغ قرار می‌گیرند. ما سد بستن‌ بی‌حساب و کتاب روی آب، بهره کشیدن بیش از اندازه از منابع سرزمین، ارائه طرح‌های تخیلی برای برون‌رفت از بحران آب، توسعه نامتوزان شهرها، ایده‌های بلندپروازانه‌ای که جز نابودی کامل این سرزمین به جایی نمی‌رسد و از همه مهم‌تر بی‌اعتنایی به این واقعیت‌ها را، حرکت در جهت خلاف واقعیت قلمداد کرده و دروغ می‌دانیم.

۲- نقل قول‌ها عمدتا نقل به مضمون چند نوشته و گفتار از جناب بهشتی است. از جمله مقاله معروف «روایت تهران»، گفت‌وگویی که در بیست و نهمین شماره نشریه نگاه پنج‌شنبه چاپ شد و همین‌طور چند یادداشت پراکنده از ایشان.

 

این مقاله در چهارچوب همکاری رسمی «انسان شناسی وفرهنگ» و مجله نمایه تهران متتشر می شود. گزیده ای از مقالات این مجله روزهای یکشنبه و جهارشنبه در اینجا به انتشار می رسند.

 

ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/21139