آنا بابل برگردان زهرا خلجی
آیا زبان عامل فقر است؟ اگر والدین در خانواده های اقلیت و فقیر مانند والدین خانواده های متمول صحبت کنند، آیا آنها هم ثروتمند و موفق خواهند شد؟
نوشتههای مرتبط
از گفتمان آشنای امروزی در باب شکاف زبانی (شکاف واژگانی یا شکاف ۳۰ میلیون واژهای) در بین کودکان (نژاد های مختلف) در خانواده های مستمند وابسته به سازمان رفاه اجتماعی و کودکان (سفیدپوست) در خانواده های دارای منبع درآمد میتوان چنین برداشتی کرد. این تصور از شکاف زبانی که بر اساس پژوهش های ناقص و محدود شکل گرفته است، اکنون میدان را به دست گرفته و مانند تحقیق معروف «وجود ۲۰۰ واژه برای برف در زبان اسکیمو» دست به دست می چرخد.
پیشینه این تحقیق از این قرار است که در دهه هشتاد میلادی دو تن از روانشناسان آمریکایی به نام هارت و ریسلی، واژه ها و عبارت هایی را شمردند که در هنگام صحبت با ۴۲ نوزاد و کودک نوپا درون خانواده هایی با جایگاه اجتماعی-اقتصادی متفاوت به کار برده می شد. آنها مدعی شدند که تعداد و کیفیت عبارت های مستقیما خطاب شده به کودکان را حساب کرده و به رابطهای دست یافته اند: فرزندان خانواده های ثروتمندتر بیشترین تعداد واژه ها را می شنیدند (به گفته هارت و ریسلی، این واژه ها با لحنی انگیزه بخش بودند) و کودکان خانواده های فقیرتر واژه های کمتری را می شنیدند (به گفته هارت و ریسلی این واژه ها با لحن بازدارانه ای بودند). آن ها با تعمیم دادن این یافته تخمین زدند که شکاف زبانی بین کودکان در بالاترین و پایین ترین جایگاه اقتصادی در جامعه در ۳ سالگی حدودا به تعداد شگفت آور ۳۰ میلیون واژه خواهد رسید. آن ها بدون بررسی این الگو در کشورها و فرهنگ های دیگر به این نتیجه رسیدند که شکاف زبانی می تواند رابطه بین فقر و عدم موفقیت در مدرسه را توجیه کند.
کمی قبل تر پژوهشگران علوم اعصاب این تحقیق را مبنای استدلال خود قرار دادند که مغز کودکان فقیر تحت تاثیر سوء نبود دادههای ورودی زبانی است. روزنامه نگاران، متخصصان پزشکی، خدمتگذاران سلامت عمومی، قانون گذاران و موسسه های مالی این را به عنوان واقعیت با رغبت پذیرفته اند. استفاده از مدل «شکاف زبانی» باعث اجرایی شدن برنامه های اصلاحی فزایندهای شده است که احتمالا نیت خوبی پشت آنها بوده ولی در جهت اشتباهی طراحی شده اند تا این مشکل را سروسامان دهند. به طور مثال مددکاران اجتماعی به خانه ها فرستاده میشوند تا به والدین آموزش دهند که «به درستی» با فرزندان کوچکشان صحبت کنند، آنها به این شکل در صمیمی ترین گستره روابط اجتماعی مداخله می کنند و تعدادی از والدین را به خاطر نابرابری های ساختاری قربانی میکنند.
به بیانی دیگر گفتمان شکاف زبان تنوع غنی تجربه های انسانی را نادیده میگیرد. آنها چگونگی تعامل در خانواده ها، شیوه یادگیری زبان و بسیاری از مطالعات قوم شناسانه اجتماعی شدن زبان که مدرکی برای این گوناگونی است را در نظر نمیگیرند. شکاف زبانی باعث میشود که آن سری از ایدئولوژی های اجتماعی شدن که با ظاهر قدرتمند و گول زننده خود را جهانی و علمی جای می زنند، طبیعی جلوه کنند و در جامعه حل شوند . در نهایت هم یک «راه حل ساده» وسوسه انگیز پیشنهاد می شود چون که انگشت ملامت توزیع ناعادلانه سرمایه و امتیازات را سمت سرپرستان خانواری می گیرد که خودشان در معرض عواقب این ناعادلاتی قرار گرفتهاند.
برای برخورد با این گفتمان و عواقب مخاطره آمیز آن، زبان شناسان انسان شناختی و دانشمندان علوم خانواده دست به تحلیل راه و روشی زدهاند که این گفتمان توانسته به وسیله آن در رسانه های عمومی به سرعت پیشرفت کند. این اقدامات شامل تحلیل بین متنی از تشبیه های کلامی مشهوری مانند زبان به مثابه سرمایه، زبان به مثابه سلامتی، زبان به مثابه غذا است که ایدئولوژیهای شالودهای مشکل ساز این جریان را نمایان می کنند. این تشبیه ها به ما می گویند که در این جریان والدین خانواده های فقیر مسئول هستند که نیاز های اولیه برای زنده ماندن کودکانشان را تامین نمی کنند. با ابزار های مختلف برای انتقاد از رسانه های مشهور میتوانیم سطح آگاهی در چنین گفتمان های مشکل سازی را بالا ببریم و تغییرات تکرار شوندهای را ایجاد کنیم که در نهایت اجرایی شوند.
هم چنین ما شروع به طراحی مدل جایگزینی کردهایم، این مدل «اجتماعی شدن زبان از دیدگاه انسان شناسی» نام دارد (که ایده اولیه آن را از زنتیا ۱۹۹۷ گرفتهایم). این مدل، تحقیقات بسیاری را در اجتماعی شدن زبان به عواقب نابرابری های ساختاری در مدرسه های سراسر جهان پیوند می دهد. نکته اساسی اینجا این است که ایدئولوژی های گوناگون نه تنها تاثیر گذار خواهند بود بلکه در عمل نیز در فرآیند های اجتماعی شدن زبان دوباره به کار گرفته می شوند. بنابراین جای تعجب ندارد که این گفتمان هژمونیک در جامعه های سلسله مراتبی در بطن خود تفکرات کاستی و ناامنی های زبانی را در برداشته باشد. از طرفی دیگر والدین خانواده های اقلیت از تربیت یا صحبت کردن با کودکانشان آن طور که می خواهند منع می شوند، درحالیکه آنهایی که متعلق به گروه اکثریت جامعه هستند و به اصطلاح در نقش مصلحان اجتماعی ظاهر شده اند به خاطر مداخله در این شیوهی تربیتی به گمان مشکل ساز تشویق می شوند. به همین ترتیب آنها بسیاری از عاملان اصلی عدم موفقیت در مدرسه (مانند دسترسی نابرابر والدین به سرپناه امن، تغذیه و شغل ثابت) را نادیده گرفته و مبرا می کند.
در نهایت ما از جنجال پیرامون شکاف زبانی نکتهای می آموزیم. بسیاری از مفاهیم پایهی انسان شناسی مانند نسبیت، اجتماعی شدن، ساخت خانواده، کاربرد زبان و غیره در این بحث پررنگ شده اند. در انتها از منطق این بحث نتیجه گرفته می شود که تنها یک راه برای یادگیری، یک راه برای تحقق اهداف توسط کلمه ها و تنها یک راه برای موجودیت خانواده و انسان بودن وجود دارد. برای دانشجویان ما این بهترین نمونه از در دام افتادن زبان و قدرت به نفع طبقه حاکم جامعه است. مثال شفافی از بهره بردن از گفتمان علمی است که تظاهر به بی طرفی یا اخلاقی بودن می کند اما در حقیقت براساس اعمال و مواضع هژمونیک پایه ریزی شده است. فرصتی است که بتوانیم امکان اعمال و استفاده از دانش انسان شناسی را برای اجرای راه حل های مناسب در مشکلات اجتماعی اقتصادی (در این مورد عدم موفقیت در مدرسه در بخش های مشخصی از جمعیت) بررسی کنیم. به عبارتی دیگر بحث های ما چه در سر کلاس، رسانه ها و یا پژوهش هایمان باید نه تنها انسان شناسانه بلکه همچنین سیاسی (anthropolitical) باشد.