اینان آن قدر ایرانی نبودند که به فارسی شعر بگویند و آن قدر ارمنی نبودند که نقشی در تاریخ تحول شعر ارمنی داشته باشند. ولی بوده و هنوز هستند آدمهایی که در ایران به زبان ارمنی شعر میگویند و اگر هم کارشان از نظر ادبی ارزش چندانی نداشته باشد، به لحاظ جامعهشناسی قابل تأمل است، زیرا اگر هم آن ها را صرفاً یک اقلیت مذهبی به شمار آوریم، یکی از تفاوتهای ارامنه با سایر اقلیتها همین است…
شعر ارمنی ایرانی در مقوله ادبیات اقلیت قرار می گیرد و می تواند تعبیری دوگانه داشته باشد: شعرای ارمنی که به زبان ارمنی شعر می گویند و آنان که فارسی گو هستند. نظر ما در این نوشته به گروه اول است که تا به امروز اکثریت قریب به اتفاق شعرا را شامل میشود.
نوشتههای مرتبط
اینان آن قدر ایرانی نبودند که به فارسی شعر بگویند و آن قدر ارمنی نبودند که نقشی در تاریخ تحول شعر ارمنی داشته باشند. ولی بوده و هنوز هستند آدمهایی که در ایران به زبان ارمنی شعر میگویند و اگر هم کارشان از نظر ادبی ارزش چندانی نداشته باشد، به لحاظ جامعهشناسی قابل تأمل است، زیرا اگر هم آن ها را صرفاً یک اقلیت مذهبی به شمار آوریم، یکی از تفاوتهای ارامنه با سایر اقلیتها همین است.
موسس خورناتسی آنگاه که در قرن پنجم میلادی به نگارش تاریخ ارمنستان همت میگمارد، کار خود را با این باور آغاز می کند:
«اگر چه سرزمین ما کِشتگاه کوچکی است و ما قومی هستیم بسیار کم تعداد، ولی در سرزمین ما نیز قهرمانی های زیادی انجام گرفته که شایسته است تا به حافظه نسل ها سپرده شود.
لازم به یادآوری است که اختراع الفبای ارمنی و در پی آن نگارش تاریخ ارمنستان در شرایطی صورت گرفت که سرزمین ارمنستان در سال ۳۸۴ میلادی و در پی کشمکش های طولانی نهایتا بین دو قدرت بزرگ دوران یعنی ایران و روم تقسیم شده و استقلال سیاسی خود را به طور قطع از دست داده بود و لازم بود که استقلال فرهنگی با ایمان به حافظه نسل ها و ثبت کلامی آن این نقصان را جبران نماید.
تاریخ ارمنستان خورناتسی در واقع همان هدفی را نشانه می رفت که شاهنامه فردوسی در زبان و ادب فارسی، و آن چیزی جز جاودانه کردن یک میراث فرهنگی کهنسال به توسط کتاب در برابر یورش ویرانگر زمان نبود.
از سوی دیگر قوام و تداوم ادبیات ارمنی و سخن یادشده ی موسس خورناتسی تأکید آشکاری بر این واقعیت است که فرهنگ های کوچک و بزرگ و پیشرفته و عقب مانده مفاهیمی کاملا نسبی هستند و هر فرهنگ اصیلی در محدوده تاریخی و جغرافیایی خود نقشی یگانه ایفاء می کند. و آنچه واقعا تعامل و تفاهم فرهنگی را بین اقوام متفاوت و در زمان های مختلف میسّر می سازد همین یگانگی نقش و ماهیت آفرینش فرهنگی است.
***
با نگاهی به گذشته دور و نزدیک با این واقعیت روبه رو می شویم که ارامنه علیرغم حضور پراکنده در طول تاریخ و حضور انبوه تر چهارصد ساله اخیر در ایران و نیز علیرغم فعالیت مؤثر در زمینه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این مرز و بوم، تحرک چندانی در خلق آثار ادبی از خود نشان نداده اند.
چاپ خانه کلیسای وانک در جلفای اصفهان که در سال ۱۶۳۸م. (۱۰۲۰ ه.ش.) تأسیس شد و اولین چاپ خانه در منطقه خاورمیانه محسوب می شود. تا دهه های اخیر تنها تعداد معدودی متون مذهبی به چاپ رساند و گویا هدف دیگری در میان نبوده است. از آن تاریخ تا اواخر قرن نوزدهم را از نظر ادبیات باید دوران رکود محض دانست، اگر چه در همین دوران شعر عاشقهای ارمنی در نواحی مختلف ارمنی نشین ایران به طور سنتی به حیات خود ادامه میداد. در این جا لازم به ذکر است که در تمام دوران قرون میانه تأثیر شعر ایرانی در آثار عاشقها و ترانهسرایان ارمنی کاملا مشهود است، چنان که بسیاری از آنان به نامهای فارسی و یا ترکی تخلص می کردند و اکثرا به زبانهای ترکی و فارسی نیز ترانه می سرودند.
***
ادبیات به معنی امروزی از نیمه دوم قرن نوزدهم به این سو و در پی جنبشهای نوخواهی در منطقه از جمله ایران و ارمنستان در محافل ایرانی ارمنی مطرح میشود.
برجستهترین چهره ادبی در این دوره هوهانس خان ماسحیان ملقب به مساعدالسلطنه و عمادالوزرا است. چنان که از القاب نیز استنباط میشود ماسحیان در وحله اول یک رجل سیاسی دوران قاجار و اوایل مشروطیت است. وی در سال ۱۸۶۴ در تهران متولد شد. پدرش جواهرساز و مادرش معلم زبان فرانسه در دربار قاجار بودند. هوهانس ماسحیان شخصیتی چندفرهنگی است. وی تحصیلات اروپایی داشت و علاوه بر زبان ارمنی و فارسی به زبانهای فرانسه، انگلیسی، آلمانی و عربی تسلط داشت و پستهای مهمی چون مترجمی دربار و وزارت خارجه را به عهده داشته و عضو دائمی هیأت های اعزامی ایران به کشورهای اروپایی بوده و سالها با سِمت سفیر ایران در آلمان، انگلستان و ژاپن خدمت کرده است. شواهدی در دست است که وی آثار بسیاری را از ادبیات اروپایی و به دستور ناصرالدین شاه به فارسی برگردانده که متأسفانه امروزه اثری از آن ها در دست نیست.
اما آنچه در این مقاله مورد نظر است میراث گران بهای ماسحیان در عرصه فرهنگی و ادبی ارامنه است. سرآمد کارهای ادبی ماسحیان ترجمه آثار شکسپیر به زبان ارمنی است. وی در طول چهل سال از زندگی فعال و پُر بار خود در حدود بیست اثر از شاعر بزرگ انگلیسی را به زبان ارمنی برگردانده که این ترجمهها از نظر استحکام و شیوایی تا امروز هم از بهترین ترجمههای آثار شکسپیر به زبان ارمنی محسوب میشود و تأثیر ماندگار بر زبان ادبی ارمنی جدید داشته است. ماسحیان از اولین مترجمین رباعیات خیام به زبان ارمنی نیز محسوب میشود.
***
ادبیات ارمنی در پی چندین قرن رکود نسبی، از نیمههای قرن ۱۹ یک دگرگونی بنیادین را تجربه میکند. شالوده ی این تحول گذر از زبان ادبی قدیم به جدید است. زبان قدیم یا «گرابار» که همان زبان ترجمه کتاب مقدس و تمامی آثار مذهبی و غیر آن بود در طی قرون به تدریج از زبان توده فاصله گرفته و توانایی ایجاد ارتباط را از دست داده بود، این واقعیت ادبا و روشنفکران ارمنی را بر آن داشت تا به منظور نوسازی و همگانی کردن فرهنگ و آموزش در وحله اول به نوسازی زبان ادبی همت گمارند و انجام این مهم جز با زایش شعر و ادبیاتی نو از بطن زبان عامه میسر نبود. و این همان راه نه چندان هموار و آسانی بود که نویسندگان و شعرای قرن نوزدهم ارمنی در پیش گرفتند.
نتیجه این مجاهدت ادبیاتی غنی و کار آمد است که بدون شک می توان آن را طلایه دار راستین تجدید حیات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ارامنه دوران اخیر دانست.
نکته قابل توجه این که کانونهای اصلی این نوزایی فرهنگی شهرهای ونیز، تفلیس و اسلامبول بود که هر سه خارج از مرزهای ارمنستان قرار داشتند. تهران از برخی جهات این امکان را داشت که خود کانون دیگری برای رستاخیز فرهنگی و ادبی ارامنه باشد، اما به عللی که بررسی همه جانبه آن از حوصله این مختصر خارج است، چنین نشد. به طور کلی در بررسی موقعیت فرهنگی و اجتماعی ارامنه ایران باید به یک واقعیت بسیار مهم توجه داشت و آن انزوای ارامنه از جامعه بزرگ است. اکثریت ارمنیان بعد از کوچ اجباری توسط شاه عباس اول در جلفای اصفهان و روستاهای اطراف اسکان داده شده و حدود سه و نیم قرن جدا از اکثریت مردم زیستند. در چند دهه اخیر نیز بعد از نقل مکان به تهران در محله های ارمنی نشین متمرکز شدند. این انزوا ارامنه را از حیات فرهنگی ـ اجتماعی به معنای وسیع آن و به ویژه از زبان و ادبیات فارسی دور داشته است. از طرف دیگر ارامنه ایران به علل سیاسی با ارمنستان شوروی سابق و به علت سوابق تاریخی و اختلاف زبانی از ارامنه غربی ساکن در لبنان سوریه و سایر کشورهای جهان نیز ارتباط اندکی داشتهاند. این انزوای فرهنگی از طرفی باعث حفظ مظاهر هویتی در طول چند قرن بوده، که امری بیسابقه به شمار می آید، ولی از طرف دیگر آثار و عواقب ناهنجاری هم از نظر تحول فرهنگی داشته و جماعت ارامنه ایران را از همگامی با هموطنان خود در درون کشور و همکیشان خود در سایر نقاط جهان به دور داشته است.
با تمام این اوصاف ارامنه ایران نیز نه تنها از نتایج و دست آوردهای جنبش ادبی فوق بی نصیب نماندند، بلکه از جهاتی هم در آن شرکت کردند، چنان که رافی بزرگترین داستان سرای این دوران از ارامنه سلماس بود ولی به تفلیس گریخت و آثار خود را در این شهر به وجود آورد و ماسحیان نیز آثار شکسپیر را به امید اجرا در تفلیس و اسلامبول ترجمه کرد.
وجود دو کانون در دو محدوده جغرافیایی و سیاسی مختلف (روسیه تزاری و ترکیه عثمانی) باعث شد که زبان ادبیات جدید ارمنی نیز تقریبا همزمان در دو شاخه شرقی و غربی شکل بگیرد. ارامنه ایران به علل تاریخی و داشتن مرز مشترک با سرزمین ارمنستان شرقی به طور طبیعی شاخه شرقی زبان را به عنوان زبان ادبی برگزیدند و در کار شعر و ادب بیشتر از نویسندگان و شعرای این شاخه همچون تومانیان، ایساهاکیان، دریان، بارویرسواک و غیره پیروی نمودند.
در این میان واهان دریان شاعر حزن و تنهایی و یکی از درخشانترین چهرههای ادبیات جدید ارمنی حضوری ژرف و دیرپا در تجربههای نسل اول شعرای ارمنی ایران داشته است. شعرای نیمه اول سده بیست به طور کلی فرهنگ زبانی قابل قبولی داشتند. اکثر آنان یا در مدرسه عالی نرسیسیان تفلیس و یا گئورگیان اجمیازین زبان ارمنی را آموخته و یا در مدارس ارامنه تبریز و تهران شاگرد زبانآموختگان فوق بودند. اما شعر برای اکثریت آنان همان وصف الحال حزن انگیز و احساساتی است که به ندرت از محدوده قالبهای ازپیش موجود چهار پاره سرایی پا فراتر میگذارد. در این که این شاعران نگاهی هم به شعر فارسی زمان خود داشته باشند جای تردید است، با وجود این میتوان آثار آنان را از برخی جهات چه از نظر شکل و چه محتوا با آثار شاعرانی همچون فریدون توللی مقایسه نمود.
از برجسته ترین نامهای این نسل آرام گارونه است (۱۹۷۴ ـ ۱۹۰۵) که چندین دفتر شعر از جمله اشعار، گلها، گلها، گلهای پاییزی از وی به جا مانده است.
آتش در درون بخاری به آرامی می سوزد،
همچون اضطراب همیشه بیدارِ عشقی نومیدوار،
شعله می کشد، شراره می پراکند، می فرساید،
به سان زخمی التیام ناپذیر، خاموش و غمگسار.
و یا
باد پاییزی دختری پریشان حال و سرگردان
با چشمانی مه آلود، چهره ای پریده رنگ، گیسوانی رها در باد،
پا برهنه، لرزان با ژندهای بر تن
دیشب در زیر درختان ناله سر می داد
برای مقایسه بگوییم که گقام ساریان برادر این شاعر که به ارمنستان مهاجرت کرده بود، در زمینه شعر موفقیت بیشتری داشت.
***
و اما مارکار قارابگیان (۱۹۷۶ـ۱۹۰۱) ملخص به نام عجیب «دِو» به کسر د (به معنی دیو در زبان ارمنی). او را می توان محبوب ترین چهره سالهای قبل و بعد از جنگ دوم جهانی دانست. اولین دفتر این شاعر تحت عنوان سرودهای من در ۱۹۴۷ در تهران به چاپ رسید که اگر چه همان مضامین فردی و همان فضاهای حزنآلود شعر واهان دریان را با زبانی مشابه بیان می کرد ولی به طور کلی با زبانی ساده و بیانی بی تکلف رابطه ی نزدیکی با خواننده برقرار میساخت و به واسطه همین ویژگی بعضی از اشعار او به همراه موسیقی نیکُل گالانداریان موسیقیدان و آهنگساز برجسته ارمنی ایرانی تا به امروز محبوبیت خود را حفظ کرده و بین ارمنیان ارمنستان و سایر نقاط جهان نیز دوستداران بسیاری دارد.
نگاه کن برگهای بید را خمیده در زیر باران،
فردا خواهند ریخت، فردا بر شاخهها نخواهند ماند،
فردا غروبی سرد بر همه و همه جا گسترده خواهد شد.
و برگها نومیدانه در گل و لای خواهند مرد.
دِو به ویژه در اولین دفترش در ایجاد فضایی عاطفی موفق است و برخی رباعیات او نیز محیط ایرانی و تهرانی را به خوبی باز میتابد.
اما به طور کلی میتوان گفت که شعر برای اکثر شاعران این نسل محیط بسته و خودبسندهای است در حوزه ی زبان و نه کوششی برای ارتباط مستقیم با واقعیت و بیشتر در آثار نثر داستانی است که مکان و زمان عینیت بیشتری می یابد و آدم ها کم و بیش در محیط ایرانی ـ ارمنی خود تصویر می شوند.
نکته قابل تأمل این که در آثار شعرای این نسل، از تأثیر یقیشه چارنتس، برجسته ترین چهره سالهای ۳۰-۲۰ شعر ارمنی که با اشعار انقلابی و فوتوریستی خود بر تمامی سنتهای ادبی به ویژه واهان دریان شوریده و تمامی صحنه ادبی ارمنستان را تسخیر کرده است، کمتر نشانهای به چشم میخورد.
در این میان برخی اشعار سرکیس بوداغیان که نامی است تقریباً ناشناخته گواه بر آن است که شعر فوتوریستی یقیشه چارنتس و پیروان او در این دیار ناشناخته نبوده است. اینک چند سطر از شعر فرزندان خورشید این شاعر در وصف دهقانان:
دیدهاید آیا آنان را
گندمگون
با پیراهنی از خورشید بر تن
و چهرهای از مفرغ
بارزترین ویژگی این شعر خروج از عوالم درونی و گرایش به واقعگرایی اجتماعی است و سعی دارد با ضرباهنگی منقطع و سطرهای کوتاه و بلند روح زمانه را در ابعاد کیهانی آن تجسم بخشد، اما تلاش بوداغیان جز تقلیدی دیر هنگام و ناشیانه نیست.
و باز جای تأمل است که علیرغم حضور فعال و مؤثر چهرههای ارمنی تبار همچون ملکم خان، هوهانس خان ماسحیان، یپرم خان و باز بسیاری نامهای کمتر شناخته شده ی دیگر در صحنه حیات سیاسی ـ فرهنگی ایران قبل و بعد از مشروطیت ما انعکاس ادبیات پر جوش و خروش مشروطیت را در ادبیات ارمنی ایرانی مشاهده نمی کنیم و بهتر بگویم چنین ادبیاتی اصولاً وجود نداشت. در واقع نویسندگان نسل اول که در این نوشته مورد بررسی قرار گرفتهاند در دوران مشروطیت هنوز چشم به جهان نگشوده بودند و لازم بود تا دو سه دهه دیگر به انتظار حضور آنان در عرصه ادب و فرهنگ ارامنه ایران باقی بمانیم. اما از سوی دیگر و بدون هیچ تردیدی همین ظهور و حضور را نیز باید در زمینه تحولات سیاسی و اجتماعی مملکت و به عنوان یکی از پیامدهای آن مورد ارزیابی قرار داد. واقعیت آن است که فرهنگ و ادب ارامنه ایران نیز در دوران طولانی استبداد قاجار به شدت صدمه دیده بود و در نتیجه وقتی در زمان مورد بحث ما ادبیات جدید ارمنی در تبریز و تهران اولین گامهای نه چندان استوار خویش را بر میداشت، در تفلیس و اسلامبول شعرا و نویسندگان بزرگی چون رافی، تومانیان، واروژان، شیروانزاده، گریگور زُهراب و بسیاری دیگر بهترین آثار خود را به وجود آورده و آینده زبان و ادب ارمنی را شاید تا چند قرن در برابر طوفان حوادث بیمه کرده بودند و در واقع ارمنیان ایران چندین دهه از این جریان تأخیر داشتند.
مجاهدت های بر حق مردم ایران در راه آزادی و استقلال که شعرای بزرگی مانند ملک الشعرا بهار، دهخدا و دیگران در صفوف اول آن حضور داشتند شوق زندگی را در دل ارامنه نیز برافروخت و خدمت گزاران شعر و ادب را بر آن داشت که هر چند با تأخیر به قافله ی پیشتاز زمانه به پیوندند. این شور و شوق نیز به نوبه خود دیری نپایید و رضاشاه بعد از مسافرت خود به ترکیه و ملاقاتش با کمال آتاترک حکم تعطیل مدارس و برچیدن کانون های فرهنگی ارامنه ایران را صادر نمود. این وضع از سال ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۲ ادامه داشت و لطمه سنگینی به فرهنگ ارامنه وارد آورد. سیاسی مختلف (روسیه تزاری و ترکیه عثمانی) باعث شد که زبان ادبیات جدید ارمنی نیز تقریبا همزمان در دو شاخه شرقی و غربی شکل بگیرد. ارامنه ایران به علل تاریخی و داشتن مرز مشترک با سرزمین ارمنستان شرقی به طور طبیعی شاخه شرقی زبان را به عنوان زبان ادبی برگزیدند و در کار شعر و ادب بیشتر از نویسندگان و شعرای این شاخه همچون تومانیان، ایساهاکیان، دریان، بارویرسواک و غیره پیروی نمودند.
در این میان واهان دریان شاعر حزن و تنهایی و یکی از درخشانترین چهرههای ادبیات جدید ارمنی حضوری ژرف و دیرپا در تجربههای نسل اول شعرای ارمنی ایران داشته است. شعرای نیمه اول سده بیست به طور کلی فرهنگ زبانی قابل قبولی داشتند. اکثر آنان یا در مدرسه عالی نرسیسیان تفلیس و یا گئورگیان اجمیازین زبان ارمنی را آموخته و یا در مدارس ارامنه تبریز و تهران شاگرد زبانآموختگان فوق بودند. اما شعر برای اکثریت آنان همان وصف الحال حزن انگیز و احساساتی است که به ندرت از محدوده قالبهای ازپیش موجود چهار پاره سرایی پا فراتر میگذارد. در این که این شاعران نگاهی هم به شعر فارسی زمان خود داشته باشند جای تردید است، با وجود این میتوان آثار آنان را از برخی جهات چه از نظر شکل و چه محتوا با آثار شاعرانی همچون فریدون توللی مقایسه نمود.
از برجسته ترین نامهای این نسل آرام گارونه است (۱۹۷۴ ـ ۱۹۰۵) که چندین دفتر شعر از جمله اشعار، گلها، گلها، گلهای پاییزی از وی به جا مانده است.
آتش در درون بخاری به آرامی می سوزد،
همچون اضطراب همیشه بیدارِ عشقی نومیدوار،
شعله می کشد، شراره می پراکند، می فرساید،
به سان زخمی التیام ناپذیر، خاموش و غمگسار.
و یا
باد پاییزی دختری پریشان حال و سرگردان
با چشمانی مه آلود، چهره ای پریده رنگ، گیسوانی رها در باد،
پا برهنه، لرزان با ژندهای بر تن
دیشب در زیر درختان ناله سر می داد
برای مقایسه بگوییم که گقام ساریان برادر این شاعر که به ارمنستان مهاجرت کرده بود، در زمینه شعر موفقیت بیشتری داشت.
***
و اما مارکار قارابگیان (۱۹۷۶ـ۱۹۰۱) ملخص به نام عجیب «دِو» به کسر د (به معنی دیو در زبان ارمنی). او را می توان محبوب ترین چهره سالهای قبل و بعد از جنگ دوم جهانی دانست. اولین دفتر این شاعر تحت عنوان سرودهای من در ۱۹۴۷ در تهران به چاپ رسید که اگر چه همان مضامین فردی و همان فضاهای حزنآلود شعر واهان دریان را با زبانی مشابه بیان می کرد ولی به طور کلی با زبانی ساده و بیانی بی تکلف رابطه ی نزدیکی با خواننده برقرار میساخت و به واسطه همین ویژگی بعضی از اشعار او به همراه موسیقی نیکُل گالانداریان موسیقیدان و آهنگساز برجسته ارمنی ایرانی تا به امروز محبوبیت خود را حفظ کرده و بین ارمنیان ارمنستان و سایر نقاط جهان نیز دوستداران بسیاری دارد.
نگاه کن برگهای بید را خمیده در زیر باران،
فردا خواهند ریخت، فردا بر شاخهها نخواهند ماند،
فردا غروبی سرد بر همه و همه جا گسترده خواهد شد.
و برگها نومیدانه در گل و لای خواهند مرد.
دِو به ویژه در اولین دفترش در ایجاد فضایی عاطفی موفق است و برخی رباعیات او نیز محیط ایرانی و تهرانی را به خوبی باز میتابد.
اما به طور کلی میتوان گفت که شعر برای اکثر شاعران این نسل محیط بسته و خودبسندهای است در حوزه ی زبان و نه کوششی برای ارتباط مستقیم با واقعیت و بیشتر در آثار نثر داستانی است که مکان و زمان عینیت بیشتری می یابد و آدم ها کم و بیش در محیط ایرانی ـ ارمنی خود تصویر می شوند.
نکته قابل تأمل این که در آثار شعرای این نسل، از تأثیر یقیشه چارنتس، برجسته ترین چهره سالهای ۳۰-۲۰ شعر ارمنی که با اشعار انقلابی و فوتوریستی خود بر تمامی سنتهای ادبی به ویژه واهان دریان شوریده و تمامی صحنه ادبی ارمنستان را تسخیر کرده است، کمتر نشانهای به چشم میخورد.
در این میان برخی اشعار سرکیس بوداغیان که نامی است تقریباً ناشناخته گواه بر آن است که شعر فوتوریستی یقیشه چارنتس و پیروان او در این دیار ناشناخته نبوده است. اینک چند سطر از شعر فرزندان خورشید این شاعر در وصف دهقانان:
دیدهاید آیا آنان را
گندمگون
با پیراهنی از خورشید بر تن
و چهرهای از مفرغ
بارزترین ویژگی این شعر خروج از عوالم درونی و گرایش به واقعگرایی اجتماعی است و سعی دارد با ضرباهنگی منقطع و سطرهای کوتاه و بلند روح زمانه را در ابعاد کیهانی آن تجسم بخشد، اما تلاش بوداغیان جز تقلیدی دیر هنگام و ناشیانه نیست.
و باز جای تأمل است که علیرغم حضور فعال و مؤثر چهرههای ارمنی تبار همچون ملکم خان، هوهانس خان ماسحیان، یپرم خان و باز بسیاری نامهای کمتر شناخته شده ی دیگر در صحنه حیات سیاسی ـ فرهنگی ایران قبل و بعد از مشروطیت ما انعکاس ادبیات پر جوش و خروش مشروطیت را در ادبیات ارمنی ایرانی مشاهده نمی کنیم و بهتر بگویم چنین ادبیاتی اصولاً وجود نداشت. در واقع نویسندگان نسل اول که در این نوشته مورد بررسی قرار گرفتهاند در دوران مشروطیت هنوز چشم به جهان نگشوده بودند و لازم بود تا دو سه دهه دیگر به انتظار حضور آنان در عرصه ادب و فرهنگ ارامنه ایران باقی بمانیم. اما از سوی دیگر و بدون هیچ تردیدی همین ظهور و حضور را نیز باید در زمینه تحولات سیاسی و اجتماعی مملکت و به عنوان یکی از پیامدهای آن مورد ارزیابی قرار داد. واقعیت آن است که فرهنگ و ادب ارامنه ایران نیز در دوران طولانی استبداد قاجار به شدت صدمه دیده بود و در نتیجه وقتی در زمان مورد بحث ما ادبیات جدید ارمنی در تبریز و تهران اولین گامهای نه چندان استوار خویش را بر میداشت، در تفلیس و اسلامبول شعرا و نویسندگان بزرگی چون رافی، تومانیان، واروژان، شیروانزاده، گریگور زُهراب و بسیاری دیگر بهترین آثار خود را به وجود آورده و آینده زبان و ادب ارمنی را شاید تا چند قرن در برابر طوفان حوادث بیمه کرده بودند و در واقع ارمنیان ایران چندین دهه از این جریان تأخیر داشتند.
مجاهدت های بر حق مردم ایران در راه آزادی و استقلال که شعرای بزرگی مانند ملک الشعرا بهار، دهخدا و دیگران در صفوف اول آن حضور داشتند شوق زندگی را در دل ارامنه نیز برافروخت و خدمت گزاران شعر و ادب را بر آن داشت که هر چند با تأخیر به قافله ی پیشتاز زمانه به پیوندند. این شور و شوق نیز به نوبه خود دیری نپایید و رضاشاه بعد از مسافرت خود به ترکیه و ملاقاتش با کمال آتاترک حکم تعطیل مدارس و برچیدن کانون های فرهنگی ارامنه ایران را صادر نمود. این وضع از سال ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۲ ادامه داشت و لطمه سنگینی به فرهنگ ارامنه وارد آورد.
این مطلب در چارچوب همکاری رسمی و مشترک میان انسان شناسی و فرهنگ و هفته نامه هویس بازنشر می شود.