انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خوانش در نقوش انسانی کوه خواجه‌ی سیستان

مطالعه بر روی نقاشی ها افراد را به گذشته پیوند می زند و روایتگر اندیشه های مردم و دیالکتیک پنهانی است که به زندگی آنها معنا و جهت می دهد.انسان با تخیلات و تفکرات خود سعی در انسجام بخشیدن به زندگی خود داشته است، او در قالب گذشته به تجربه های متنوعی دست یافته است و همچنین برای ارتباط منسجم تر خود را به آینده پیوند زده است. نقاشی ها می توانند زندگی افراد را برایمان باز تفسیر نمایند، زیرا ریشه های فرهنگی را در قالب تازه ای می توان جستجو نمود. در واقع با نوعی گفتمان در اینجا روبرو هستیم که به کارکردهای مختلفی می پردازد. به طور کلی جایگاه خود را بهتر می شناسیم و در جهت تثبیت آن برای توسعه می توان عمل نمود.

کلید واژه ها : سیستان، کوه خواجه، نقاشی، معماری

اهداف :

با مطالعه ی نقوش انسانی می توان به کارکرد نقاشی ها در زندگی مردم سیستان دست یافت، علاوه بر آن نقش تفکر در زندگی افراد برای ما محرز می شود. و به تعاریف جدیدی از فرهنگ در بستر گذشته ما را سوق می دهد.

پرسش :

کارکرد نقوش انسانی در نقاشی های کوه خواجه چیست ؟

روش های تحقیق :

میدانی(مصاحبه)، اسنادی، سایت

معرفی کوه خواجه :

از ورمال(جنوبی ترین دهات سیستان ) تا مقابل کوه خواجه ۱۸ میل راه بود. برای رسیدن به کوه خواجه از دریاچه ی هامون باید عبور می کردند، که حدودا ۲ میل عرض داشت و بیشترین عمق آن ۴ فوت بود. در این قسمت از هامون به ندرت نی دیده می شد و آنهایی هم که دیده می شدند کاملا پراکنده و تنک بودند. بنابراین باید داخل آب شده و سپس سوار کلک های باریک و دراز ساخته شده از نی به نام توتن شده که به آرامی در دریاچه حرکت می کنند. در محل پیاده شدن فرد از توتن در کوه خواجه خرابه های ککار یا کاکها(کاخها=کاخا) وجود داشت، که متشکل از ویرانه های متعدد ساختمان هایی می باشد که دور یک میدان قرار دارند و قسمتی از آن روی شیب تند دایره ی کوه قرار دارد. از طریق یک جاده ی قدیمی مخروبه به قلعه ی مخروبه ی کک در بالای کوه می رفتند که برای حفاظت شهر ککار ساخته شده بود. کوه خواجه که آن را سابقا کوه رستم می نامیدند حدود ۴۰۰ فوت از سطح جلگه ی سیستان ارتفاع دارد و تنها عارضه ی طبیعی است که از یکنواختی دشت سیستان متمایز می باشد. این کوه در تاریخ و اسطوره ی سیستان معروف می باشد. از جمله داستان های اساطیری مربوط به کوه خواجه می توان به اولین ماجراجویی رستم اشاره نمود که شهر ککار را تصرف کرده و پادشاه آن، کک را به قتل رسانید. در زمره ی روایات تاریخی نیز مثلا مقاومت هفت ساله ی این قلعه در برابر قوای نادر شاه و صلح بعدی آن قابل ذکر است. از نظر ظاهری کوه خواجه شکل سیبی را مجسم می کند، حاشیه های قله پهن و وسیع آن مرتفع تر از وسط قله می باشد. قطعا قسمت های وسط را برداشت کرده اند زیرا چاله های بزرگ بعضی به عمق ۴۰ فوت نیز در آن به چشم می خورد. قسمت اعظم سطح قله را باقی مانده ی هزاران قبر که گنبدهای گلی دارند، اشغال کرده اند. تمام قبرها بالاتر از سطح زمین هستند. خواجه یا مرد مقدسی که نام خود را بعد از نام رستم به این کوه داده به نام غلطان نامیده می شد و و مقبره ی کوچکی به نام او در کوه وجود دارد. خرابه های بنای کوچک دیگری به نام زیارت گندم پیران نیز وجود دارد که در ایام نوروز هر سال مقداری گندم سوخته روی مقبره ی آن پاشیده می شود، تا محصول آن سال فراوان شود. در جشن های نوروز ضمنا مسابقاتی در آنجا انجام می شود و مراسم سنگ گذاری صورت می گیرد. به نظر می آید که این رسوم قبل از اسلام متداول بوده است.(کریستی، کانلی، فریه، اسمیت، گلداسمیت، راولینسون، سایکس، مکماهون، هانتینگتون، لندور، تیت، آنندال، ۱۳۷۸، ۴۶۳-۴۶۴

آثار و بناهای تاریخی کوه خواجه :

کوه خواجه یا رستم، گدازه ی بازالتی ذوزنقه ای شکلی است که در مقابل فرسایش بادهای صحرایی مقامت کرده و در حاشیه ی دریاچه ی هامون در جنوب غربی شهر زابل با ارتفاع حدود ۵۹۵ متر قرار دارد و تنها عارضه ی دشت وسیع سیستان می باشد. هرتسفلد این کوه را به میزی تشبیه نموده است، موقعیت کوه مزبور به نحوی می باشد که ازسراسر دشت سیستان دیده می شود. چون دریاچه ی هامون در اوستا مقدس شمرده شده است، کوه خواجه نیز جنبه ی تقدس پیدا کرده و در اوستا اوشیذم خوانده شده است و در مرتفع ترین نقطه ی آن آتشگاه مقدس و یا پرستشگاهی بنیان کرده اند. سراشیبی جنوبی کوه مزبور به قلعه ی رستم معروف می باشد، و بر این کوه تصویری نشسته از رستم نقش است که گرزی دو سر در دست دارد. ویرانه های دامنه ی جنوبی کوه مشابه شهری قدیمی می باشد که جنبه ی تدافعی آن مورد توجه قرار داده شده است.(سیستانی، ۱۳۶۹، ۵۷۳)

کاخ کوه خواجه :

الف-معماری کاخ: در بالای کوه خواجه ویرانه های قصری عظیم دیده می شود که قسمتهای مختلف آن مشرف بر حیاط وسیعی است. مدخل جنوبی آن مشرف بر حیاط فرعی می باشد، در شرق و غرب بنا ساختمان هایی احداث گردیده بود که بر اساس تحقیقات مطالعات هرتسفلد در آغاز دوره ی اسلامی مورد استفاده قرار می گرفت. کشف آثار کوه خواجه در سیستان دلیل بارزی بر اشکانی بودن این آثار در داخل فلات ایران است. در دوره ی اشکانی دستورالعمل ساختمانها مانند دوران هخامنشیان بر دو اصل قرار گرفته است: در دور۱- اورپوس خانه طرحی به نام بابلی با حیاطی مرکزی مانند کاخ داریوش در شوش دارد.۲- در آسور و الحضر و فیروزآباد به عکس، خانه طرحی ایرانی و کلاسیک دارد که مشخصه ی آن وجود ایوان است. دیوارها را معمولا با قلوه سنگهایی می ساختند

که از دریا یا رودخانه می آوردند. از سنگهای تراشیده کمتر استفاده می شد، فاصله ی سنگها را با ملاط پر می کردند. دیوار ساختمان هایی که با سنگ و آجر ساخته می شد غالبا گچ بری و نقاشی می شد. (همان، ۵۷۴ و۵۸۳)

ب-گچ بری و تزیین:کاخ کوه خواجه آثار زیادی را از گچ بری های قدیمی همراه نقاشی های دیواری در بر می گیرد. هنر گچ بری در ایران فقط در دوره ی اشکانیان ظاهر می گردد. گچ به علت خاصیت سخت شدنش بر گل رس مزیت داشت. نمونه های گچ بری مرحله ی اول سکونت در کاخ کوه خواجه نظیر آثار اشکانی به دست آمده در بابل و شوش است، با این تفاوت که نقوش کوه خواجه به مراتب ظریفتر و زیباتر از کار مناطق غربی می باشد. بر بسیاری از دیوارهای این ویرانه نقاشی هایی کشیده اند که هرتسفلد آنها را با دقت جدا کرده ولی در مجاورت هوا آثار نقاشی ها معدوم گردیده است. اهمیت آنها در ارتباط با مرحله ی اولی ساختمانی کوه خواجه است. جالبترین این نقاشی ها تزیینات رنگی سقف است که در ترنجی به شکل مربع چهاربرگ زیبای خرزهره دور دایره ای رنگین نقاشی شده اند. در تزیینات کاخ کوه خواجه پیشرفت تدریجی به چشم می خورد. نفوذ غرب در آن محسوس است و تنظیم نقوش در خانه های مستطیل شکل جدا از هم نمودار مرحله ای نسبتا پیشرفته است، در آنجا نقوش برگ کنگره ای بر نقوش تزیینی برگ خرمایی به سبک شرقی پیوند شده است. این امتزاج دو رگه منشا ابتدایی نقوشی است که در تزیینات گچ بری دوران ساسانی رواج یافت. خدای یونانی اروس(عشق) که بر روی مرکب خود برخاسته و دارای حرکتی بازداشته است. نقش سه ایزد با معنای مذهبی و ارزش هنری خود را از تجربه ی تازه ای برخوردار می سازد. در اثار کوه خواجه برای نخستین بار در یک طرح چند نفره برای پدیدآوردن عمق در نقش یعنی قرار دادن شکلی در پشت شکل دیگر تلاشی شده و البته پیشرفتی هم حاصل شده ولی مجرد باقی می ماند. همچنین نقش نیمرخ شاه و ملکه زیر چتر شاهانه که شاه را در سمت راست نشان می دهد، رنگهایی که در لباس ها به کار رفته بیشتر ارغوانی، سیاه، بنفش،قرمز و جبه ی شاهانه ی نارنجی است. علاوه بر این لباس ها عموما منقوش به جواهرات نفیس می باشند. در اینجا حالت طبیعی و آزاد اشخاص و انحنای زیبای اندام ملکه قابل توجه است و تمایل اندام ملکه مخصوصا بهانه ای برای بیان یک حالت احساساتی است. موضوع این نقش با نقوش هخامنشی مغایر است. اگرچه در نقش برجسته ی ارقیلی(پایتخت قدیمی ساتراپی فریژی) و بر مهره های محکوک یونانی و ایرانی نقش زن جای داده شده است ولی معمولا در هنر هخامنشی نقش زن وجود ندارد. در این تصویر که سر مرد نیم رخ و تنه ی او تمام می باشد، شیوه ی شرقی بیشتر رعایت شده است و صورت که با خطوط ساده ترسیم شده است. ترکیب طبیعی آن را به یک طرح تزیینی مبدل می سازد.صحنه ی دیگر نقاشی کوه خواجه نقش مردی سوار بر پشت پلنگی خشمگین با لباس فیروزه ای است. در اطراف این صحنه ها تصویر بزمی است که نوازندگانش با سازهای بادی شبیه نی یا فلوت می نوازند و می رقصند. نقش شخصی در حال ورزشی شبیه بالانس و عملیات اکروبات نیز وجود داشته است. زیبا شناسی ایرانی تحرک چندانی ندارد، ولی در برابر هجوم روش های یونانی و رومی مقاومت می کند، هنرمندی که نقاشی های دیواری کوه خواجه را ساخته است حتی در مورد فنون کار نیز به روش های آشوری باز می گردد. موضوع نقاشی بر پهنه گسترده می شود و خطوطی به رنگهای تیره که حد کناره ها را مشخص و رنگ آمیزی سیاه برخی از جزییات را مانند ریش و گیسو برجسته می کند، به خاطر خامی هنرمند تحرک نقوش متوقف می گردد، زیرا هنرمند با وجود تمایل به پذیرش نمونه های خارجی در شبیه سازی آنها با نمونه ی اصلی ناتوان است.(همان، ۵۸۳-۵۸۴ و ۵۸۹)

ج-آتشکده ی کاخ کوه خواجه :

آتشگاه کوه خواجه از یک چهار طاقی که روی آن گنبدی زده بودند، تشکیل یافته است و موضوعی که کمال اهمیت را در این کاوش دارد، پیدایش سنگ آتشدان است که مشابه سنگ آتشگاه آپادانای شوش می باشد که دمرگان حفاری و کشف کرده بود. دمرگان آتشدان را مربوط به دوره ی هخامنشی می داند که هم اکنون در بقعه ی دانیال نبی در شوش است.(همان، ۵۸۹)

نقاشی ها :

نقاشی صحنه ای مختلط و درهم و برهم را به تصویر می کشاند، زمینه و ترکیب نقاشی از چند چهره و سر انسانی و بعضا با گونه ای کلاه و روسری مخصوص و ردیفی، جان پناه مضرس و کنگره دار در متن خود ساخته و شکل می گیرند و عناصر معماری تصویر شده به گنبدهای کوچکی می گردند، که آشکارا و به تدریج به برجستگی پیش میروند. بر این اساس تصویر به نمایش گذاشته گویی خواستار است که حصار و باروهای یک شهر را با برج های مرتفعی که دارای سه کنگره اند به ذهن القا کند. مختصات تصویر بخشی ازمراسمی است که در میان و پشت دیوارهای یک مجموعه ی شهری در حرکت است. ظاهرا اشخاص بنا بر اختلاف در پوشاک و ظرافت و لطافت نیمرخ های متغیر خویش به اقشار و طبقات متمایز و مختلفی تعلق دارند. نخستین تصویر که شخص را با تمایل اندکی به سوی چپ از پشت دیوار نشان می دهد، قابل توجه است، زیرا او که ملبس به کلاهی نوک تیز و دانه بندی سفید می باشد، با شش نفر همراهی می شود که کلاه و روسری های مختلف و گردن بندهای سرخی با دانه های به هم فشرده به گردن دارند.عدم تناسب بارز میان سرهای تصویر و معماری کنگره دار وجود دارد، زیرا تا آنجا که مشخص است احتمالا دیوارها با تمثیل نماد شهر یا کاخی را به تماشا می گذارند. هرتسفلد دیوارنگاره های منقوش مشهور(دالان با طاق ضربی) یا بیضی در جبهه ی شمالی مجموعه ی کاخ) را که صحنه ی نبردی عظیم را به تصویر کشیده بود، کشف کرد ولی در حال حاضر از بین رفته است. نقاشی تزیینی و آرایشی کلا بر طاقهای ضربی و دیوارهای دراز ترسیم و و ترتیب یافته بود. تکه ها و قطعات باقی، مایه و موضوعات هندسی و مشتمل بر باریکه هایی در رنگهای سرخ، زرد، سیاه و سبز است. روی دیوار فرعی یک دالان باریک یک قطعه دیوارنگاره با تصویری از یک گل مدور با گلبرگهای نوک تیز کشف شد که احتمال استفاده بیشتر از آرایش و تزیین مورد نظر را نسبت به طاقها نشان می داد.(همان، ۶۰۳-۶۰۴)

مصاحبه :

مصاحبه شونده: م. کیانی تاریخ: ۱۰دی مکان مصاحبه: زابل تحصیلات: کارشناسی ارشد مرمت بناهای تاریخی سن: ۳۰

پرسش: درباره ی کوه خواجه توضیح دهید؟

این کوه نام خود را از آرامگاه خواجه مهدی یکی از دوستداران خاندان علوی که مزارش کوه بر فراز این کوه قرار دارد، گرفته است. خواجه غلطان، کوه نور،کوه موعود و کوه باطنی از نام های آن می باشد. در اوستا با نام مقدس و کوه اوشیدم به معنی کوه سحرگاهی است. مکان نیایش زرتشت با اهورامزدا ذکر شده است، و آثار باستانی آن شامل کاخ کوه خواجه و قلعه ی کافر و مربوط به دوره ی اشکانیان-ساسانیان است و به خاندان سورن تعلق داشته است. در هنگام پرآبی جزیره ی کوچکی را در میان هامون هیرمند شکل می دهد. این کوه و دریاچه در باورهای سه مذهب زرتشت،مسیحیت و مسلمانان، مقدس است. داشته است. از لحاظ اعتقادی و بر اساس اسطوره های زرتشتی دریاچه ی هامون مقدس بوده و ظهور منجی(سوشیانت) از این دریاچه اتفاق می افتد. در باورهای مردم نسب خواجه را به شهیدی از خاندان آل علی(ع) می رسانند که توسط کفار به شهادت رسیده است.

مقبره ی جالب توجه و قبور متعددی بالای کوه خواجه وجود دارد که در قسمت سر قبر سوراخی وجود دارد، اعتقاد مردم بر این است در صورتی که با نیت خاصی دست را در این سوراخ فرو ببرید، مطابق با نیت شما چیزی به همراه دست شما خارج می شود. علاوه بر این قدمگاه حضرت علی(ع) و دره ی سوخته ای است که به اعتقاد مردم محلی بر اثر پرتاب ذوالفقار امام به سوی کفار در کنار کوه خواجه به وجود آمده است. از آثار مهم آتشدان،اتاق طواف،رواقهایی با نقاشی های دیواری زیبا و محلی که گالری نام گرفته است به خاطر وجود تعداد زیادی پرتره پادشاهان، بزرگان و داستانهای مذهبی با قابی در اطراف که در تمام نقاط خود نمایی می کند و حتی تا سقف نیز کشیده شده است، نقاشی دیواری سه مغ یا سه پادشاه،نقش اوروس، ایزد پیروزی سوار بر اسب، تصاویری از بزرگان پارتی و برج و باروهای قلعه همه از نقوش اصلی این بنای عظیم است.به نظر می رسد که با نبردهایی روبرو بوده اند،بنابراین علاوه بر کارکرد مذهبی اهمیت کارکرد نظامی را نشان می دهد. در نقاشی ها تصویر سه اسب سوار در حال حرکت در پشت هم و دیگری تصویر شیری که به سوی فردی سوار بر اسب یورش برده و توسط میخهای چوبی به دیوار نصب شده است. درواقع هنر یونان تاثیر حائز اهمیتی داشته است، در میان این تصاویر نقش دو سوار وجود دارد که یکی از آنها پیک اوروس به شیوهی یونانی با بال و سوار بر اسب است. همچنین صحنه های جشن، رقص و موسیقی، بندبازی، پادشاه و ملکه شباهت به شیوه ی یونانی داشته و چهره انسان ها بیشتر به صورت نیمرخ کشیده می شد. حتی تزیینات معماری به کار رفته در این مکان شباهت به شیوه ی یونانی دارد، سرستون ها به سبک دوریک با پیچ های طوماری است، تزیینات دیگر مانند گل کوچک پرپر به صورت طرح نیلوفری(لوتوس) از هنر دوره ی هخامنشی اقتباس شده است . علاوه بر این در نقاشی ها نقش پیچاپیچ از خطوط مستقیم و عمود بر یکدیگر و دندانه های اره ای و دایره های پیچیده وجود دارد. به طور کلی اجرای تشریفاتمذهبی در برابر آتشگاه، اعطای منصب، شکار و جنگ اسب سوارها درمراحل مختلف آن در نقاشی ها مشاهده می شود.

نتیجه :

در نقاشی های کوه خواجه تصویر و روایت را در بستری اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می توان تحلیل نمود. معانی نقاشی ها با نظام نسبت های درونی نشانه ها قابل درک است. به طور کلی دو دسته عناصر اصلی (سربازان) و عناصر تزیینی (لباس ها، رنگ ها و غیره) را می توان دریافت. رمزگان فرهنگی در نقاشی ها کدهایی هستند که دلالت خود را بیرون از آن به دست می آورند. کاربرد عناصر زندگی اجتماعی و فرهنگی (شیوه ی لباس پوشیدن، معماری، آداب رفتاری و غیره)، نظم عناصر تصویری در پس زمینه هایی که به ویژه به شیوه و مناسبات اجتماعی مرتبط می شوند، کدهای فرهنگی محسوب می شوند. با توجه به این رمزگان تا حدودی می توان زمان پدید آمدن نقاشی های دیواری را تعیین نمود. و از کارکرد این کدها به تمایز میان عناصر فوق می توان دست یافت. در نقوش انسانی کوه خواجه نشانه های نمادین (جنگ) با توجه به سربازان یا اسب سوارها وجود دارد که به نظر می رسد به حملات متعدد بیگانگان به سیستان در گذشته اشاره می کند. رمزگان زیبایی شناختی-نقاشی (ترکیب رنگ های مختلف در کنار هم از قبیل زرد، سیاه، سبز، سرخ و غیره) از ویژگی های فنی نشانه های تصویری در نقاشی شکل گرفته اند. در واقع این نقوش، کارکرد حماسی دارند. به این معنا که ما را به واقعیت های اجتماعی در گذشته سوق می دهد و با تصاویر ثابت رو به رو هستیم، در اینجا مناسبات میان افراد (دال) و جنگ (مدلول) تحت شرایط اجتماعی جامعه ی مورد نظر معنا می یابد. علاوه بر آن تصویر گل مدور با گلبرگ های نوک تیز رابطه ای صوری با موضوع خود در جهان خارج دارد که ژرفنا را ایجاد می نماید. به عبارت دیگر واقعیت با توجه به وجود حجم پشت سطح نقوش و پیش روی آنها ادامه دارد. البته در زمینه ی اجتماعی و تاریخی ویژه برای دستیابی به اهداف خاص به معانی دست می یابیم. جنگ، شرایط زندگی اجتماعی را بازتولید می کند. زاویه ی دید از نیمرخ است (سر، چهره) که دیدن صحنه را از زاویه های گوناگون تداعی می کند. به طور کلی عناصر زمان و مکان در هم فشرده است، زیرا به نوعی حرکت بصری اشاره می کند. شکل ثبت نقوش به صورت افقی نمایانگر زنجیره حوادث به دنبال یکدیگر می باشد. بنابراین نوعی حضور و عدم حضور افراد را از طریق آیین رزم می توان دریافت. به نظر می رسد رنگ سیاه نشانگر سکوت و مرگ باشد و به کار گیری رنگ های شاد به مثابه ی شادکامی است. در ساختاری از تقابل های گوناگون مفهوم قدرت، عینیت یافته است. و در نقاشی ها وجود چند سرباز و اسب سوار مفهوم دفاع از سرزمین را به ذهن متبادر می نماید. زندگی افراد را با درون مایه های عمیق باورها، مذهب و هنر می توان تفسیر نمود، نقش مردان به ویژه در زمینه ی جنگ بسیار مهم بوده است. امور زندگی روزمره ی افراد تحت سیطره ی مناسک جمعی می باشد، زیرا در جنگ تعداد زیادی از آنها حضور داشته اند تا وحدت خود را به ویژه در شرایط بحرانی نشان دهند. به طور کلی نوعی بازتولید نظم و هویت را در نقوش انسانی این نقاشی ها بهتر در می یابیم. زیرا کوه ، محلی برای برگزاری آیین مقدس مردم بوده است، و به منزله ی نوعی فراخوان برای وحدت جمعی آنها عمل می کرده است.

Email : t.kuchekzaee@gmail.com

منابع :

۱ – احمدی، بابک (چاپ نهم۱۳۸۸) : از نشانه های تصویری تا متن، تهران، نشر مرکز

۲- افشار(سیستانی)، ایرج، نگاهی به سیتان و بلوچستان(مجموعه ای از تاریخ و جغرافیای منطقه و ایران): چاپ اول ۱۳۶۳، هما .

۳- افشار(سیستانی)، ایرج، سیستان نامه(جلد اول): چاپ اول، ۱۳۶۹، تهران، نشر مرغ آمین .

۴- باسورث، کلیفورد، ادموند، تاریخ سیستان: ترجمه:انوشه حسن، چاپ اول، ۱۳۷۰، انتشارات امیرکبیر.

۵- تیت.پی.جی، سیستان: رییس الذاکرین، غلامعلی، چاپ اول، ۱۳۶۲، اداره ی کل ارشاد اسلامی سیستان و بلوچستان .

۶- کریستی،کانلی، فریه، اسمیت، گلداسمیت، راولینسون، سایکس، مکماهون، هانتیگتون، لندور، تیت، آنندال، جغرافیای تاریخی سیستان: ترجمه: احمدی حسن، چاپ اول، ۱۳۷۸، انتشارات مولف.

۷- سایت http:// www. Oshida.ir

۸ – مصاحبه