انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شورش و وفاداری

پُل تیلیش ترجمه عباس شهرابی فراهانی

دوستان آلمانی من!

شما در یک وضعیت تنش زا زندگی می کنید که تحمل آن از هر آنچه که روزانه با آن مواجه اید، برایتان سخت تر است. منظور من، تنشی است که میان آگاهی شما از نزدیک شدن آلمان به فاجعه و حس وظیفه شناسی تان، که شما را به جلوگیری از این فاجعه فرا می خواند، وجود دارد. شما می دانید که آلمان این جنگ را باخته است، اما به خود اجازه نمی دهید طوری رفتار کنید که انگار این را می دانید. شما می دانید که هر مقاومتی بیش از این، بی فایده است، اما نمی توانید با دست کشیدن از مقاومت کنار بیایید. بین احساسی که شما را به شورش علیه فرمانروایان آلمان می خواند، و احساسی که شما را به ادامه خدمت کردن به آن ها علیه دشمنان خارجی می راند، در نوسان هستید. امروز می خواهم با شما، از این تنش بگویم.

در ابتدا مایلم تأکید کنم که امروز، هر آلمانی می فهمد که آلمان جنگ را باخته است. اما انواع متفاوتی از این احساس وجود دارد. برخی این را می دانند، زیرا موقعیت نظامی را می شناسند: رهبران نظامی و لایه های بالایی [جنبش] ناسیونال سوسیالیسم. آن ها می دانند که تحت هر شرایطی، به لحاظ نظامی، آلمان جنگ را می بازد. حتی اگر دفاع از مرزها در شرق و غرب برای مدتی ممکن باشد، بالاخره دیر یا زود این دفاع درهم شکسته می شود. این مسئله ربطی به پیش بینی ندارد، بلکه نیازمند یک محاسبه ساده است. اگر یک طرفِ [جنگ] ضعیف و ضعیف تر شود، بدون این که بتواند نیروی از دست رفته اش را بازیابد، و طرف دیگر قوی و قویتر شود، و به سادگی هر فقدانش را دو برابر یا سه برابر جبران کند، آن گاه ناگزیر در آینده ای نه چندان دور، طرف ضعیف تر شکست می خورد. پرسُنل نظامی آلمان و نازی ها حسابگرهای خوبی هستند. البته بی شک، وقتی مسائل روحانی در میان است، دائماً دچار اشتباهات محاسباتی می شوند، زیرا هیچ چیز راجع به روح نمی دانند. با این حال، آن ها حتی ذره ای در محاسبه اعداد و امور مادی اشتباه نمی کنند. و آن ها از مدت ها پیش محاسبه کرده اند که هنگامی شمار و مادیات دیگران به شدت زیاد خواهد شد که بتوانند هر مقاومتی را سرکوب کنند. رهبران آلمانی این را می دانند اما نمی گویند، زیرا اگر بگویند، آن گاه مردم آلمان این سوال را پیشِ روی آنان می نهند: خب چرا به جنگیدن ادامه بدهیم؟ و این گونه می شود که روزگار رهبران سر خواهد آمد.

هنوز یک گروه دیگر در آلمان وجود دارد که از شکستِ پیشِ روی آلمان، آگاه است. آن ها کسانی هستند که ذهن شان می گوید فاجعه اجتناب ناپذیر است، ولی جرئت پذیرش این واقعیت را ندارند. احساسات آن ها با عقل شان در نزاع است. از نظر روانشناسانه، آن ها نمی توانند آنچه را مدت ها پیش، به لحاظ فکری، انکارناپذیر می پنداشتند، تحمل کنند. احتمالاً این موضع اکثریت بزرگی از آلمانی هاست. این چیزی است که غالباً به آن سیاست سر در برف کردن (head-in-the-sand) می گویند: آن ها چشمان خود را بر فاجعه­ ی پیشِ رو می بندند، و به این صورت، این فانتزی زودگذر را در سر دارند که فاجعه ای در کار نیست. در این لحظات، تخیل آن ها فعال است و باور دارد راه هایی را که در آن هیچ چیز وجود ندارد و گریزهایی را که در واقع در آن فقط پرتگاه هایی انتظار می کشند، می بیند. آنان به سخنان امیدوارکننده ای گوش می دهند که از دهان نازی ها بیرون می آید، ولی نازی ها خود به آن باور ندارند. آن ها هنگامی که نازی ها درخواست مقاومت می کنند، از آنان پیروی می کنند: “چه کسی می داند چیز غیرمنتظره به وقوع نخواهد پیوست تا جلوی کل شکست را بگیرد؟” آن ها طوری می پرسند “چه کسی می داند؟”، انگار خودشان نمی دانند. اما در واقعیت، آن ها می دانند و فقط آرزو می کنند ای کاش نمی دانستند. احساسات، داوریِ بهتر را سرکوب می کند. و همین طور ادامه می دهند به رؤیاپردازی، با وجود این که مدت هاست بیدار شده اند. و همین طور ادامه می دهند به امیدوار بودن، با وجود این که می دانند، در مسیری که برای امیدواری برگزیده اند، چیزی برای امیدواری نیست. و همین طور خودشان را به حماقت می زنند و مردم آلمان را قربانی می کنند- بر خلافِ داوری بهترشان.

اما، یک گروه سوم هم در میان ملت آلمان وجود دارد که حقیقتاً نمی داند فاجعه ای در کار است. با یک نگاه چرخاندن، می بینیم که [این گروه] چندان زنده نیست. تفکر آنان برای درکِ [اوضاع] به اندازه کافی گیرا نیست. محدوده دید آن ها، بیش از حد باریک است که ببینند چه چیزی نزدیک ترین به، چه چیزی دورترین و چه چیزی مملو از فاجعه است. و بدین صورت، آن ها باور دارند آنچه را که روزنامه و رادیو می گوید. آن ها، مطمئناً، یک ناخوشایندی احساس می کنند اما این احساس، آگاهانه نیست. آن ها مسلماً به تبلیغات نازی ها تردید دارند، ولی تردیدها به اندازه کافی قوی نیستند تا طلسم را بشکنند. و به این صورت، آن ها روز به روز در غفلتی آسوده خاطر زیست می کنند، مایل اند آنچه را به آن ها گفته می شود باور و آنچه را به آن ها فرمان داده می شود اجرا کنند. آنان هنوز بیدار نشده اند. هنگامی که زمان بیداری فرا رسد، وحشت خواهند کرد- بسیار بدتر از دو گروه دیگر در میان مردم آلمان؛ بسیار بدتر از نازی ها که از مدت ها قبل، باطناً و ظاهراً، خود را برای شکست آماده کرده اند؛ بسیار بدتر از آن هایی که بیدار شده اند اما هنوز نمی خواهند آگاهی خود را بپذیرند و به جای آن، تلاش دارند از فاجعه­ ی پیشِ رو، با ذهن هایشان، ممانعت کنند. آن ها کاملاً آماده نیستند. ولی آن هایی که امروز به خوابیدن ادامه می دهند و آن هایی که نمی توانند ببینند، بیداری دردناکی را تجربه خواهند کرد.

ما از سه گروه در میان مردم آلمان صحبت کردیم: آن هایی که می دانند شکست نزدیک است و خود را به حماقت نمی زنند اما این آگاهی را به زبان نمی آورند؛ آن هایی که می دانند شکست نزدیک است اما نمی خواهند بپذیرند، چرا که نمی توانند آن را تحمل کنند؛ و آن هایی که نمی توانند ببینند و با بیداری هولناکی روبرو خواهند شد. وقتی ما به این سه گروه نظر می اندازیم، پاسخ به این که چرا مردم آلمان امروز به جنگ می روند، دشوار نیست. نیروهای نازی، با وجود این که می دانند جنگ امیدوارکننده نیست، باید بجنگند، چون هر روزی که جنگ ادامه یابد، روزی است که بر حکمرانی شان و اغلب حتی بر حیات شان، افزوده می شود. حتی اگر زندگی شان را در جنگ از دست بدهند، بهتر از زمانی است که شکست بخورند و از دست خون خواهان جباریت و ضدبشریت شان بگریزند. آن ها باید به جنگیدن ادامه دهند، با این که می دانند، در پایان این جنگ، نابودی شان ایستاده است.

و آن هایی که به طور کلی، هیچ نمی دانند، که چشمانشان بسته است، کورکورانه می جنگندند. آن ها نمی فهمند که این جنگ را می بازند، و در پایانِ آن، فاجعه ایستاده است. و با این حال، من باور دارم که چیزی به همراه آن ها در جریان است. آن ها در وضعیتی مابین خواب و بیداری هستند، همانجایی که خواب های بد فرا می رسند. به باور من، اکثریت آن هایی که هنوز در آلمان بیدار نشده اند، از خواب های بد در عذاب اند. آنان، در اعماق روح خود، از آن چه فرا خواهد رسید حمایت می کنند، اما هنوز آن چیز به تحقق کامل نرسیده است. در یک پیش گویی تیره و تار، این امر در حال ظاهر شدن است، اما هنوز پذیرفته نشده است. از این گروه در میان مردم آلمان، تنها می توان امید داشت خواب هایشان ناگوارتر و ناگوارتر شود و پیش از این که فاجعه خود به اینجا برسد، بیدار شوند.

اما از همه مهم تر، جمعیت عظیم آن هایی است که می دانند اما هنوز نمی خواهند بدانند. باید به آن ها گفت: دیگر به این بازی ناامیدکننده خاتمه دهید. به آنچه پیشتر دیده اید بنگرید، چیزی را بپذیرید که فهمیده اید. آن [چیزی را که فهمیده اید] به این بهانه که نمی توانید تحملش کنید، انکار نکنید. خودتان را از رویارویی با آنچه که می دانید بالاخره شما را پیدا خواهد کرد، مخفی نکنید: شکست و فاجعه. شما احساس می کنید باید به خاطر وفاداری به آلمان بجنگید. شما می دانید که نازی ها آلمان را به ویرانه ای بدل کرده اند. شما آن ها را دوست ندارید. شاید از آن ها بیزار باشید و آنان را خوار بشمارید. اما به آن ها احساس نزدیکی می کنید زیرا سرنوشت آلمان را وابسته به آن ها می دانید. شما به آن ها وفادارید، چون می خواهید به آلمان وفادار باشید. و با این حال، شما با آن هایی که خواب اند، آن هایی که هیچ نمی دانند، قابل مقایسه نیستید. شما بی شک می دانید نازی ها آلمان را به سوی چه سرنوشتی پیش می برند. شما بی شک می بینید که پایان، یک پرتگاه است و گریزی از آن نیست. پس چرا از آن ها حمایت می کنید؟ شما چه نوع مسئولیتی دارید؟ مسئولیتی برای آلمان؟ مسلماً این طور است. اما مطمئناً این به معنای مسئولیتی علیه نازی هاست. زیرا آن ها هستند که به راستی هرگونه آینده ای را برای آلمان ناممکن می کنند. این وظیفه شماست که به خاطر آلمان، شر نازی ها را بکَنید. شما که می دانید و هنوز نمی خواهید بدانید، اکثریت ملت هستید. سرنوشت آن وابسته به شماست. اگر شما می دانید، پس آن چه را دانش تان به شما می گوید باید بُکنید، انجام دهید. به خاطر مسئولیت تان در قبال آلمان، مسئولیت تان را علیه نازی ها بپذیرید. شما هیچ وفاداری­ای نسبت به کسانی که عمداً به خاطر قدرت خود، گذاشتند خون مردم آلمان سرازیر شود، ندارید. از این جنگ کنار بکشید. این جنگ، دیگر جنگ شما نیست. این جنگ، دیگر جنگ آلمان نیست. این جنگ، جنگ نازی هاست، فقط جنگ آن هاست و آلمان و شما، دوستان آلمانی من، ابزار و قربانیان آن ها هستید.

* مطلب حاضر، متن یکی از سخنرانی های ضد نازی پل تیلیش (Paul Tillich) (1886-1965)، فیلسوف و الهیات دان اگزیستانسیالیست، است که از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴، برای پخش رادیویی به زبان آلمانی در کشورهای اشغال شده اروپا در دوران جنگ جهانی دوم تهیه شده بودند. عنوان انگلیسی سخنرانی حاضر، «Rebellion and Loyalty» است و در تاریخ بیست و یکم مارس ۱۹۴۴ ایراد شده است. این سخنرانی، به همراه پنجاه و چهار سخنرانی دیگر تیلیش، در قالب کتاب زیر منتشر شده است:

Against the Third Reich: Paul Tillich’s Wartime Addresses to Nazi Germany, editors Ronald H. Stone and Matthew Lon Weaver; Translator Matthew Lon Weaver, Westminster John Knox Press.

ایمیل مترجم :

ashahrabif@hotmail.com

پرونده فاشیسم :

http://www.anthropology.ir/node/4507