پیری۱ مفهومی است که نمیتوان تعریف دقیق و مشخصی برای آن پیدا کرد، زیرا بیش از هر چیز در مقابل جوانی مفهوم خود را بازمییابد و شکنندگی و غیر دقیق بودن مفهوم آن به دلیل این نوع رابطهاش با جوانی است. به همین دلیل بوردیو معتقد است: «در واقع مرز میان جوانی و پیری در همهی جوامع موضوعی برای مبارزه است» (فکوهی، ۱۳۸۸: ۸۶)؛ زیرا همیشه میان پیری و جوانی به مثابه دو موقعیت در میدان اجتماعی تنشی وجود دارد که از جنس تنش میان «نورسیدگان» و «از پیش رسیدگان» برای هل دادن به گذشته است تا «از آنها عبور … و آنها را به مرگ اجتماعی محکوم کنند»(همان:۱۰۰)؛
بدن پیر شده
پیری۱ مفهومی است که نمیتوان تعریف دقیق و مشخصی برای آن پیدا کرد، زیرا بیش از هر چیز در مقابل جوانی۲ مفهوم خود را بازمییابد و شکنندگی و غیر دقیق بودن مفهوم آن به دلیل این نوع رابطهاش با جوانی است. به همین دلیل بوردیو معتقد است: «در واقع مرز میان جوانی و پیری در همهی جوامع موضوعی برای مبارزه است» (فکوهی، ۱۳۸۸: ۸۶)؛ زیرا همیشه میان پیری و جوانی به مثابه دو موقعیت در میدان اجتماعی۳ تنشی وجود دارد که از جنس تنش میان «نورسیدگان» و «از پیش رسیدگان» برای هل دادن به گذشته است تا «از آنها عبور … و آنها را به مرگ اجتماعی محکوم کنند»(همان:۱۰۰)؛ اما در این بین، پرسشِ «پیری از چه زمانی آغاز می شود؟» پاسخ روشنی ندارد و بنا به ذهنیتها، تواناییها، موقعیت اجتماعی و فرهنگی و عوامل دیگر پاسخهایی متفاوت خواهد داشت؛ اما به نظر میرسد برای درک پیری به مثابه یک موقعیت بیولوژیکی – فرهنگی – اجتماعی به تجربهای زیسته ۴ نیاز است تا در حین کسب آن، «قوای جسمانی تحلیل رود» و همزمان با «بالا رفتن سن» فرد خود را در موقعیت غیرارادی، تدریجی و حتی پرشتاب تشکیل چین و چروکهای صورت و بدن و از ریخت افتادگی اندامها ببیند و در مقابل «شادابی»، «نشاط»، «استواری» و «انرژی» خود را از دست دهد (روحی: ۱۳۹۰). علاوه بر آن در مفهوم پیری نوعی ترس۵ نهفته است که بیش از هر چیز بازهم در مقابل مفهوم جوانی به معنای از دست دادن تواناییهای ذهنی و بدنی تعبیر میشود و بر منفی بودن و ناامنی هرچه بیشتر مفهوم و موقعیت آن دامن می زند؛ زیرا بیش از هر چیز پیری به مفهوم مرگ یعنی از دست دادن قدرت حیات نزدیک تر بوده و به معنای جداسازی اجباری از زندگی و اجتماع محسوب میشود و در پیدایی و تقابل آن ارادهی انسانی نقشی ندارد و ظاهرا چارهای جز پذیرش آن نیست؛ اما به نظر میرسد در دنیای مدرن در مقابل این ترس، استراتژیهای دیگری به کار گرفته میشود:
واقعیت آن است که ترس از پیری منوط به دورهای خاص از حیات گونهی انسانی بر کرهی خاکی نبوده و وجود واژگانی مانند اکسیر در زبان و ادبیات پیشینیان که در علم کیمیا میبایست بتواند پیری را به جوانی تبدیل کند، دلیل این ادعاست؛ اما در دنیای مدرن به کمک پیشرفت علوم به ویژه علم پزشکی (الیاس؛ ۱۳۸۴: ۷۱) که بیش از علوم دیگر قدرت دستکاری۶ در بدن را یافته است، چنین آرزویی واقعیت بیشتری یافته است و به نظر میرسد بشر در پی طولانیتر کردن هرچه بیشتر دوران جوانی و همزمان، تبدیل گفتمان مرگ به گفتمان بیماری است؛ زیرا به هر حال مرگ واقعیتی انکارناپذیر است که وجود دارد اما به کمک ابزارها و استراتژیهایی میتوان رسیدن به آن یعنی قرار گرفتن در مرحلهی پیری را به تعویق انداخت و با پیری نه به مثابه یک موقعیت اجتماعی که به مثابه یک موقعیت بیماری برخورد و آن را درمان کرد. یکی از این استراتژیها، جراحی زیبایی است.
جراحی زیبایی یکی از موقعیتهایی است که به یک وجه پذیرش آن به معنای ترمیم بافتهای بیولوژیکی پیرشدهی بدن تلقی میشود. صرف نظر از ریسکهای متفاوتی که این نوع جراحی دارد، تن دادن به آن، انسان را در موقعیت گذار۷ قرار میدهد که بیش از هر چیز به معنای قرار گرفتن در موقعیتهای بیپایان دستکاری، تحت هژمونی علم پزشکی است. به همین دلیل میتوان روالی را تصور کرد که طی آن تن سپردن به جراحی زیبایی گویای خلق موقعیتهای بیشمار، برای ترمیم بافتهای فرسودهی بدن ضمن گسترش قدرت علمی پزشکی است تا ضمن آن زیبایی، کارکرد و تعادل بدن حفظ، بهتر یا بدتر شود؛ بنابراین جراحی زیبایی به مثابه یک راه حل برای تعویق پیری، درمان مرگ به مثابه بیماری، طولانی تر شدن جوانی، بازیابی قوای جسمی و غیره، با وجود تمام تضمینهایی که این جراحان در امور حرفهای خود دارند، حاشیهای ناامن دارد؛ زیرا معمولا آخرین جملاتی که بر زبان میرانند گویای این است که هیچ تضمینی وجود ندارد. با این حال بشر هرچه بیشتر خواهان جلوگیری از پیر شدن است؛ بنابراین به نظر میرسد پیری قرار گرفتن در نوعی موقعیت است که بشر طی آن احساس ناامنی خود را با دست یازیدن به یک موقعیت ناامن دیگر یعنی جراحی زیبایی توامان میکند.
شهر پیرشده
چندی است در بسیاری از شهرهای کشور، به ویژه کلان شهرها زمزمهی بازسازی شنیده میشود و در برخی جاها نیز اقداماتی در این خصوص شکل گرفته است. این مفهوم به دلیل پیدایی تدریجی بافت فرسوده۸ است که بیش از هرچیز خانهها را از وضعیت قابل سکونت به وضعیتی ناپایدار و در حال تخریب تبدیل میکند و بدیهی است که زیستن در چنین فضاهایی هرچه بیشتر سخت و ناامن میشود، زیرا در هرلحظه امکان فروریختن آنها بر اثر بلایای طبیعی و غیره وجود دارد. از سوی دیگر به علت تراکم جمعیتی و ساختوساز در چنین محلههایی، امکان خدمات رسانیهای اورژانسی مانند آتشنشانی و غیره به حداقل میرسد. در این میان پرسش آن است که اساسا چرا شهرها به چنین وضعیتی میرسند و چرا در شهرها بخشهایی وجود دارد که در مقابل بخشهای دیگر با مفاهیمی مانند وضعیت ناپایدار، کهنه، فرسوده و غیره شناخته میشوند؟ به عبارت دیگر چه پتانسیلی در شهرها وجود دارد که تقریبا در تمام کشورهای دنیا و سیستمهای اقتصاد سرمایهداری و کمونیستی با شکلگیری چنین بخشها و محلههایی مواجه هستیم؟ مارک گوتدینر و لسلی باد معتقدند این اتفاق زمانی میافتد که شهر با توقف جریان سرمایه در آن بخش مواجه شود وگرنه در زمانهای قبلی که ساختوساز در آن وجود داشته، املاک و مستغلات با کاهش این چنینی ارزش مواجه نبودهاند (مدنی: ۱۳۹۱). لوسیم نیز فرسودگی بافت و عناصر آن را به علل درونی و بیرونی یعنی به سبب قدمت و یا نبود برنامه توسعه و نظارت فنی در پیدایش آن میداند (لوسیم به نقل از رضایی و دیگران؛۱۳۹۱: ۱۳۴).
به هر حال فرسودگی شهری به هر دلیلی که پیش بیاید، آن را در سه بعد: کالبدی – سازهای، کارکردی، نسبی یا اقتصادی (رضایی و دیگران؛ ۱۳۹۱: ۱۳۴- ۱۳۵) میتوان دید؛ اما باید گفت از هر بعدی که به این مسئله پرداخته شود، مهم آن است که بافت فرسایش شده تحت مفهومی به نام نوسازی۹ قرار میگیرد تا بر عمر فضای شهری افزوده شود و موجب پایداری و دوام بیشتر شهر شود (امیری به نقل از همان: ۱۳۵)، زیرا نتیجهی آن هرچه باشد، چهرهای نازیبا به شهر میبخشد و علاوه بر از دست دادن کارکرد خود، نشانی از ناکارآمدی سیستمهای مدیریت شهری محسوب میشود و اگر در موقع مناسب به حل آن اقدام نشود، از آن جا که به خودی خود دارای پتانسیلهای جرم و جنایت نیز هست، میتواند نقطه تشکیل بحرانهای اجتماعی نیز باشد.
در این میان باید به این پرسش اساسی پاسخ داد که چه زمانی روند نوسازی شهر به اتمام میرسد؟ پاسخ به این پرسش غیر دقیق است؛ زیرا گذر زمان باعث میشود بافت فرسودهی دیگری جایگزین بافتهای فرسودهی نوسازی شده گردد و طی روند آن به معنای خلق موقعیتهای بیپایان نوسازی باشد؛ بنابراین بسیاری از شهرها همیشه از فضای ناامن بافت فرسودهی خود رنج خواهند برد و توسعهی متوازن را نخواهند دید. مگر آن که در برنامهریزیهای کلان و سیاستگذاریها نوعی تدبیر لحاظ شود که به معنای پایان نسبی این روند باشد، چیزی که در عمل موقعیتی نزدیک به محال است.
شهر و بدن در موقعیت دائم ترمیم تا مرگ
همان طور که از مباحث مطرحشده در این نوشته میتوان فهمید، قرار گرفتن در موقعیت پیری با توجه به گسترش علمی پزشکی و فناوریهای وابسته، باعث شده که انسان به جراحی زیبایی برای ترمیم و بازسازی بافتهای پیرشده و فرسودهی کالبد خود دست بزند. همان طور که مدیران کلانِ شهرهای مختلف دنیا نیز دست به نوسازی بافتهای فرسودهی شهری میزنند. این در حالی است که رفتن به سمت نوسازی بدن یا شهر عملا به معنای قرار گرفتن در موقعیتهای بیپایانی است که میتواند در عین مفید بودن مضر هم باشد. به همین دلیل نداشتن یک دیدگاه۱۰ برای آینده و برنامهریزی میتواند بزرگترین ضربهها را به مدیریت شهری بزند و در مورد بدن هم ناامن بودن تضمینهای ارائه شده از سوی پزشکان جراحی زیبایی نیز، هر چه بیشتر بشر را در موقعیت خطر قرار میدهد؛ زیرا به هر حال اگر بتوان برای مدیریت شهری برنامهای کلان داشت، برای مدیریت بدن با توجه به روند روزافزون تولید دادههای پزشکی، خلق چنین موقعیتی عملا ناشدنی است.
old age
youth
social filed
lived experience
fear
manipulate
transition
rusty texture
reconstruction
landscape
منابع:
روحی، زهره. (۱۳۹۰). جامعه شناسی پیری و مرگ.
مدنی، شایسته. (۱۳۹۱). مفاهیم کلیدی در مطالعات شهری (۱۰) نوسازی بافت فرسوده.
الیاس، نوربرت. (۱۳۸۴). تنهایی دم مرگ. ترجمه: امید مهرگان و صالح نجفی. تهران: گام نو
بوردیو، پیر. (۱۳۸۸). درسی درباره درس. ترجمه: ناصر فکوهی. تهران: نشر نی
رضایی، نعمت اله و دیگران.(۱۳۹۱). ساماندهی بافت فرسوده شهری (نمونه موردی: شهر شیراز). مجله علمی تخصصی برنامهریزی فضایی، سال دوم، شماره دوم، صص ۱۲۹- ۱۵۶
ایمیل نویسنده
fsayyarpour@gmail.com
این مطلب متعلق به ویژه نامه “جامعه شناسی پزشکی” است. این ویژه نامه به زودی در سایت انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد.