انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شهرهای در حال گذار (۱): تغییر شهرها (بخش اول)

برگردان ملیحه درگاهی

دهه های اخیر قرن بیستم چالش های عدیده ای را برای دولتهای کلان شهری مطرح ساخت. گسترش آلودگی هوا، مهاجرت جمعیت جدید، شهرنشینی و ضد شهرنشینی (counter-urbanisation)، افتراق بین شهرها و حومه های شهری، تقاضا برای مشارکت مردمی و خدمات عمومی بهتر، برخی از مسائل متداولی بودند که دولتهای کلان شهری سرتاسر جهان با آنها مواجه شدند. با وجود اینکه آنان تجربه های مشابهی در این رابطه داشتند، پاسخگویی به این مشکلات مشترک حکومتی تا حد زیادی متفاوت بود. رویکردهای مجزایی شکل گرفت که از نظارت دولتی قوی و یکپارچه تا نظامهای ائتلافی یا حتی چندپاره را شامل می شد. در برخی نواحی تلاش ها برای هماهنگی میان سیاست و توسعه ی شهری نیاز برای انتخاب شوراهای کلان شهری – و در برخی موارد شهردارهای وسیع نگر – جهت دستیابی به اهداف توسعه و برنامه ریزی استراتژیک را قوت بخشید، در حالیکه در مناطق دیگر هم سنجی تجربه راهی برای تغییر مستقل از دولت منطقه ای و تکیه بر مشارکت بین تعداد کثیری از پیکره ها، مرکزی و محلی بود. کتاب شهرهای در گذار در این مورد بحث می کند که چگونه شش شهر با مسائل مرتبط با رشد و تغییر دست و پنجه نرم می کنند، ساختارها و فرایندهای خود را تطبیق داده و می کوشند تا جایگاه خود را در فهرست اتحادیه شهرهای جهان ارتقاء دهند.
فصل آغازین کتاب با کاوش در مورد مسائل مرتبط با رشد سریع کلان شهر آغاز می شود و پاسخهای دولت های کلان شهری را مد نظر قرار می دهد و اینکه این پاسخها تا چه اندازه بین مناطق در بخشهای مختلف جهان متفاوت شده است. این موضوع اهمیت فهم بافت اجتماعی و سیاسی که در آن سیستم های حکومتی کلانشهری پدیدار می شود را مورد بحث قرار می دهد، هر یک از این سیستم ها رویکرد مجزایی را نسبت به مسئله ساختاری آشکار می سازند. این مبحث جنبه های عقلانی در زمینه انتخاب شش شهر بر اساس تاریخ های ویژه شان، مشکلات اجتماعی و اقتصادی شان، تجارب حکومتی و امیدهای آنان در موضوع چشم انداز شهری جهان را مطرح می کند و به عنوان یک بخش مقدماتی پرسش جدلی در باب تعریف یک “شهر جهانی” بر طبق شاخص ها را مورد بررسی قرار می دهد.

شهرها در بافت جهانی:
یک قرن است که نویسندگان گرایش به انتخاب شهرهایی در ابعاد بزرگ و دارایی های فراوان داشته و نگاهی ویژه به این شهرها دارند. برای ویلیام رابسن (William Robson) اینها شهرهای عظیم جهانی بودند که برنامه ریزی و سیاست های حکومتی شان به تحلیل و ارزیابی تنگاتنگ و تطبیقی نیاز داشت. طراح شهری، پاتریک گدز (Patrick Geddes)، مفهوم “شهر جهانی” را در سال ۱۹۱۵ مطرح کرد، مفهومی که بعدها توسط پیتر هال (Peter Hall) در کتاب سال ۱۹۶۶ وی با عنوان شهرهای جهانی (The World Cities) بسط و توسعه پیدا کرد. هال این شهرهای جهانی را به دلیل اهمیتشان به مثابه مراکز قدرت سیاسی، محل استقرار دولتهای ملی و بین المللی، بدنه های حرفه ای و دغدغه ی شرکتهای بزرگ، از دیگر شهرها با جمعیت و ثروت زیاد مجزا می کند (هال، ۱۹۶۶). دیگر پیشتاز تحلیل های شهری، ژان گاتمن (Jean Gottman)، شهرهای جهانی را به عنوان مکانی که خدمات وابسته به یکدیگر را گرد هم آورده و بازارهای اطلاعاتی و دانش عمومی کلان را ایجاد می کنند، به تصویر می کشد. وی می نویسد، ” در دوره ای از افق های فکری رو به گسترش، هر شهر بزرگ خواستار توسعه ی یک نقش جهانی است” (گاتمن، ۱۹۹۵: ۶۲). دیگر صاحب نظران توجه خود را به سمت اهمیت فرماندهی و کنترل اقتصاد بین المللی و بازشناسی شمار کوچکتری از شهرهای کلیدی بر اساس جایگاه آنها به عنوان مراکز جهانی و قدرت سیاسی و اقتصادی، معطوف ساخته اند (کلارک (Clark)، ۱۹۹۶، ۱۴۲-۱۳۸). بدین ترتیب مفهوم ” شهر جهانی” پدیدار شد.
بر طبق گفته جان فریدمن (John Friedmann)
شهرهای جهانی را می توان به گونه ای سلسله مراتبی و سخت، بر طبق قدرت اقتصادی حکومتی شان طبقه بندی کرد… توانایی شهر برای جذب سرمایه های جهانی در نهایت جایگاه آن در بین دیگر شهرهای جهانی را تعیین می کند. اگرچه در این منوال اقبال های شهر نیز همچون توانایی آن در جذب تکانش های خارجی برآمده از نوآوری های فناورانه و تغییر سیاسی، متغیر است. ممکن است شهرها به درجه شهرهای جهانی ارتقاء یابند یا از نظم خارج شوند، همچنین امکان دارد در رتبه بندی جهانی صعود یا سقوط داشته باشند. (فریدمن، ۱۹۹۵: ۲۶-۲۵).
طی سالهای اخیر تحلیل گران شهری با فرض یک سلسله مراتب بین المللی که در آن تعداد کمی از شهرها – نیویورک، لندن و توکیو نمونه هایی هستند که بارها ذکر شده اند – از موقعیتی بی رقیب و پیشرو در اقتصاد جهانی بهره مند هستند، بر مفهوم “شهر جهانی” متمرکز شده اند. در این بین فقط ۱۰ شهر شعبه های مرکزی نزدیک به نیمی از ۵۰۰ شرکت تولیدی عظیم جهان را در خود جای می دهند. نیویورک و در مقام بعدی لندن و توکیو در این رتبه بندی بر سایر شهرها غلبه یافته اند. این شهرها در تعداد انگشت شماری از کشورها که بخش بزرگتری از فعالیت های اقتصادی جهان را کنترل می کنند: ایالات متحده، انگلستان، ژاپن، فرانسه و آلمان، مرکزیت یافته اند. در اینجا عامل مهم اندازه شهر نیست بلکه تمرکز کنترل یکپارچه است، آنچه که توکیو با هزینه ی شهرهای دوم ژاپن کسب کرده و نیویورک به تدریج آن را از دست داده است (ساسن (Sassen)، ۲۰۰۰).
این مبحث بر نقش شهرها به عنوان مراکز کنترل مالی و تولیدی تأکید کرده است. شهرهای پیشتاز با ادغام دامنه ای از سرویس های مالی و تولیدی، مکانهایی را برای نوآوری فراهم می آورند (فریدمن، ۱۹۸۶؛ ساسن، ۱۹۹۱؛ اسمیت و تیمبرلیک (Timberlake)، ۲۰۰۲). این شهرهای جهانی سازمان های بین المللی، گردشگران و مهاجرین را جذب خود می کنند. نظم شهری و اجتماعی آنها تغییرات متقارن در بازارهای کاری را منعکس می کند، به همین دلیل این شهرها نه تنها برای افراد ثروتمند و موفق هستند بلکه شهرهای فقرا و محرومان نیز به شمار می آیند (باک و فاینستن (Buck and Fainstein)، ۱۹۹۲؛ فاینستن و کمپبل (Campbell)، ۱۹۹۶). با وجود اینکه تجارب شهرهای اصلی یکسان نیست ولی آنها پاسخگوی یک پویایی مشترک هستند که بر ماهیت و میزان ادغامشان در اقتصاد جهانی تأثیرگذار است. به طور خلاصه فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در سرتاسر مرزها نفوذ می یابد به طوریکه وقایع، تصمیمات و فعالیت ها در یک منطقه از جهان برای افراد و جوامع در نواحی دورتر از اهمیت برخوردار می شود. این بین المللی کردن اقتصاد جهانی به رقابت اقتصادی و رشد شرکت های چندملیتی دامن می زند که با مصونیت از مجازات (impunity) در سراسر مرزهای ملی عمل می کنند و بر موج جدیدی از تغییر شهری سرعت می بخشند (Bourguignon و همکاران، ۲۰۰۲). ترکیب پراکندگی فضایی و ائتلاف جهانی نقش استراتژیک جدیدی برای شهرهای بزرگ ایجاد کرده است. هر چند طی سالهای اخیر دیدگاه وسیع تری نسبت به آنچه شرایط بازار را شکل می دهد ظهور یافته، شرایطی که متناسب با پایتخت قابل تحرک است. این شرایط ممکن است ویژگی جغرافیایی (سنگاپور به عنوان دروازه آسیا)، جایگاه سیاسی ( بروکسل به عنوان مقر اتحادیه اروپا)، موقعیت ژئو استراژیک (برلین به عنوان یک نقطه انتقالی زمان بین غرب و اروپای شرقی) یا عوامل مذهبی یا فرهنگی (اورشلیم به عنوان یک شهر مقدس) را شامل شود (ساویچ و کانتور (Savitch and Kantor)، ۲۰۰۲: ۴۳).
مدلهای متداول مبنی بر اینکه شهرها بوسیله ی نیروهای همگن کننده ی قدرتمند شکل می گیرند، به چالش کشیده شده است. دیدگاههایی در مورد اینکه چگونه جایگاه “شهر جهانی” و فرآیند جهانی شدن دریافت می شود، آشکار شده است (هلد (Held) و همکاران، ۲۰۰۰). به طور خاص نمودار بندی ویژگی های معرف شهرهای جهانی به لحاظ استقرار کارکردهای مهم، اتفاق نظر اندکی در مورد اینکه کدامیک از شهرها “جهانی” تر از سایر شهرها هستند، ایجاد کرده است: هیچ توافقی بر سر عضویت صریح و جامع این کانون منحصر به فرد وجود ندارد. به استثنای عمومی ترین سطح، هیچگونه اجماع نظری در مورد اینکه چطور جایگاه جهانی تعریف می شود موجود نیست، تنوع دوباره کشف شده است. حتی شهرهای وضعیت جهانی بدون چالش – نیویورک و لندن – در پیکربندی فضایی شان از یکدیگر متمایز هستند و نمی توان هیچ مدل واحدی برای شهر جهانی اتخاذ کرد (مک نیل (McNeill)، ۱۹۹۹). در نهایت تأثیر محلی خاص جهانی شدن اغلب به شکل اغراق آمیزی مکان زدایی (delocalization) ، جابجایی (dis-placement) یا قلمروزدایی (de-territorialisation)، نامیده می شود؛ در حقیقت با وجود پیشبینی ها در مورد “شهر واسطه از راه دور” (tele-mediated city) که در آن فاصله دیگر نمی تواند محدودیتی در تعاملات انسانی ایجاد کند، مکان همچنان با اهمیت باقیمانده و شهر به عنوان محلی برای انجام معاملات و مذاکرات رونق گرفته است (تاملینسون، ۱۹۹۹؛ سنت، ۲۰۰۰).
در واقع بازشناسی اینکه محلیت در مواجه با نیروهای بین المللی قدرتمند اهمیت خود را حفظ کرده است، سبب رشد چیزی شده که با عنوان پارادوکس جهانی شدن نامیده می شود و به موجب آن ارتباطات بین المللی بواسطه ی صعود ناگهانی علایق به سمت ابتکاراتی که بیشتر محوریت محلی دارند، توازن یافته است: حکومت چند سطحی، تمرکززدایی و گرایش به سمت افزایش رقابت شهرها. خیلی مشخص نیست که نیروهای اقتصاد متعارف نوعی همگرایی حول مجموعه مشترکی از سیاست های شهری ایجاد کرده باشند و مباحث بی نتیجه باقی مانده اند (ساویچ و کانتور، ۲۰۰۲: ۲۶۸، ۲۷۱-۲۶۸). اگرچه عملکردها در برخی جنبه ها به سمت سطوح دولتی فراملی ترقی یافته است – چنانچه در مورد اتحادیه اروپا اینطور بوده- در موارد دیگر کارکردها به یک شهر یا سطح منطقه ای تنزل یافته اند. برخی بر این عقیده اند که این سیستم دولتی چند لایه سازگاری مناسبی جهت تعامل و درگیر شدن با فرآیندهای چند وجهیِ جهانی شدن اقتصاد دارد (هاردینگ (Harding، ۱۹۹۷). از جهتی دیگر در بعضی شهرها تأکید از مدیریت شهری به کارآفرینی شهری تغییر یافته و این امر رویکردی را ایجاد کرده که بر شهر به مثابه یک موقعیت مکانی که به بازار عرضه شده تمرکز یافته است. بنابراین تکاپو برای کسب مزیت نسبی شهرهایی همچون لندن، سیدنی و سنگاپور را به سمت و سوی رقابت برای سرمایه گذاری داخلی و جابجایی شعب مرکزی شرکتهای اصلی یا شاخه های منطقه ای هدایت می کند.

منبع:
Rao, Nirmala. (2007) Cities in Transition: Growth, change and governance in six metropolitan areas, Routledge, chapter 1

malihedargahi@yahoo.com
http://www.anthropology.ir/node/5211