انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شهرهای تاریخی جهان اسلام (۱۲): قزوین (بخش دوم)

آ. لمبتون، هیلن برند برگردان ملیحه درگاهی

در اواخر دوره ی سلجوقی، بین مالک ها و امیرهای مختلف از جمله طغرل ابن محمد، که سنجر شهر را به او واگذار کرده بود، بر سر حاکمیت قزوین نزاع و درگیری بود. در زمان حکومت خوارزم شاه حملات مجددی از قزوین به جانب اسماعیلی ها شکل گرفت. در این زمان جلال الدین حسن به عنوان رئیس بزرگ اسماعیلی، در سال ۱۲۱۰/۶۰۷ جانشین پدرش محمد شد، وی به اسلام تعهد یافت و جلال الدین نومسلمان لقب گرفت. تمامی مردم قزوین که به خوبی از تزویرها و نیرنگ های اسماعیلیان آگاه بودند، از پذیرش تعهد مسلمانی وی ناخشنود بوده و خواهان اثبات این ادعا بودند. وی برای مدت زمان طولانی تلاش کرد تا مردم را به سمت خود جذب کرده و آنان را تهییج کند که برخی از رهبران خود در قزوین را به الموت فرستاده و آثار اسماعیلیان را در زمان عدم حضورشان بسوزانند.
طی جنگ میان خوارزمشاهیان و مغولها، قدرت در قزوین چندین بار تعویض شد تا اینکه سرانجام خوارزمشاهیان شکست خوردند. گفته می شود که مغولها در سال ۱۲۲۰/۶۱۷ مردم قزوین را قتل عام کردند. در سال ۴-۱۲۵۳/۶۵۱ منگو قاعان، افتخارالدین محمد بخاری را به حاکمیت منصوب کرد. او و برادرش امام الدین یحیی تا سال ۹-۱۲۷۸/۶۷۷ اداره ی امور را در دست داشتند. نقل است که افتخارالدین زبان مغولی را فرا گرفته و کلیله و دمنه را به این زبان ترجمه کرده است. در بی نظمی هایی که قبل از حکومت غازان خان (۱۳۰۴-۱۲۹۶/۷۰۳-۶۹۴) وجود داشت، قزوین نیز همچون دیگر بخشهای امپراطوری ایلخانی به دلیل اخاذی ایلچی ها و دیگران، از فساد رنج می برد. شمار زیادی از مردم شهر را ترک کردند، تا جاییکه حمدالله مستوفی بیان می کند که نمازگزاران جمعه نمی توانستند صفهای نماز را تشکیل دهند. وی همچنین به غصب زمین وقفی فشکلدره توسط مغولها اشاره می کند. در پایان حکومت الجایتو (۱۶-۱۳۰۴/۱۶-۷۰۳)، حاکمیت بر قزوین به حسام الدین امیر عمر شیرازی و حاجی فخرالدین احمد مستوفی، انتقال یافت. ابوسعید بهادر (۳۵-۱۳۱۶/۳۶-۷۱۶)، در ابتدای حکومتش قزوین را به مخارج اهل بیت مادرش تخصیص داد.
در زمان مغول و نه سلجوقیان بود که جمعیت استان قزوین بواسطه ی شمار قابل توجهی از قبایل ترک به طور عمیق تغییر یافت، اگرچه بدون شک برخی از این قبایل در زمان سلجوقیان ساکن منطقه شدند. با این وجود به نظر می رسد هنوز هم بسیاری از خانواده های بزرگ قزوین، هنگامیکه مستوفی مشغول نوشتن کتاب خود بوده، خاستگاهشان را در نیاکان عرب دنبال می کنند و بسیاری از آنان از دارایی های وسیعی برخوردارند. از جمله خانواده هایی که وی از آنان یاد می کند، خانواده ی شیرزادیان است که به “طبقه ی متوسط” تعلق دارد، اجداد آنها چوپان بوده اند. هرچند تغییرات قطعی اتفاق می افتاد و تعدادی از خانواده های ترکی خود را مستقر ساخته بودند. خانواده ی اول قراولان، دارایی های بسیاری آوردند، اما هنگامیکه حمدالله مستوفی در حال کتابت بود، تقریبا جایگاه خود را از دست داده بودند. خانواده ی دیگر بولاتموریان (Bulatmuriyan) بود که اولین آنها امیر تکش در زمان اگدی به عنوان شحنه به قزوین آمد. مذهب غالب شافعی بود ولی شمار کمی حنفی و شیعه نیز در قزوین حضور داشتند.
پس از تجزیه ی امپراطوری ایلخانی، قزوین که برای مدتها ویژگی خود به عنوان یک شهر مرزی را از دست داده بود، تا دوره ی صفویه نیز تاریخ بی حادثه ای را پشت سر گذاشت. در زمان حکومت شاه اسماعیل اول (۲۴-۱۵۰۲/۳۰-۹۰۷)، که با مسئله ی حفظ مرزهای عثمانی و ازبک مواجه بود، قزوین که بر جاده ی اصلی از آذربایجان تا خراسان واقع شده بود، اهمیت تازه ای را کسب کرد. هنگامیکه تبریز به طور موقت و طی حاکمیت شاه طهماسب (۷۶-۱۵۲۴/۸۴-۹۳۰) به دست عثمانی ها افتاد، قزوین کمتر در معرض حمله و آسیب قرار داشت و موقعیت مرکزی را بین استانهای آذربایجان و خراسان که دارای اهمیت حیاتی بودند ایجاد کرد، در سال ۱۵۵۵/۹۶۲ پایتخت شد و از این رو لقب دارالسلطنه را گرفت. قزوین تا زمانیکه شاه عباس پایتختی جدید در اصفهان بنا ساخت، موقعیت خود را حفظ کرد. اگرچه قزوین دیگر پایتخت نبود و به استان مستقلی بدل نشد ولی بوسیله ی وزیر، داروغه، کلانتر و مستوفی که توسط حکومت مرکزی منصوب می شدند، اداره می شد. در پایان حکومت شاه سلطان حسین، قزوین تحت نظارت یک بیگلربیگی تبدیل به استان شد و طهماسب خان، یک برده ی ارتشی (غلام)، برای مبلغ تخصیص داده شده جهت پرداخت او بر مالیات نواحی اطراف و رانکوه، منصوب شد و در بازگشت از وی خواسته شد که ۳۰۰ سرباز را تحت نظارت داشته باشد ( میرزا رفیع، دستور الملوک). از میزان این سهم بر می آمد که قزوین جزو استانهایی نبود که از اهمیت بیشتری برخوردار باشند.
همچون شهرهای مختلف دیگر قزوین نیز در دوره ی صفویه به دو فرقه ی حیدری و نعمتی تقسیم شد. الساندر (Alessandri) که طی حکومت شاه طهماسب از شهر دیدن کرد به این دو فرقه اشاره کرده و عنوان می کند که چهار ناحیه به یک فرقه و پنج ناحیه به فرقه ی دیگر تعلق داشت، و برای بیش از سی سال دشمنی و خونریزی دائمی بین آنها رواج داشت (حکایتی از وینسنتو دِ الساندر شریف ترین، انجمن هاکلویت، سری اول، xlix، ۲۲۴). به علاوه مشارکت این فرقه ها در مراسم محرم و صفر در ابتدای قرن ۲۰ به رشته ی تحریر درآمده است.
در دوره ی مغول و پیش از مغول، قزوین با وجود یا به دلیل مجاورت با دیلم و سپس الموت، یک مرکز ارتدوکسی بوده است. با این حال در زمان سلجوقی یک منطقه ی شیعی در شهر وجود داشت و چنانچه پیشتر گفته شد هنگامیکه حمدالله مستوفی مشغول نگارش کتاب خود بوده شماری از شیعیان در شهر زندگی می کردند. احتمالا گرایش گسترده به مذهب شیعه تا اوایل دوره ی صفوی اتفاق نیفتاد، و حتی پس از این سنی ها، به عنوان مثال، میرزا مخدوم شریفی که در تغییر مذهب شاه اسماعیل دوم به سنی شریک بود، در بین خانواده های محلی برجسته جای داشتند (اسکندر منشی،عالم آرای عباسی، اصفهان ۱۹۵۶، i، ۱۴۸، ۲۱۳، همچنین ببینید ای. ابرهارد، بحث و جدل عثمانی با صفویان در نسخ خطی عربی قرن ۱۶، فرایبورگ ۱۹۷۰). طی حکومت شاه طهماسب ارتداد نقتاوی (Nuqtawi) به قزوین کشیده شد و درویش خسروی آن را هدایت کرد. طبق گفته ی اسکندر منشی (یک شاهد متخاصم) درویش خسروی ” یک پیرو طبقه پایین” از منطقه ی دربِ کوشک بود. وی پیشه ی نیاکان خود که مغنی بوده اند را رها کرد و یک قلندر شد. وی پس از یک دوره مسافرت و ارتباط با نغتاوی ها به قزوین بازگشت و در این شهر پیروانی گرد او جمع شدند. علما که از افزایش محبوبیت او بیمناک بودند به وی اتهام ارتداد زده و مانع از جلوس او در مسجد که جایگاهیدر آن کسب کرده بود، شدند. درویش خسروی پس از مرگ طهماسب فعالیتهای خود را از سر گرفت و مردم مجددا گرد او جمع شدند. وی سرانجام در سال ۴-۱۵۹۳/۱۰۰۲ به جرم بدعت گذاری کشته شد.
همراه با مرگ طهماسب بی نظمی و آشوب قزوین را فراگرفت. ترکمن های شورشی طهماسب میرزا، یکی از آخرین پسران جوان شاه، را دستگیر کرده و او را به عنوان دست نشانده بر سر کار گذاشتند و برای مدت کوتاهی شهر را اشغال کردند. در بهار سال ۱۵۹۶/۹۹۴ همزه میرزا که تبریز را محاصره و تسلیم دولت عثمانی کرده بود، به قزوین حمله برد، ترکمن ها را شکست داد، طهماسب میرزا را به زندان انداخت و شورش را سرکوب کرد. به نظر می رسید شهر دچار ضرر و زیان اندکی شده باشد. دان جان که مدت زمان اندکی بعد در شهر بود، قزوین را اینگونه توصیف می کند: ” حومه ی شهر حاصلخیز تر است: در این بخش باغستانها و باغهای وسیعی وجود دارد. شمار جمعیت بالغ بر ۱۰۰،۰۰۰ خانوار [یا ۴۵۰،۰۰۰ نفر] است و شاید این مورد بیانگر عظمت شهر باشد، من از روی کنجکاوی بارها مساجد شهر را شماردم، بیش از ۵۰۰ مسجد در شهر وجود دارد. کاخ و ناحیه ی سلطنتی بسیار مجلل هستند و آنقدر پهناور که با قدم گذاشتن در یک خط مستقیم از این مکان گویی منطقه ای به وسعت بیش از یک لیگ (۴/۲ تا ۶/۴ میل) را طی کرده اید (دان جان در ایران، ۴۰). شرحی که توسط یک نجیب زاده مستقر در هتل سر آنتونی شرلی که در دسامبر ۱۵۹۸ وارد قزوین شد که در آن زمان هنوز پایتخت بود، ارائه شده، به نسبت از مطلوبیت کمتری برخوردار است. او بیان می کند که هیچ چیز شاخصی در شهر وجود نداشت، به استثناء تعدادی کمی مسجد و دروازه یکاخ پادشاهی که خیلی خوب ساخته شده بود. طبق گفته ی وی شهر کمی کوچکتر از لندن بود (سر آنتونی شرلی و سرگذشت او در ایران، به ویراستاری ای.دی. رُز ، لندن ۱۹۳۳، ۱۵۳). رابرت، برادر آنتونی شرلی، همچون سر دادمر کاتن در سال ۱۶۲۷ در قزوین از دنیا رفت.
پدر پل سیمون اولین رئیس ارشد راهبان کرملی در ایران در سال ۱۶۰۷ می نویسد، قزوین که دیگر در این زمان پایتخت نبود شهری بسیار بزرگ در حد و اندازه های اصفهان بود. ساختمانهای مجهزی در شهر وجود داشت و لوازم معیشتی و تفریحی فراوان بود، “همچون شهرهای ما [ایتالیایی ها] همه چیز در قزوین یافت می شد” (گاهشماری کرملیان در ایران، لندن ۱۹۳۹، i، ۱۱۹). پیترو دلا وال که در سال ۱۶۱۸ در قزوین بود در شهر “چیزی که مناسب یک اقامتگاه سلطنتی باشد را نیافته و در نظر او فقط دو مورد ارزش مشاهده کردن داشته است، دروازه ی کاخ پادشاهی و میدان باشکوه”. از طرف دیگر سر توماس هربرت در سال ۱۶۲۷ گزارش می دهد که شهر “عظمتی برابر با هر شهر دیگر، به جز اصفهان، در امپراطوری ایران داشت. وی عنوان می کند که دیوارهای شهر هفت مایل را در بر می گرفتند و همچنین جمعیت آن را ۲۰۰،۰۰۰ نفر برآورد می کند. اگرچه الریوس در حدود ده سال بعد جمعیت شهر را فقط ۱۰۰،۰۰۰ نفر تخمین می زند، در عین حال چاردین که در سال ۱۶۷۴ در قزوین به سر می برد دیوارهای شهر را مخروبه توصیف می کند و بیان می کند که شهر ” تمامی اکتسابات برآمده از شکوه و عظمت بارگاه مجلل را از دست داد”. بر اساس گزارش وی شهر شامل ۱۲،۰۰۰ خانه و ۱۰۰،۰۰۰ سکنه بود، مشخصه ی اصلی شهر کاخهای اعیانی بود که طی نسلها از پدر به پسر منتقل شده بودند.
اهمیت قزوین در دوره ی صفویه نه تنها به دلیل پایتخت شدن شهر برای یک دوره بلکه به خاطر تلاشها جهت افزایش تجارت با اروپا از طریق جنوب روسیه بود. آنتونی جنکینسن در سال ۱۵۶۱ به حضور بازرگانان هندی در قزوین اشاره می کند. آرتور ادوارد که از طرف شرکت روسی چندین سفر دریایی به ایران داشت در سال ۱۵۶۷ می نویسد که پارچه های مخملی و دیگر کالاها در قزوین تولید می شدند اما به مرغوبیت کالاهایی که در اروپا بدست می آیند، نبودند و در سال ۱۵۶۹ ادویه های بسیاری در قزوین یافت می شد اما از نظر کیفیت آنها “به هیچ وجه شبیه به ادویه هایی که از سایر مکانها به انگلستان صادر می شد نبودند و همچنین قیمتها بسیار بالا بود به گونه ای که با خرید آنها سود ناچیزی کسب می شد”. در گزارش هیئت اعزامی سر آنتونی شرلی آمده است که شمار بسیار زیادی بازرگان در قزوین وجود داشت اما اغلب ثروتمند نبودند، همچنین هنرمندان بسیاری همچون طلاسازان و کفاشان در شهر حضور داشتند که بهترین کفشهای چرمی در رنگهای سبز، سفید و دیگر رنگها را در کل کشور تولید می کردند. به علاوه هنرمندان چیره دستی در شهر بودند که تیر و کمانهای مطلا و رنگی برای مسابقه درست می کردند و صنعتگران دیگری که با قاش زین های رنگی و طلاکاری شده زین اسبهایی واقعا زیبا می ساختند. پدر پل سیمون شرح می دهد که قزوین بیشتر مناسب تجارت بود، زیرا در این شهر شاهد وفور پارچه های ابریشمی، فرش و پارچه های زربافت هستیم (گاهشماری راهبان کرملی در ایران ،i، ۱۱۹).
بی نظمی هایی که در انتهای دوره ی صفوی به وقوع پیوست توقف زودگذری در رونق قزوین ایجاد کرد و به نظر می رسد جمعیت به میزان قابل توجهی کاهش یافت که احتمالا تا اندازه ای ناشی از رکود تجارت بود. پس از اینکه محمود افغان اصفهان را تصاحب کرد در سال ۱۷۲۲ حدود ۶۰۰۰ نفر از سربازان خود به فرماندهی امین الله خان را برای محاصره ی قزوین فرستاد. هر چند در ژانویه ی ۱۷۲۳ طغیان عمومی (لوتی بازار) توسط کلانترها یا بزرگان شهر بر علیه افغانها رهبری شد. افغانها در تمامی مناطق مورد حمله قرار گرفته و به اصفهان گریختند، گزارش شده است که در حدود ۲۰۰۰ سرباز افغانی جان باختند. در سال ۱۷۲۶ قزوین به شرط اینکه حاکمی که به شهر فرستاده می شود سربازی به همراه نداشته باشد، تسلیم دولت عثمانی شد. موافقت نامه اجرا نشد؛ ۱۲،۰۰۰ سرباز به فرماندهی علی پاشا به قزوین فرستاده شده و مدت کوتاهی بعد بیرون رانده شدند . قزوین سپس به اشرف واگذار شد. هانوی در سال ۱۷۴۴ از نقل قول یک تاجر ایرانی می نویسد که عنوان می کند در حالیکه شهر پیش از این ۱۲۰۰۰ خانه داشت ولی آن موقع فقط ۱۱۰۰ خانه را شامل می شد.
در آغاز قرن ۱۹ قزوین هنوز هم مخمل، پارچه های زربافت و لباس نخی تولید می کرد (جی. موریر، سفر دوم از طریق ایران، ارمنستان و آسیای صغیر به استانبول در سالهای ۱۸۱۶-۱۸۱۰، لندن ۱۸۱۸، ۲۰۳) و بار دیگر در حال شکوفایی بود. یکی از شاهزادگان سلطنتی، محمد علی میرزا، که هنوز کودک بود در سال ۹-۱۷۹۸/۱۲۱۳ توسط فتحعلی شاه به حاکمیت منصوب شد و تا سال ۷-۱۸۰۶/۱۲۲۱ این سمت را حفظ کرد. موقعیت قزوین که در تقاطع راههایی که از پایتخت جدید تهران، تبریز، دومین شهر امپراطوری، و انزلی واقع بر دریای خزر، واقع بود، اهمیت جدیدی هم به لحاظ استراتژیک و هم تجاری برای آن بوجود می آورد. فتحعلی شاه اولین مسیر را هنگامیبه رسمیت شناخت که حاکم آن را تحت فرامین عباس میرزا در سال ۱۸۱۸ جهت تسهیل رژه ی نظامی خود از آذربایجان به تهران به هنگام تاج گذاری اش، تعیین کرد. با این حال دلیل اصلی احیای قزوین افزایش اهمیت مسیرهای تجاری از طریق Trebizond و سرتاسر دریای خزر بود. مالکوم در سال ۱۸۰۱ از شکوفایی شهر به مثابه “بازار تجاری سرتاسر دریای خزر” یاد می کند (نقل قول سی. ایسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ۱۹۱۴-۱۸۰۰،شیکاگو ۱۹۷۱، ۲۶۲) و گزارش کنسول ابوت به سال ۱۸۴۱در مورد تجارت در ایران بیانگر این است که قزوین در حوزه ی تجارت هم ردیف تهران بوده و بسیاری از بازرگانان ثروتمند و موفق از تمامی قسمتهای استان و دیگر شهرهای ایران را در خود جای داده بود.میرزا حسین فراهانی که در سال ۱۸۸۴ از قزوین گذر کرد عنوان می کند که شهر ۶۰۰ مغازه، ۸ کاروانسرا، ۴۰ مسجد، ۹ مدرسه و ۱۲ یخچال را شامل می شد. جایگاه قزوین به عنوان یک مرکز بازرگانی با این واقعیت مشخص شده که بانک سلطنتی ایران در سال ۱۸۹۰ یک شعبه در این شهر راه اندازی کرد که نمایندگی شرکت بانکداری جدید شرقی را بر عهده داشت. در این زمان ارتباطات نیز گسترش یافت. در سالهای ۱۸۸۰ خطوط سیمی منفردی که به دولت ایران تعلق داشت قزوین را به تهران مرتبط ساخت (همان.، ۴-۱۵۳). جاده های آسفالته از قزوین به تهران در سال ۱۸۹۹ و از قزوین به همدان در ۱۹۰۶ تحت امتیازی که در جولای ۱۸۹۳ به شرکت روسی اهدا شد، ساخته شدند و در سال ۱۹۱۳ قراردادی جهت انجام خدمات ماشینی بر جاده ی قزوین به رشت، تهران و همدان تا پایان سال ۱۹۱۹ توسط یک نهاد روسی احراز گردید و تعدادی اتوموبیل وارد سرویس حمل و نقلی شدند (همان.، ۲۰۱).
با وجود اهمیت سیاسی قزوین در قرن ۱۹ رشد محسوسی در میزان جمعیت اتفاق نیفتاد، اگرچه مقایسه ی ارقام ارائه ی شده در دوره های مختلف از آنجاکه برآوردها ضرورتا مبتنی بر ملاکهای یکسانی نیستند، دشوار است. موریر همچون ویلیام اوسلی جمعیت شهر در ابتدای قرن را ۲۵،۰۰۰ نفر ارزیابی کرده است. گزراش آخر مربوط به سال ۱۸۶۸ رقم مشابهی را ارائه می دهد ولی آمارهایی که در سالهای ۱-۱۸۸۰/۱۲۹۸ و ۲-۱۸۸۱/ ۱۲۹۹ ارائه شده میزان جمعیت را ۶۴،۳۶۲ نفر تخمین زده است. میرزا حسین فراهانیاز طرف دیگر عنوان می کند که جمعیت شهر مشتمل بر ۷۰۰۰ خانواده یا در حدود ۳۰،۰۰۰ نفر بود. شهر به ۱۷ ناحیه (محله) تقسیم می شد. دیوارهای شهر تا حد زیادی تخریب شده بودند ولی ۱۲ دروازه همچنان استوار بودند. طبق نظر کرزن جمعیت شهر در سال ۱۸۸۹ حدودا ۴۰،۰۰۰ نفر فرض شده است، اما رقم واقعی احتمالا بیشتر از دو سوم این میزان نبوده است (ایران و پرسش ایرانی، لندن ۱۸۹۲، i، ۳۵). برآوردهای مختلف در ابتدای قرن ۲۰ نیز نظر کرزن را دنبال می کنند و جمعیت را ۴۰،۰۰۰ نفر ارزیابی می کنند.
قزوین نقش اندکی در وقایعی که منجر به تأیید قانون اساسی شد، ایفا کرد. قزوین در اولین مجلس شورای ملی دارای دو نماینده بود و یک شورای استانی (انجمن ولایتی) برای آن انتخاب شد. انجمن های عمومی نیز تشکیل شده و با انجمن های تهران اتصال یافتند، اما پس از حمله ی محمد علی شاه به مجلس در سال ۱۹۰۸، منحل شدند. پس از اینکه مقاومت در برابر محمد علی در تبریز و اصفهان سازماندهی شده و جنبش ملی گرا در گیلان گسترش یافته بود، در قزوین حامیان قانون اساسی در شاهبندری ترکی بست نشستند و به ملی گراهای گیلان پیوستند. ملی گراها به رهبری یپریم خان در سال ۱۹۰۹ قزوین را تصرف کرده و از آنجا به سمت تهران پیشروی کردند.در جولای روسیه با هدف اعمال فشار بر ملی گراها نیروهای خود را به قزوین فرستاد. بیشترین شمار این نیروها در مارس ۱۹۱۱ عقب نشینی کردند ولی در دسامبر سربازان روسی بیشتری به قزوین اعزام شدند. طی سالهای آشفته ی پس از توقف مجلس در سال ۱۹۱۱ و در طول جنگ جهانی اول، قانون شکنی و بی نظمی فراگیر استان قزوین و دیگر شهرها را در بر گرفت. در ژوئن ۱۹۱۸ قرارگاه فرماندهی “Dunsterforce” در قزوین پایه گذاری شد، در این بخش عملیات نظامی بر علیه جنگلی ها سازماندهی می شد. این قرارگاره در زمان حکومت رضا شاه تضعیف شد. با گسترش ارتباطات قزوین نیز دیگر مرکز بازرگانی مهمی به شمار نمی آمد و اجتماع زیادی از بازرگانان و شمار قابل ملاحظه ای از مردم شهر به طور کلی به تهران نقل مکان کردند.
شهر مدرن قزوین یک مرکز شاخص ارتباطات که بر راه آهن و جاده ی تهران-تبریز واقع می شد، باقی ماند. به لحاظ مدیریتی این شهر بخشی از استان تهران بوده و جمعیت آن ۳۳۱،۵۰۰ نفر است (بر اساس ارزیابی های سال ۲۰۰۵).

۲.بناهای یادبود
اغلب مسجدهای قزوین در قرون وسطی، از جمله مسجد قدیمی ربیع ابن خثَیم (شاید مشابه با مسجد جامع الثَور یا جامع الطوت محمد ابن حجاج )، مسجد بزرگ که توسط هارون الرشید تأسیس شده و چهار مسجد دیگری که توسط زکریای قزوینی ذکر شده است، ناپدید شده اند. قزوین در قرن ۱۰/۴ شامل یک شهر درونی و بیرونی همراه با دو مسجد جامع بود. دیوارهای شهر که از ابتدا توسط هارون الرشید پایه گذاری شدند، در نهایت ۲۰۶ برج و ۱۲ دروازه را شامل می شدند. این دیوارها در سال ۱۱۷۶/۵۷۲ توسط وزیر صدرالدین المراغه بازسازی شدند؛ در سرتاسر دیوار به غیر از برج و باروها و دروازه های بزرگ، از خشت های گلی استفاده شد.
نخستین بنای اسلامی باقی مانده که هنوز هم در قزوین شناخته شده است، تالار گنبدی مسجد جامع است که احتمالا متکی بر ساختار پیشا اسلامی می باشد. کتیبه های طویل مربوط به اوقاف این بنا (که در معماری ایرانی کمیاب است) تاریخ آن را بین سالهای ۱۱۰۶/۵۰۰ و ۱۱۱۴/۵۰۸ نشان می دهد و اشاره به سرپرست ساختمان یعنی امیر ابو منصور خمرتاش ابن عبدالله العمادی دارد. این تالار گنبدی در مجاورت یک مدرسه ی قدیمی تر که در قرن ۱۰/۴ توسط صاحب اسماعیل ابن عباد ساخته شد، قرار دارد. بر طبق نظر زکریای قزوینی اندازه ی این گنبد برابر با هیچ گنبد دیگری نیست. وی بازگو می کند که چگونه بنّاها در طاقسازی برای یک چنین فضای عظیمی مأیوس بودند، تا اینکه شاگردی که از آن مکان عبور می کرد پیشنهاد داد دیوار داخلی را از کاه پر کنند. اگرچه نقشه ی دایره وار تالار گنبدی، با گشایش های دوبرابر در تمامی جوانب به استثناء قبله، همانند نقشه ی مساجد مهم سلجوقی در ایران مرکزی است، اما به لحاظ ارتفاع به طور مشخصی با یکدیگر متفاوت هستند. احتمالا شیوه ی ساخت تالار برگرفته از یک آتشکده ی بزرگ بوده است. بخش داخلی گذرگاه از سه کنج های سه تکه ای پیچیده ی ایران مرکزی به نفع یک سه کنج ساده ی وسیع با شانزده وجه منطبق با فرم مشابه، صرف نظر کرده است. نسبت عرض به طول کمتر از دیگر تالار گنبدی سلجوقی است. حمدالله مستوفی گزارش می دهد که در سال ۱۱۵۳/۵۴۸ دو ایوان به مسجد اضافه شد؛ در صورتیکه ایوان شمالی متعلق به این تاریخ باشد (تزئینات آن کاملا سلجوقی است)، می توان انتظار داشت که ایوان جنوبی منطبق، قبل از گنبد ساخته شده باشد. احتمالا مسجد سلجوقی حتی دارای چهار ایوان بود. مسجد حال حاضر به طور معمول بزرگ است؛ در بین ساختمانهای مذهبی ایران، فقط حرم امام رضا در مشهد و مسجد جامع اصفهان وسیع تر هستند. تالار گنبدی به احتمال فراوان متعلق به دوره ی صفویه و قاجار است؛ ایوان جنوبی، برای نمونه، شامل کتیبه ای از شاه عباس دوم به تاریخ ۹-۱۶۵۸/۱۰۶۹ است.
مسجد یا مدرسه ی حیدریه (کارکرد اصلی آن مشخص نیست) دارای پیوندهای ادبی با گنبد خمرتاش بوده و احتمالا چند سال بعد ساخته شده است. تالار گنبدی چهارگوش مسجد (یا مدرسه) در جنوب حیاطی قرار گرفته که توسط ساختمانهای قاجار احاطه شده است. بخش سه کنجِ تخریب شده از سه کنج گنبد خمرتاش الگو گرفته است، برای طاقهای شانزده گوشه پایه های ستونی مخروطی وجود دارد که کناره های میان طاقهای هشت وجهی را پر می کند، نوعی یکپارچگی تخیلی از دو سطح. تزئینات نفیس گنبد، بویژه در آجر و گچ، هم به دلیل نسخ کوفی که به شکل ماهرانه ای گلدار شده و هم بهره گیری بسیار قدیمی از تزئینات شیشه ای، دیدگان را به خود جلب می کند. سبک معماری و تزئینی متمایزی طی دوره ی سلجوقی در قزوین توسعه یافت و بناهای نواحی اطراف همچون مسجد قروه و سجاس را متأثر از خود ساخت.
مقبره ای موسوم به حمدالله مستوفی، که اخیرا تخریب شد، متعلق به زمان مغول است. این آرامگاه دارای یک زمینه ی مربع شکل، بخش مربعی گذرگاه با زاویه های مایل و یک سقف مخروطی بر فراز گنبد داخلی، است. برجهای مقبره ای مشابه در مازندران به وفور دیده می شود. تنها بنای یادبود صفوی در قزوین کاخ بسیار مخروبه شاه طهماسب است که حالا موزه شده است؛ یک پیشتاق تا حد زیادی ترمیم شده و یک کیوسک با دیوارهای فرسوده ی نقاشی شده باقی مانده اند. بناهای شاخص دو قرن اخیر شامل مسجد شاه، شاهزاده حسین و یک شبکه ی بسیار غنی و متنوع از بازارهای گنبدی و کاروانسراهایی هستند که حالا تخریب شده اند.

منبع:
A.K.S. Lambton & R.M. Hillenbrand, “Qazvin” in, E. Bosworth, 2007, Historic Cities of the Islamc World, Leiden, Boston, Brill: 429-437

malihedargahi@yahoo.com

صفحه ی ملیحه درگاهی در انسان شناسی و فرهنگ

http://www.anthropology.ir/node/5211

بخشهای پیشین:

قزوین (۱)
http://www.anthropology.ir/node/21086

کربلا
http://anthropology.ir/node/20810

مرو (۲)
http://anthropology.ir/node/20589

مرو (۱)
http://anthropology.ir/node/20483

باکو
http://www.anthropology.ir/node/20424

تهران (۵)
http://anthropology.ir/node/20183

تهران (۴)
http://www.anthropology.ir/node/19969

تهران (۳)
http://anthropology.ir/node/19886

تهران (۲)
http://anthropology.ir/node/19448

تهران (۱)
http://anthropology.ir/node/19258

نیشابور
http://anthropology.ir/node/19086

ری
http://anthropology.ir/node/18609

تبریز (۴)
http://anthropology.ir/node/17934

تبریز (۳)
http://anthropology.ir/node/17696

تبریز (۲)
http://anthropology.ir/node/17478

تبریز (۱)
http://anthropology.ir/node/17249

یزد (۲)
http://anthropology.ir/node/16996

یزد (۱)
http://www.anthropology.ir/node/16757

شیراز (۳)
http://anthropology.ir/node/20948

شیراز (۲)
http://anthropology.ir/node/18837

شیراز (۱)
http://www.anthropology.ir/node/16254

اصفهان (۴)
http://anthropology.ir/node/21744

اصفهان (۳)
http://anthropology.ir/node/21415

اصفهان (۲)
http://anthropology.ir/node/21324

اصفهان (۱)
http://anthropology.ir/node/15822

مشهد (۳)
http://anthropology.ir/node/18967

مشهد (۲)
http://anthropology.ir/node/15533

مشهد(۱)
http://anthropology.ir/node/15433

ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/21139