انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شهرهای تاریخی جهان اسلام (۱۲): قزوین (بخش اول)

آ. لمبتون، هیلن برند ترجمه ی ملیحه درگاهی

قزوین یکی از شهرهای ایران است که درحدود ۱۵۰ کیلومتری/۹۰ مایلی غربِ شمال غربی تهرانِ پایتخت قرار دارد. این شهر در عرض جغرافیایی ۳۶ درجه و ۱۶ دقیقه شمالی و طول جغرافیایی ۵۰ درجه و صفر دقیقه ی شرقی، در دشت آبرفتی وسیع جنوب بخش غربی رشته کوههای البرز، بر راه تاریخی که شهرهای ایرانی شمال رِی و سپس تهران را به آذربایجان مرتبط می سازد، واقع شده است. شهر همچنین به قسمت شمالی ساحل کاسپیان در رشت و بندر انزلی و بخشهای جنوب غربی همدان و مسیر عراق دسترسی دارد. بر طبق سنتهای باستانی که توسط حمداله مستوفی در تاریخ گزیده ی وی – به ویراستاری براون و نیکلسون، لیدن و لندن ۱۳-۱۹۱۰، ۸۳۰، ترجمه به فارسی توسط آ. سی. باربیر دمینارد، تاریخ توصیفی روستای قزوین شرح تاریخی شهر قزوین در Ja، سری ۵، vol. x [1857], 257–۳۰۸- ارائه شده، شهر مدرن و اسلامی قزوین بر محل شهری بنا شده که توسط امپراطور ساسانی شاپور دوم ساخته شد، این شهر نیز بر جایگاه شهر قبلی بنیانگذاری شد که بوسیله ی شاپور اول پسر اردشیر بنا شده بود.

۱.جغرافیا و تاریخ
قزوین با جهت دهی مسیرها از طریق طبرستان به رشت و دریای خزر، حائل راههای شمال کشور بوده و در تقاطع جاده های رشت-تهران و تبریز-تهران واقع شده است. همچنین قزوین نقطه ی آغازین مسیرهایی است که به همدان و قم منتهی می شوند. در قرن ۱۹ چهار راه قزوین-تهران وجود داشت، سه مسیر مورد استفاده ی قاطرچی ها بود و راه دیگر از سوی چاپارها و در واقع ایستگاههای واسط مخابراتی مورد استفاده قرار می گرفت. آب و هوا معتدل است، حداکثر میانگین درجه حرارت در تابستان ۳۴.۵ درجه سلسیوس و حداکثر میانگین دما در زمستان ۵.۴- درجه ی سلسیوس است. بارش باران سالانه ۳۳۹.۱ میلی متر بوده و بارش برف در ماههای ژانویه و فوریه متداول است. با وجود موقعیت ارتباطی مناسب طی قرون وسطی، قزوین هرگز قادر به رقابت با ری، نیشابور یا اصفهان نبود. این امر تا حدی به دلیل فقدان آب بود که محدودیت زیادی را برای پیشرفت شهر ایجاد می کرد. الاستخری بیان می کند که قزوین آب کافی فقط برای نوشیدن داشت؛ این منبع آبی هم از طریق بارش باران و یک قنات تأمین می شد. تا سالهای اخیر دشت قزوین به طور کامل بوسیله ی قناتها و چهار نهر کوچک آبیاری می شد. مستوفی عنوان می کند که این جویها در فصل بهار جریان داشتند و در یک سال خوب آب آنها برای آبیاری باغهای قزوین کفایت می کرد، اما به ندرت در فصل تابستان به شهر می رسید، آب بوسیله ی املاکی که در بالای نهر استقرار داشتند مورد استفاده قرار می گرفت. در سال ۱۹۶۳ مرجع توسعه ی قزوین شکل گرفت تا منابع آبی و کشاورزی ناحیه را گسترش دهد (نگاه کنید لمبتون، اصلاحات ارضی در ایران ۱۹۶۶-۱۹۶۲, آکسفورد ۱۹۶۲، ۲۸۱).
قزوین بر کمربند زلزله قرار گرفته و به همین دلیل چندین مرتبه متحمل خسارت شده است. زلزله در سالهای ۴-۸۶۳/۲۴۹، ۹۷۰/۳۶۰، ۲۰-۱۱۱۹/۱۱۲۰/۵۱۴ رخ داده است و هنگامیکه جیمز موریر در سال ۱۸۰۹ از شهر گذر کرد بیان داشت که شهر به طور گسترده به خاطر زلزله ای که اخیرا اتفاق افتاده، ویران شده است (سفری از طریق ایران، ارمنستان و آسیای صغیر به استانبول، لندن ۱۸۱۲، ۲۵۴). زلزله ها خسارات شدیدی را برای طالقان در سال ۵-۱۴۸۴/۸۸۹، رودبار در ۵۰-۱۵۴۹/۹۵۶ و بخش جنوبی قزوین در سال ۸-۱۵۵۷/۹۶۵ و مجددا در ۱-۱۸۵۰/۱۲۶۷، به بار آورد. شیوع طاعون در سال ۶-۱۶۳۵/۱۰۴۵ ثبت شده است، وبا نیز چندین بار در قرن ۱۹ و ۲۰ شیوع پیدا کرد.
حمدالله مستوفی عنوان می کند که باغها، باغستان ها و تاکستان های وسیعی شهر را فرا گرفته بودند که محصولشان انگور، بادام و پسته ی عالی تولید بود. مقادیر زیادی کشمش صادر می شد. خربزه و هندوانه پس از اینکه زمین یک بار طوفان زده شد، کشت شدند و بدین ترتیب بدون آبیاری محصول خوبی به بار دادند. مقادیر زیادی گندم و حبوبات نیز کاشته می شود. مراتع مناسبی در همسایگی شهر وجود دارد. مستوفی اظهار می کند که این مراتع برای شترها بهتر هستند و شتر قزوین به نسبت سایر استانها گران قیمت تر است. در حال حاضر گوسفندهای مرغوبی در شال، روستایی در جنوب غربی شهر قزوین، و نواحی همسایه ی آن پرورش داده می شوند. از قرون اولیه ی اسلام تا دوران مدرن، در قزوین به پارچه بافی پرداخته می شود، اما این محصولات با نظیر خود در مراکز مشهورتر همچون اصفهان، کاشان یا کرمان قابل مقایسه نیستند.
سرحدات قزوین از زمانی به زمان دیگر متفاوت است. طی دوران اسلامی شهر ابتدا توسط هارون الرشید به عنوان یک استان (شهر) شکل گرفت و مناطق بشاریات و بخش دشتابی (که قبلا به همدان تعلق داشتند)، ابهررود و بخش قاقازان به آن افزوده شد. در سال ۸-۸۹۷/۲۸۴ خرقان قسمتی از قزوین شد، از این پس قزوین متشکل از ۷۶۵ روستا بود و در ناحیه ی المعتصم، نَسا و سولقانرود از همدان نیز به این شهر واگذار شدند. در قرن ۱۴/۸ قزوین فقط متشکل از ۳۰۰ روستا بود و به ۸ منطقه یا ناحیه تقسیم می شد؛ نوشته ی دان جان در سال ۳-۱۶۰۲ بیانگر این است که ۲۰ شهر محصور در دیوار و ۱۰۰۰ روستای باز در استان قزوین وجود داشت (دان جان در ایران، ترجمه و تألیف ج. لی استرنج، لندن ۱۹۲۶، ۴۰).در سال ۱۸۸۴ قزوین شامل ۱۲ بلوک، دودانگه، کوهپایه، ابهررود، بشاریات، اقبال، فشکلدره، دشتابی (دشتبی)، قاقازان، رامند و افشاریه بود؛ در حالیکه رودبار (که الموت در آن استقرار یافته) یکی از بخشهای غیر مستقل آن محسوب می شد. در دوران مدرن، قزوین متشکل از یک شهرستان ۶ بخشی بود، بدین معنی که یک بخش مرکزی شهر، آبیک متشکل از زیر بخشها یا دهستانهای فشکلدره، کوهپایه و بشاریات)؛ معلم کلایه (دهستانهای رودبار و الموت)؛ دیه آباد (دهستانهای قاقزان و دودانگه)؛ آویج (زیربخشهای خراقان شرقی و غربی و افشاریه)؛ و بوئین (زیر بخشهای زهرا،دشتابی و رامند) را در بر می گرفت.
جمعیت قزوین در حال حاضر عمدتا ترک زبان هستند، ورود قبایل ترک به این منطقه از زمان مغولها اتفاق افتاده است. در ناحیه ی زهرا مردم به زبان تاتی صحبت می کنند. قبایل مختلف که بسیاری از آنان تا سالهای اخیر نیمه چادرنشین بودند، در مناطق گوناگون قزوین قابل رویت هستند. از جمله این قبایل اینانلو و بغدادی شاهسونهستند که به طور مشخص در انتهای قرن ۱۸ به خرقان و ساوه آمدند و توسط آقا محمد خان قاجار در محل فعلی خود مستقر شدند. مناطق زمستانی اینانلو بین ساوجبلاغ، زرند و زهرا، و محلهای تابستانی آنان در خرقان واقع بود. ایل بغدادی شاهسون زمستان را در همسایگی تهران و در منطقه ای میان قم و سلطان آباد (اراک)، ساوه و تهران به سر می بردند و تابستان را در خرقان و خلجستان (همدان) تا سرحدات ایل خمسه می گذراندند. لک، چگینی، غیاثوند، جلیلوند، رشوند، مافی بهتوئی، چموشگزک (Chumushgazak) و کلهر، از دیگر قبایل منطقه ی قزوین هستند. در سال ۱۹۳۲ رضا شاه مهاجرت را قدغن کرد، اما پس از استعفای وی این قانون از سر گرفته شد. برخی از شاهسونی ها اکنون در رامند، زهرا، خراقان و افشاریه سکنی گزیده اند و به افزایش سرمایه و کشاورزی مشغول هستند.
در زمان ساسانیان قزوین یک شهر مرزی بود که پادگان آن حملات دیلمیان را دفع می کرد. در قرون اولیه ی اسلام این وضعیت ادامه یافت و یا اینکه تکرار شد. احتمالااین شرایط تا اندازه ای در تضاد با تبدیل شدن آن به یک مرکز فرهنگی و تجاری قرار داشت.با این وجود المقدیسی از قزوین به عنوان پایگاه فقه و حکمت یاد می کند. در سال ۶۴۴/۲۴ طی خلافت عمربن خطاب، مسلمانان توسط البراء ابن عزیب و زید ابن جبل الطائی قزوین را تصرف کردند. هنگامیکه البراء قلعه ی قزوین را محاصره کرد مردم شهر تقاضای معاهده ی صلح کرده و همان شروطی که مردم ابهر ارائه داده بودند را عرضه داشتند. هر چند آنان تمایلی به پرداخت جزیه نداشتند ولی اسلام را پذیرفتند. البراء جهت پشتیبانی از سربازان خود متعاقبا مقرری های منطقه ی طلیحه الاسدیرا مشخص کرد. آنها املاکی را که برای نیاکانشان حفظ کرده بودند را تکثیر کردند، بر طبق گفته ی ابن فقیه این نیاکان تا حدود ۲۰۰ سال بعد این املاک را نگه داشتند و از سوی حکومت برای این دارایی ها سندهای کنیه ای دریافت کرده بودند. البراء حمله هایی را از قزوین به دیلمو گیلان ترتیب داد و همچنین زنجان را به تصرف خود درآورد. سعد ابن عاص که به عنوان حاکم کوفه جانشین ولید ابن عقبه شد نیز یورش هایی را به سمت دیلم انجام داد و یک شهر در قزوین بنا کرد. پس از اینکه حجاج از طرف بنی امیه حاکم بیشترین بخشهای ایران شد، پسر خود محمد را والی نواحی مرزی کرد. حبیب ابن مهلب، قتیبه ابن مسلم و نصر ابن سیار نیز به عنوان حاکمان قزوین منصوب شدند، عباسیان نیز در ابتدای حکومتبدین شیوه عمل کردند.
دومین شهر قزوین توسط موسی الهادی در کنار شهری که بوسیله ی سعد ابن العاص بنا گردید، ساخته شد و مدینه موسی نام گرفت. وی رستم آباد واقع در نزدیکی شهر را خرید و برای آن یک وقف جهت منفعت شهر ایجاد کرد. مبارک ترک، آزاد شده ی الهادی، نیز در سال ۳-۷۹۲/۱۷۶ شهر دیگری در قزوین ساخت وآن را مبارک آباد نامید.
زمانیکه هارون الرشید در مسیر خود به خراسان از قزوین گذر کرد، هم تحت تأثیر سختی هایی قرار گرفت که مردم محلی به خاطر دیلمی ها متحمل می شدند و هم تلاشهایی که برای مقابله با آنها انجام می دادند. از این رو وی خراجهای شهر را بخشید و در عوض یک درآمد ماهانه ۱۰،۰۰۰ درهمی برای آنان در نظر گرفت و دستور داد دیواری در اطراف مدینه موسی و مبارک آباد ساخته شود. اگرچه این دیوار تا زمان خلیفه المعتز تکمیل نشد و موسی ابن بغا آن را در سال ۸۶۸/۲۵۴ به اتمام رساند. هارون الرشید همچنین یک مسجد جمعه در قزوین ساخت و کاروانسراهای مختلف و بناهای دیگری را تأسیس و به نفع این مسجد وقف کرد. به نظر در زمان حکومت قاسم ابن الرشید بر قزوین، جرجان و طبرستان، تعداد زمینهای تحت مالکیت دولت افزایش یافت، شماری از زمین داران محلی با قرار داد تلجیعه ( (talji’aاملاک خود را تحت حفاظت قاسم قرار دارند، بر طبق این قرار داد آنها یک عشر به خزانه ی عمومی و یک عشر به قاسم برای محافظتش، پرداخت می کردند . بدین ترتیب آنها تصرف بر املاک خود را ابقا کردند، در حالیکه مالکیت به حکومت منتقلمی شد. در مجمل التواریخ (نام مستعار تخلصی) آمده است که شورشی توسط کوکبی، یک علوی، به وقوع پیوست که بوسیله ی موسی ابن بغا طی حکومت المعتز سرکوب شد.
جمعیت شهر در این زمان را عمدتا اعراب تشکیل می دادند. پس از اینکه موسی ابن بغا دیوار را تکمیل کرد، جمعیت افزایش یافت. جمعیت ترکیبی از قبایل یا خانواده های مختلف بود که خاستگاه آنان در اغلب موارد به اولین ساکنین عرب بازمی گشت. در این بین اکثریت جمعیت را سادات تشکیل می دادند که بر طبق گفته ی حمدالله مستوفی ویژگی اصلی آنان تواضع، دانش، پارسایی و ادب بود. وی عنوان می کند که سادات از طریق فعالیت خود خانواده شان را تحت پوشش قرار می دادند و تقاضایی برای مستمری نداشتند، بنابراین اینگونه برمی آید که آنها از قدرت دنیوی کناره گیری کرده و استقلال خود را حفظ کرده بودند. خواندمیر بعدها می نویسد مردم قزوین به خاطر جوانمردی و انسانیت خود مورد توجه قرار گرفتند.
طی نزاع بین خلیفه و علویان، قزوین اهمیت خود به عنوان شهری مرزی در میان استانهای کاسپیان را ابقا کرد. زمانیکه المعتصم به مقام خلافت رسید مقرر داشت که دیلمیان را تحت استیلای خود درآورد. فخرالدوله (چنانچه در کتاب مستوفی آمده) ابو منصور کوفی که توسط المعتصم به حاکمیت قزوین منصوب شد به همراه پسرش از سال ۸۳۸/۲۲۳ برای حدود ۲۰ سال بر علیه دیلمیان فعالیت کرد. فخرالدوله در کل نزدیک به ۴۰ سال در مقام حکومتی خود باقی ماند، به استثنای دو سال که وی به نیابت از حسن ابن الباکر علوی که ملک قزوین را در سال ۶-۸۶۵/۲۵۱ تصاحب کرد، به حکومت پرداخت. قزوین برای مدت کوتاهی زمانیکه الیاس ابن احمد در سال ۶-۹۰۵/۲۹۳ به حکومت رسید، تحت کنترل سامانی ها درآمد. هر چند سال بعد فخرالدوله ابو علی، جدّ حمد الله مستوفی، به نیابت از خلیفه برای ۲۷ سال حاکم شهر شد، اگرچه در سال ۱۴-۹۱۳/۳۰۱ قزوین به همراه ری، دیناور، زنجان، ابهر و طارم در تصدی کامل علی ابن المقتدر قرار گرفت. در سال ۱۷-۹۱۶/۳۰۴ یوسف ابن ابی الساج تلاش بی ثمری برای تصاحب قزوین داشت، اما توسط اسفار ابن شیرویه، که خود را فرمانروای قزوین ساخته و این شهر را از طبرستان و گرگان تا قم و همدان گسترش بخشید، مجبور به عقب نشینی شد. در سال ۸-۹۲۷/۳۱۵ اسفار ارتشی را که توسط المقتدر بر علیه وی فرستاده شده بود را بیرون از قزوین به طور کامل شکست داد، اگرچه این پیروزی با یاری مردم شهر بدست آمد. اسفار سپس قلعه را تصرف کرد، شمار زیادی از ساکنین را کشت، خسارات فراوانی به شهر وارد کرد و هزینه ی بسیار سنگینی را بر ساکنین شهر تحمیل کرد. وی بعد از این واقعه توسط مرداویج از قدرت خلع و کشته شد. قزوین متعاقبا به رکن الدوله انتقال یافت و منطقه برای صد سال در حکومت بویه ای ها باقی ماند. طی سال ۹-۹۶۸/۳۵۸ آشوب و بی نظمی در شهر بوجود آمد و ابوالفتح علی ابن محمد ابن حسین، وزیر رکن الدوله، که برای فرونشاندن آشوب فرستاده شده بود، غرامت ۱،۲۰۰،۰۰۰ درهمی را برای مردم وضع کرد.
قزوین در سال ۱۰۳۰/۴۲۱ به دست غزنویان افتاد. تا این زمان اجداد مستوفی هنوز به طور مشخص بر شهر حاکم بودند، اما در این برهه هیچیک از اعضای خانوداه برای مقام حکمرانی مناسب نبودند و آنان در عوض خاندان مستوفی ها را شکل دادند. در حدود سال ۴-۱۰۳۳/۴۲۴ ابو علی محمد جعفر به حکومت رسید، او و پسرانش برای حدود ۶۰ سال حاکمیت را در دست داشتند. فخرالمعالی علی شرفشاه ابن جعفر که آخرین حکمران به شمار می آمد، بسیار ثروتمند بود و پیروان او دارایی های بسیاری در نواحی همسایه داشتند. وی در سال ۲-۱۰۹۱/۴۸۴ از دنیا رفت.
به نظر می رسد اولین تماس بین قزوین و ترکمن های غز در سال ۹-۱۰۳۸/۴۳۰ اتفاق افتاده باشد، در این زمان ساکنین شهر با پرداخت ۷۰۰۰ دینار با غزها و فنا خسرو، دیلمی ای که ری را در سال ۱۰۳۷/۴۲۸ تصرف کرده و بسیاری از ساکنین آن را قتل عام کرده بود، مصالحه کردند. ناصر خسرو که در سال ۱۰۴۶/۴۳۸ از قزوین دیدن کرد، شهر را اینگونه توصیف می کند: “قزوین باغهای بسیاری داشت، بدون دیوار یا پرچین های خاردار یا هر گونه مانعی که از ورود به آنها جلوگیری کند. من قزوین را شهری خوب دیدم. شهر دیوار و صف آرایی جنگی مستحکمی داشت. بازارها بسیار مطلوب بودند، به جز اینکه آب اندکی از یک قنات دریافت می کردند … رئیس شهر یک علوی بود. در میان تمامی پیشه وران شهر، کفاشان مشهورترین بودند” (سفرنامه، ویرایش سی. شفر، پاریس ۱۸۸۱، متن، ۴).
با وجود نزدیکی قزوین به قلعه ی نظامی اسماعیلی الموت، به نظر نمی رسد که سلجوقی ها آن را به عنوان مرکز حکومتی مهم که به امیر یا مالک صاحب قدرت سپرده شود، در نظر گیرند. به زودی هنگامیکه اسماعیلی ها در الموت مستقر شدند، ابوالمحاسن رویانی قزوینی ها را متقاعد ساخت تا فرمان قتل هر کسی که از سمت الموت می آید را صادر کنند، مباد که ممزوج شدن با اسماعیلی ها سبب افزایش نارضایتی در قزوین شود (م.جی. هادسون، فرمان قتل، لاهه ۱۹۵۵، ۱۲۳). همچنین تعداد زیادی قلعه در کوهستانهای رودبار وجود داشت که در اختیار اسماعیلی ها بود، از آنجاکه آنان قادر بودند هر زمانی به قزوینی ها آزار و اذیت برسانند، چنانچه در سال ۱۱۲۹/۵۲۳ نیز چنین کاری را انجام دادند، زمانیکه در حدود ۴۰۰ نفر را به خونخواهی یک مأمور اسماعیلی که برای ملاقات محمود ابن محمد به اصفهان رفته بود و در این شهر بدون محاکمه کشته شد، به قتل رساندند. در طول دورانی که محمد ابن بزرگ امید،رئیس بزرگبود (۶۲-۱۱۳۸/۵۷-۵۳۲) حملات و ضد حملاتی از جانب قلعه های نظامی اسماعیلی بر علیه قزوین ترتیب داده شد. اگرچه بعدها در سال ۱۱۶۵/۵۶۰ اسماعیلی های رودبار دژی را در کنار قزوین ساختند که تقریبا قادر بودند از آن شهر را تحت محاصره ی خود درآورند.
منبع:
A.K.S. Lambton & R.M. Hillenbrand, “Qazvin” in, E. Bosworth, 2007, Historic Cities of the Islamc World, Leiden, Boston, Brill: 429-437

Email:malihedargahi@yahoo.com