انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شهرسازی؛ واقعیات و تخیلات

شوای، فرانسواز (۱۳۷۵)، شهرسازی؛ واقعیات و تخیلات، ترجمه سید محسن حبیبی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

فرانسواز شوای Françoise Choay نویسنده ی فرانسوی این اثر، گرچه تحصیلات خود را در رشته ی فلسفه به پایان رسانده اما به عنوان منتقد جدی شهرسازی شناخته می شود. مهمترین آثار او علاوه بر کتاب حاضر که در سال ۱۹۶۵ نگاشته شده عبارتند از ؛ برنامه ریزی شهری در قرن نوزدهم (۱۹۷۰)، احساس شهر(۱۹۷۲)، قاعده و الگو (۱۹۸۰) ، شهر عصر صنعت (۱۹۸۳) ، توسعه ی شهری و بحران شهروند (۱۹۸۵) ، فرهنگ لغات شهرسازی با همکاری پیر مرلن (۱۹۸۸) و رمز و راز میراث (۱۹۹۲).
پیدایش شهر را به حدود ۵-۶ هزار سال پیش نسبت می دهند. زمانی که تنها چند هزار سال پس از انقلاب نوسنگی، تغییراتی عظیم در شیوه ی زندگی انسان ها بوجود آمد. پیشرفت تکنولوژیک انسان را قادر به تولید و انباشت غذای بیشتر نمود. به دنبال تغییر در شیوه ی معیشت و تقسیم کار اجتماعی، تحولات مهمی در عرصه های مدیریت منابع ( نظام سیاسی) و نظام اعتقادی پدید آمد. انسان ها در مکان های اقامتی بزرگتر از مقیاس روستا ساکن شدند و به این ترتیب نخستین شهرها با تقسیم کار اجتماعی، انباشت ثروت و قدرت مدیریت آن و سیستم ایدئولوژیک سلسه مراتبی، در جلگه های حاصلخیز بین النهرین و نیل و سند متولد شد و نخستین موج شهرنشینی شکل گرفت.

اما آنچه به شهر و شهرنشینی اهمیت ویژه بخشید و باعث شکل گیری موج دوم شهرنشینی شد، انقلاب صنعتی بود. اختراعات تکنولوژیک انبوه جمعیت کارگر را روانه ی شهرها ساخت. رشد شتابزده ی شهر و تغییر بنیادی بوجود آمده در شیوه ی زندگی انسان ها ذهن متفکران بسیاری را به خود درگیر ساخت. معماران و شهرسازان از یک سو و اصحاب علوم اجتماعی نوپا از سوی دیگر در کنار جمعیت شناسان، روانشناسان، تاریخ دانان و … همه به مطالعه ی شهر و پیامدهای انقلاب صنعتی روی آوردند.
از قرن نوزدهم با آغاز انقلاب صنعتی و رشد سریع شهرها، توصیفات هراس انگیزی از بی نظمی شهرهای صنعتی و وضعیت رقت بار کارگران ارائه شد. در مقابل عده ای دیگر سخن از آرمانشهرهایی به میان آوردند که پیشرفت تکنولوژی زمینه ساز پیدایش آنها خواهد بود. این آرمانشهرها بر اساس سه الگوی عمده شکل گرفته اند. شوای از این دسته نظریات با عنوان ” پیش شهرسازی” یاد می کند و در فصول جداگانه ی کتاب به معرفی و نقد آرای متفکران منصوب به هر یک می پردازد.

۱. پیش شهرسازی ترقی گرا

در این فصل به نظریات آون (Owen)، فوریه (Fourrier)، کونسیدران (Considérant) ، کابه (Cabet)، پرودون (Proudhon)، ریچاردسن، ژان باپتیست گودین (Godin)، ژول ورن و هربرت جرج ولز پرداخته شده است.

اساس این الگو فناوری و کارایی است. آنها به آینده ی شهر صنعتی خوشبین هستند. ” به گمان اینان مسایل ناشی از رابطه ی انسان ها با جهان و بین خودشان را نوعی خرد گرایی، علم و فن می تواند حل کند. این اندیشه ی خوش بینانه روی به آینده دارد ومقهور عقیده ی ترقی است. انقلاب صنعتی پدیده ای تاریخی – کلیدی است که آینده ی بشریت را تضمین و سعادتش را تأمین خواهد کرد” (ص ۱۲)

ترقی گرایان شهر را مکانی برای برآوردن نیازهای انسان معرفی می کنند. سنت شهرسازی آنها بر پایه ی علم هندسه است. توجه به بهداشت دیگر مؤلفه ی شهری است. شهر ایده آل ترقی گرایان شهری پاک و زیبا با طبقه بندی های دقیق کاربردی است. لازم است نظمی نوین جایگزین نظم شهرهای قرون وسطایی شود تا با نیازهای انسان هماهنگی بیشتری داشته باشد.

فضای محوری در این شهر ” مسکن استاندارد” است. خانه هایی هم شکل در محلاتی کنفک و خودکفا که چندان رابطه ای با دیگر محله ها ندارند.

نقد شوای بر این اندیشه سلطه ی نظام سیاسی بر تمامی فضاهای شهری است. برای تأمین بیشترین بازدهی لازم است که قدرت سیاسی تمام جنبه های شهر را پوشش دهد. این نگرش به شدت ابزاری است و حتی نسبت به انسان نیز رویکردی ابزاری دارد.

۲. پیش شهرسازی فرهنگ گرا

در این فصل آراء پوژن (Pugin)، راسکین (Ruskine)و موریس(Moriss)بررسی می شود.

پیش شهرسازی فرهنگ گرا در تقابل با پیش شهرسازی ترقی گرا اعتقادی به یک شکلی فضاهای شهری ندارد و برعکس از ایده ی تمایز و اشکال فضایی ناهمگون و بناهای متنوع دفاع می کند. اتفاق رأی بر این است که بی تقارنی در شهر نوعی نظم اندامواره پدید می آورد. ” به گرد بناهای یادواره ای ادینبورگی خویش بگردید و بنگرید به آنچه که می تواند شمارا ارضا کند. هیچ چیز جز شبکه ی شطرنجی و بازهم شطرنجی، همیشه شطرنجی، برهوتی از شطرنجی ها. آنها به خانه های شما سیمای زندان می بخشند و در واقع زندان هم هستند. این شطرنجی ها زندان های جسم نیستند بلکه گورهای جان هستند.” (ص۱۵۹ ،نقل قولی از راسکین)
برای اندیشمندان فرهنگ گرا ” زیبایی شناسی” هم ارز بهداشت نزد ترقی گرایان است. هنر برترین تأئید یک فرهنگ است که در عین حال ریشه در سنت تاریخی دارد. در آرای این گروه از متفکران نوعی بازگشت به هنر قرون وسطایی دیده می شود.

از دیدگاه سیاسی شهر فرهنگ گرا به شیوه ی دموکراتیک اداره می شود. از نظر اقتصادی این شهر کاملاض ضد صنعتی است.
انتقاداتی که بر این نظریات وارد می شود تاریخی بودن بیش از حد و عدم هماهنگی با دستاوردهای خلاق زمان است. این الگو نیز مانند الگوی پیشین صرفاً نوعی مدینه ی فاضله را تداعی می کند که در واقعیت امکان دستابی به آن چندان مقدور نیست.

۳. پیش شهرسازی بی الگو

نظریه پردازان این الگو سوسیالیست ها و آنارشیست ها هستند. مارکس، انگلس، کروپتکین (Kropotkine)، بوخارین (bukharine) و پرئوبراژانسکی (Préobrajensky)
مهمترین ویژگی نظریه های این گروه نقد شهر صنعتی است بی آنکه الگویی برای شهر آینده ارائه شود یا بازگشتی به الگوهای تاریخی صورت گیرد. شکل آتی شهر بسته به استقرار جامعه ی بی طبقه است. در چنین جامعه ای می توان از “روستا-شهر” سخن گفت که صرفاً یک آمایش فضایی نیست بلکه لازمه ی آن عدم توازن جمعیت و نابرابری فرهنگی و اقتصادی است.
سه فصل نخست کتاب به معرفی و نقل قول نظریات اندیشمندان پیش شهرسازی اختصاص یافته است. در سه فصل آتی، نویسنده به بررسی نظریات شهرسازی می پردازد. آنچه ایندو را از یکدیگر جدا می سازد خصلت غیر سیاسی شهرسازی است. شهرسازی بیشتر عملی است هرچند هنوز می توان رگه هایی از تخیل پیش شهرسازی را در آن دید. به عبارتی شهرسازی کوششی است برای تلفیق تخیلات ارمانشهرگرایانه با واقعیات شهر در عصر تکنولوژی.
همانند الگوهای پیش شهرسازی، الگوهای شهرسازی نیز به سه مدل کلی تقسیم شده است. در ادامه به ذکر این الگوها و ارائه ی نکات اصلی مورد اشاره ی نظریه پردازان مطرح آنان در کتاب شهرسازی فرانسواز شوای می پردازیم.
۱. شهرسازی ترقی گرا
در این فصل نظریات تونی گارنیه (Garnier)، ژرژ بنوا-لوی (George Benoit –Lévi)، والتر گروپیوس (Walter Gropius)، لو کوربوزیه (Le Corbusier) و استروملین (Stromline)، بررسی شده است.
این الگو حاصل تحول در الگوی پیش شهرسازی ترقی گراست و انگاره ی اصلی آن ” نوگرایی” است که در دو زمینه ی عملی صنعت و هنر پیشرو قابل مشاهده است. الگوی ترقی گرا نتیجه ی تلفیق فناوری و هنر است که از یک سو به کارایی هرچه بیشتر برای برآوردن نیازهای انسان با کمک تکنولوژی جهان صنعتی می اندیشد و از سوی دیگر به زیبایی شناسی استوار بر نظم هندسی توجه دارد. برای دستیابی به کارایی نو ، روش های استاندارد کردن و مکانیزاسیون و بکار گرفتن ابزار و مصالح نو ضروری است و چنانچه این فناوری با هنرهای تجسمی درهم آمیخته شود سیمای شهر ایده آل ترقی گرایان فراهم می آید. هندسه اساس شکل گیری فضاهای منتظم و زیبای شهری است که بیش از هرچیز در توجه به “زاویه قائمه گرایی” نمود پیدا کرده است. لو کوربوزیه در منشور آتن رفع نیازهای انسان در شهررا با آمایش فضایی چهارگانه ی زیر قابل حصول می داند ؛ فضاهای اسکان، فضاهای کار، فضاهای رفت و آمد و فضاهای پرورش روح و جسم.
مسئله ی سلامت و بهداشت همچنان مورد توجه جدی شهرسازان ترقی گراست. این انگاره حول محور خورشید و فضای سبز تمرکز می یابد و به ایده ی سازه های مرتفع و شهرهای عمودی می انجامد به نحوی که بتوان حداکثر استفاده را از نور به عمل آورد. نظریه ی ” باغ – شهر عمودی” لو کوربوزیه از همین ایده تغذیه می شود.
تقریباً همان انتقادات پیشین بر شکل جدید الگوی ترقی گرا نیز وارد است. علاوه بر سیاسی بودن و لزوم اعمال قدرت ، منتقدان شهر ترقی گرا را یک فضای حقیقتاً شهری نمی دانند. این شهر صرفاً مجموعه ای از مجموعه های منفک است که تنها بدلیل کارایی بهتر در کنار هم گرد آمده اند. این شهر مکانی اجباری و ایستاست که هیچ یک از فعالیت های انسانی در آن قابل تغییر نیست.
۲. شهرسازی فرهنگ گرا
در این فصل به نظریات کامیلو سیت (Camillo Sitte)، ابنزر هوارد(Ebenezer Howard) و ریموند آنون (Reymond Unwin) پرداخته شده است.
این الگو نیز نتیجه ی تحول الگوی پیش شهرسازی فرهنگ گراست. آغاز این اندیشه را می توان به دو دهه ی پایانی قرن نوزدهم و حوزه ی آلمانی زبان نسبت داد. این الگو نیز در تقابل با شهرسازی ترقی گرا قرار می گیرد. نظم هندسی شهر ترقی گرا در شهر فرهنگ گرا با بی نظمی ارگانیک جایگزین می شود. آنچه در ساماندهی فضایی شهر اصل اساسی شمرده می شود فرهنگ است که جز با مطالعه در سنت بدست نمی آید. زیبایی شناسی در این الگو اهمیت بالایی دارد. شهرسازی فرهنگ گرا نیز با انتقادات مشابه پیش شهرسازی مواجه شده است. تاریخی بودن و بازگشت به سنت پویایی را از این الگو سلب نموده و مجالی برای بروز خلاقیت باقی نگذاشته است.
۳. شهرسازی طبیعت گرا
در این فصل صرفاً نظریات فرانک لوید رایت معمار امریکایی مطرح شده است.
برخلاف دو الگوی پیشین این الگوی شهرسازی مدل جدیدی است که مشابه آن در اندیشه های پیش شهرسازی وجود نداشته است. اساس این الگو بر آن است که شهر بزرگ صنعتی انسان ها را به ازخود بیگانگی دچار می سازد و تنها راه حل برون رفت از این معضل “تماس باطبیعت” است. فضای الگوی طبیعت گرا ترکیبی پیچیده دارد و خصوصیاتی از هر دو الگوی پیشین در آن راه یافته است. رایت معتقد است چنانچه افراد بتوانند با آزادی عمل رفتار کنند و خود را از قید و بند صنعت گرایی رها سازند به ” دموکراسی” مورد نظر وی دست یافته اند. این اصطلاح صرفاً دارای بار سیاسی نیست و همه ی جنبه های اختیار را در بر می گیرد. فضای زندگی که رایت تصویر می کند خانه های جدا از هم احداث شده در مساحت های بزرگ است که در آنها اوقات فراغت انسانها به کشاورزی سپری می شود. رایت الگوی استقرار مورد نظرش را برودایکر (broadacre) نامیده است.
از میان سه الگوی یاد شده بیشترین اقبال جهانی به الگوی ترقی گرا بوده است. الگوی طبیعت گرا صرفاً در برخی حومه های شهری ایالات متحده پیاده شده و الگوی فرهنگ گرا نیز در تعدادی از بناهای شهرهای انگلیسی نمود یافته است.
فرانسواز شوای طی فصول هفتم تا نهم به نظریه های جدیدتر می پردازد. در سرزمین فن (tecnotopia) شهرسازی علمی – تخیلی را معرفی می کند. شهرهایی که با یاری گرفتن از منتها درجه ی تکنولوژی به اشکالی رویایی ساخته شده اند. هندسه ی ساده در آن ها با حجم های سه بعدی پیچیده و سازه های معلق فضایی جایگزین شده و شهرهایی آویخته در فضا یا شناور بر دریا را تصویر می کند.
اندیشه ی شهرسازی جدید دیگر شهر انسان (anthropopolis) است که ایده ای انسان دوستانه برای شهرهای آینده در نظر دارد. طراحان این شهرها نه معمار و شهرساز بلکه مجموعه ای از متفکران علوم اجتماعی، روانشناسی، تاریخ، اقتصاد و حقوق هستند که عمدتاً به کشورهای آنگلوساکسون تعلق دارند. شهر انسان حاصل این اندیشه است که شهر صرفاً یک پروژه ی فنی و مهندسی برای ساختن سرپناه نیست بلکه باید تمامی جنبه های تمدن یک جامعه را پوشش دهد. در این فصل چند اندیشمند مورد دقت نظر قرار می گیرند؛ پاتریک گدس (Patrick Geddes)، مارسل پوئت (Marcel Poéte)، لوئیس مامفورد، جین جیکوب، لئونارد دوهل (Leonard Duhl) و کوین لینچ.
به باور مامفورد، شهر به طور سنتی مکان فرهنگ بوده و باید تلاش نمود این ویژگی خود را در دوران مدرن بازیابد. ” مامفورد در آرزوی شهری است که هم شهری تر و هم روستایی تر از آنی باشد که الگوهای ترقی گرا پیشنهاد می کنند.” (ص۵۸)
دوهل و جیکوب از تغییر ساماندهی فضای شهری با در نظر گرفتن مفهوم سلامت روان دفاع می کنند و شکل کالبدی شهر را عاملی مؤثر بر مسائل و معضلات اجتماعی چون بزهکاری و … می دانند.
لینچ بر چگونگی ادراک شهر توسط شهروندان تأکید دارد. این ادراک از نظر او به مجموعه ای از روابط عملی و عاطفی فرد با شهر بستگی دارد. فضاهای شهری به گونه ای درک می شوند که با کنشگر رابطه ای منطقی و پویا از خلال فعالیت های روزمره برقرار کنند. شهروند در پی خوانش شهر است.مفهوم ” خوانایی” شکل ارتباط فرد با شهر است.
فصل پایانی کتاب به فلسفه ی شهر اختصاص یافته است که به نظر مناسب تر بود در فصول اولیه بدان پرداخته شود. نویسنده در این فصل با بررسی ایده ی شهر نزد ویکتور هوگو، زیمل، اسوالد اشپنگلر و هایدگر در صدد تلفیق فلسفه با شهرسازی برآمده است.
در کل این کتاب با ذکر نظریات ۳۸ اندیشمند در حوزه ی شهر می تواند به عنوان یک اثر مرجع مورد استفاده قرار گیرد. نویسنده کتاب تلاش نموده با جمع آوری و تفسیر نظریات مختلف سیر حرکت شهرسازی را از تخیل های شاعرانه به واقعیات ملموس نشان دهد هرچند هرگز نمی توان مرز دقیقی میان تخیل و واقعیت تصور نمود. پیشرفت علم و فناوری از یک سو و پدید آمدن نظریه های جدید افق های تازه ای در برابر شهر می گشاید.

roya_asiaei@yahoo.com