نشست یک صد و شصت و یک یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ
با همکاری اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران
یکشنبه ۵ اسفند ۹۷ ساعت ۱۶ الی ۱۹
موضوع: آیین های دینی و شهر تهران
عنوان: شهر، دین و خشونت
نوشتههای مرتبط
دکتر محمدرضا پویافر
(دکتری جامعه شناسی و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم انتظامی امین)
سلام و وقت بخیر خدمت دوستان، خیلی خوشحال هستم که این امکان به دست آمد تا بتوانیم گفتگویی در مورد موضوع امروز داشته باشیم و البته پیش از این برای من باعث خوشحالی است که فرصت دارم یک جلسه بحثی را در یکشنبههای انسان شناسی و فرهنگ داشته باشم. از دکتر رحمانی و دکتر فکوهی و بقیه دوستان که خیلی زحمت میکشند، تشکر میکنم. برای شروع سه تا برش که لزوما بخواهم تفسیر کنم که به خشونت و دین در جامعه ربط مستقیم دارد بدون اینکه اصراری بر این داشته باشم دیدیم. شاید حدود دو ماه پیش بود یک خانم دانشجوی دکتری ادیان بود فکر میکنم ، آمده بودند در مورد یک موضوعی داشتیم گفت و گویی میکردیم بعد هم خانمی دیگر و محجبه بودند که می گفتند که من که در خیابان تهران راه میروم احساس میکنم که هر لحظه ممکن است یک کسی از پشت چادر من را بکشد یا به من حمله کند. و بیشتر که توضیح میداد کاملا این احساس ناامنی از شناختی از تردد در این شهر و زیست در همچین شهری واقعا در وجودش مشخص بود. بعد از اینکه قرار شد که من این فرصت را داشته باشم که در این جلسه حاضر باشم، فکر میکنم یک هفته پیش بود که با خانم دودانگه صحبتش شده بود. یک اتفاق شخصی برای من افتاد. یک تجربه شخصی. روز چهارشنبه هفته گذشته، من در یک جلسه کاری بودم در دانشگاه که همسرم به من زنگ زد گفت که در خیابان که داشتم میرفتم، یک کسی یک پسر جوانی از پشت پایش را روی چادر من گذاشته بود و چادرم کشیده شده و برگشتم و به او گفتم که چرا این کار را میکنی، او هم برخورد فیزیکی داشته و در گوشم زده است. گوشش به شدت درد گرفته بود، ما هم در این فکر بودیم که باید دکتر رفت یا نه و بعد اشاره کرد یک تعدادی از افرادی که در کوچه بودند گفتند که جوان بوده و یک کاری کرده و رفته است. و تمام شده بود. منظور این است که به شکل اتفاقی، بالاخره این روایت شخصی با تجربه من مرتبط شد. مواردی را هم با هم مرور کنیم پیش از اینکه طرح مسئلهای داشته باشیم. این موارد را احتمالا شنیدیم یا خواندیم. و این سه موردی را که دیدیم سه مورد حمله به روحانیون بوده در شهرهای مختلف کشور، که اکنون من نمیخوانمش . در همدان بوده، در نیشابور بوده و اخیرا در مشهد، در تهران در جاهای مختلف، حمله شده. این روایت بالاخره ابراز خشونت در مورد کسانی که پوشش خاص مذهبی دارند اعم از چادر، یا به عنوان نمونه فرض کنید لباس روحانیت. اینها مواردی است که غیر از این فیلمهای کوتاه را که دیدیدم میشود کنار هم گذاشت. و یک سوالهایی را میشود طرح کرد. تا وقتی که من فرصت داشته باشم. البته نمیدانم تا کی من وقت دارم. ما حداقل سوالات اساسیمان میتواند شامل این شش تا باشد. یکی اینکه خشونت و دین به هم مرتبط هستند یا نه. نسبتی به هم دارند یا نه؟ و اگر دارند چرا یک چنین رابطهای وجود دارد؟ صرف نظر از چگونگی. و بعد اینکه این خشونت نتیجه عملکرد دیندارها و نهادهای دینی است یا نهادهای غیردینی و سکولارها هم در آن موضوع تاثیرگذارند؟ بعد اینکه خشونت میشود گفت که پاسخ طبیعی بعضی دینداران جامعه در حال گذار است که دارد تغییرات اجتماعی فرهنگی میکند؟ یا نه… به شکل دیگری قابل درک است؟ و بعد اینکه آیا این نوع کنش که تنها شامل خشونت فیزیکی نیست، کنشی است که دینداران در برخورد با غیردیندارها انجام میدهند؟ و البته برعکسش هم هست. ما در این جلسه نشانههایی دیدیم. و بعد پرسش از نسبت دین و قدرت است. یعنی در مورد اینکه آیا این تاثیری در شکلبندی خشونت درشهر دارد یا نه؟ این سوال آخر از جمله سوالاتی است که خیلیها که این روزها در خیابان قدم می زنند نگاه میکنند و تجربه میکنند زندگی روزمره را شاید بارها پرسیده باشند. ممکن است علاوه بر اینکه سوال میکنند جوابهایی هم بدهند. به هرحال به نظر میرسد که ما حداقل دو مورد داریم. یعنی در نسبت بین دین و خشونت یکی از خشونت از جانب ه دین است به دلیل اینکه قیدی بزنیم یعنی یکی از جانب دینداران و بعدی نهادهای دینی. و بعد هم علیه دین. یعنی علیه دینداران نهادهای دینی و نمادها. در این بحث من تعمداً این نماد دین را جدا کردم. هم اکنون با توجه به تجربیاتی و دادههایی که داریم از هر دو وجه می توان در مورد آن صحبت کرد. شاید ما که در تجربه زندگی ایرانی هستیم، صرف نظر از تحصیلات دانشگاهیمان اگر مثل کسی که در این جامعه دارد زندگی میکند موضوع را درک کنیم، به سمت این سوق داده باشیم که فکر کنیم. اکنون بالاخره یک شرایطی است که مردم به تنگ آمده اند، هر اتفاقی که می افتد نماد و نشانهای از دین دارد و این موجب می شود تا مردم به شکلی نسبت به آن واکنش نشان دهند. و این نتیجه مستقیم یک نوع الگوی حکمرانی از یک مدل خاصی از دین است. ولی میشود دوباره سوال کرد که آیا اکنون خشونتی که بخواهیم بگوییم نسبتی با دین دارد نتیجه حضور دین است یا در شکلهای دیگر هم پیدا میکنیم. واقعیت این است که جواب این سوال لزوما مثبت نیست. یعنی اگر ما شکلبندیهای دیگری داشتیم که تعمدا دین را از عرصه اجتماعی طرد کرده باشد آنجا هم باز ممکن است مسائلی داشته باشیم، بنابراین مفهومی که ما اینجا با آن درگیر هستیم، مفهوم مرزبندی و تفکیک است. اکنون من این را باید در یکی دو اسلاید بعدی یک مقدار کار خواهم داشت یک خرده یک کمی روی آن متمرکز میمانم و بعد از آن آرام آرام سعی میکنم بحثم را جمعبندی کنم. این مفهوم مرزبندیها و تفکیکها در عرصههای مختلف زندگی چیزی است که ما در جامعه خودمان یک طور دیگر تجربهاش میکنیم در جوامع دیگر که مدتهاست تجربه سکولاری شدن را داشتند یک طور دیگر اتفاق میافتد. نکته دیگر این است که ما شکلهای دیگری از دینورزی را در جامعه داریم، بنابراین یکی از خطاهایی که ممکن است مرتکب شویم و به این انواع دینورزیهای جامعه که فکر میکنم بحث آقای رحمانی به درک آن به ما کمک خواهد کرد. نشان میدهد که نباید این قدر زود آدرس دهی غلط کنیم. این هست که این شکلهای مختلف دینورزی نسبتهای مختلفی با خشونت ممکن است ایجاد کند بعضی از آنها ممکن است یک شکلهایی از دینورزی، هیچ نوع خشونتی را ترغیب نکند یا ترغیب کند یا معکوسش فرد ممکن است قربانی یک نوع خشونتی باشد. بنابراین ما با یک مسئله سرراستی اساسا مواجه نیستیم. و به همین دلیل من علاقهمند بودم البته صحبت مقدماتی که طرح شد حداقل بنابر تصور من این بود که من با موضوع کلی دین و شهر مواجه هستیم و الا من اگر میدانستم آیینهاست سعی میکردم موضوع را این قدر خاص نکنم ولی به هرحال وقتی در مورد این موضوع صحبت میکنیم من خودم دوست داشتم که یک مقداری با این بحث توجه بیشتری بدهم به این که این موضوع حداقل به معنای کلیش خیلی موضوع سرراستی نیست. اولا به معنای اینکه یک نسبت یکسویه خطی نیست از یک جهت به جهت دیگر. دوم اینکه، به سادگی ما با یک مفهوم به اسم دین یا دینداری مواجه نیستیم یک نوع نیست ما با انواع گونههای مختلفی از دین ورزیها مواجه هستیم که هرکدام نسبت و رابطه متفاوتی با خشونت ایجاد میکند. و حتی از جهت اینکه عامل خشونت شوند یا قربانی خشونت باشند. همه اینها متفاوت خواهد بود و از این جهت این هم نکته بعدی است. نکته باز متفاوت بعدی نسبت سیاست با دین است. اینجا من منظورم از سیاست، سیاستگذاری و الگوی حکمرانی است به طور خاص. اکنون ما داریم تجربه یک جامعهای را میکنیم که در آن یک نظام سیاسی مبتنی بر دین مستقر است. اما در یک جامعه دیگری هم بالاخره هست. صرف نظر از هر نوع نظام سیاسی مستقر نسبت به دین تعریف شده است. نسبت طرد یا جذب به هرحال. آن هم باز به هرحال تبعاتی دارد. یعنی روی آن هم میشود فکر کرد. چون ما هم اکنون وقتی درگیر این مسئله هستیم به این موضوع فکر میکنیم که در جامعهشناسی به این موضوع فکر کنیم یا حوزه کلی علوم اجتماعی، به این فکر میکنیم که امروزه به عنوان نمونه اگر قرار بود این مشکل حل شود یا یک مشکلاتی که در شرایط فعلی داریم چه کار باید میکردیم . خیلی از وقتها این سوال پرسیده میشود حداقل به معنای عامیانه. و پاسخ هایی میدهیم. میگوییم که به عنوان مثال حکومت سکولاری که توجهی به دین کند. اما هنوز دادههایی نداریم که آن مدل چه قدر حداقل در این موضوع نسبت خشونت به دین مسئله کمتری تولید میکرد حداقل در جامعه ایرانی. اینها مفروضات است. من از این بخش موضوع به بعد هیچ دیتای تجربی ندارم. ولی حداقل یک سوالاتی طرح میکند که ما بتوانیم دربارهی آن کار کنیم. که اگر پیش فرضهایی داریم، تا چه مقدار میتوانند به واقعیت نزدیک باشند و حداقل اینکه چارچوبهایی به ما بدهد که بتوانیم روی آن کار کنیم. اگر قیاسهایی داریم در مدلهای تجربه دین و خشونت، در جوامع دیگری که اساسا سکولار هستند چه طور تجربه میشوند؟ و آیا اصلا تجربه نمیشود و اگر تجربه میشود چگونه تجربه می شوند در نسبت بین دین و خشونت؟ بنابراین باز هم اینجا ربط پیدا می کند. یعنی چه جامعه خودش و الگوی سیاسیش را الگوی دینی و چه غیردینی و چه سکولار تعریف کرده باشد همچنان مسئله در نسبت بین دین و خشونت وجود دارد. البته ممکن است نوع آن تفاوت داشته باشد. یک یادآوری دوباره لازم است، ما سوالاتمان را دوباره طرح میکنیم برای اینکه این بار به آن پاسخ دهیم. اول اینکه آیا خشونت و دین با هم مرتبط اند؟ بله به نظر میرسد با هم مرتبطاند. از مبانی نظری و انبوه مطالعاتی که در مورد نسبت دین و نظم اجتماعی انجام شده، بخشی از آن منتج این نتیجهگیریهایی میشود مربوط به خشونت و دین. گفتنی است که من در این بحث به آن ادبیاتی که مربوط به دین و تروریسم میشود کاری ندارم. منظور من شهر و زیست شهری است. و اینکه چرا این مفهوم وجود دارد و من همچنان به آن مفهوم تفکیک و مرزبندیها در جامعه میرسم. اکنون سعی میکنم در آن اسلاید آخر که قرار است در مورد خودمان صحبت کنم در مورد جامعه ایرانی و سیاستگذاری متمرکز بمانم. این که در این رابطه یعنی در نسبت بین خشونت و دین، آن چیزی که اتفاق میافتد یعنی خشونت نتیجه کنش دینداران و نهادهای دینی است مثل پاسخهایی که ما خیلی وقتها میدهیم یا برای مثال میگوییم که تمام خشونتی که علیه به عنوان نمونه خانمهای چادری، روحانیون انجام میشود نتیجه عملکرد بد حکومت دینی است. آیا فقط به این سرراستی است یا نه ممکن است شکلهای دیگری داشته باشد؟ اینکه میگویم یا غیر دینداران و سکولارها این دیگر مختص جامعه ما نیست. باید تجربیاتی از جوامع دیگر بررسی شود. نکته بعدی اینکه آیا خشونت پاسخ طبیعی بعضی از دینداران به جامعهای است که رو به تغییر است؟ در این مورد با مسئله احساس امنیت مواجه هستیم. احساس امنیت هستیشناختی. فقط با درک این به دست میآید که چه طور ممکن است یک کسی که به هرحال، حس میکرده در جایی زندگی میکند تمام آن چیزهایی که دوستش دارد اکنون دارد پیاده میشود و باید پیاده شود. مثل آن تذکری که میداد بالاخره ما شهید دادیم. اینجا قانون است باید اینطوری باشد و باید رعایت شود اغتشاش در این ، یک احساس ناامنی خواهد آورد. صرف نظر از اینکه فرض کنید بخواهد حمله یا خشونت فیزیکی یا حتی خشونت کلامی صورت بگیرد. احساس اینکه حال یک اتفاق دیگری افتاده و امروزه من وقتی از خانه بیرون میآیم، دور و اطراف من به شکلی است که من آرام نیستم. از این جهت این احساس ناامنی هستیشناختی واکنش ایجاد خواهد کرد.مثالی می زنم: در ایامی که دو سه ماه مانده تا ماه رمضان، که باز این چالشها طور دیگری تکرار میشود. فرض کنید ماه رمضان هنوز در ایام تابستانی و روزهای گرم است کسی که سحر بلند میشود و قرار است تا ساعت خاصی که اذان است چیزی نخورد، اکنون در آن شرایط و انتظاری که دارد ما حکومت اسلامی داریم باید مواظب نمیدانم دین ما باشد. اکنون یکی از کنار این رد میشود و دارد یک چیزی میخورد، در خلا این مسئلهای نباید داشته باشد یعنی کسی که از بیرون دارد به این موضوع نگاه میکند، بگوید چیز عجیبی نیست. و بالاخره این یک باوری دارد و او یک باوری دارد. ولی وقتی در حال حاضر از موضع همچین کسی نگاه میکنی آن احساس ناامنی یک مقداری قابل درک میشود. ما هم اکنون در موضع قضاوت نیستیم. طبیعی است که نباید در موضع قضاوت باشیم. در موضع این هستیم که این تفکیکها را بشناسیم. در انتهای ماجرا دنبال این هستم که به این نتیجه برسیم که چه قدر با این مسئله پیچیده روبرو هستیم. قبل از اینکه به سوالات پاسخ بدهیم. و این پیچیدگی هنوز چقدر نیاز به کار دارد تا بتوانیم درکش کنیم. و آیا این، تفسیر ما از این که دین باعث خشونت میشود به همین سرراستی است یا نه پیچیدگی های دیگری دارد هم جهت این رابطه و هم بحث دیگر. موضوع بعدی پیشاپیش حین صحبتها جواب داده شد. بحث این است که خشونت فقط کنش دینداران در برخورد با غیردینداران است یا نه؟ ما این بحثهایی که اول دیدیم همین کلیپهایی که دیدیم و همان متنهایی که نوشته شد و هم روایت تجربهای که خدمت شما گفتم، به ما نشان میدهد که نه این هردو جهتش است. جهت برعکسش یعنی خشونت علیه نهادها و نمادها و افراد دیندار قاعدتاً انگار حداقل درک اولیه ما این است با اطمینان نگوییم. از این جهت است که آن فرد، انگار نشانه حکومت دانسته میشود صرف نظر از هر چیز با تمام اعتقادات و باور و پوششی که دارد. صرف نظر از اینکه آن آدم ممکن است با تمام ابراز هویت دینیش خودش منتقد وضعیت حکمرانی فعلی باشد. اما با او به عنوان نماد مقابله میشود. تمام آن، هرچه سعی میکنم این کلمات را به کار نبرم، تمام آن حب و بغضی که دارد و دق و دلی که دارد از کل بلایی که به عنوان نمونه حکومت بر سرش آورده به عنوان نمونه دلار گران شده و… احتمالا میخواهد بر سر این خالی کند. این مفروضات اولیه ماست. بنابراین تمامش به عنوان یک نشانه است. وقتی که نسبت دین و قدرت اینطوری تعریف میشود ممکن است از آن جهت، قابل درک باشد درنتیجه بله، سمت برعکسی هم پیدا میکند یعنی از جانب به اصطلاح غیردینداران علیه آنهایی که نماد دین را حمل میکنند یا ابراز هویت دینی دارند. درنتیجه ما نسبت دین و قدرت را داریم که در شکلگیری این تجربه موثر است. در این دو تا اسلاید آخر میخواهیم بیشتر روی آن تمرکز کنیم. آن چیزی که ما الان داریم در مورد شهر ایرانی، که میتوانیم بگوییم مسئلههای امروزی شهر ایرانی است، زمینههای خشونت علیه دینداران، و نهادهای دینی و نهادهای ایرانی، میشود چند جور خلاصه کرد. یعنی تمرکز آخرم را میخواهم بگذارم روی اینکه اکنون، صرف نظر از اینکه ما وجه خشونت از جانب نهاد و کنشگران دینی داریم، آن وجه معکوسش چرا اتفاق میافتد. که امروزه این دور تکرار میشود. و اینکه با هم به طور خلاصه مروری داشته باشیم. ما چند تا زمینه داریم. باز هم سعی میکنم که نیایم تبیین علمی خاصی کنم که بگویم همین هست. چرا که باید داده تجربی داشته باشیم. یکی تبدیل نهادهای دینی به هنجارهای رسمی است یعنی قانونی شدن شریعت که بالاخره ما مواردی را داریم مثل حجاب، مثل روزهداری، معیارهای دینی در استخدام افراد در ادارات و سازمانها، و اهمیت مشارکت کردن در مراسم دینی برای کارکنان ادارات مثل نماز جماعت و امثالهم. این اهمیت دادن بالاخره ممکن است یک مقداری زمینههایی را ایجاد کند. موضوع بعدی، در تفکیک موقعیتها و امور دینی از امور غیردینی است. به عنوان نمونه یک وجهش نیکوکاری است که اکنون بحث خیلی مفصلی دارد و این جلسه جای آن نیست. تنها اشاره کوتاهی میکنم. در نیکوکاری، ممکن است ارادی یا غیرارادی ما مرزبندیهایی درست کرده باشیم که برای مثال فرض کنید که این کار خیرخواهانه دینی است این غیردینی است. در صورتی که آن مفهوم خیلی بزرگتر از این است که شما آن را مرزبندی کنید. هرچه شما بیشتر مرزبندی کنید یعنی گویی مقابل همدیگر جبهههایی را درست میکنید. البته من داخل پرانتز میپذیرم این بخش ماجرا کمی سیاسی میشود. این را میپذیرم که یکی از هنرهای یک نظام حکمرانی ممکن است این باشد که با مرزبندیهایی یک جبهههایی مقابل هم تشکیل بدهد و خودش دیگر انرژی صرف نکند که آنها را خنثی کند. آن برای یک جای دیگری است. ، که دیگر نیاز به نیروی نظامی و اینها نباشد. ولی اینجا، یعنی در تفکیک کردن عرصههای اجتماعی که نوعا نیازی به این تفکیک وجود ندارد، ممکن است بین گروههای اجتماعی شما قطعهبندیهایی از فرهنگ آن جامعه درست کند که اینها روبروی هم قرار بگیرند. و شما مسئول این برخوردها و تقابلها باشید. موضوع بعدی نهادی شدن امر دینی است. اکنون یک وجه نهادی شدن میشود حاکمیتی شدن امر دینی، یعنی حکومتی دانستن هر امر دینی یا هر نماد و ابراز هویتی از طرف مردم درنتیجه این نوع سیاست، هر جور نماد دینی را آن وقت به حاکمیت ربط میدهد. آن وقت این واکنشها خود به خود تقویت میشود. طبیعی است که در خیابان و مترو یک واکنشهایی را میبینیم. آن شخص را نه به خاطر خودش، به خاطر اینکه احساس میکنند که ربطی به حکومت دارد و با تمام مشکلاتی که ایجاد کرده، برای مردم برای معیشتشان برای هر چیزی مسئول میدانند. و بحث بعدیش در نتیجه این موضوع در هم تنیدگی امر دینی با امر حاکمیتی من از آن گذر میکنم که از وقتم تجاوز نکنم. بحث بعدی هم که در حال حاضر مصداقهایش را میدانیم جرمانگاری از روابط بین جنسی است بالاخره، وجود دارد. البته این شامل مواردی است که شما خودتان بهتر میدانید برای آن ما قانون نوشته شده داریم، اما در عمل، می بینید که با یک تفاوتهایی با یک بالا پایینیهایی با یک سری موقعیتهایی اجرا میشود که و اینها نشان دهنده یک سری مشکلاتی در اجرای همچین رویههایی هم هست. اما بالاخره در عمل حداقل از یک کسی بپرسیم میگوید بله، بالاخره در قانون کشور این موارد جرم است. و مثل حجاب ممکن است کسی در این زمینه هم به شما تذکری بدهد. سه زمینه بعدی و آخر، یکیش امنیتی شدن و سیاسی شدن امر اخلاقی است. ما هم اکنون در کشورمان مانند هر کشور دیگر یک نهاد نظم و امنیت مدنی داریم که پلیس است. از قضا یک اتفاق عجیبی در کشور ما افتاده، معدودی از کشورها اینطوری هستند. اگر نگوییم فقط کشور ما، که امر اخلاقی، واگذار شده به نهاد متعالی امنیت و این خیلی مسئله درست کرده است. و این مسئله نه فقط برای کسانی که در جامعه زندگی میکنند حتی برای خود سازمان پلیس و کارکنان آن وجود دارد. به عبارت دیگر شما میتوانید از موضع خود این افراد و پرسنل و مامورین به موضوع نگاه کنید و ببینید چه قدر آن فرد ممکن است تحت فشار قرار بگیرد برای یک موضوعی که نمیتوانید به راحتی به عنوان نمونه امنیتی تصورش کنید. به عنوان نمونه تصور کنید یک خانمی روسریش افتاده یا روسریش را برداشته چه قدر میتوانید تصور کنید که این امنیتی است. اکنون، ما چارچوب امنیتی برای آن تعریف کردیم. در صورتی که بعضی از سازمانها هستند که بعضی جوامع هستند که تجربه سازمانهای دینی برای این دارند. به عنوان نمونه وزارت امر به معروف، و امثالهم که در بعضی از کشورهای اسلامی دارد تجربه میشود. یا جرم انگاری از بیحجابی و کشف حجاب از روابط بین جنسی که گفتم موضوع بعدی ما که این خشونت را تشدید میکند ، البته ببینید خشونت از هر طرفی که شروع شود وجه مقابلش را تقویت خواهد کرد نیازی به توضیح نیست که من از وقتم تجاوز کنم. مسئله شدن نامسئلههاست. یعنی واقعیتهایی را داریم که خودش به خودی خود مسئله نیست اما در کشور ما مسئله میشود. و به سادگی ماجرا پیچیده میشود. جالب است. اکنون یک موضوع بسیار نامرتبط به موضوع ما، همین مراسم تشییع و خاکسپاری و مراسم ختم برای خانم دکتر شریعت رضوی بود. که به عنوان نمونه از هیچی یک مسئله نیمبندی درست شد. و وقتی از بیرون نگاه میکنی خیلی هم قابل درک نیست. به عنوان مثال یک مسابقه فوتبال شب عاشورا بود. تمام مملکت، بسیج شدند که شب عاشورا قرار است فوتبال بازی کنند چرا؟ من این را درک نمیکردم. آیا نمیشد از کنار این گذر کرد و یک مسئله ایجاد نکند. اتفاقی که میافتد تولید مداوم در سیستم ما مسئلهها از نامسئلههاست. مثالی دیگر را بیان می کنم. در رسانه، یک خانم را دستگیر کردند که شما کلیپ رقصت را گذاشتی و خانم که ظاهرا از ایران هم رفت. یا مثالی دیگر در مورد هنر، مسئله موسیقی در کشور ما، مسئله حل نشده موسیقی، و اینکه مگر میشود ما شهر مذهبی داشته باشیم و در آن کنسرت برگزار شود. این موارد قاعدتاً تقابل را زیاد خواهند کرد. و موضوع آخر که من اصرار دارم حتما به عنوان بحث آخر بیاید، اخلال در عدالت رویهای است. به بیان ساده تر، همه مردم گویی درک کردند که قانون چیزی است که هرکس به میزانی که نفوذ داشته باشد میتواند مشمولش نشود. یعنی من اگر یک کارتی در جیبم باشد میتوانم خارج از این موضوع در مسیر خیلی تند بروم، اگر من را نگه داشتند کارتم را نشان بدهم بروم. وقتی این درک عمومی وجود دارد، شما به راحتی حتی در مورد جنبههای موجه قانونی از همه شهروندان نمیتوانید با اقتدار قانونتان را اجرا کنید، چه برسد به اینکه آن قانون را حتی در مورد امر اخلاقی مردم مشروع ندانند. حتی اگر مشروع هم بدانند نمیتوانند به خوبی از آن تبعیت کنند. چرا که میگویند این موضوعی است که ما باید در پی آن باشیم که مشمولش نشویم. چون برای همه اجرا نمیشود. آن ادراکی از عدالت رویهای که بالاخره وجود دارد. فکر کنم صحبتهایم بیشتر از اندازه طول کشید. از این جهت اگر چنین شده عذرخواهی میکنم. اگر فرصتی باشد برای گفتگو در خدمت هستم.