عمار احمدی، دکتری انسانشناسی، معلم و پژوهشگر فرهنگ عامه
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
نوشتههای مرتبط
با نگاهی کوتاه به تاریخچه انسانشناسی که قبل از استاد دکتر ناصر فکوهی در ایران با نام مردمشناسی شناخته میشد، با گسترش مطالعات فولکلوریک و توجه به زبان و ادبیات عامیانه و فرهنگ عامه مردم ایران آغاز میشود و سپس با تأسیس موسسات تحقیقاتی در زمینه مسائل مردمشناسی و رواج تدریس رشته مردمشناسی در دانشگاههای ایران ادامه پیدا میکند. مردمشناسان معاصر ایران بعد از تأسیس مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی در ایران به مرور زمان رشتههای مردمشناسی و قومنگاری نیز در میان علاقمندان به این حوزه مورد توجه قرار گرفت و افراد مختلفی به تحصیل، تحقیق و پژوهش در زمینه مردمشناسی پرداختند. اما انسانشناسی رشته دانشگاهی نوبنیادی در ایران است که بنده عاشقش شدم، طوری که قبل از ورودم به عرصه آکادمیک این رشته چندین پژوهش میدانی مردمنگاری از روی علاقه و عشق در حوزه فرهنگ و فولکلور مردم آذربایجان از جمله مونوگرافی عیاران ساوالان به نام«ساوالان ایگیدلری» را در سه جلد پژوهش و تدوین نمودم.
بگذریم که سخن دوست خوشتر است:
انسانشناسی این رشته انسان و جامعهساز را نزد بزرگانی چون استاد دکتر محمود روحالامینی، استاد دکتر اصغر عسکری خانقاه، استاد دکتر جابر عناصری و دیگر بزرگان مستقیماً مشق کردم. بسیار-بسیار از وجود نازنین آنها آموختم و هزاران سپاس ایزد منان را که در عصر این بزرگان اندکی زیستم. با این وجود انسانشناس کنجکاو کوچک درونم آرام نمیگرفت تا اینکه در روزگاران معاصر با نوشتهها، اندیشهها، نقدها، سمینارها و کنفرانسهای بزرگی از بزرگان رشته انسانشناسی در ایران یعنی استاد فکوهی آشنا شدم، مطالعه کردم و فهمیدم که:
مردمشناسی در کنار جامعهشناسی پا به عرصه وجود گذاشت و حوزه خود را در جوامع ابتدایی مشخص کرد. نسل نخست مردمشناسان، کسانی بودند که در حقیقت با تکیه بر قدرت و امکانات استعماری شروع به شناخت این جوامع کردند. با وجود این مردمشناسان توانستند به سرعت خود را از بدنه استعماری جدا کنند و با نزدیک شدن و پیوند هر چه بیشتر به موضوع مورد مطالعه خویش شناخت علمی را از الزامات استعماری تفکیک نمایند. در طول حدود یک قرن از نیمه قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم مردمشناسی توانست ادبیات و گنجینه فرهنگی غنی و ارزشمندی گردآورد که عمدتاً از توصیفهای گسترده جوامع غیر اروپایی و گردآوری اشیاء و عناصر معنوی زندگی آنها تشکیل شده بود و توانست نه تنها موزههای مردمشناسی اروپایی را به مراکز بزرگ فرهنگ غیر اروپایی تبدیل کند، بلکه زمینه مناسب برای مطالعه نسل بعدی نیز به وجود بیاورد.
در این میان انسانشناسی حتی بیش از جامعه شناسی بر رسالت خود در یاری رسانی به حل مشکلات اجتماعی و جلوگیری از ضربه خوردن فرهنگهای بومی از فرهنگهای بیرونی انگشت گذاشت. انسانشناسی توانست نشان دهد که بدون یافتن راه حلهای اساسی برای سازش و آشتی دادن دو بعد اساسی فرهنگ، یعنی بعد مادی یا تکنولوژیک آن با بعد معنوی و ایدئولوژیک آن نمیتوان در انتظار معجزهای نشست و تصور کرد که گذار به مدرنیته و عصر صنعتی میتواند با حوزه مطالعاتی خود را تا جایی که ممکن است گسترش دهد و در حقیقت در تعقیب فرهنگ به همه نقاطی که ممکن است بتوان شاهد تمرکزها و مشکلات فرهنگی بود وارد شود. از این رو رویکرد فلکوریک نسبت به انسانشناسی، که بیشتر در واژه مردمشناسی متمرکز است، با گسترش خود جای خویش را به رویکردی فرهنگی، در معنی عام این واژه داد که مفهوم انسانشناسی بهتر آن را مینمایاند. انسانشناسی یک پروژه گسترده و بسیار بلندپروازانه است. انسانشناسی یک تمایل عمیق علمی-انسانی برای ورود به اعماق موجودیت انسان برای درک پنهانترین گوشهها و مبهمترین زوایای این موجودیت است؛ و از همین رو، چنین پروژهای از آغاز نمیتوانست در چارچوبهای تنگ برنامههای استعماری، و در طراحیهای کوتاهبینانه پروژههای مدرنیزاسیون باقی بماند. انسانشناسی بر آن بود که نظریهها و روشهای خاص خود را بنیان گذارد و تعمیم دهد؛ بر آن بود که نسل دانشمندان و پژوهشگران خود را بیافریند؛ بر آن بود که پیوندی انسانی با موضوع تحقیق بیابد، درون موضوع راه یابد و به موجودی ناپیدا بدل شود بدون آن که خود خویشتن را به فراموشی سپرد.
و چه خوب فصل آخر انسان را مارتین هایدگر با ترجمه فکوهی گفته است که انسان در عین حال تراژدی انسان نیز هست. مرگ سرنوشت انسان است. چگونه میتوان خود را فانی و زندگی خود را در معرض فنای تدریجی دانست و در عین حال به زیستن ادامه داد؟ این یک مسئله وجودی هراسناک است… به باور هایدگر، انسانها این حقیقت را از خود پنهان میکنند و نظامی گسترده برای دفاع از خویش در برابر این واقعیت بدیهی به وجود آوردهاند. پنداره جهان دیگر، برای انسانها امتیازی بزرگ به شمار میآید، زیرا راهی برای جاودانگی به آنها نشان میدهد. این پنداره برای ما به نوعی برگ برنده متافیزیکی شباهت دارد… راه دیگر آن است که خود را غرق روزمرگی هستی کنیم تا نگاه خود را از آن نهایت ناگزیر برگردانیم. اما هایدگر عقیده دارد انسان واقعی انسانی است که بتواند رو در رو به مرگ خود بنگرد و حتی آن را پیشبینی کند. بدین ترتیب، انسان آرامش روحی خود را از دست خواهد داد، اما این بهایی است که او باید بپردازد تا ارزش حقیقی زندگی را بشناسد و بتواند زندگی کامل داشته باشد…
نوشتهها و اندیشههای استاد فکوهی توانست انسانشناسی درونم را برایم تفسیر کند. به عبارتی فلسفه سیالی که سالها در ذهنم آرام و قرار نداشت با ماهیت واقعی انسانشناسی فکوهی دریافتم. بدون تعارف خیلی خیلی خوشحالم که با ایشان در یک دوران نفس میکشم و زندگی میکنم… خدایش در این اندیشه نگهدار و نگهبانش باشد.
این شماره از مجلۀ رسانه فرهنگ را میتوانید از طریق وبگاه آن دریافت کنید:
اینستاگرام رسانه فرهنگ:
کانال تلگرام رسانه فرهنگ: