اندوه من بیاد فرزندم
چرا باید از بره های ابر و
رقص پروانه ها بنویسم
شب های مهتابی را تعریف کنم
به تماشای هواپیماها بنشینم
که از آسمان ایران عبور می کنند!
از دوری تو آنچنانم
که رنگ به رخسارم نیست
و هیچ اندوهی
هیچ اندوهی
نمی تواند
قطره قطره مرا بنویسد
یا قلب مرا باز نویسی کند
نوشتههای مرتبط
ماهشهر یک بهمن ۱۴۰۰ ع-ر
شرحی بر کتاب دزد اثر نویسنده ژاپنی ناکامورا
امروز که گذشت اما امشب ۲۷ دی ماه ۱۴۰۰ بود و داشتم به این فکر می کردم که هر کس روایت خود را از زندگی دارد چنانچه در قصه هم هر نویسنده روایت خود را از زندگی می سازد.
اما سختی و مهابت آنگاه خواهد بود که خدایان روی زمین همین تصوری که خود از زندگی دارند به این نتیجه برسند که حقیقت محض همین است که آنها می شناسند .
بعد فکر کن این همه تصور و اصرار بر درستی نظر شخصی چه فضای ترسناکی را می آفریند.
همچنانکه تمامیت خواهی یا استبداد در رای و نظر است که از تصور خودخواهانه برمی خیزد و در عمل باعث جنگها و سرکوبهای بسیار در طول تاریخ بشر بوده است و سرانجام واقعیت همین است که بشر از خود هیولایی ساخته که دارد جهان را با همه زیبایی می بلعد و این همه که از تصور و تصویر نوشتم نزدیک به شرح درامی است از کتابی باعنوان دزد! زیرا تحمیل تصور و توهم خویش به جامعه به نوعی القای دزدی فهم انسانی است به نفع شخصی، که در این باره البته بسیار می توان نوشت.
در رمان دزد اثر ناکامورا نویسنده ژاپنی ایشان تاکید می کند که جهان به سه دسته خدایان و بردگان و انسانها تقسیم می شوند و البته خدایان همه کاره اند و بردگان هیچ کاره و انسانها در عین حال مثل پاندول میان خدایان و بردگان در حال نوسان هستند و دزد ها و دله دزدها همین انسانهای واقعی هستند که نمی خواهند در برابر خدایان حاکم بر روابط جوامع شرقی مثل ژاپن که یاکوزاهای قدرتمند حضور دارند سر تسلیم فرود آرند هر چند گاهی به علت خیلی عوامل از جمله ترس ذاتی از مرگ و بی اختیاری و جبر حاکم بر زندگی به ناچار زیر سایه خدایان قرار می گیرند و اگر نشد به در میان بردگان بسیار گم میشوند .
رمان دزد اثر فومی نوری ناکامورا نویسنده ژاپنی در فضایی انتزاعی و افسانه ای واقعیت های حاکم بر روابط تلخ جوامع انسانی را شرح میدهد بی آنکه از خواننده مطالبه کند پذیرش آنچه را که راوی می گوید به تعبیری برای ما که در جغرافیای زمخت خاورمیانه زندگی می کنیم رمان دزد آنچنان روایت می کند که نیازی نیست زندگی مردمان شرق دور را جدی بگیریم و بگذاریم در همان حال و هوای ساده خود گاهی از خدایان فاصله بگیرند و غرق عوالم انسانی یا برده گی شوند . و در عشق نیز نیازی به لیلی و مجنون و وامق و عذرا نیست همینکه شبی را بعد از دزدی در کنار هم باشند و فردا یکدیگر را در پیچ و تاب روابطی ناهمگن گم کنند کافی ست .
البته من در اکثر رمانهای شرق دور و بخصوص ژاپنی این نوع روابط سرد و سور میان زن و مرد را مشاهده می کنم و هیچوقت بعد از جدایی و شاید هم خیانت یقه همدیگر را پاره نمی کنند بلکه هر کدام راه خودش را می گیرد و می رود.
باری رمان دزد نیز همین خصوصیات کلی را دارد و در زوایای دزدی های ماهرانه آنچنان شما را سرگردان می کند که مدتها خود را در انتخاب میان یک دزد خوب و بد مردد می یابید اما در اینکه دوست دارید شما هم مثل قهرمان رمان یک دزد باشید شکی باقی نمی گذارد رمان از زبان راوی بازگو می شود و به همین علت جیب بر راوی چون خود قهرمان روایت است با جزئیات کار ماهرانه ابعاد ریز و درشت دزدی هایش را روایت می کند و خواننده را همدلانه تا آخر رمان به همراه خود می کشاند و ثابت می کند در زیست بوم دنیا ما با سه دسته خدایان و بردگان و انسانها، دنیای ناعادلانه ای ساخته ایم که هیچ گاه روی خوش نخواهد دید .