رضا پوده ترجمه ناصر رضایی پور
توضیح: «مطلب زیر نوشتهای است از آقای رضا پوده (دانشیار ارتباطات دانشگاه تگزاس جنوبی) با عنوان (IRAN) در باب تاریخچه سینمای مستند در ایران که در دانشنامه سینمای مستند به چاپ رسیده است. پس از مطالعه و سپس ترجمه این مطلب بسیار افسوس خوردم و البته متعجب گشتم که چگونه مطلبی جدید در مورد سینمای مستند ایران نگاشته می شود و به همین سادگی از برخی رویدادهای موثر، آثار ارزشمند و نامهای بزرگ چشمپوشی میگردد. البته نویسنده تنها در خط پایانی نوشته خود به کاستیهای مطلب و این که ممکن است به برخیها اشاره نشده باشد اشاره کرده ولی مگر چند بار ممکن است این موقعیت فراهم شود تا در یک مرجع معتبر، سینمای ایران عزیز به خوبی معرفی گردد؟ مگر میتوان در مطلبی با موضوع سینمای مستند ایران از نامهایی چون محمد تهامینژاد، محسن عبدالوهاب، فرهاد ورهرام، مهوش شیخالاسلامی، حمید سهیلی، احمد ضابطی جهرمی، فرشاد فدائیان، پیروز کلانتری، اُرُد عطارپور، اُرُد زند، محمدرضا اصلانی و… یاد نکرد؟ چگونه ممکن است که از حضور جهانی سینمای مستند ایران سخن گفت ولی از مهرداد اسکویی، مازیار بهاری، بهمن کیارستمی، محمد شیروانی یا مهناز افضلی که سهم عمدهای در معرفی آن به دنیای سینما داشتهاند ذکری به میان نیاورد؟
نوشتههای مرتبط
بر خود لازم میدانم ضمن ابراز خرسندی از اینکه در دانشنامه معتبر و جهانی سینمای مستند، سینمای ایران عزیز نیز سهمی هرچند بسیار کمتر از حق خود دارد اظهار امیدواری کنم که به خادمان واقعی، زحمتکش و بیتوقع سینمای مستند ایران توجه بیشتری (دست کم از طرف دوستان هموطن) مبذول گردد. تا بعد.»
دکتر ناصر رضاییپور
مظفرالدین شاه، اولین پادشاه از سلسله قاجار، در طول یکی از سفرهایش به اروپا به عکاسش میرزا ابراهیم خان دستور داد یک دستگاه فیلمبرداری بخرد و یک جشنواره گل که در سیرک ۱۹۰۰ پاریس برپا بود را فیلمبرداری کند. این اولین مستندی است که توسط یک ایرانی فیلمبرداری شده است. بزودی ابزار سینما جهت سرگرمی شاهانه به ایران آورده شد ولی سپس شبیه آنچه در اروپا و آمریکا رخ داد تبدیل به یک سرگرمی بزرگ شد. اولین سینما (تماشاخانه) نیز چند سال بعد در ایران افتتاح شد.
خان بابا معتضدی، اولین فیلمساز ایرانی که فیلمسازی مستند را برگزید، بعد از اتمام تحصیلاتش در فرانسه یک دوربین گامونت به ایران آورد. فیلمهای اولیه وی که در دهه ۱۳۰۰ (۱۹۲۰) تولید شدند بیشتر شبیه فیلمهای خبری بودند که وقایع سیاسی عمده و پروژههای توسعه کشور را ثبت میکردند. مقداری فیلم از خانواده خودش، خانواده سلطنتی، جشن تاجگذاری رضا شاه پهلوی (اولین پادشاه سلسله پهلوی) در سال ۱۳۰۴ (۱۹۲۵) و مجلس شورا نمونههایی از حوزه فعالیت او هستند.
بعد از جنگ جهانی اول تعدادی از گروههای خارجی دستاندرکارسینمای مردم نگاری وارد ایران شدند. در سال ۱۳۰۳ (۱۹۲۴) دو آمریکایی به نامهای «مریان سی کوپر» و «ارنست بی شودساک» اولین فیلم مردمنگارانه با نام علف (۱۳۰۴) (Grass – 1925) را تولید کردند که مهاجرت سالیانه قبیله بختیاری، یک قبیله کوچ نشین در ایران، را به تصویر میکشد. بسیاری از پژوهشگران معتقدند این فیلم نقطه آغاز مستندسازی جدی در ایران است. حکومت نمایش فیلم در ایران را ظاهراً با این توجیه که فیلم در راستای اهداف و موضوعات توسعه کشور نیست ممنوع کرد. سالها بعد پس از اضافهکردن موسیقی و صدای راوی جدید (Voice-over) فیلم در ایران نمایش داده شد.
در ۱۳۰۹ (۱۹۳۰) یک گروه آلمانی مستندی درباره تاریخچه احداث راهآهن شمال ایران ساختند. این فیلم نیز به علت به تصویرکشیدن زندگی بدوی در ایران مورد انتقاد واقع شد. در۱۳۱۰ (۱۹۳۱) یک گروه فرانسوی با همکاری گروهی از دانشمندان فرانسوی در آسیا که در مسیر راهشان به افغانستان و چین از ایران عبور میکردند یک فیلم با عنوان کاروان زرد(The Yellow Caravan) ساختند که زندگی روستایی بدوی در ایران را تصویر میکرد. این فیلم در فرانسه نمایش داده شد و با واکنش انتقادی روشنفکران ایرانی در خارج از کشور روبرو شد.
بعد از این تجارب فیلمسازهای خارجی، حکومت ایران یک قانون ممیزی(سانسور) جهت حذف آنچه که ترسیم چهره منفی از کشور مینامید تصویب کرد. در این میان نمایش فیلمهای مستند وخبری در کنار فیلمهای داستانی، که در سال ۱۲۸۳ (۱۹۰۴) با تأسیس اولین سالن سینمای عمومی بوسیله میرزا ابراهیم خان صحاف باشی آغاز شده بود، در سالن های سینمای ایران ادامه یافت.
با شروع جنگ جهانی دوم نمایش فیلمهای خبری جنگ در سالنهای سینمایی ایران رایج شد. بعد از رسیدن نیروهای آمریکایی، انگلیسی و روسی به ایران گروهی از فیلمبرداران به فیلمبرداری بسیاری از ملاقاتهای سیاسی و پیشرفتهای ارتشها ادامه دادند. این فیلمها در سالنهای ایران نیز نمایش داده شد. به پیروی از سنت ارتش های دنیا، ارتش ایران نیز «استودیوهای ارتش» را تأسیس کرد که تعدادی فیلمهای تبلیغاتی (پروپاگاندا) حکومتی را تولید نمود.
سالهای آغازین دهه ۱۳۳۰ (۱۹۵۰) آبستن مجموعهای از وقایع سیاسی بود که منجر به ملی شدن صنعت نفت گشت. پس از درگیریهایی بین محمدرضا شاه و محمد مصدق (نخست وزیر مردمی ایران) شاه برای مدتی کوتاه ایران را ترک کرد و پس از کودتایی با پشتوانه ایالات متحده جهت سرنگون کردن مصدق و بازپسگیری تاج و تختش به ایران بازگشت. رسانههای خارجی برای گزارش این وقایع به ایران هجوم آوردند و در نتیجه میزان بیسابقهای فیلم تولید شد. بعدها دولت از بعضی قسمتهای این فیلمها برای تولید فیلمهای تبلیغی (پروپاگاند) استفاده نمود.
پیش از آن در سال ۱۳۲۸ (۱۹۴۹) یک گروه فیلمساز از دانشگاه سیراکیوز (Syracuse)(یا همان گروه سیراکیوز) برای تولید یک مجموعه فیلم خبری و آموزشی درباره موضوعات مختلفی از بهداشت و سلامت گرفته تا موضوعات کشاورزی به ایران سفر کرد. در سال ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) از طرف دولت از گروه خواسته شد که در ایران بمانند و فیلمسازهای ایرانی را آموزش بدهند. از جمله اولین کارگردانهایی که بوسیله گروه آموزش داده شدند هوشنگ شفتی (شقایق سوزان – ۱۳۴۲)(Burning Poppy) و محمد قلی ستار(اصفهان)(Isfahan) بودند. فیلمهای ساخته شده توسط کارآموزان گروه سیراکیوز یک شکل ساده داستانگویی دارند که یک سبک قدیمی و تاریخی را در کنار افزودن صدای راوی روی فیلم حفظ مینماید. الگویی که هنوز هم در عرف سینمای مستند امروزه ایران دیده میشود و یک پیشنیاز برای توسعه مستندسازی نظاممند در ایران است.
سالهای دو دهه بین ۱۳۲۹ و ۱۳۴۹ (۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰) دورهای مهم در سینمای مستند ایران را در بردارد. اولین گروه دانشجویان ایرانی سینما از جمله فرخ غفاری و حسن شیروانی به امید فراهم کردن یک محیط غنی جهت تولید فیلمهای مستند به ایران بازگشتند. آنها در کنار فیلمسازی مشغول آموزش سایر فیلمسازها و عموم مردم به وسیله نمایش بهترین مستندهای جهان نیز شدند. از جمله فیلمسازهای نوظهور این دوران که مستندسازی ایران را با سبکها، تکنیکها و روشهای خود تعالی بخشیدند ابراهیم گلستان بود که شاید بتوان وی را پیشگام مستند شاعرانه دانست. او تعدادی مستند به یاد ماندنی در مورد اثر متقابل صنعت نفت و محیط زیست تولید کرد. از جمله آن فیلمها از قطره تا دریاFrom Drop To The Sea) – 1336)، یک آتش (A Fire – 1336)، چشم انداز Outlook) – 1336) و موج، مرجان و خارا Wave, Coral and Rock) – 1341) می باشد. فروغ فرخزاد مخاطبان را با مستند خانه سیاه استThe House is black) – 1341) غافلگیر کرد، یک فیلم احساسی و محکم در مورد زندگی جزامیها. نادر افشار نادری بلوطAcorn) – 1345) را ساخت: اولین مستند انسانشناختی مهم به لحاظ متد (روش) در این دوران. علاقه منوچهر طیاب به معماری او را به ساخت تعدادی از تحسینبرانگیزترین مستندها به لحاظ بصری با موضوع میراث فرهنگی ایران تشویق نمود که از آن جملهاند: مسجد جامع (Grand Mosque – 1349) و معماری صفویه Safavid Architecture) – 1353). طیاب با ۸۰ فیلمی که در کارنامه خود دارد بدون شک پرکارترین مستندساز ایرانی است. دیگر فیلمسازان به یادماندنی این دوران شامل احمد فاروغی (طلوع فجر – Dawn)،کامران شیردل (اون شب که بارون اومد – (The Night It Rained (1348) و هژیر داریوش (گود مقدس – ) (The Sacred Pit1341) میباشند. بسیاری از مستندهای این دوران در مورد هنرهای ایرانی، میراث فرهنگی ایران یا اکتشافات باستانشناسی می باشد. این تمایل ممکن است با علاقه شدید به بازیابی هویت ملی بوسیله جستجو در گذشته مرتبط باشد یا چنانچه بعضی منتقدان ادعا میکنند با خشنودکردن نهادهای حامی فیلمها.
بعد از کودتای ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) و بازگشت شاه، حکومت تمام جوانب تولیدات هنری و رسانهای را مورد موشکافی قرار داد. کارهای فیلمسازان نیز مستثنی نبود. برخورد انتقادی با هر سوژهای که حقایق زندگی ایرانیان را با طرح مسائل جامعهشناختی یا سیاسی تصویر میکرد یا نمایش هر فیلمی که مستقیم یا غیرمستقیم به انتقاد از حکومت می پرداخت مورد ممیزی (سانسور) واقع میشد. این روند منجر به یک خود سانسوری در میان تولیدکنندگان فیلم شد تا از سرمایهگذاریهای خود محافظت نمایند (تمایلی که همچنان در ایران پایدار است). فیلمهای اون شب که بارون اومد (The Night It Rained) و تهران پایتخت ایران (Tehran is the Capital of Iran)، از آثار کامران شیردل از اولین آثاری بودند که توسط حکومت توقیف شدند. ممیزی (سانسور) موجب شد فیلمسازهای روشنفکر به سمت موضوعات «بی خطر» بروند که سبب میشد با بی میلی از موضوعات اجتماعی و تاریخی متناسب دور نگه داشته شوند. با این وجود تماشای فیلمهای این دوره به شدت سبک شناسانه و تأثیرگذار است. در سال ۱۳۴۵ (۱۹۶۶) سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران (NIRTV) تأسیس شد و به سرعت شروع به جذب مستندسازان نمود. تلویزیون و وزارت فرهنگ و هنر نهادهای اصلی حمایتکننده مستندسازی در ایران بودند. فریدون رهنما، یک روشنفکر تحصیلکرده در فرانسه به ایران دعوت شد تا یک مرکز تحقیقات تأسیس کند و برنامهای به نام ایران زمین (The Land of Iran) تولید نماید که مستندهایی در مورد میراث فرهنگی ایران نمایش دهد. رهنما، پیشگام مستندسازی روشمند (Methodical) در ایران، اهمیت دادن به مستندهای پژوهشمدار را آغاز کرد، کاری که توسط بسیاری از فیلمسازها مورد غفلت واقع شده بود و منجر به برخورد سطحی و در نتیجه یک رویکرد فرمگرایانه به تولید مستند گشته بود. با هدایت رهنما تعدادی از فیلمسازان بزرگ به تلویزیون جذب شدند، از جمله فیلمسازانی شناخته شده و با کارنامههایی بزرگ چون: خسرو سینایی (پرستش – Worship) (1349)، پرویز کیمیاوی* (پ مثل پلیکان – P Like in Pelican) (1351)، ناصر تقوایی (اربعین – Fortieth) (1347)، غلامحسین طاهریدوست (بلوط – Acorn) (1352)، کیومرث درمبخش (جرس – Bell) (1353) و بسیاری دیگر از فیلمسازانی که تعداد قابل توجهی مستند برای رادیو تلویزیون ملی ایران تولید نمودند.
خود رهنما مستندی به یاد ماندنی با عنوان تخت جمشید (Persepolis – ۱۳۴۱) کارگردانی کرد، تلاشی برای یافتن هویت تاریخی و ملی در ویرانههای تخت جمشید. رهنما، به عنوان یک پژوهشگر و یک رؤیاگرا، اعتقاد داشت حکومت یا یک نهاد خصوصی باید سینمای مستند را در ایران حمایت کند. او نتیجه میگرفت مستندسازی بدون حمایت مالی مداوم و تحقیقات نظاممند روی سوژه، قادر به پیشرفت نخواهد بود. رهنما اهمیت مستندهایی با موضوع بهداشت و توسعه صنعتی را انکار نمیکرد اما بر یک نگاه جدی به ریشههای ایرانی بودن و جستجو برای هویت حقیقی اصرار داشت. متأسفانه وی به اندازه کافی عمر نکرد تا ببیند که ایدههایش کاملا به اجرا درآمدهاند.
شناخت برخی از فیلمهای انسانشناسانه قابل توجه که در این دوران ساخته شدهاند ضروری است: «باد جن» ناصر تقوایی (The Wind of Jinni – ۱۳۵۰)، یک فیلم تکان دهنده و همچنان آموزنده در مورد یک بیماری مرموز در منطقه خلیج فارس که معتقد بودند به علت تصرف بدن توسط شیطان ایجاد میشود و مراسم مذهبی برای بیرون کردن آن و «یا ضامن آهو»ی پرویز کیمیاوی (Oh, The Protector of Deer! – ۱۳۴۹)، یک نمایش شاعرانه از زیارت زائران که در بارگاه امام هشتم شیعیان فیلمبرداری شده است. بعد از انقلاب سال ۱۳۵۸ (۱۹۷۹) سینمای ایران در یک برزخ منتظر نوعی رهنمود بود. تغییرات فرهنگی که بوسیله انقلاب اسلامی ایجاد شده بود، سیاستهای جدیدی در مورد تولیدات و واردات خارجی اتخاذ می کرد. اگرچه این تغییرات بازدارنده به نظر میرسیدند ولی در حقیقت عصر جدیدی را در سینمای ایران بنیاد نهادند. ظرف چند سال سینمای ایران با یک چهره جدید پدیدار شد و به تدریج توجه جهانی را با تولید تعدادی از به یادماندنیترین فیلمهای سینمای جهان به خود جلب کرد. بعضی فیلمسازان ایرانی که در جشنوارههای جهانی فیلم پای ثابت شده بودند-عباس کیارستمی، محسن مخملباف، مجید مجیدی، جعفر پناهی، رخشان بنی اعتماد، تهمینه میلانی و دیگران- دنیا را با فیلمهایشان بهت زده کردند.
اگر چه سینمای مستند چنین بروز جهانی ندارد ولی در کنار سینمای داستانگو پیشرفت کرده است. حکومت و ارگانهای زیرنظر حکومت در ایران حامیان اصلی مستندسازی باقی ماندهاند. هم اکنون مستندهای زیادی شش کانال تلویزیونی ایران را تغذیه می کنند.
قبل و بلافاصله بعد از انقلاب ایران (پایان ۱۳۵۷ و اوایل ۱۳۵۸) به سرعت حجم قابل توجهی فیلم توسط فیلمسازان آماتور و با استفاده از دوربینهای ۸ میلیمتری یا ۱۶ میلیمتری ساده، تلویزیون ایران یا واحد سمعی بصری وزارت فرهنگ و هنر ساخته شد. تظاهرات خیابانی، اعتصابها، تجمعات سیاسی و برخوردهای خیابانی نیروهای انقلابی و نیروهای حکومتی تصویربرداری شد. نمونههای فیلمهای این دوره عبارتند از: برای آزادی حسین ترابی (For Freedom – ۱۳۵۹) و لیله القدر محمد علی نجفی (The Night of Ghadr – ۱۳۵۹). بلافاصله پس از انقلاب فیلمساز پرآوازه ایرانی امیر نادری دو فیلم در مورد مردمی که در طول انقلاب ناپدید شده بودند ساخت: جستجو یک (Search 1 – ۱۳۵۸) و جستجو دو (Search 2 – ۱۳۵۸). طبق نظر شهاب الدین عادل، پژوهشگر سینمای ایران، انقلاب و نتایج فوری آن مسؤول ظهور و توسعه دوگونه مستند در ایران است: مستند سیاسی و مستند خبری. او همچنین معتقد است استفاده از روش «دوربین مستقیم» در مستندسازی و جمعآوری و آرشیو اطلاعات برای توسعه مستندها نتایج تغییر اجتماعی هستند.
در دوره زمانی تا جنگ ایران- عراق و بلافاصله بعد از جنگ مستندسازی توجه بسیاری از فیلمسازان را به خود جلب کرد. در طول این دوره به نظرمیرسد یک سری از فیلمها جهت و آهنگ جدیدی دارند. کاریز(The Canal) اثر محمدرضا مقدسیان** مطالعهای بر روی مردمی است که در تهیه نیازهایشان مشارکت میکنند. فیلم همکاری مردم را در لایروبی یک قنات که در تأمین آب آنها حیاتی است ثبت مینماید. دیگر آثار قابل توجه دو مجموعه فراگیر هستند که بطور روشمندی تحقیق شدهاند، یکی در مورد تاریخچه خط ایرانی (خط – Calligraphy) و دیگری در مورد معماری ایرانی (معماری ایرانی – Iranian Architecture). این مجموعه فیلمها در حال حاضر به عنوان مواد آموزشی در مدارس سینمایی استفاده می شوند.
جنگ ایران- عراق در سالهای ۱۳۶۷-۱۳۵۹ (۱۹۸۸-۱۹۸۰) نوع جدیدی از مستند نیز ایجاد کرد که کاملاً در تاریخ ایران غیرقابل انتظار بود: تولید مستندهای جنگی. تجربه فیلمسازان ایرانی در جنگ تعدادی از قابلتوجهترین فیلمها را از این جنگ وحشتناک ایجاد کرده است. بسیاری از این فیلمها با روش سینمای حقیقت ساخته شده اند. پل پیروزی(The Victory Bridge)، کربلای پنج (Karbala 5) و دو مجموعه حقیقت (The Truth) و روایت فتح (The Narrative Of Victory). بعضی فیلمسازان چون سید مرتضی آوینی (روایت فتح) جان خود را طی فرایند مستندسازی جنگ از دست دادهاند. تعدادی از مستندسازان این دوران (چون ابراهیم حاتمی کیا، احمدرضا درویش و رسول ملاقلیپور) با یادگرفتن سینما در طول مستندهای جنگی در سینمای پس از جنگ تبدیل به فیلمسازان حرفهای شدند.
بعد از جنگ نیز تعدادی فیلم تولید شده که بازسازی کشور و پیشرفت در بخشهای صنعتی و علمی را ثبت میکنند. فولاد مبارکه و مؤسسات خصوصی مثل دفتر رسانه پویا که مورد حمایت دولت بودند به دو فیلمساز کهنهکار، کامران شیردل و ابراهیم مختاری مأموریت دادند تا فیلمهای مستند تولید نمایند.
با این حال توجه فیلمسازان از فیلمهای مردمنگارانه منحرف نشد. فیلمسازان جدید بسیاری ظهور کردند یا به کارشان در این حوزه ادامه دادند. فرهاد مهرانفر و علی شاه حاتمی، دو فیلمساز مستعد و نوظهور، بعضی اپیزودهای انسانشناسانه و به یاد ماندنی از مجموعه کودکان سرزمین ایران (The Children of Iran) را برای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (IRIB)کارگردانی کردند. این مجموعه زندگی کودکان ایران را در بخشهای مختلف ایران تحت شرایط غیرعادی و موقعیتهای ویژه نشان میدهد.
مستندسازی در ایران خوب و زنده است و بطور وسیع بوسیله مؤسسات دولتی حمایت میشود. بسیاری از جوانان ایرانی که مجذوب قدرت سینما شدهاند بوسیله سازمانهای غیر انتفاعی جذب شدهاند که امکانات ویدیوئی را برای تجارب آنها فراهم میآورند. بدون شک امکانات ویدیوئی فراهم و قابل دسترس نیز برای دموکراتیزه کردن سینما در ایران لازم است.
همانطور که رهنما به درستی اشاره کرده بود ایران فیلمسازان مستعد زیادی دارد که در جستجوی موقعیتهای مناسب و حمایت هستند تا شکوفا شوند. جشنوارههای مستند مثل یادگار (که منحصر به نمایش فیلمهای مستند است) و مؤسساتی چون «انجمن مستندسازان ایران» و «سینمای جوان» با دفاتری در سراسر کشور از تمایل خاموشناشدنی فیلمسازان جوان حمایت میکنند تا خودشان را بواسطه فیلم بروز دهند. نسل پس از انقلاب خوب آموزش دیده، خوب مطالعه کرده و به لحاظ سیاسی هوشیار است. آنها کسانی هستند که هدایت سینمای جدید ایران را به دست خواهند گرفت.
فناوری اطلاعات جدید نیز مستندسازی در ایران را تحت تأثیر قرار داده است. فیلمسازان جوان از لحاظ رایانهای با سواد شدهاند و اطلاعات جشنوارههای بین المللی فیلم را کسب میکنند که این امکان را برایشان ایجاد میکند که فیلمها و ویدئوهایشان را در جشنوارههای زیادی در سراسر دنیا شرکت دهند. بطور جالبی دیدگاه رهنما در حمایت و تغذیه سینمای مستند در ایران بوسیله مباحث نظری بسیاری در روزنامهها، مجلات و حتی تلویزیون دولتی تقویت شده است. در یک برنامه تلویزیونی، مستند چهار(Documentary 4)، منتقدان و پژوهشگران درباره مستندهای جهان بحث و در مورد نظریه های مختلف تبادل نظر می کنند.
براستی جالب توجه است که با وجود موانع بسیار بر سر راه تولید فیلم در ایران، فیلمسازان پرروحیه ایرانی به شکلی مسائل را مدیریت میکنند تا فیلمهایشان را بسازند، اگر چه مخاطبان همچنان باید این مسائل را در نوشته ها بخوانند. بسیاری از انتقادات نسبت به کمبود عمق و تحقیق با توجه به اینکه بسیاری از فیلمسازان مستعد ایرانی قبل و بعد از انقلاب، مجبور بودند سعی کنند تا از طریق نمادها، استعارهها و بیانهای کنایه آمیز با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند، قابل توجیه نیست.
به بسیاری از فیلمسازان توانا در این تاریخچه کوتاه اشارهای نشد ولی تلاش آنها مورد توجه و مورد تقدیر می باشد.
* نویسنده مقاله به اشتباه «پرویز کیمیاوی» را «مسعود کیمیاوی» ذکر کرده که احتمالا به دلیل تشابه اسمی با «مسعود کیمیایی» است.
** در متن اصلی «محمد مقدسیان» ذکر شده است.
منبع: دانشنامه سینمای مستند، نوشته یان اتکن (Ian Aitken)، انتشارات راتلج، جلد اول. صفحات ۶۳۲ تا ۶۳۵.