انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سیر تحول خشونت مهلک بین گروهی (۱)

ریموند کیس کلی ترجمه ی افشین اشکور کیایی

یافته‌ها و تحلیل‌های جدیدی در زیست شناسی تکاملی، باستان شناسی و قوم شناسی، مجموعه مناسبی را برای بررسی تکامل خشونت‌های مهلک بین گروهی در میان انسان‌ها در طولِ مدت زمان ۲.۹ میلیون سال عصر پارینه سنگی میسر ساخته. در اینجا، من به دنبال شناسایی و بررسی نقاط عطف اصلی در این مسیر تکاملی و ترسیم دوره بندی‌های در این تحقیق هستم.

سیر تحول خشونت مهلک بین گروهی[i]

(قسمت اول)

درباره نویسنده:

ریموند کیس کلی (Raymond Case Kelly) انسان شناس فرهنگی و قوم شناس آمریکایی است که در مورد منشأ جنگ در جوامع بشری بر اساس نابرابری‌های اجتماعی مطالعه می‌کند. او مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه شیکاگو در سال ۱۹۶۵ و دکترای خود را در زمینه انسان شناسی از دانشگاه میشیگان در سال ۱۹۷۴ دریافت کرد. او در دانشگاه میشیگان به مدت ۳۳ سال تدریس کرد و در سال ۲۰۰۲ بازنشسته شد. تحقیق دکترای او پژوهشی در مورد پاپوآ گینه نو- جایی که او ۱۶ ماه را صرف انجام تحقیقات مردم نگارانه با قبیله Etoro کرد- بود. این پژوهش پایه و اساس بسیاری از نوشته های بعدیش بود. پس از اولین کار خود در قبیله Etoro، کلی اصولاً به مطالعه ساختار و تکامل رفتار اجتماعی در درون و میان جوامع بشری پرداخت. او چهار کتاب در مورد موضوعاتی شامل سازمان‌های اجتماعی، نابرابری جنسیتی، جادو، امپریالیسم قبیله ای، و ریشه های جنگ نوشته است. علاقمندی عمده کلی به خشونت در دوران باستان و چگونه تکامل آن می‌باشد. بر اساس همین علاقمندی او دو پرسش اساسی مطرح کرد؛ ۱- چه چیزی منجر به شروع جنگ می‌شود، ۲- در بین انسان‌های ابتدایی چه جوامع بدون جنگی وجود داشته؟ کلی برای پاسخ به این پرسش‌ها، یک مطالعه تطبیقی از ۲۵ جوامع شکاری بعهده گرفت– که این جوامع به نمایندگی از ۱۸۶ جامعه بود که هر یک به نمایندگی از یک منطقه خاص را بر عهده داشتند. که همه این مطالعه‌ها را در کتاب خود به نام «جوامع بدون جنگ و منشأ جنگ» ارائه کرد.

مقاله حاضر هم مطالعه‌ی در ادامه مباحثش در مورد ریشه های جنگ و بررسی منشأ خشونتِ مهلک درون گروهی در انسان‌های بیش از ۲.۹ میلیون سال گذشته می‌باشد.

خلاصه

یافته‌ها و تحلیل‌های جدیدی در زیست شناسی تکاملی، باستان شناسی و قوم شناسی، مجموعه مناسبی را برای بررسی تکامل خشونت‌های مهلک بین گروهی در میان انسان‌ها در طولِ مدت زمان ۲.۹ میلیون سال عصر پارینه سنگی میسر ساخته. در اینجا، من به دنبال شناسایی و بررسی نقاط عطف اصلی در این مسیر تکاملی و ترسیم دوره بندی‌های در این تحقیق هستم.

کلید واژها: خشونت جمعی/ درگیری‌های مسلحانه/ جنگ/ تکامل انسانی

گزارش‌های مفصل و مستندی از حملات و کشتار بین گروهی میان گروه های شامپانزه های محلی در طول سال‌های ۱۹۷۹ الی ۱۹۸۶ منتشر شد (Goodall, 1986 -Goodall & others, 1979). در سال‌های بعد، داده های از تحقیقات بیشتری، تایید کرد که بخش‌های از خشونت مهلک، مشخصهِ نوع شامپانزه‌ها می‌باشد (Wrangham, & Peterson, 1996). این یافته‌ها به وضوح یک سؤال مهم را با توجه به تکاملِ خشونت مهلک بین گروهی مطرح ساخت: آیا مجموعه یکسانی از عوامل علّی که موجب الگوی همکاری قتل شامپانزه‌ها بر همسایگان خود می‌شد، پیامدهای یکسان (و شبیه به هم) بر انسان‌های دوره پارینه سنگی گذاشته است؟ یافته‌ها و تحلیل‌های اخیر در زیست شناسی تکاملی، باستان شناسی و قوم شناسی، مجموعه مناسبی را برای پیشبرد درک ما از تکامل خشونت مهلک بین گروهی ایجاد کرده. این داده‌ها، زمینه‌ی را برای ارزیابی نتیجه گیری تحقیقات اولیه رنگام محیا کرد: «مدارک متداولی از این فرضیه حمایت می‌کند که میل انتخاب شکار و کشتن در شامپانزه‌ها و انسان‌ها یکسان است، و اینکه همکاری برای کشتن دارای سابقه ای طولانی در تکامل هر دو گونه دارد». (Wrangham,1999:1)

اصلِ مطلب رنگام در توضیحِ تکامل همکاری در کشتن این است که بقای اصلح رابطه نزدیکی با دسترسی به منابع مواد غذایی و همچنین توسعه قلمرو دارد که به این ترتیب موجب افزایش بقای اصلح می‌شود. به طور خلاصه، «بقای اصلح با اندازه قلمرو مرتبط است» (البته اگر عوامل دیگر مساوی باشند) (همان: ۶). حملات بی جهتی به جوامع همسایه به منظور رسیدن به یک امتیازِ انتخابی (البته اگر هزینه حمله کم بود) تدارک می‌دیدند. مکانیسمی که به واسطه آن پرخاشگری پاداشی است که با تسلط در ارتباط است. «اگر حمله منجر به زخمی شدن یا مرگ یک مرد همسایه شود، توانایی رقابتی جامعه همسایه به صورت قابل ملاحظه‌ی کاهش می‌یابد» (همانجا). در نتیجه جامعه غالب می‌توانست آزادانه در خاک همسایه خود هر زمان که منابع غذایی در قلمرو خود کمیاب می‌شد، تجاوز کند. همچنین جامعه غالب ممکن بود مزیتی در به‌کارگیری زنان زاینده داشته باشد. با این حال، افزایش قابلیتِ ظرفیت ماده های اضافی، مشروط به گسترش متناسبِ منابع مواد غذایی دارد[ii]. بنابراین، اگر چه تسلط بین گروهی «تمایل به هدایت افزایش قابلیت‌های قاتلان از طریق بهبود دسترسی به منابعی از جمله مواد غذایی، زنان، و یا ایمنی دارد» (همان:۱۲) اما افزایش ارضی عنصر مهمی برای تحقق این افزایش قابلیت می‌باشد.

رنگام چارچوب تبیینی خود را به یک مجموعه وسیعی از داده های موجود در گروه های همکاری برای قتلِ بزرگ‌سالان در میان شامپانزه‌ها، بونوبوها (یا شامپانزه کوتوله) و گرگ‌ها به کار برد که قادر بود علت تنوع در تکرارِ حملات بین گروهی را تشریح کند. به عنوان مثال، برخورد بین جوامع شامپانزه های همسایه، زمانی به حمله منتهی می‌شد که فردی از سه مرد یا بیشتر تشخیص دهند که در عین حالی که موجب خطر کمِ آسیب به خودشان شوند، قادر به درهم شکستن قربانی تنهایی را باشند. حملات در آن قسمتی از محدوده جغرافیایی شامپانزه‌ها بیشتر بود که در آن رقابت برای منابع غذایی در فصل خشک طولانی تشدید می‌شود. گزارشی از حملات مهلک بین گروهی در مورد بونوبوها وجود ندارد و وقتی که یکی افراد تنهای آن‌ها در معرض حملات مرگبار همسایگان قرار می‌گیرد، به ندرت درگیری به خاطر تغذیه داشتند (همان:۱۲-۱۶). روی هم رفته، اطلاعات موجود تا حد زیادی فرضیه «عدم موازنه قدرت» و فرضیه «حمله مسلط» رنگام را پشتیبانی می‌کند.

با این حال، یک تناقض آشکار در چارچوب تبیینی رنگام وجود دارد. او اسنادی از اجتناب مرزی و استفاده کم از منابع مواد غذایی در مناطق مرزی مابین سرزمین‌های گروه‌ها تهیه کرده است. برای مثال مطالعه در مورد تای (Taï) (نشان می‌دهد) : «… از ۷۵% زمان صرف شده به طور میانگین ۳۵% محدود به (مباحث ارضی) بوده است». (همان: ۶). اگرچه تکرار اساسی روزمرهِ اجتناب مرزی نشان می‌دهد که حملات همکاری جویانه توسط همسایگان قابل پیش بینی هستند، با این حال چنین اجتنابِ مرزی مستلزم کاهش اندازه مؤثر سرزمین گروه‌ها به عنوان مخازن مواد غذایی است زیرا ۶۵% از این منابع را نمی‌توان برای امنیت کامل بهره برداری کرد.

اطلاعات موجود برای تعیین میزان کیفیت دقیقِ استفاده کمِ منابع در تمام محل‌های مطالعه شامپانزه‌ها ناکافی هستند. با این حال، اطلاعات تای (ذکر شده در بالا) به وضوح نشان می‌دهد که درصد قابل توجهی از منابع غذایی موجود در حال حاضر در قلمرو گروهی در این مورد بکار نگرفتند، و رنگام از اجتناب مرزی به عنوان یک پدیده عمومی استفاده کرده است.

اگر توسعه ارضی موجب افزایش قابلیت‌ها می‌شود، پس حمله میان گروهی مهلک که موجب می‌شود منابع در دسترسی مناطق مرزی محدود شوند، می‌بایستی قابلیت‌ها را کاهش دهد. رنگام به ارزیابی هزینهِ تجاوز در قالب احتمال خطر آسیب‌های جدی به یکی از اعضای شامپانزه‌ها با بررسی یک حمله پرداخت. او استفاده کم از منابع را در محاسبات هزینه‌ها و یا ارزیابی قابلیت‌ها وارد نکرد. اگر فرض کنیم : «…با حمله و کشتن همسایه مزایای بدست می‌آید» (همان: ۱۵) در جریان گسترش قلمرو ارضی که در واقعیت تنها یک منطقه حائل به جای منابع مواد غذایی اضافه می‌شود، ارزش این مزایا نیاز به محاسبه مجدد دارد. دخالت دادن تعدیل منابع برای شروع تجاوز، و در نتیجه عرضه کردن منطقه مرزی ناامن خود، باعث تغییر در هزینه های جانبی معادله می‌شود. شرایطی که با حملات همکاری جویانه، مزایای بالقوه‌ی قطعی بیشتری از هزینه‌ها بدست می‌آید. بدید ترتیب دقت بیشتری، از فرضیه محدود رنگام بدست می‌آید. همچنین استراتژی‌های جایگزین تطبیقی، ممکن است برتری در نظمی گسترده تر از شرایط قبل داشته باشد. عدم تجاوز متقابل به وضوح می‌بایستی هم منافع متقابل و هم هزینه های کاهش یافته را تداعی کند. بیشتر به طور خاص، الگوی بنوبوها، اسنادی از تعامل صلح آمیز بین افراد جوامع همسایه ارائه می‌دهد، که: «… در آن‌ها استراحت، مسافرت، مقاربت جنسی، بازی، تعلیم دادن به یکدیگر» (همان: ص ۱۷)، مستلزم فقدانِ اجتناب مرزی می‌باشد که می‌بایستی مزیت‌های انتخابی را انتقال دهد. مزیت بالقوه با عدم تجاوز ارتباط دارد که در نتیجه گیری مطالب رنگام به نام توجه به حملات کشنده جمعی در همسایگی و اینکه نیرو های انتخابی در نتیجه تکامل همگرایی در میان انسان‌ها می تواند به وجود بیاید ، است.

 

 

 

 

[i] -مقاله «The evolution of lethal intergroup violence» بخشی از مجموعه مقالات ویژه‌ی مراسم تحلیفِ اعضای منتخب آکادمی ملی علوم (National Academy of Sciences) در تاریخ ۲۰ آوریل ۲۰۰۴ است.

۲ – این نکته می‌تواند بیشتر پرداخته شود. این امکان وجود دارد که با افزودن زنان، بدون افزایش قلمرو، می‌توان قابلیت را افزایش داد، اما اگر منابع مواد غذایی بیشتری از حد کافی وجود داشته باشد، این افزایش قابلیت می‌تواند فراتر برود. با این حال افزودن قلمرو نمی‌توانست قابلیت را در چنین شرایطی تقویت کند. به عبارت دیگر مباحث رنگام داری این پیش فرض است که شامپانزه‌ها جمعیتی با مواد غذایی محدود (به جای بیماری محدود) هستند به خاطر اینکه تسلط ارتباطی می‌بایستی از طریق دیگری به غیر از مزیت‌های انتخابی انتقال یابد. برای بحث بیشتر در مورد روابط متقابل بین وضعیت مواد غذایی محدود جمعیت و اهمیت تطبیقیِ کسب ارضی مراجعه کنید به:

Kelly, R. C. (1985) The Nuer Conquest (Univ. of Michigan Press, Ann Arbor).