انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سیری در اندیشۀ اجتماعی ابن خلدون

ابن خلدون بادیه نشینی را مقدم بر شهرنشینی می داند و معتقد است «بادیه نشینی اصل و گهوارۀ اجتماع و تمدن است و اساس تشکیل شهرها و جمعیت آنان بادیه نشینان هستند» وی بارها بادیه نشینان را به خاطر صفاتی چون شجاعت، سادگی، قناعت، پاکی فطرت، روح آزادی و آزادگی می ستاید. او در کل معتقد است تمدن در بادیه به وجود می آید اما در آن دوام نمی آورد چون از ویژگی های زندگی بدوی سادگی نسبی در تمام شئون است. به عقیده وی میل دستیابی به قدرت کشورداری بادیه نشینان را به شهرنشینی سوق می دهد.

مقدمه: به طور کلی خطوط تفکرات اجتماعی مسلمین به سه خط اصلی تقسیم می شوند که عبارتند از: خط فلسفی، خط تاریخی، خط فرهنگ نگاری و سفرنامه نویسی. تفکر ابن خلدون جزء خط تاریخی-فلسفی می باشد که در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد. (پوریانی، ۱۳۷۸: ۶۴)

در مجموع زندگی اجتماعی و فکری ابن خلدون به چهار دوره تقسیم می شود:

دورۀ نخست: ۷۵۰-۷۳۲ هجری

در این دوره که دوران کودکی و نوجوانی ابن خلدون است وی به تحصیل فقه، لغت، نحو، شعر و حفظ قرآن پرداخت، و در محضر درس و بحث پدر و سایر اساتید حضور یافت. مرگ پدر و مادر و تعدادی از اساتید ابن خلدون در این دوره اتفاق افتاد. (پیشین: ۶۵)

دورۀ دوم: ۷۷۰-۷۵۰ هجری

این دوره، دوران فعالیت های سیاسی وی در سرزمین مغرب است که حدود بیست سال به طول انجامید. وی در این دوره ابتدا سمت «کاتب علامت» را از طرف سلطان تونس پذیرفت و با سرنگونی سلطنت تونس به فاس عزیمت نمود و کاتب سلطان فاس شد. در آنجا به جرم تلاش برای سرنگونی سلطان فاس دو سال زندانی شد و سپس به غرناطه، بجایه و سبکره مسافرت نمود. (پیشین)

دورۀ سوم: ۷۸۰-۷۷۰ هجری

این دوره، دوران انزوا و گوشه نشینی و اندیشه و تالیف وی در قلعه ابن سلامه است. او در این قلعه به مدت چهار سال در پناه قبیلۀ عریف بود و کتاب «العبر» را در این دوره نوشت. (پیشین)

دورۀ چهارم: ۸۰۸-۷۸۰ هجری

این دوره، دوران اشتغال وی به تدریس و امور قضایی است. او قصد سفر حج را داشت ولی سفرش ناتمام ماند و در مصر اقامت کرد و در جامعه الازهر به تدریس پرداخت. وی در این دوره قاضی القضات مذهب مالکی بود، و به تدریس و تکمیل کتاب «العبر» پرداخت. به بیت المقدس سفر کرد و با تیمور در دمشق ملاقات نمود و سرانجام در سال ۸۰۸ در قاهره وفات یافت. (پیشین)

روش شناسی ابن خلدون

«مجموعه وسایل و طرقی که دانشمند برای نیل به حقیقت به کار می برد روش نام دارد و بررسی روشها، روش شناسی نامیده می شود.» (شیخ، ۱۳۷۱: ۵۳) ابن خلدون از روش شناسی غافل نبوده و به این نکته پی می برد که علم تاریخ و علم جامعه مانند سایر علوم باید روش های خاص خود را داشته باشند. تنوع موضوعات ایجاب می کند که هر متفکری به اقتضاء موضوع مورد مطالعه، از روش خاص پژوهشی استفاده نماید. «روش ابن خلدون روش تبیین بر تحلیل عمران بشری و امور اجتماعی است و با معیار قرار دادن عقل از شیوه های استقرایی و برهانی از طریق ارجاع مسائل به مبادی امور حوادث طبایع و وقایع بهره می گیرد.» (پوریانی، ۱۳۷۸: ۶۶) به طور کلی می توان گفت روش بررسی و تحلیل عمران از دید ابن خلدون برهانی و عقلی و بر پایه استقراء است. «عقلی و برهانی است، بدان جهت که به دنبال یافتن علل واقعی است و اصل علیت را اساس کار خویش قرار می دهد و استقرائی است بدان جهت که به مطالعه حوادث می پردازد و موجبات حدوث هر یک را تشریح می کند و سپس خصوصیات عام آن ها را استخراج می کند.» (پیشین)

انواع اجتماع (سبک زندگی) در اندیشۀ ابن خلدون

ابن خلدون در بررسی اجتماع دو نوع جامعه را مطرح می نماید که از آن ها به «بادیه نشینی» و «شهرنشینی» تعبیر می کند. (پیشین: ۶۷) «ابن خلدون این دو سنخ اجتماعی را بر اساس روش معیشت و شیوه های زندگی یا همان سبک زندگی مطرح می سازد و به طور کلی علت اصلی اختلاف این دو سنخ را محیط جغرافیایی و شیوۀ معیشت می داند.» (رحمانی فیروزجاه و سهرابی، ۱۳۹۰: ۲۳)

«باید دانست که تفاوت آداب و رسوم و شئون زندگی ملت ها در نتیجۀ اختلافی است که در شیوۀ معاش (اقتصاد) خود پیش می گیرند.» (ابن خلدون، ۱۳۷۳: ۲۲۵)

۱. بادیه نشینی

ابن خلدون بادیه نشینی را مقدم بر شهرنشینی می داند و معتقد است «بادیه نشینی اصل و گهوارۀ اجتماع و تمدن است و اساس تشکیل شهرها و جمعیت آنان بادیه نشینان هستند» (پیشین: ۲۲۹) وی بارها بادیه نشینان را به خاطر صفاتی چون شجاعت، سادگی، قناعت، پاکی فطرت، روح آزادی و آزادگی می ستاید. او در کل معتقد است تمدن در بادیه به وجود می آید اما در آن دوام نمی آورد چون از ویژگی های زندگی بدوی سادگی نسبی در تمام شئون است. به عقیده وی میل دستیابی به قدرت کشورداری بادیه نشینان را به شهرنشینی سوق می دهد. و بادیه نشینان به خیر و نیکی نزدیک ترند تا شهرنشینان، بادیه نشینان از شهرنشینان دلیرتر و دارای عصبیت هستند، زیرا زندگی سخت و سلحشورانه دارند. شیوۀ زندگی شان ساده است و از طریق پرورش شتر گذران زندگی می کنند و تنها قادرند حداقل نیازهای خود را تامین کنند. این شیوۀ زندگی آن ها را تبدیل به مردمی جسور و بااراده می کند. دشواری های زندگی در صحرا مستلزم تلاش مشترک و تعاون است که از طریق عصبیت حاصل می شود. «عصبیت» یکی از ویژگی های اساسی زندگی بادیه نشینی محسوب می شود. (پوریانی، ۱۳۷۸: ۶۸) ابن خلدون اشاره دارد که «در جوامع ابتدایی مردم به وسیله عصبیت به شدت به یکدیگر بسته اند و همین وابستگی کار ادارۀ جامعه و دفاع از آن در مقابل بیگانه را آسان می گرداند. اما در جامعه متمدن عصبیت ضعیف است و از این رو برای اداره امور سازمان ها و موسسات گوناگون ضرورت می یابد.» (ابن خلدون، ۱۳۷۳: ۲۵۲)

یکی دیگر از خصوصیات بادیه نشینان شجاعت است و علت آن این است که در بادیه دفاع از امنیت به عهدۀ خود افراد است اما در شهر به عهدۀ سازمان یا ارتش است. «شهرنشینان بر بستر آسایش و آرامش آرمیده و غرق ناز و نعمت و تجمل پرستی شده و امر دفاع از جان و مال خویش را به فرمانروا یا حاکمی واگذار کرده اند که تدبیر امور و سیاست ایشان را بر عهده گرفته است و به نگهبانان و لشکریانی اتکا کرده اند که که ایشان را از هرگونه دستبردی حمایت می کنند.» (پیشین، ۲۳۵)

یکی دیگر از خصلت های بادیه نشینی پاکی نسب است. چون افراد بادیه نشین با هم زندگی می کنند و ازدواج به صورت درون گروهی است. و از طرفی برای زندگی دامپروری و کشاورزی به تکثر نسل فراوان نیاز دارد لذا ازدواج در این جوامع زودرس است. (پوریانی، ۱۳۷۸: ۶۸) ابن خلدون در مورد خوراک بادیه نشینان می گوید: «اما خوراک ایشان چنان است که همان مواد طبیعی را یا با اندک تصرفی که در آن ها می کنند می خورند یا بجز انواعی را که با آتش می پزند هیچگونه تصرفی هم در آن ها نمی کنند.» (ابن خلدون، ۱۳۷۳: ۲۲۷)

۲. شهرنشینی

ابن خلدون معتقد است زندگانی مردم بادیه نشین و شهرنشین به طور یکسان بر محور عوامل طبیعی است و هر یک از آن ها در نوع خود متفاوت و گوناگونند. پدیده شهرنشینی به عنوان یک واقعیت اجتماعی با وجود قواعد و آداب نسل خاص، طرز معیشت، اندیشه، سیاست، حرفه، صنایع و مشاغل، روابط اجتماعی و روانشناسی اجتماعی قرار گرفته است. (پوریانی، ۱۳۷۸: ۶۸) تعریف ابن خلدون از شهرنشینی این است: «شهرنشینی یا حضارت عبارت از تفنن جویی در تجملات و بهتر کردن کیفیات آن و شیفتگی به صنایعی است که کلیه انواع و فنون گوناگون آن ها ترقی می یابد. مانند صنایعی که برای امور آشپزی و پوشیدنی ها یا ساختمانها یا گستردنی ها یا ظروف و همه کیفیات خانه داری آماده می شود و برای زیبا کردن هر یک از آن ها صنایع بسیار است که در مرحله بادیه نشینی به هیچ یک از آن ها نیازی نیست.» (ابن خلدون، ۱۳۷۳: ۷۳۵)

ابن خلدون برای جلوگیری از انحطاط شهرها وجود آب، نزدیکی به دریا، وجود دشت و مرتع برای دامداری، وجود درختان، بنا شدن شهر در مکان مناسب و وجود صنایع در شهر را لازم می دانست. (پوریانی، ۱۳۷۸: ۶۸-۶۹) وی رفاه و تجمل پرستی شهرنشینی را عامل خوی های نکوهیده می شمارد و می گوید: «شهرنشینان از این رو که پیوسته در انواع لذت ها و عادات تجمل پرستی و ناز و نعمت غوطه ورند و بدان روی می آورند و شهوات دنیوی را پیشه می گیرند نهاد آنان به بسیاری از خوی های نکوهیده و بدی ها آلوده شده است و به همان اندازه که خوی های ناپسند و عادات زشت در نهاد آنان رسوخ یافته است از شیوه ها و رفتارهای نیک و نیکویی دور شده اند.» (ابن خلدون، ۱۳۷۳: ۲۳۱) به اعتقاد ابن خلدون عصبیت از راه خویشاوندی در شهرها رو به ضعف است. شهرنشینان به لذت های گوناگون دل خوش کرده اند و طالب تجمل و موفقیت هستند و خودشان را در انواع مسایل دنیوی درگیر می کنند و خود را از صفات نیک زندگی بادیه نشینی جدا می سازند. روح شهرنشینی به بسیاری از خوی های نکوهیده و بدی ها آلوده شده است. جوش و خروش، شکیبایی و زورمندی جای خود را به هرزگی ها می دهد. شهری دنیاپرست، فردگرا و نسبتاً مرفه است. اقتصاد شهری بر خلاف اقتصاد بادیه نشینی بسیار پیچیده است، نیازهای شهریان بسیار فراوانند. (پوریانی، ۱۳۷۸: ۶۹) ابن خلدون در این رابطه می گوید: «نیازهای اقتصادی بر دو گونه اند: نیازهای ضروری و نیازهای غیرضروری، ولی مرز قاطعی بین این دو نیاز وجود ندارد. آنچه در یک شهر بزرگ جزء نیازهای ضروری است، در یک شهر کوچک یا ده در شمار نیازهای غیرضروری است.» (ابن خلدون: ۱۳۷۳: ۷۳۰) محور اقتصاد شهری صنعت و تجارت است. صناعت شهر بر سه دسته فن استوار است: «فنون تولید لوازم اصلی زندگانی مانند بافندگی و درودگری و آهنگری و فنون مربوط به امور ذوقی و تفننی چون سخن سرائی و فنون مربوط به کشورداری مانند لشکرکشی و جنگ» (پیشین: ۷۶۰).

حرفه ها و مشاغل شهرنشینان نسبت به بادیه نشینان بارورتر و نزدیک تر به رفاه است. زیرا عادات و رسوم زندگی آن ها بیش از حد ضروریات است. منشاء تفاوت های شهرها تفاوت های اقتصادی است. از ویژگی های دیگر شهر نبود شجاعت، نبود پاکی نسب، حاکمیت تعاریف، ظهور علم و هنر در جامعه شهری، گسترش زبان در سایه دولت، تمرکز قدرت اقتصادی و سیاسی در شهر و ازدواج برون گروهی می باشد. (پوریانی، ۱۳۷۸: ۶۹)

اجتماع یا عمران از دیدگاه ابن خلدون

عمران به معنی ساکن بودن در جایی، معاشرت کردن با کسی، تعمیر و عمارت است. عمران از نظر ابن خلدون از ویژگی های انسانی و نتیجۀ روابط متقابل انسان هاست، نه امری مستقل و جدای از آن ها. وی پدیده های اجتماعی را اموری واقعی و متشخص می داند. (پیشین: ۷۰) سخن ابن خلدون در مورد عمران یا جامعه چنین است: «دیگر از تمایزات انسان عمران یا اجتماع است، یعنی با هم سکونت گزیدن و فرود آمدن در شهر یا جایگاه چادرنشینان و دهکده ها برای انس گرفتن با جماعات و گروه ها و برآوردن نیازمندی های یکدیگر چه در طبایع انسان، حس تعاون و همکاری برای کسب معاش سرشته است.» (ابن خلدون، ۱۳۷۳: ۷۵)

ابن خلدون پیرامون چگونگی و ضرورت شکل گیری اجتماعات بشری در جلد اول مقدمه مباحث فراوانی را مطرح می کند که در نهایت به سه اصل منتهی می شود: (فیروزجاه و سهرابی، ۱۳۹۰: ۱۸)

۱. انسان مدنی بالطبع است و به عبارتی دیگر، وجود اجتماع ضروری است و این اجتماع نیازمند دوگونه نیاز است: الف) نیاز انسان به غذا ب) نیاز به دفاع از خویش. (پیشین: ۱۹)

۲. بشر نیازمند قانون است. از نظر ابن خلدون چون اجتماع تشکیل شد و عمران پدید آمد، بشر نیازمند به قانونی است که از افراد دفاع کند و برای اجرای قانون نیازمند حکومت و حاکم است. از نظر وی اجتماع به وجود می آید، نمو می کند و از بین می رود. در این سه حالت افراد فرمان بردار قوانین ثابتی هستند که بیش از هر چیز تحت تاثیر محیط طبیعی، محل سکونت، شیوۀ اکتساب معیشت و تولید پدیده های اقتصادی اند. (پیشین)

۳. بشر نیازمند دولت (پادشاه) است: (پیشین) «بنیان نهادن بناهای عظیم ناچار باید با همدستی گروه های بزرگ و همکاری جمعیت های بسیاری صورت پذیرد و از امور ضروری مردم به شمار نمی رود که مورد نیاز همگان باشد تا آن ها را از روی شوق و اضطرار بنا کنند، بلکه ناچار باید چنین جمعیت های کثیری را به اکراه و اجبار، با تازیانۀ پادشاهی و زور و یا از راه تشویق به مزد به کار وا دارند و پیداست که این همه مزدهای بسیار را یک فرد عادی نمی تواند بپردازد، بلکه جز پادشاهان و دولت ها کسی قادر به پرداخت آن نیست. پس، برای ساختن قصبات و بنیان نهادن شهرهای بزرگ راهی نیست جز اینکه به نیروی دولت و پادشاهی انجام یابد. (ابن خلدون، ۱۳۷۳: ۶۸۴)

اجتماعی شدن از دیدگاه ابن خلدون

اندیشمندان در علت تشکیل اجتماع و گردهمایی انسان ها به عقیده مشترک نرسیده اند و هر یک تشکیل جامعه را ناشی از انگیزه ای خاص می دانند. ابن خلدون جزء کسانی است که معتقدند انسان به واسطه نیاز به اجتماع گراییده است و چون انسان موجودی است که اگر به صورت انفرادی زندگی کند ضررهای زیادی زندگی اش را تهدید می کند، از این رو برای حفظ جان و رفع نیازمندی های خود به اجتماع پناه می آورد. وی معتقد است نیاز انسان و غریزه حب ذات بشر را وادار می کند که با دیگران زندگی کند. انسان در این مرحله فقط به نیازهای خود فکر می کند و این نیازمندی ها مبداء و منشاء جامعه می باشد. لذا بدون این همیاری و همکاری و بدون تشکیل جامعه بقاء امکان پذیر نخواهد بود. (پوریانی، ۱۳۷۸: ۷۱)

نظریه جمعیتی ابن خلدون

ابن خلدون یکی از عناصر مهم در ساختن بنای تمدن ترقی و توسعه و نیز در تنزل و انحطاط تمدن ها را جمعیت می داند. منظور از جمعیت مجموع اشخاص وابسته به یک محل یا یک قوم یا یک نژاد یا یک واحد سیاسی یا واحد دیگر است. ابن خلدون معتقد است تمدن جز به وسیله گروه کثیر متشکل که در کارها با یکدیگر تعاون و همکاری داشته باشند ایجاد نمی شود. او معتقد است جمعیت زیاد موجب: ۱. کار بیشتر؛ ۲. ثروت بیشتر؛ ۳. سلامتی هوا می گردد. (پیشین)

یکی از مباحث مربوط به جمعیت مسئلۀ مهاجرت است. ابن خلدون در «مقدمه» به این مسئله پرداخته است و به پنج نوع مهاجرت اشاره نموده که عبارتند از: ۱. مهاجرت بواسطه جنگ؛ ۲. مهاجرت به علت برده داری؛ ۳. مهاجرت برای معیشت بهتر؛ ۴. مهاجرت برای گردش و سیاحت؛ ۵. مهاجرت برای آب و هوای بهتر. (پیشین)

نظریه جغرافیایی ابن خلدون

ابن خلدون آب و هوا و جغرافیا را در روحیه انسان بسیار موثر می داند. همانگونه که در مورد بادیه نشینان می گوید: «این گروه که در دشت ها به وضع چادرنشینی به سر می برند و فاقد حبوب و خورش می باشند، از لحاظ جسمی و اخلاقی بر جلگه نشینانی که در نهایت آسایش زندگی می کنند برتری دارند و از آنان نیکوحال ترند و نسبت به شهرنشینان رنگ و روی شاداب تری دارند و از لحاظ جسمی نیز سالم ترند و اندام ها و قیافه های آن ها کامل تر و زیباتر و اخلاقشان دورتر از انحراف است. گذشته از این ذهنشان برای فرا گرفتن دانش ها و دریافت معارف آسان تر و روشن تر است.» (ابن خلدون، ۱۳۷۳: ۱۶۱) او خوش خویی و اعتدال طبع با خشونت و افراطی و تفریطی بودن مردم را ناشی از نوع آب و هوای آنان می داند. به عقیده ابن خلدون «مردم نواحی گرم لاقید و عشرت طلبند و برعکس مردم نواحی سرد مال اندیشند و اهالی نواحی معتدل از نظر خوی و عادت به اعتدال نزدیک ترند و این حالات نیست مگر به واسطۀ تاثیر آب و هوای آن ها.» (پیشین: ۱۵۸) بر همین مبنا ظهور تمدن به نظر ابن خلدون از اقالیم هفت گانه فقط در اقالیم سوم و چهارم و پنجم، امکان پذیر است. او معتقد است افراد اقلیم سوم و چهارم به دلیل شرایط مناسب و متعادل، انسان هایی با شخصیت و متمدن هستند و خلق و خویی انسانی دارند. اقلیم چهارم معتدل تر از اقلیم سوم و پنجم است. اقالیم چهارگانه دیگر چون انحراف دارند ساکنان آن ها هم در خلق و خوی منحرفند چنانکه مردم اقلیم اول و دوم به سبب گرما سیاه پوست اند و اهالی اقلیم ششم و هفتم به علت سرما سفید پوست می باشند. (پوریانی، ۱۳۷۸: ۷۱)

تغییرات اجتماعی از دیدگاه ابن خلدون

ابن خلدون به مساله پویایی ذاتی و دگرگونی و تحول دائمی توجه دارد، و معتقد است جامعه پدیده ای پویاست و پیوسته در معرض دگرگونی و تغییر می باشد. جامعه ها و تمدن ها ایستا نیستند و در اثر تصادمات میان گروه ها و ساخت های اجتماعی گوناگون پیوسته در حال ظهور و سقوط هستند. نظریه ابن خلدون در باب تغییرات متمایل به ساخت های متفاوت اجتماعی است و جریان تغییرات اجتماعی را به صورت دوری، امری دائمی و اجتناب ناپذیر می داند. این امر یکی از محورهای اساسی اندیشه اجتماعی اوست. وی بعد از اینکه برای جامعه نوعی وجود حقیق قائل می شود و نوعی طبیعت قانون مند را برای آن می پذیرد از سیر حرکت جامعه و مراحل تحول آن کیفیاتی که تدریجاً بر طبیعت این اجتماع عارض می شود بحث می کند. ابن خلدون تغییرات اجتماعی را در معنای کلی آن در نظر گرفته و آن مجموعۀ دگرگونی ها و تحولاتی است که در سطوح مختلف سازمان های اجتماعی، نهادها و ساخت ها، رفتارها و اخلاقیات، فرهنگ و الگوهای فرهنگی قشر و طبقه می تواند رخ دهد و ممکن است جهت آن رو به جلو یا قهقرایی باشد. (پیشین: ۷۲-۷۱)

عوامل تغییرات اجتماعی از دیدگاه ابن خلدون

توجه ابن خلدون به عوامل متعدد (اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی، جغرافیایی، دینی) نشان می دهد که وی تغییرات اجتماعی را تحت تاثیر یک عامل مسلط نمی داند. بلکه آن را حاصل روابط متقابل و متقارن مجموعه ای از عوامل مادی و غیرمادی می داند. البته در این میان ابن خلدون نقش تعیین کننده را به متغیرهای اجتماعی می دهد. وی عصبیت را عاملی زیربنایی در ایجاد تغییرات اجتماعی می داند و به کمک عصبیت تکوین و نیز تغییرات پدیده های اجتماعی به ویژه دولت را توضیح می دهد. (پیشین: ۷۲) ابن خلدون معتقد است «تحول جامعه امری زمانی و مکانی و نسبی است و به دوره و خطه و اوضاع معینی بستگی دارد و فقط در پرتو این عوامل تبیین می پذیرد» (ابن خلدون، ۱۳۷۳: ۶۰)

وی به این مطلب اشاره دارد که با اینکه هر جامعه در عین حال که از بسیاری جهات مانند جوامع دیگر است، مختصاتی خاص خود را دارد که باید به طور دقیق مورد مشاهده و مطالعه قرار گیرد، تا اوضاع و احوال آن به طور واقعی و عینی، نه موهوم و پنداری تجزیه و تحلیل شود و در این ارتباط تا آنجا پیش می رود که می گوید حتی اوضاع و احوال و دگرگونی های شرق عالم اسلام با مغرب آن یکسان نیست و بایستی عوامل و شرایط تحولات این دو خطه به طور جداگانه و خاص بررسی گردد. (پوریانی: ۱۳۷۸: ۷۲)

«بنابراین ابن خلدون سعی کرده است ریشه های مسائل و حوادث اجتماعی هر جامعه و دوره ای را بر اساس عوامل و شرایط موجود در همان جوامع و همان دوره خاص بیابد» (پیشین).

عصبیت از دیدگاه ابن خلدون

عصبیت برای اکثر صاحب نظران حوزۀ علوم اجتماعی مفهومی مبهم است، چرا که ابن خلدون تعریف مشخصی از آن ارائه نمی دهد. کلمه عصبیت در لغت از ریشه «عصبه» مشتق شده که به معنای خویشان شخص از جانب پدر است. در واقع شخص صاحب عصبیت کسی است که از حریم جدّ اعلای خود دفاع می کند. نویسندگان و دانشمندان معنای اصطلاحی عصبیت را که در حقیقت محور اصلی نظریات ابن خلدون است به صورت های مختلف مورد تفسیر قرار داده اند. (پیشین: ۷۳)

توین بی می گوید: «عصبیت عبارت است از بافت روحانی که کلیه اعضای سیاسی و اجتماعی از آن ساخته شده اند.» (لاکست، ۱۳۸۵: ۱۲۴)

شارل عیسوی می گوید: «عصبیت اراده مشترک، همبستگی بسیار محکم و اتحاد گروه را گویند.» (رادمنش، ۱۳۵۷: ۱۹)

بعضی دیگر عصبت را همبستگی اجتماعی و روح جمعی تعریف نموده اند. تعریفی که می شود برای عصبیت عنوان نمود عبارت است از: پیوند اجتماعی مبتنی بر روابط خویشاندی یا مشابه آن که در شبکه ای از روابط اجتماعی شکل می گیرد و وحدت و انسجامی بین افراد گروه پدید می آورد که نیرویی جهت ایجاد تحولات و تغییرات ژرف سیاسی و اجتماعی را در اختیار آنان قرار می دهد. در واقع عصبیت نوعی روابط قومی، خویشاوندی و ملی است. (پوریانی، ۱۳۷۸: ۷۳)

عصبیت اتحاد و یکپارچگی درونی را تامین می کند و نقش عمده آن در مقابله با تضادها و کشمکش های جغرافیایی و اجتماعی بیرونی است. عصبیت به یک عاطفه، احساس، میل و کشش و گرایش اشاره دارد، و غرور قومی و قبیله ای و حمیت و غیرت جمعی را شامل می شود. (پیشین: ۷۴)

نتیجه گیری

ابن خلدون اندیشمندی است که قوانین حاکم بر اجتماع خود را کشف کرده و بر آن ها نام «علم عمران» نهاده است. این دریافت ابن خلدون از علم عمران همان چیزی است که مقدمۀ جامعه شناسی قرن نوزدهم شد که «اگوست کنت» آن را پایه نهاد و در قرن بیستم به پیشرفت قابل ملاحظه ای نائل شد. پس در این میدان تقدم از آن ابن خلدون است.

 

منابع

ابن خلدون، عبدالرحمن (۱۳۷۳) مقدمه، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، ج ۱ و ۲، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی

پوریانی، محمدحسین، “اندیشه اجتماعی ابن خلدون”، در پژوهش های مدیریت راهبردی، ۱۳۷۸، شماره ۱۷ و ۱۸: از ۶۴ تا ۷۹

رادمنش، عزت الله (۱۳۵۷) کلیات عقاید ابن خلدون درباره فلسفه، تاریخ و تمدن، تهران: انتشارات قلم

رحمانی فیروزجاه، علی؛ سهرابی، سعدیه، “رابطه سبک زندگی و دین داری از دیدگاه ابن خلدون”، در پژوهش های علم و دین، بهار و تابستان ۱۳۹۰، شماره ۳: از ۱۷ تا ۳۲

شیخ، محمدعلی (۱۳۷۱) پژوهشی در اندیشه های ابن خلدون، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی

لاکست، ایو (۱۳۸۵) جهان بینی ابن خلدون، ترجمۀ مهدی مظفری، تهران: انتشارات دانشگاه تهران