پاول لوی برگردان مهسا شیخان
سیدنی مینتز: پدر «انسان شناسی غذا» که مطالعه بنیادی را بر روی شک و نقش آن در شکل دهی به تاریخ مدرن انجام داده است.
نوشتههای مرتبط
بنیان گذار یک رشته دانشگاهی جدید- بنا به قول نیویورک تایمز که وی را «پدر انسان شناسی غذا» می خواند- سیدنی میینتز با مرتبط کردن علاقه بریتانی ها به شکر و ارتباط آن با برده داری، ظهور سرمایه داری و توسعه طلبی امپریالیستی نظام دانشگاهی را شوکه کرد.
با نگاهی به مطالعه مهمش در سال ۱۹۸۵، با عنوان «شیرینی و قدرت: جایگاه شکر در تاریخ مدرن»، می گوید: «من تحت تاثیر قدرت یک مزه قرار گرفتم، و تمرکز انرژی های مغز، ثروت و- بیش از همه قدرت- و [این عوامل] منجر به عرضه گسترده، و بسیار زیاد، شکر شد و با هزیته ای دردسرساز برای زندگی و رنجی بیشمار.»
در این کتاب بنیادین، وی ویژگی های یک مورخ نکته سنج را با آنچه که در دوره کاری خود به همراه برخی پیشروان انسان شناسی فرهنگی، خصوصا روت بندیکت، آموخته ترکیب می کند و این رشته مطالعاتی را از آن هایی که می خواستند مطالعه بر روی انسان های بومی را [به عنوان شیوه رایج] این رشته اثبات کنند می گیرد. « اگر آن ها تفنگ نداشته باشند و یا مالاریا نگیرند، آنگاه دیگر آن مطالعه انسان شناسی نیست»، کنایه ای بود برای گسترده مطالعاتی دانشگاهی این رشته که حس شریرانه ای از شوخی داشتند.
وی رویکرد خود را به این موضوع بر روی صفحه وب سایت شخصی اش اینگونه می نویسد: «موضع غذا و یا عادت های تناول، بیش از هر چیز، قدرت فرهنگ و یا سنت های انباشه را در شکل گیری رفتار غذایی نشان می دهد. به دلیل ظرفیت شان برای کاربرد ابزارها، و در نهایت برای ایجاد و کنترل آتش، بشر توانست که ارتباط میان ماهیت حیوانی و غذایی که می خوریم را بشکند…. غذاهای افراد مختلف، با عادتواره ها شکل گرفته اند و با تاریخ شان، و این می تواند نشان گر روشنی از تفاوت ها باشد، نمادهایی برای حس تعلق و حذف از اجتماع».
بر خلاف برخی انسان شناسان، وی حس می کند که ریشه ها و بنیان های این رشته باید در درون تاریخ شکل بگیرد، که این برخی اوقات هم کاربردها و معانی سیاسی خواهد داشت. «کار من بر روی شکر، شیرینی و قدرت، آن را در تاریخ غرب موقعیت یابی می کند چرا که [شکر] یک کالای قدیمی است، و نسبت به ظهور بازار جهانی کالایی است پایه. اولین باری که در میدان تحقیق قرار گرفتم، با آن محاصره شدم، بعدها توانستم آن را در زمان مطالعه کنم، و در مورد بومی کردنش بدانم، و اینکه چگونه در دنیای صنعتی غرب گسترش یافت و اهمیت پیدا کرد.
وی رشد کشت شکر کارائیب را در قرن ۱۷، با بردگانی که نیازمند کار بودند و نیروی دریایی که از آن ها محاقظت می کرد به عنوان بذر گرسنگی مرتبط می کند. «هیچ توطئه ای برای تخریب تغذیه طبقه کارگری بریتاینیا در کار نبود ، که بخواهد مثلا آن ها را به شکرو تخریب دندان های شان معتاد کند. « اما مصرف روزافزون شکر محصول کشمکش های میان طبقاتی برای سودجویی بود- کشمکش هایی که منجر به یک راه حل بازاریابی جهانی برای قاچاق غذا شد، سرمایه داری صنعتی که بازاری گسترده را برای رضایت بخشی به مشتان برولتریا ایجاد می کرد…. تعجبی ندارد که افراد ثروتمند و قدرتمند جذب آن شدند.»
سید که در داور نیوجرسی متولد شده است، والدینی یهودی داشته که از اروپای شرقی مهاجرت کرده بدند. پدر وی، سلیمان، در ابتدا قالب ساز یود، بعد فروشنده لباس، و مادر وی، فانی تولچین، خیاطی بود که سازمان دهند «ووبلیز» شد، سازمان خوانندگان صنعتی دنیا (در سال ۱۹۱۷ که در تاسیس شد و بعدها به دلیل فعالیت های انقلابی سرکوب شد).
سید یک امتیاز غذایی بسیار مهم داشت: پدر وی در داینر دوور مسئل ظرفشویی یود که بعدها آن را « به تنها رستورانی تبدیل کرد که مشتری هیچگاه در آن حقی نداشت.» این تجارت در دوران رکود هم بسیار شکوفا بود، اما سید می گوید، « من خیلی زود به شیوه هایی که مردم غذا را تهیه کرده و می پختند علاقه مند شدم و همه این را از پدرم دارم.»
سید به کالج بروکلین رفت، که در سال ۱۹۴۳ در رشته روانشناسی از آنجا فارغ التحصیل شد، و بعد به خدمت سربازی رفت و قبل از ورود به رشته انسان شناسی در دانشگاه کلمبیا، در نیروی هوایی ارتش امریکا خدمت کرد، و مدرک دکتری خود را در سال ۱۹۶۱ اخذ کرد.
در ۱۹۴۷ وی به جولیان استووارد که آن را یک تحقیق میدانی «جسورانه» می نامید در پورتو ریکو پیوست ، [این مطالعه] «ارتباط میان گروه های محلی اجتماعی و تظور شکل های مدیریت و رهبری آن ها را» بررسی می کرد. بعدها احساس کرد که «برخورد کلی جامعه جزیره با» ناتوانیی آن ها در «مواجه تحلیل مدارانه با این واقعیت که پورتو ریکو که مستعمره مستقل و دارایی آمریکا بود» منحرف شده بود.
در سال ۱۹۵۳، در بازگشت به پورتو ریکو، «من اولین انسان شناسی بودم که تاریخ زندگی یک کارگر را که یک پرولتاریای روستایی بود بیشتر تا یک فرد بومی به تصویر کشیدم»، که منجر به چاپ کتابی با عنوان کارگران کلاسیک در ۱۹۶۰ شد. این کار عمیقا انسانی بود، و با رمان روسی قرن نوزدهم و با یک رویکرد انسان شناسی استاندارد تشابهات بسیاری داشت.
احساس می کرد که تدریس به مقطع کارشناسی، خصوصا در ییل، که در سال ۱۹۶۹ وی مدیر برنامه مطالعات آفریقایی آمریکایی بود، حداقل به اندازه کتاب ها و مقالاتش مهم است. بعد از ۲۵ سال در دانشگاه ییل، دپارتمان انسان شناسی را در دانشگاه جانزهاپکینز پایه گذاری کرد. آخرین کارهای وی بر روی غذاهای سویا بوده است.
در دروان بازنشستگی، می خواست کتابی درباره چگونه تحول زندگی خودش در دوران رکود بنویسد: «گویی تنها انسانی که این دوران رکود برایش خوب بوده، خودم بودم. من جوان تر از آن بودم که بخواهم قربانی آن دوره باشم، ولی آنقدر هم، سن داشتم که بخواهم کار کنم. من با اطمینان به آینده به سنین بزرگسالی پا نهادم.»
سیدنی ویلفرید مینتز، انسان شناس، متولد داور، نیوجرسی، آمریکا، ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲؛ دوبار ازدواج کرد (دارای یک پسر و یک دختر)؛ در تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۱۵ در پینزبورو، نیوجرسی درگذشت.
منبع: ایندیپندنت، مارچ ۲۰۱۶