انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سرزمین های پاره ـ چگونه دنیای عرب از هم گسیخت؟ بخش هفتم: پیدایش داعش در عراق

وقاس حسن

دوران تحصیل وقاس حسن آسان نبود: « هر چه بیشتر سعی می کردم نا موفق تر بودم.» شاید بخشی از چالش وی به دلیل دشواری شنوایی اش بود. با صدایی بلند صحبت می کند و اغلب از دیگران می خواهد حرفشان را تکرار کنند. کودکان تکریت را به ندرت مورد آزمایش شنوایی قرار می دادند. وقاس وضعیت خود را قبول کرده بود و پس از رد شدن و تکرار یک سال، ترک تحصیل کرد. در نوجوانی به لشگر کارگران ساده پیوسته و به کار ساختمانی مشغول شد و در دوران بیکاری، پدرش را در مغازه ی آب نبات فروشی اش کمک می کرد. پدر، کارمند ساده ی بانک بود که مغازه ای در دهکده اش، داور، باز کرده بود. زندگی بسیار ساده ای می گذراندند.
برعکس وقاس که نتوانسته بود برای خود شغلی دست و پا کند، برادرش در نیرو های امنیتی محلی به عنوان مأمور اطلاعاتی کار می کرد و به این شکل زندگی خانواده تأمین بود. با فرهنگ پارتی بازی که صدام به راه انداخته بود، حسن امیدوار بود که برادرش با صعود پلکان ترقی در مخابرات بتواند برای او و دیگر برادرن کاری خوب دست و پا کند.

اما در ژوئن ۲۰۱۴، سلسله حوادثی که در بخش سنی نشین عراق اتفاق افتاد، زندگی حسن، کارگر ۱۹ ساله را شدیدا تغییر داد. در اوایل سال، داعش راه های حیاتی شهر فلوجه را در استان انبار عراق در دست گرفت و به شهر های اطراف نیز چنگ انداخت. در آن زمان، حسن از این گروه، به غیر از این که در صدد ایجاد خلافت اسلامی در سوریه و بخش سنی نشین عراق اند، چیز دیگری نمی دانست. طی ماه های اخیر، حسن مانند سایر مردان تکریتی، ‌ویدیو های تبلیغاتی داعش را دیده بود که سربازانش را «جنگجو» می خواند. آن ها با لباس های سیاه و ماسک اسکی سیاهشان فاتحانه در شهر هایی که گرفته بودند در تویوتا های نو می چرخیدند و پرچم سیاهشان را بر می افراشتند. سایر ویدیو ها، جنبه ی دهشتناک تر داعش را در حال کشتار و به صلیب کشیدن اسیرانشان نشان می داد. حسن ادعا می کند هرگز ویدیو های کشتار داعش را ندیده است و لی به هر حال، خلافت تازه پا از شهر خواب آلوده و ورشکسته ی داور بسیار دور به نظر می رسید.

در ماه ژوئن، داعش دیگر چندان دور نبود. در ۶ ژوئن، دسته ای از سربازان داعش به حاشیه ی غربی موصل، بزرگترین شهر شمال عراق، ۱۴۰ مایل بالای شاهراه ۱ تکریت رسیده بودند. با وجودی که گفته می شد، ۱۵۰۰ سرباز بیشتر نداشتند ( و این هم به نظر مبالغه می آمد)، به راحتی ارتش ده ها هزار نفری عراق و نیرو های امنیتی را به وحشت انداخته و جمعیت دو میلیونی شهر را به فرار وادادر کرده بودند. در ۹ ژوئن، شاهراه ۱ ، اطراف تکریت، مملو از هزاران سرباز عراقی بود. بسیاری از آن ها از ارتش فرار کرده و به ‌همراه غیر نظامیان به طرف بغداد ( ۱۰۰ مایل به طرف جنوب) که امن تر بود سرازیر شده بودند. اما کار داعش تمام نشده بود. بعد از موصل به سرعت به بیجی، پالایشگاه نفت در ۴۰ مایلی شمال تکریت رسیدند و در ۱۱ ژوئن تکریت را گرفتند. نه در تکریت و نه در بیجی و موصل، ارتش عراق مقاومتی نکرد و واحد ها ی آن در فرار و پشت سر گذاشتن اسلحه شان برای دشمن از یکدیگر پیشی می گرفتند. ارتش شهر را رها کرد ولی غیرنظامیان (حسن و برادرش ، محمد نیز) در شهر ماندند.
حمله ی داعش در ژوئن ۲۰۱۴ یکی از سبع ترین عملیات جنگی در تاریخ مدرن است: طی کمتر از یک هفته، گروهی چریک مسلح و حد اکثر ۵۰۰۰ سرباز، ارتشی مدرن و مجهز و لا اقل ۲۰ برابر تعداد پیشین خود، تشکیل داده و بیلیون ها دلار تسلیحات را تصاحب کرده و حالا بر ۵ میلیون جمعیت سلطه یافته بودند. چنین فروپاشی ارتش عراق را می توان به بی تجربگی آن انتساب کرد اما مطمئنا فساد نقش عظیمی در آن بازی می کرد. فسادی که عمدتا می تواند به تاریخ گذشته ی نزدیک عراق مربوط باشد. طی هشت سال نخست وزیری نوری کمال الملکی، شیعیان عراقی بر اکثر نهاد های حکومتی مسلط شدند. برای شهروندان مناطق سنی نشین ( منجمله بیجی و تکریت) این شرایط خشمارنجی عمیق در مقابل حکومت و ارتشش که اشغالگر شان می دانشتند، ایجاد کرد. و البته ارتش شیعی نیز از این احساس شهروندان به خوبی آگاه بود تا جایی که با ورود اولین علائم خطر یعنی دسته ی جهادیون سنی فرار را بر قرار ترجیح دادند. ترسشان کاملا هم بی ربط نبود زیرا داعش قبل از ورود این دسته، سلول هایی از طرفدارانش را در شهر آماده داشت تا حملات را آغازو به عضوگیری بپردازند. حسن وقاس یکی از این اعضاء بود.

وقاس می گوید در ۱۰ ژوئن ۲۰۱۴ به داعش پیوست یعنی درست موقعی که این گروه در تکریت فعال شده بود. محمد، برادر ۲۶ ساله اش ، که از مأموران امنیتی تربیت شده ی آمریکا و در استخدام حکومت بود، او را به داعش معرفی کرد: « نه برای مذهب و نه اهداف گروه ( که از آن بی خبر بودم) بلکه به خواست برادرم به عضویت گروه در آمدم.» البته پول را نیز فراموش نکنیم. تابستان ۲۰۱۴، داعش با تسلط بر مناطق نفتی شرق سوریه چنان غرق در پول شد که به اعضای خود ماهیانه ۴۰۰ دلار می پرداخت، در آمدی بسیار بیش از آن چه وقاس ۱۹ ساله و کارگرساده ی ساختمانی می توانست داشته باشد. با تسلط بر پالایشگاه بیجی ، گویی از مناطق تحت اختیار داعش، پول فوران می کرد.
محمد و حسن، به عنوان اعضای قسم خورده ی داعش در ۱۰ ژوئن به تسخیر تکریت روانه شدند. دو برادر در حمله ی ناگهانی و رعد آسا بر تکریت و فجابع به دنبال آن نقش مهمی ایفا کردند. درست شمال تکریت، پایگاه تمرین ارتش عراق که به نام آمریکائیش خواند می شود ( اردوگاه سپیشر) قرار دارد. زمان حمله ی داعش هزاران دانشجوی ارتش در آن آموزش می دیدند. مانند تمام موارد دیگر در مواجهه با داعش، افسران ارشد ارتش و بسیاری از واحد ها فرار کردند و دانشجویان را طعمه ی داعش رها دادند. وقاس می گوید در گرد آوردن دانشجویان نقش داشته ولی نه در آنچه متعافب آن رخ داد.
پس از جدا کردن سنی ها از شیعه ها، داعش گروه دوم را به مناطق مختلف تکریت برد تا از قتل عام آنان ویدیو تهیه کند و در اینترنت پخش کنند. معمولا چریک ها و ارتش سعی در بی اهمیت نشان دادن کشتار و فجایعی که به بار می آورند، دارند ولی نه داعش! ناظران معتقند آن روز در تکریت ۸۰۰ نفر کشته شدند ولی سخنگوی داعش به قتل عام تعدادی بسیار بالاتر افتخار می کرد. برآورد آخرین آمار تعداد آن ها را به ۱۷۰۰ نفر می رساند.
پس از قتل عام اردوگاه سپیشر،‌وقاس قراردادی یک ساله با داعش بست. به عنوان سازمانی تروریستی، داعش از بوروکراسی عریض و طویلی برخوردار است. حسن را با سایر اعضا به محل استقرار داعش، خارج از موصل فرستادند و آموزش نظامی وی همانند سربازان در ارتش شروع شد، ولی به زودی چهره ای بسیار خشن تر به خود گرفت.
صبحی در اواخر ژوئن، فرمانده ی ارشد وقاس را احضار کرد. و او را به محلی در حاشیه ی اردوگاه برد. پس از مدت کوتاهی، عضو دیگری از داعش و مردی غیر نظامی و سی ساله با چشمان بسته و گریان به آن ها ملحق شدند. وی را مجبور به زانو زدن کردند و هفت تیری به وقاس دادند. کارگر ساختمانی بیشین در داور دقیقا می دانست حالا چه انتظاری از وی می رود. وقاس وظیفه اش را انجام داد. طی چند هفته ی دیگر پنج بار او را به چنین وظیفه ای احضار کردند‌: « در باره ی قربانیان هیچ اطلاعی نداشتم ولی باید بگویم که بین ۳۵ تا ۷۰ ساله بودند. پس از اولین، فقط یکی دیگر گریه می کرد. فکر می کنم دیگران نمی دانستند چه در انتظارشان است.»
در روایت این جریان و حتی به نمایش گذاشتن آن، وقاس احساسی نشان نمی داد. ولی گویی بالاخره از بی تفاوتیش به خود آمده باشد، شانه اش را بالا انداخت: « احساس بدی داشتم ولی چاره ای نبود. وقتی به موصل رسیدیم راه ترک داعش دیگر مسدود بود. در صورت عدم اطاعت، من هم کشته می شدم.»
در اوایل ژوئن ۲۰۱۵، زمانی که قرارداد یک ساله اش با داعش به پایان می رسید، حسن به ارزیابی زندگی اش نشست. پس از پایان دوره ی تعلیماتیش حدود ۶ ماه در داور، شهرش، گذرانده بود. وظیفه اش ، قبل از فرستاده شدن به منطقه ی پالایشگاه نفت بیجی درعراق، حفظ پاسگاه بازرسی در داور بود. با بالاگرفتن زد و خورد، وقاس می توانست با داعش قرارداد دیگری ببندد ولی تصمیم گرفت به زندگی غیر نظامی بازگردد. وجهی از این تصمیم می توانست به دلایل اقتصادی باشد زیرا که دوران مکنت داعش به سر آمده بود و حقوق وقاس به موقع نمی رسید. ولی مطمئنا دلیل اصلیش، حفظ خود بود زیرا که موج ضد داعش به آهستگی ولی به روشنی جریان یافته بود. وقاس به دنبال راه جدیدی در زندگی بود . در آوریل ارتش عراق به حمایت نیروی هوایی ایالات متحده دوباره تکریت را تسخیر کرد و در ژوئن محاصره ی بیجی را تنگ تر کرده بودند. هنوز موصل و چند شهر در استان انبار تحت سلطه ی داعش بود ولی زندگی طرفداران سابق داعش در مناطق آزاد شده چندان امن نبود. دوستانش از وی دوری می کردند و در صورت دستگیری توسط ارتش عراق، قتلش حتمی بود. وقاس بالاخره تصمیم گرفت به مقصدی کاملا متفاوت برود: کرکوک که تحت کنترل کرد های عراقی بود.
در کرکوک نیز مانند بیجی، موصل و تکریت، سربازان در مقابل حمله ی داعش فرار کرده بودند .ولی اوضاع در کرکوک تفاوتی چشمگیر داشت: پیشمرگه های کرد ، درست قبل از رسیدن داعش،‌جای خالی ارتش عراق را در کرکوک پر کرده بودند. با این که کرکوک شدیدا در کنترل کرد هاست، ساختار جمعیتی آن پنهان کردن جنگنده های سنی و شیعی را آسان می ساخت. کرکوک و بیجی بیش از ۶۰ مایل از هم فاصله ندارند ولی مرز کشی بین آن ها بسیار روشن است و توسط خط دفاعی پیشمرگه ها حفظ می شود. این به معنای آن بود که برای رسیدن به آن وقاس می بایست از شبکه های نفودی استفاده کند.
در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۵، اولین روز رمضان، وقاس با دوستان داعشی اش خداحافظی کرد تا به زندگی غیر نظامی بازگردد. برای رسیدن به کرکوک، ۶۰ مایلی شمال شرقی بیجی، اول می بایست به غرب برود ، یعنی به بخشی از عراق و سوریه که در کنترل داعش بود، بعد به شمال به ترکیه و بالاخره از طریق کردستان به عراق بازگردد. دایراه ای به پیرامون ۵۰۰ مایل و دشوار ترین بخش آن مسافرت از مرزهای ترکیه بود.
از زمانی که داعش در شرق سوریه در اوایل ۲۰۱۴ قدرت گرفته بود، شایعه ی کمک ترکیه در باز نگاه داشتن مرزهایش برای عبور داوطلبین داعش همه جا شنیده می شد. شایعه را مشخصا، حکومت روسیه در اواخر ۲۰۱۵ پخش کرده بود. در عین آن که رئیس جمهر ترکیه، اردوان شدیدا آنرا رد می کرد، شواهد به روشنی گواه صحت ادعای روسیه بودند. همه ی دوازده عضو داعش که برای این گزارش مصاحبه کرده بودم، گفتند که از ترکیه گذشتند و یازده نفرشان گفتند در مرز سرباز های ترکیه و سوریه، ، آن ها را از مرز گذراندند. وقاس نیر چنین تجربه ای داشت: « راهنما ی ما چند دقیقه ای با سرباز ها صحبت کرد و به راحتی از مرز گذشتیم. شاید پولی به آن ها داد، نمی دانم ولی بالاخره از مرز گذشتیم… البته می دانستند عضو داعش هستیم: همه ی ما جوان بودیم و راهنمایمان که عضو داعش بود بسیاری دیگر را هم از مرز رد کرده بود. » از ترکیه، وقاس مخفیانه به جمهوری کردستان رفت و در اوایل ژوئیه ی ۲۰۱۵، دو هفته بعد از ترک داعش، به کرکوک رسیده بود تا زندگی تازه ای را شروع کند. آنجا یک بازنشسته ی دیگر داعش به او پیوست: برادرش، محمد.
در ابتدا به نظر می رسید تصمیم برادران وقاس حساب شده باشد. در کرکوک آپارتمان کوچکی در محله ی اسکان اعضای پیشین داعش اجاره کردند و در عرض یک هفته به کار ساختمانی مشغول شدند. در این مقطع، رؤیای وقاس پس انداز به اندازه ی کافی برای باز کردن مغازه ای در شهرشان بود. این آرزو، هر قدر عادی، در ۷ سپتامبر ۲۰۱۵ ، زمانی که ماشین سیاهی در کرکوک کنار وقاس ترمز کرد، نقش بر آب شد. پلیس مخفی سرنشین ماشین از وقاس کارت شناسایی اش را خواست.
در دسامبر ۲۰۱۵، حسن وقاس به جرم تروریسم در کرکوک در بازداشت بود. وقاس ۲۱ ساله، تفریبا با ۴۰ زندانی دیگر در زندان تحت مدیریت سرویس امنیتی جمهوری کردستان ، آسایش، روز را شب می کردند و از محل بازداشتگاهشان خبری نداشتند. پس از دستگیری، وقاس به سرعت به عضویت در داعش و شش قتل در موصل اعتراف کرد. نمی شد دانست که آیا اعترافش اجباری و از طریق شکنجه بوده است یا نه. با او در زندان مصاحبه کردم و به من گفت که مآموران « آسایش» با او به هیچ شکلی بد رفتاری نکردند. البته حتی شکنجه شده ها در حضور زندانبان چنین می گویند. طی دو مصاحبه ی طولانی ، متوجه شدم که در بسیاری موارد ، با توجه به حضور زندان بان ها، ضد و نقیض صحبت می کند، با این حال رک گوئیش جالب توجه بود:« بسیار خطا و بدی کرده ام و باید در مقابل خدا به آن ها اعتراف کنم.»
مدت کوتاهی پس از دستگیری، برادرش ، محمد را نیز معرفی کرد. یک ماهی طول کشید که آسایش توانست برادر بزرگترش را دستگیر کند. وی را در زندانی دیگر نزدیک کرکوک نگاه داشتند. دو برادر تماسی با هم نداشتند ولی وقاس امیدوار بود محمد نیز خود را از گذشته اش برهاند. می گفت هدفش در حال حاضر، کمک به آسایش در دستگیری اعضای داعش بود تا گناهاهانش را «پاک » کند، «اگر می توانستم به عقب برگردم، هرگز عضو داعش نمی شدم. شاهد شر آن ها بودم و حالا می دانم مسلمان نیستند.» علیرغم این دگرگونی، وقاس ۲۱ ساله در مورد آینده اش توهمی ندارد: « می دانم تمام عمرم در زندان خواهم بود.» پیش بینی وقاس بر این اساس بود که به علت دستگیر شدنش توسط آسایش در کردستان زندانی خواهد ماند، اما آنچه مأمور ارشد زندان مخفی آسایش گفت بسیار وحشتناک تر بود. از حوادث ژوئن ۲۰۱۴، زمانی که ارتش عراق در برابر حملات داعش ناپدید شد، و کرد ها به پر کردن جای آن ها شتافتند، شهرعملا تحت تسلط مشترک عراقی ها و کرد ها بود اما این همکاری فقط روی کاغذ و مجازی است. در واقعیت، کرد ها اعتمادی به همکاران عراقی شان نداشته و ترجیح می دهند با آن ها کار نکنند. و این شکاف، در مورد داعش آشکار تر است: « به این دلیل به عراقی ها چیزی در مورد این زندانیان نگفته ایم، زیرا در آن صورت، از آن جا که جرم ها در عراق اتفاق افتاده بود، آن ها را مطالبه می کردند و بدون معطلی می کشند، یا اگر عضو مهم داعش باشد،‌ با دریافت رشوه، آزادشان می کردند. به عراقی ها اصلا نمی توانیم اعتماد کنیم» با این توصیف، برنامه ی آسایش، حفظ وقاس و استفاده از وی برای شناسایی اعضای داعش و تحویل وی به عراقی ها بعد از بازپس گیری موصل و اتمام کار بود. آینده ی وقاس بسیار کوتاه و مشخص بود. « فکر می کند از آن جا که در زندان ماست، نجات یافته چون می داند ما زندانیان را نمی کشیم. ولی برخورد عراقی ها چنین نیست. او را دادگاهی می کنند و بعد برای حلق آویز کردنش به زندانی در عراق می فرستند. » در جواب سؤالم که آیا به دلیل کمک هایش، وقاس می تواند تخفیفی بگیرد، مأمور آسایش به سرعت سری به علامت منفی تکان داد: «اگر مقام عالی رتبه ی داعش بود، شاید ولی وقاس شانسی ندارد.»‌

http://www.nytimes.com/interactive/2016/08/11/magazine/isis-middle-east-arab-spring-fractured-lands.html?rref=collection%2Fsectioncollection%2Fmagazine&action=click&contentCollection=magazine&region=rank&module=package&version=highlights&contentPlacement=1&pgtype=sectionfront

این مطلب بخشی از کتابی است که به زودی از طرف انتشارات انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد. نقل قول و هر گونه انتشار این مطلب بدون اجازه کتبی و رسمی موسسه انسان شسی و فرهنگ ممنوع و قابل پیگرد قانونی است. متن منتشر شده برای جلوگیری از تقلب های احتمالی فاقد منابع درونی بوده و بخش هایی از متن اصلی در آن حذف شده است یا بدون آنکه به اثر خدشه ای وارد شود تغییر کرده اند. متن نهایی و کامل در شکل کتاب منتشر خواهد شد.******************