سیاست کافکا: آستانههای قانون و میل. بارانه عمادیان. تهران: گامنو، ۱۳۸۹. ۱۲۲ص.
کتاب سیاست کافکا: آستانههای قانون و میل نوشته بارانه عمادیان در قالب جزوههایی منتشر شده که امید مهرگان آن را ادای دینی به سنّتی از کتابنویسی، سنّت قطعهها، مانیفستها، و خطابههایی که در شکل و شمایلی به غایت ساده به چاپ میرسیدند، میداند. این نوشتههای چاپی، که تحلیلهایی فشرده، انتقادی، و اضطراری از وضعیتی بحرانی بودهاند، عمدتاً محصول فضاهای سیاسی به وسیعترین معنای کلمهاند.
نوشتههای مرتبط
پس از «دیباچهای بر جزوهها» نوشته امید مهرگان، عکسی از فرانتس کافکا، مربوط به سال ۱۹۰۶ چاپ شده است. در بخش «سیاست کافکا: آستانههای قانون و میل»، بارانه عمادیان اشاره میکند که هم زندگی و هم نوشتههای کافکا واجد نوعی رابطه دیالکتیکی با گفتارهای نظریاند. در بخش منطقه عدم تعیّن، مؤلف با بهرهگیری از اندیشه آگامبن، به توصیف جدید وی از سیاست و حاکمیت با تکیه بر مفهوم وضعیت استثنایی کارل اشمیت میپردازد. طبق نظر آگامبن، شکلگیری قدرت سیاسی مستلزم کشیدن مرزی قانونی و در عین حال مستلزم رد شدن از این مرز است و حاکم کسی است که پایی درون قانون و پایی بیرون از آن دارد و به همین دلیل میتواند این مرز را رسم کند. آگامبن نتیجه میگیرد که وضعیت دوگانه قدرت حاکم روی دیگر سکه وضعیت کسی است که اگرچه از قانون بیرون گذاشته شده، ولی دقیقاً به همین دلیل بیش از هر زمان اسیر و تابع قانون است و این همان وضعیت حیات برهنه است. آگامبن رمان محاکمه کافکا را یکی از بهترین مثالهای ادبی تئوری خود میداند.
بر پایه تئوری آگامبن، عمادیان رمان قصر را نیز به عنوان پیونددهنده درونی مفاهیمی چون قاعده، استثنا، و منطقه نامعین مرزی معرفی میکند که در آن، سلسلهمراتب دیوانسالاری چنان در هم پیچیده و غیرقابل فهم است که هیچگاه معلوم نیست چه کسی مسئول چه امری است. همچنین تمامیت یافتن قانون در قالبِ زورِ بدون معنا یا محتوا در رمان قصر کافکا، از دیگر مواردی است که از دید مؤلف، برای عیان ساختن چهره یا نقش حاکم و معکوس آن، یعنی حیات برهنه به آن میپردازد.
در بخش «استعمار و وضعیت استثنایی»، مضمون استعمار که در آثار و زندگی شخصی کافکا حضوری دیالکتیکی دارد، مورد بررسی قرار میگیرد و به توصیف مشهور وی از ماشین شکنجه در داستان «در اردوگاه محرومان» اشاره میشود. به عقیده مؤلف نباید نقد کافکا از ریاکاری نهفته در شکل جدید و لیبرال امپریالیسم را نادیده گرفت، نقدی که ساختار پنهان استعمار را آشکار میسازد. امپریالیسم نو، به عنوان یک جنبش لیبرالِ اصلاحطلب، در دهههای آخر قرن نوزدهم به اوج خود رسید. کافکا در داستان خود این سویه استعمار را به نقد میکشد، سویهای که قصد دارد ساختار قدیمی و تناقضات آن را بپوشاند. عمادیان نتیجه میگیرد اگر این خوانش ضد استعماری را در پرتو منطق وضعیت استثنایی بنگریم، میتوانیم بگوییم که کافکا، نه تنها سادیسم استعمار را با مازوخیسم پیوند میزند، بلکه تناظر ساختاری میان دو جایگاه حاکم و حیات برهنه را برملا میسازد.
بنا بر خوانش مؤلف، مهمترین دغدغه کافکا را میتوان نشان دادن نوعی از بحران در عملکرد قانون به شمار آورد. از منظر نقد سیاسی – فلسفی، قانون با زندگی یکی میشود، و از منظر منطق میل، با لذت مازاد یا کِیف (Jouissance). لذتی که به زعم فروید از اصل لذت فراتر میرود و با درد در هم میآمیزد. سپس مؤلف، با اشاره به گفته سن پل: آنجا که قانون نیست، تخطی از قانون نیز وجود ندارد؛ نتیجه میگیرد که قانون میل را به گناه تبدیل میسازد و گناه به عذاب وجدان یا همان ندای ابرمن (Voice of conscience / superego) دامن میزند و قانون، من (ego) را وادار به تخطی میکند تا از انرژی مازاد تولید شده در هیئت گناه، برای کسب قدرت و تداوم خویش بهره جوید. در انتهای این بخش، به روایت کافکا از استعمار لیبرالی اشاره میشود که در آن چرخه قانون و لذت مازاد درونی میشود. بنابر این دیدگاه اگر استعمار سنّتی بر پایه زور عریان استوار بود، استعمار مدرن لیبرالی بر اساس انکار (Verleugnung / Disavowal) و سرکوب تناقضات و درونی ساختن همزمان آنها پایهریزی شده است.
در بخش «خشم استوایی و سیمای دوگانه استعمارگر»، مؤلف با اشاره به اینکه استعمار، در کنار ماهیت سادیستی، دارای سویهای مازوخیستی نیز هست به نوشتههای کافکا رجوع می کند که در آنها مرز میان توحش و تمدن که قرار بود به میانجی تجربه استعمار کاملاً بیرونی شود، به درون انسان غربی منتقل میشود. در ادامه این بحث و در بخش «عاشق هراسان از سفر و فضای بیمناک بالقوگی» به درونی شدن سفر در آثار و زندگی کافکا پرداخته میشود و مؤلف در تأیید خوانش تئودور آدورنو، آن را نشان از سیاسی بودن کافکا میداند که با نوشتن سفر همان چیزی را عیان میسازد که کنش سفر سعی در پوشاندن آن دارد. در پایان این بخش، مؤلف نتیجه میگیرد که کافکا به میانجی مفهوم سفر، نقدی سیاسی از چهره دوگانه قانون را بسط میدهد. درست به همان ترتیب که مبدل ساختن سفر به استعاره نیازمند درونی کردن سفر بالفعل است، به نقد کشیدن قانون و عیان ساختن سویه مزوّرانه آن نیز مستلزم به تعلیق درآوردن اگزوتیسم است.
در بخش تناقض برسازنده قانون، مؤلف تفسیر سیاسی ریشهایتری از کافکا و آثارش ارائه میدهد: به میانجی درونی کردن سفر و محو سازی و ترسیم همزمان مرزها در آثار و زندگیاش، کافکا موفق میشود تناقض برسازنده قانون را برملا کند. این تناقض خود را در بازنمایی کافکا از زور عریان و بیدلالت قانون آشکار میسازد. او قانون را در هیئت حکمرانیِ فرمالِ تهی از محتوا به تصویر میکشد. برخورد کافکا بیشتر به سوی درونیکردن هگلی تنشها متمایل است و با درونی ساختن چنین تناقضاتی، کافکا راهی برای تأمل انتقادی درباره این تنش ها میگشاید.
در بخش ضمیمه، مؤلف با پرداختن به درونی شدن چرخه قانون و لذت مازاد، آنها را یکی از دغدغههای کافکا میداند و یادآوری میکند: «اتصالیِ قانون و لذت مازاد، اتصالیای که میل را به گناه بدل میسازد، زندگی، در پی چنین چرخه اتوماتیکی، از امر نو و زنده تهی میگردد و امر مازاد یا آنومالی نه تنها قانون را میسازد، که با آن یکی می شود.»
بخش پایانی جزوه به پی نوشت ها اختصاص دارد.
این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب منتشر می شود.