طی کردن این راه کوهستانی یکسره پُرنشیب که بیتردید یکی از سختترین راههایآسیاست، بیشتر از چهار ساعت طول کشید. با این وصف این راه تجاری است که از طریق آن ارمنستان، ایران و حتی آسیای مرکزی با غرب مرتبط میشوند. صدها هزار از چهارپایان طی فصل تابستان از این راه میگذرند، هنگام رفت، بارشان محصولات آسیاست، و هنگام بازگشت ساختههای صنایع اروپایی. وقتی به بالای آن راه سخت رسیدیم، به خودمان اجازه نیمساعتی استراحت دادیم و هر چند پس از آن باید بالاتر و بالاتر می رفتیم، اما میتوان گفت که راه آسانتری در پیش داشتیم. اینجا و آنجا هنوز زمین را برف پوشانده بود، که البته این مانع از آن نبود که صاحبان کلبههای اطراف با گوسفندانشان به اقامتگاه تابستانیشان بیایند.
روی این کوه پر از چراگاههایی است که میتوانند برای پرورش دام بسیار پر برکت باشند ولی مردم ترکیه فقیرتر از آنند که بتوانند از این برکات طبیعی استفاده کنند.
نوشتههای مرتبط
در برخورد با چند خانوادهای که در اطراف پراکنده بودند، سر صحبت را بازکردم و متوجه شدم که بعضی از آنها از پیروان فرقه معروف دِنمه (۱) بودند. دُنمه به معنا «خائن به دین» است که در اینجا به معنای اسلامی آن یعنی مُرتد میآید . این مردم یونانی الاصل و در زمان سلطه ترکها از ترس، دین اربابانشان را پذیرفته بودند. اما دین فقط ظاهر اجتماعی موضوع بود و به محض آنکه از شهرها مهاجرت کردند و به کلبههای کوهستانیشان رفتند، دوباره به دامان کلیسایشان بازگشتند. قابل توجه است که این ظاهر سازی دینی سیصد سال ادامه داشت و ترکها هم کاملا به این ظاهرسازی واقف بودند. اما از آنجا که این قوم در زندگی اجتماعی از نظر آنها مرتکب گناهی نمی شدند، مورد دشمنی نیز قرار نمیگرفتند . پس از اعلام روی کار آمدن «خاطی همایون» در سال ۱۸۳۱، یعنی زمانی که نفوذ روسیه در این نواحی بیشتر محسوس شد، فرقه دُنمه، چهره واقعیش را بیشتر نشان داد و از آنجا توسط دربار سن پطرزبورگ پشتیبانی میشدند، برایشان آسانتر شد که خودشان را به عنوان یونانی مسیحی مطرح کنند.
حالا دیگر چندان مورد دشمنی جامعه نیستند و البته این موقعیتی استثنایی نیست و گروههایی با عقاید مذهبی عجیب و غریب در سالونیکا و دیگر مناطق ترکیه نیز زندگی میکنند . برای انسان مشرق زمینی چنین موقعیتی چندان غریب نیست چون او طبیعتی کودکانه دارد ! و از پدیدههای اسرارآمیز و آنچه در خفا شکل میگیرد خوشش میآید.
با وصف سختیهایی که بالا رفتن از کوه داشت و با وجود سواری طولانی، فصل عالی بهار و هوای بسیار تمیز کوهستان، آنچنان مرا سر حال آورده بود که رسیدن به استراحتگاه دوم آسانتر شد. این یکی استراحتگاهی پر از مسافر بود که فقط بایستی ممنون عنوان «افندی» باشم که باعث شد اتاقک نسبتا راختی را آن شب در اختیارم بگذارند قبل از آنکه به استراحت بپردازم، خاچاتور به من توصیه کرد که یک قطعه پارچه کتانی را در آب نمک بخوابانم و بعد آن را برروی قسمتهایی از بدنم بگذارم که در اثر سواری طولانی سخت کوفته شده بود.
این کار خفیفی سوزش را روی پوست ایجاد میکرد اما باعث شد که روز بعد سواری برایم آسانتر شود.
روز بعد، ۲۳ ماه مه، که به استارجتگاه سوم رسیدیم دو نفر ارمنی به ما ملحق شدند. یکی از آنها شروع کرد ابتدا به زبان فرانسه و سپس انگلیسی با من صحبت کردن. او تاجری از اهالی تبریز بود که سالها برای کارهای تجاری در انگلستان زندگی کرده، در حال بازگشت زادگاهش بود. ما بزودی با هم رفیق شدیم و مصاحبتش به خصوص از آن جهت برایم ارزشمند بود که در راهی که من اصلا نمی شناختم مرا همراهی میکرد و راه را خوب می شناخت. او مثل هر آسیایی که تازه از اروپا برمیگردد ترجیح میداد که به زبان مملکت خودش حرف نزند و دوست داشت به زبان فرانسه و یا انگلیسی با من صحبت کند، ولی با این وصف برای من همسفر خوب و قابل اعتمادی شد
یک همسفر خوب در همهجا و به خصوص در آسیا، خیلی با ارزش است و رابطهای دوستانهای که من در طی چند هفته با آن دو نفر داشتم، برای همیشه یادآور خاطرات خوشی خواهد بود.
سومین روزی که روی زین اسب می نشستم، این برایم عادت شده بودو دیگر احساس خستگی نمیکردم و البته به مرور ، خاطره راحت زندگی کردن هم به فراموشی سپرده میشد . دیگر افکارم به گذشته بازنمیگشت، بلکه یکایک شهرهایی که در مقابلم قرار داشتند، کنجکاوی مرا برمیانگیختند. کارابگف(قرهبگف) نام همسفر اروپازده ارمنی من بود که البته اعتقادات سیاسیاش را میشد از انتخاب پسوند «اُف» برای نام خانوادگیاش تشخیص داد. قبل از آنکه به هر محلی برسیم مشخصات آن را برایم تشریح میکرد. در این جاده بارها سفر کرده بود و یکایک خانههای سر راه را میشناخت و وقتی ظهر روز ۲۴ مه به محلی به اسم «بای لوت» رسیدیم دیگر هیچ چیزی وجود نداشت که برایم غیرمنتظره باشد.
در اینجا چند ساعتی طی روز استراحت کردیم، و باز به راه افتادیم و خالی شب بود که به یک استراحتگاه دیگر در دره بسیار زیبای «ماساد» رسیدیم.
جادهای که از این دره میگذرد به موازات رودخانهای تا دامنه کوه «خوشاب بُنار» پیش میرود و یکی از زیباترین جادههایی است که من در این نواحی آسیایی ترکیه دیدهام. این زیبایی به خصوص در ساعات صبحگاهی آن روزهای بهاری جلوه خاصی داشت.
۱ دُنمه (Donmeh) ریشه در کلمه ترکی «دُنماخ» به معنی چرخیدن و برگشتن دارد . در مورد برگشتن از دین نیز به کار میرود. احتمالا منظور همان اهل کتاب ، یعنی زرتشتیان ، مسیحیان و یهودیان هستند که باشروط ذمه در سرزمین مسلمانان زندگی میکردند و اهل ذمه نامیده می شدند (فرهنگ معین – م.)