طریقههای شیعی در ایران: ذهبیّه، نعمتاللهیه و خاکساریه (سلسلهها، عقیده و مذهب، سنن و آیینها). ریشارد گراملیش. ترجمهٔ شیرین شادفر. تهران: نشر نامک، ۱۳۹۹. ۸۶۳ ص. ۱۹۰۰۰۰۰ ریال.
ریشارد گراملیش از عرفانپژوهان مطرح اروپایی، بهویژه در زمینهٔ عرفان اسلامی- ایرانی است که تحقیقات اسنادی و میدانی فراوانی در خصوص تصوّف ایرانی، ریشهها و آداب و سنن آن از خود به جای گذاشته است. سؤال آغازین این پژوهشها برای گراملیش این بوده است که اساساً درویشگری چیست؟ و اینکه درویشگری ایرانی که برای شرقشناسان تا آن زمان (۱۹۵۹) هنوز ناشناخته بود، چه پدیدهای است.
گراملیش در ۱۹۵۹ به ایران آمد و طیّ مدت اقامتش، همنشینی مستمری با درویشان و بزرگان سلسلههای تصوّف داشت که اولیا و قطبهای آنان، نسب خود را به ائمهٔ شیعه میرساندند. او در خانقاهها و مراسم و گردهماییهای آنان شرکت جست و منابع مکتوب این طریقتها را هم گرد آورد. در خلال این روابط نزدیک با درویشان، پرسشهای مهمی را نیز با آنان در میان گذاشت. البته در آن زمان شمار اندکی از مشایخ صوفیه به سؤالات او در خصوص دنیای اندیشههای درویشان ایرانی پاسخ دادند که گراملیش خود را وامدار آنها میداند.
کتاب حاضر در سه بخش به جهان اندیشهٔ سه طریقت مهم و مشهور شیعی ایرانی روی نموده است: طریقتهای ذهبیّه، نعمتاللّهیه و خاکساریه. در بخش نخست، خطوط اصلی این سه طریقت بهاختصار رسم شده است (با معرفی اشخاص، و منابع تاریخی جدیدتر هریک از سلسلهها)؛ بخش دوم، که پردامنهتر است، به بررسی جهانبینی و تفکر صوفیانه در آنها اختصاص دارد؛ و بخش سوم که بیشتر در حوزهٔ مردمشناسی اسلامی جای میگیرد، به آدابورسوم و آیینهای هر طریقت پرداخته است.
در این کتاب گروههای انشعابی کوچکتر شیعی و طریقههای درویشی اهل سنّت، همچون قادریه و نقشبندیه، که بهویژه در کردستان پیرو دارند، مطرح نشدهاند و سه طریقهٔ بزرگ شیعی نیز نخست از زاویهٔ ویژگیهای مشترکشان مورد مطالعه قرار گرفتهاند، اگرچه هر طریقه هویت خاص خود را دارد که آن را آشکارا از طریقههای دیگر جدا میسازد.
عرفان، یک حیات دینی باطنی است که در همهٔ ادیان جهان بهنوعی ظهور میکند و پیروان آن میکوشند که رابطهای عمیق و کاملاً روحانی با خالق هستی برقرار سازند. آنان در این راه از مراد و پیشوایی پیروی میکنند و به آداب خاصی تمسّک میجویند. در کتاب، بازنگری کوتاهی به زندگی بزرگان و مشایخ هر یک از طریقتهای یادشده و شرح مختصری از تاریخ و ادبیات جدید این سلسلهها به دست داده شده است.
طریقههای شیعی در ایران میتواند در حکم کتاب راهنمایی در اندیشه و تفکر صوفیانه در ایران باشد و بهویژه در بخش دوم، که به اصول و مبادی تفکر درویشی در این سرزمین میپردازد، به گونهای جمعآوری آرا و عقاید صوفیه، در قالب سخنان مشایخ و شعرا و نامداران هر فرقه است. همچنین فرهنگنامهای در شرح واژگان کلیدی عرفان نیز به شمار میرود. برای مثال «وحدت وجود» که کلیدواژهای بسیار پرکاربرد نزد دراویش ایرانی است، با نقلقولهای بسیار از اهل تصوف شرح شده است: در نگاه نخست، در اعتقاد اسلامی چیزی فتحناشدنیتر از تضاد بین خدا و جهان، آفریدگار و آفریده، قدیم و حادث و … به نظر نمیرسد. درحالیکه در تصوّف همهٔ این تضادها از میان نمیرود و جنبشهای فکریای به وجود میآیند که «وحدت ذاتی» تمام هستی را اعلام میکنند. با تحقیقات روشمند در میان درویشان ایرانی میتوان بهسادگی ثابت کرد که بیشتر آموزههای قدیم که در آثار مولانا یا سهروردی یا عبدالرحمان جامی و دگر بزرگان آمده است، هنوز هم همچنان نزد صوفیان در همهٔ طریقتها زنده است و از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد؛ دراویش در دنیای امروز هم در پرتو عنایات شیخ و مراد خود در وادی عرفان راه میسپرند و به تجربههای ناب کاملاً شخصی در حقیقت ایمان دست مییابند. نکتهٔ جالب در کتاب برای خواننده این است که درنهایت میان این طریقتها و فرق گوناگون صوفیه، تفاوت چندانی نیست بجز از آنکه پیران و مشایخ گوناگون دارند و گویی حقیقت همهٔ آنها یکی است.
«عارف در همهجا و همه حال، به خدا میاندیشد، خدا را میجوید، از خدا میگوید، دم فرومیبندد تا به خدا گوش فرا دهد، خودی خود را ترک میکند تا خدا را بیابد. اما چون از این کسان که همواره نام خدا را میبرند، پرسیده شود که این همیشه مطلوب کیست، اغلب به نادانی خویش اقرار میکنند. باید او را جست تا او را یافت، اما باید او را یافته باشند تا بتوانند بجویندش. درنهایت خدا را جز خدا قادر نیست بشناسد و بجوید، معرفت بشری حیرت است و نادانی.» (ص ۱۵۸)
از دیگر نکات مشترک میان همهٔ سلسلههای صوفیان، غنیمت شمردن «وقت» است زیرا عارف واقعی، متعلق به هر طریقتی که باشد، در وقت حال به سر میبرد: «سالکی که نه به گذشته میاندیشد، نه چشمبهراه آینده است، در حال است.» (ص ۵۱۵) در نظر دراویش گذشته و آینده هردو معدوماند و آنچه حقیقت دارد، «حال» است. عارف حقیقی، بندهٔ وقت است و آن را به بهترین وجه که همانا ذکر معبود است میگذراند. ازاینرو درویش را هرگز حزنی در دل نباشد چرا که اندوه متعلق به گذشته است و اساساً بیم و امید فراوان برای عارف بیمعناست زیرا آنها نیز متعلق به آینده است که اندیشه در آن، «وقت» را تباه میکند.
بخش سوم کتاب که رنگ و بوی مردمشناسانه دارد به شرح آداب و مناسک صوفیه در طریقتهای یادشده میپردازد که در این آداب و اعمال نیز مشابهت و اشتراکات زیادی به چشم میخورد. مثلاً در همهٔ طریقتها آداب تقریباً مشابهی برای سرسپردگی، مشرّف شدن به درویشی و پیوستن به اهل طریق وجود دارد. سماع گروهی، خواندن اشعار عرفانی به آواز خوش، مجلس ذکر و اوراد، نماز و نیاز جمعی، گسترانیدن سفره و نذر و غذا دادن به فقرا و همسفرگی دراویش و بسیاری از این دست آداب، جز در برخی جزئیات، در طریقت ذهبیّه، نعمتاللهیه و خاکساریه و شعبههای آنها مشترک است.
ط. خ