دنبال قدیمی ترین هتل این بخش می گشتم هتلی به نام De Lorient که در سال ۱۷۶۰ میلادی در دوران استعمار فرانسه بر پوندیچری ساخته شد از رهگذری آدرس آن را پرسیدم با دستش اشاره ای به پشت سرش کرد یعنی در انتهای این خیابان تشکر کردم و برای دیدن این هتل تاریخی راهی شدم درون کوچه رومن رولاند که رهگذر نشانم داده بود شده و پس گذشتن از چند ساختمان عمارت ویلایی بزرگی در دو طبقه به رنگ سفید و صورتی در برابرم ظاهر گشت جلوی در بیرونی هتل دو گلدان بزرگ در دو طرف قرار داده و در پیاده روی مشرف بر هتل نیز گلدان های متعدد زیبایی که به ترتیب کنار یکدیگر چیده شده بودند ,طبقه دوم هتل از بیرون بالکن نسبتا وسیعی که با میله های فلزی سیاه محافظت می شد قرار داشت سبک ویلا در دوران بازسازی آن در سال ۱۹۹۸ میلادی کاملا به شکل اولیه اش حفظ شده بود وارد آن شدم راهروی ورودی با سنگ های خاکستری یک دست مفروش شده دیوارها همه به رنگ سفید و پنکه های سقفی که در همه جای شبه قاره وجود دارند از سقف بلند ویلا آویزان بودند مردی هندی پشت میز تحریر چوبی زیبایی نشسته بود به رسم هندی ها یک ظرف بزرگ برنزی که پر از گل های زیبای زرد و سفید رنگ بود درست جلوی ورودی برای خوش آمد گویی به مهمانان قرار داده شده تا موجب آرامش محیط نیز شود حتی نگاه کردن به آن ها خستگی و رنج سفر را از تن بیرون می آورد عجب رسم هوشمندانه ای برای خوشنود کردن مهمانان این هندی ها دارند آفرین ً!
نوشتههای مرتبط
داخل هتل تاریخی De lorient در بخش شهر فرانسوی پوندیچری ایالت تامیل نادو جنوب هند
بر روی یک پایه چوبی مجسمه یک مرد از جنوب هند با پوشاک سنتی که یک لنگ و یک عمامه سفید است در کنار طاق های اصلی که به شکل هلالی بود قرار داده بودند با ادب از مردی که در ریشپشن هتل بود پرسیدم ممکن است من هتل را ببینم و بلافاصله اضافه کرده تعریف این هتل را زیاد شنیده ام سرش را تکان داد و گفت البته بفرمایید تشکر کردم و مشغول کشف این قدیمی ترین هتل قدیمی فرانسوی در دل هند شدم رستوران در باغ و حیاطی زیبا واقع شده بود اتاق ها و محوطه اصلی دور تا دور تا دور این حیاط و باغ را احاطه کرده بودند از باغ بیرون رفتم و پس از گذشتن از یک راهروی دیگر وارد حیاط پشتی شدم درختان کوچک استوایی در گلدان های بزرگی در تمام اطراف حیاط قرار داده شده بودند چند صندلی حصیری و یک نیمکت چوبی نیز برای نشستن مهمانان وجود داشت همه چیز عالی بود تصمیم گرفتم از طبقه بالا نیز دیدن کنم از راهرو گذشتم و وارد سالن اصلی شدم از پله های چوبی پهن که به شکل زیبایی طراحی شده بودند بالا رفتم در یک راهروی نسبتا باریک چند صندلی قرار داشت که به اتاق های اصلی ختم می شد از بالکنی که دارای نرده های فلزی سیاه بود حیاط و رستوران را نگاه کردم چندین درخت در باغچه های کوچک وجود داشت که تا پنجره اتاق ها می رسیدند آسمان ابری شده بود در آن حال و هوا تصور فرانسوی های مهاجر در این منطقه را می کردم که با آن لباس های سنگین مخملی و کفش های دور بسته چرمی چطور این هوای بارانی , شرجی و گرم را تحمل می کردند چرا که من با این لباس های کاملا هندی و دمپایی لا انگشتی همچنان در حال عرق ریختن مداوم بودم آنها چه چاره ای اندیشیده بودند خدا عالم است در یکی از اتاق ها کاملا باز بود و می توانستم وسعت و تزیینات آن را از فاصله ای که بودم بخوبی ببینم اما می خواستم جزئیات کامل را با دقت مشاهده کنم جزئیات همیشه مهم هستند.
گل نیلوفر آبی و برگ های طبیعی در آب برای خوش آمد گویی به مهمانان در هتلی در بخش فرانسوی پوندیچری ایالت تامیل نادو جنوب هند
بر روی یک پایه چوبی مجسمه یک مرد از جنوب هند با پوشاک سنتی که یک لنگ و یک عمامه سفید است در کنار طاق های اصلی که به شکل هلالی بود قرار داده بودند با ادب از مردی که در ریشپشن هتل بود پرسیدم ممکن است من هتل را ببینم و بلافاصله اضافه کرده تعریف این هتل را زیاد شنیده ام سرش را تکان داد و گفت البته بفرمایید تشکر کردم و مشغول کشف این قدیمی ترین هتل قدیمی فرانسوی در دل هند شدم رستوران در باغ و حیاطی زیبا واقع شده بود اتاق ها و محوطه اصلی دور تا دور تا دور این حیاط و باغ را احاطه کرده بودند از باغ بیرون رفتم و پس از گذشتن از یک راهروی دیگر وارد حیاط پشتی شدم درختان کوچک استوایی در گلدان های بزرگی در تمام اطراف حیاط قرار داده شده بودند چند صندلی حصیری و یک نیمکت چوبی نیز برای نشستن مهمانان وجود داشت همه چیز عالی بود تصمیم گرفتم از طبقه بالا نیز دیدن کنم از راهرو گذشتم و وارد سالن اصلی شدم از پله های چوبی پهن که به شکل زیبایی طراحی شده بودند بالا رفتم در یک راهروی نسبتا باریک چند صندلی قرار داشت که به اتاق های اصلی ختم می شد از بالکنی که دارای نرده های فلزی سیاه بود حیاط و رستوران را نگاه کردم چندین درخت در باغچه های کوچک وجود داشت که تا پنجره اتاق ها می رسیدند آسمان ابری شده بود در آن حال و هوا تصور فرانسوی های مهاجر در این منطقه را می کردم که با آن لباس های سنگین مخملی و کفش های دور بسته چرمی چطور این هوای بارانی , شرجی و گرم را تحمل می کردند چرا که من با این لباس های کاملا هندی و دمپایی لا انگشتی همچنان در حال عرق ریختن مداوم بودم آنها چه چاره ای اندیشیده بودند خدا عالم است در یکی از اتاق ها کاملا باز بود و می توانستم وسعت و تزیینات آن را از فاصله ای که بودم بخوبی ببینم اما می خواستم جزئیات کامل را با دقت مشاهده کنم جزئیات همیشه مهم هستند.
ظرف پر از گل های تازه در آب برای خوش آمدگویی به مهمانان به همراه نماد جشنواره پونگال در هتلی در بخش فرانسوی پوندیچری ایالت تامیل نادو جنوب هند
درها همه دو لنگه و چوبی به رنگ قهوه ای کم رنگ عاشق درهای دو لنگه هستم حس و حال عجیبی به من می دهند حس این که می توانم خود را در گذشته ببینم به آهستگی به طرف اتاق رفتم و وارد آن شدم در نگاه اول سعی شده بود اصالت فرهنگی قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی کاملا حفظ شود که این باعث خوشحالی بود کف اتاق با سنگ سرخ پوشیده شده یک تخت خواب دو نفره چوبی قهوه ای رنگ که ارتفاع کمی بلندی داشت با ملافه ها و روبالشی های سفید رنگ خودنمایی می کرد در سمت راست تخت یک نردبان پله ای چوبی قرار داشت این وسیله درواقع برای پایین آمدن و بالا رفتن از این تخت مرتفع طراحی شده بود در سمت چپ یک چهارپایه چوبی قرار داشت که آن هم کاربردی مشابه داشت این وضعیت برایم کمی تعجب آور و خنده دار بود آخر چرا باید ارتفاع تخت اینقدر بلند گرفته شود که به این وسایل برای پایین آمدن و بالا رفتن از آن احتیاج باشد واقعا جای سوال بود ناگهان به ذهنم رسید شاید برای در امان ماندن از حشرات مناطق استوایی تخت را این گونه طراحی کرده بودند وگرنه چه دلیل منطقی دیگری می توانست داشته باشد در هر صورت چیز جالبی بود که هرگز در گذشته ندیده بودم به جز تخت یک آیینه نیمه قد بر روی یک پایه چوبی نیز به دیوار تکیه داده شده بود روبروی تخت خواب میزی کوچک قرار داشت که بر روی آن یک گلدان مسی بدون گل نهاده بودند البته شاید بدین علت که هنوز کسی در این اتاق اقامت نداشت وگرنه گل جز جدایی ناپذیر زندگی هندی هاست بقیه وسایل به دنیای فعلی ما تعلق داشت مثل تلویزیون و AC برای خنک شدن در هوای شرجی جنوب هند به طرف دیگر اتاق نگاه کردم بخش مهم از زندگی همه انسان های کره زمین نظرم را به خود جلب کرد یعنی حمام و دستشویی بله بدون این دو اختراع زندگی بشر می توانست وضعیت دیگری داشته باشد یا بهتر بگویم سخت تر بود دستشویی و حمام اما به شکل کاملا مدرنی طراحی و تزیین شده بودند که البته چندان مایل به دیدن آن نبودم زیرا مدرنیزم برای من کلا جذابیتی ندارد از اتاق بیرون آمدم و به سمت اتاق دیگر رفتم تا شاید بتوانم چیزهای جدید دیگری در باب زندگی فرانسویان در عهد کهن در پوندیچری کشف کنم کسی چه می داند در یک لنگه باز بود سرم را آهسته از لای در به دورن اتاق کشیدم هیچ کس نبود یعنی من اسباب و وسایلی که گواه بودن شخصی در این مکان باشد پیدا نکردم وارد شدم مثل اتاق قبلی سنگ فرشی از سنگ های سرخ یک پارچه دیوارها همه به رنگ سفید و دو پنجره چوبی بلند در یک طرف بر روی دیوار سمت چپ با فاصله های معین وجود داشت هر پنجره ازدو قسمت مساوی تشکیل شده و هر قسمت برای خود به شکل مجزا دو در چوبی کوچک برای باز و بسته کردن آن در نظر گرفته شده بود پنجره ها به نظرم جالب آمدند هر زمان که انسان اراده می کرد می توانست بخش پایینی پنجره را با آن درهای چوبی کوچک ببندد و فقط بخش بالایی را باز نگه دارد تا هوا و نور بدون دیده شدن و مزاحمت دیگران به درون راه یابد حفظ حریم خصوصی در طراحی این پنجره ها حتی در گذشته نیز کاملا رعایت شده بود مساله جالب درباره این پنجره ها این بود که حتی بدون داشتن پرده نیز به راحتی می شد تمام فعالیت هایی را که نیاز به خصوصی سازی داشت مانند لباس پوشیدن و یا خوابیدن را به راحتی انجام داد , این اتاق دو مساله اساسی که اکنون در معماری اغلب خانه ها به آن بی توجهی یا کم توجهی می شود یعنی ” حفظ حریم خصوصی” و نیاز به ” پرده ” را حل کرده بود و این موضوع برایم بسیار شگفت انگیز و در عین حال خلاقانه جلوه می کرد برگشتم تا بقیه تزیینات و وسایل اتاق را بررسی کنم یک تخت خواب چوبی دو نفره پهن به رنگ قهوه ای مایل به زرشکی که در چهار طرف و بالای آن چوب هایی برای وصل کردن پرده های سفید رنگ نصب شده بود تا در هنگام خواب از نور و پشه خوابیدگان در تخت را محافظت کند بر روی تخت یک بالش کوسن مانند بزرگ لوله ای به رنگ سفید یک دست که سرتاسر بالای تخت را پوشانده و معلوم بود که برای تکیه دادن تعبیه شده ,ملافه ها و روبالشی های به رنگ سفید با حاشیه و نقش های آبی زیبا جلوه خاصی به این اتاق می داد یک میز کوچک و یک صندلی راحتی چوبی درست روبروی تخت خواب قرار داده بودند در کنار تخت میز دیگری بود که بر روی آن چراغ خوابی بود که کلاهی سفید رنگ داشت و حکایت از ترکیب سنت و مدرنیته می کرد نکته ای که از دیدن این دو اتاق دستگیرم شد این بود که در این هتل سعی شده هر کدام از اتاق ها به شکل و سبک خاص و کاملا منحصر به فردی طراحی و تزیین شود این مساله بر جذابیت و گیرایی آن هر چه بیشتر این هتل می افزود و هم چنین نشان از مدیریت مبتکرانه شرکتی که آن را بازسازی و طراحی کرده بود , می داد . بیش از این صلاح نبود تا در اینجا کنجکاوی یا به زبان دیگر فضولی کنم از پله ها پایین رفتم و از مردی که در ریسپشن بود تشکر مجدد و خداحافظی کردم ناگهان به فکرم رسید قیمت هتل را نیز بپرسم با خیال راحت آنجا را ترک کنم پرسیدم اینجا شبی چند است ؟ جواب داد شبی هفتاد دلار و سرش را در لب تابش فرو برد حتما به امید یافتن مشتری جدید ساعت چهار بود داشتم همینطور در شهر فرانسوی می گشتم باید چیزی می خوردم تا تجدید قوا کنم و بتوانم به راه خود ادامه دهم در راه که به این سمت می آمدم
یک ریکشای دوچرخه ای در شهر فرانسوی پوندیچری ایالت تامیل نادو جنوب هند
یک پیتزا فروشی گیاهی دیده بودم پس رفتم تا در آن غذایی بخورم وارد رستوران شدم و یک پیتزای گیاهی یک نفره با دوغ هندی سفارش دادم پس از ده دقیقه پیتزا بر روی میز قرار گرفت و من به آهستگی مشغول خوردن شدم این پیتزا فقط از نخود سبز ,قارچ وسبزیجات تشکیل شده بود با این که گیاهی بود اما خوشمزه بود شاید بخاطر ادویه جات هندی آن سی روپیه کلا پرداخته و تصمیم گرفتم به مسافرخانه برگردم قبل از این که شب شود و نتوانم اتوبوس را پیدا کنم به طرف ایستگاه اتوبوس که نزدیک پیتزا فروشی بود رفتم و دیدم خوشبختانه اتوبوس در ایستگاه هست و منتظر مسافر خوشحال بالا رفته و نشستم تا دیگر مسافران نیز بیایند انتظار کشیدن و صبور بودن بخشی از فرهنگ هند هست پس باید به این فرهنگ عادت کرد و غر نزد حوصله موبایلم را نداشتم ترجیح دادم تا سرم را از پنجره بیرون کرده و مردم را تماشا کنم این بهتر است توریست های رنگارنگ از فرهنگ های گوناگون و مختلف از اقصای نقاط دنیا که در حال رفت و آمد بودند و هر کدام هم حتما برداشت کاملا متفاوتی از هند داشتند که البته اگر غیر این بود جای تعجب داشت هند رمز آلود که همیشه هم رمزآلود باقی خواهد ماند زیرا کشف هند به قول پاندیت جواهر لعل نهرو اولین نخست وزیر هند پس از استقلال خود ماجرایی طولانی و داستانی بی پایان است البته خود نهرو کتابی هم به نام کشف هند نوشته که به فارسی ترجمه شده و برای کسی که می خواهد از وضعیت فرهنگی ,اجتماعی و سیاسی شبه قاره هند در طول قرن ها سر در آورد خواندن آن بسیار مفید است اتوبوس کم کم در حال پر شدن بود و راننده هم با بوق و دادن زدن مردم را به سوار شدن تشویق می کرد ساعت شش بود و هوا در حال تاریک شدن در همین حال زن مسنی با پوشاکی جالب بالا آمد دامن بلند گشاد گلداری از پارچه نخی با یک بلوز که آستین های آن تا زیر آرنج می رسید به رنگ سبز پوشیده بود قد این بلوز تا روی کمر می رسید و بر روی سرش شالی بسیار بلند و پهن به رنگ سفید مانند چادر از پارچه ململ افکنده بود شال دارای گلدوزی ها و تور دوزی های ظریف و زیبا بود تا به حال چنین چیزی ندیده بودم این شال تقریبا تمام بدن و موهایش را می پوشاند با تعجب او را نگاه می کردم که ناگهان به یادم افتاد در پوندیچری تعدادی مسلمان نیز زندگی می کنند که پوشاک خاص خود را دارند و این شال چادر مانند سفید رنگ حجاب زنان مسلمان این شهر محسوب می شود البته این پوشاک سنتی و کهن در حال از بین رفتن می باشد و در حال حاضر فقط زنان پیر و مسن از آن استفاده می کنند درواقع این نوع پوشش هم از نظر رنگ و هم از نظر جنس برای این آب و هوای بشدت گرم و مرطوب بسیار مناسب است.
هتل تاریخی Gratitude در بخش فرانسوی پوندیچری ایالت تامیل نادو جنوب هند
بالاخره اتوبوس به راه افتاد و دوباره همان مسیر آمده را با سرعت طی می کرد خسته شده بودم و خوابم می آمد اما نمی توانستم بخوابم یکی بخاطر این که جاده طبق معمول پر از دست انداز بود و دیگر این که نمی خواستم کسی کوله و وسایلم را بدزدد پس صاف و شق و رق نشسته و بیرون را نگاه کردم جنگل های سایه روشن ,آسمان نیمه ابری و باد نسبتا خنک و مرطوبی که از دریا به من می خورد همه حالی از شب جنوب هند را در من زنده می کرد شبی که معمولا فقط در جنوب هند یافت می شود سکوت در اتوبوس حکمفرما بود و این مساله به من کمک می کرد تا ذهن خسته خود را آرام کنم اتوبوس در جاده باریک آورو ولی پیچید و در میان جنگل های انبوه مانند شیری غران پیش می رفت به راننده اسم مسافرخانه را قبلا گفته بودم ناگهان ترمز شدیدی کشید و مرا صدا کرد مادام اینجا پیاده شده و داخل مسافرخانه شدم باغ پر از توریست هایی بود که در اینجا اقامت داشتند نگاهی سرسری به آنها انداختم و چون خسته بودم و نیاز به استراحت داشتم و به سمت اتاقم رفتم تصمیم داشتم فردا صبح خیلی زود به دیدن شهر باستانی ماهابالی پورام که تنها دوساعت با پوندیچری فاصله داشت بروم البته ناگفته نماند که چندین سال پیش به این شهر نیز سفری داشتم ولی خوب دوباره دیدن برخی مناطق از واجبات است درواقع اینطور به نظر می رسد که بعضی مکان ها در دنیا تو را به سوی خود می کشند یعنی یک نوع مغناطیس خاص دارند که انسان بی اختیار جذب آنجا می شود به رختخواب رفته و چشمانم را بستم چون می بایست ساعت پنج از خواب بیدار می شدم و خود را به اولین اتوبوسی که به سمت ماهابالی پورام می رفت برسانم.
کلیسای قدیمی Immaculate Conception Cathedral در شهر پوندیچری ایالت تامیل نادو جنوب هند
مسیر سیزدهم شهر ماهابالی پورام Mahabalipuram :
ایالت : تامیل نادو Tamil Nadu – جنوب هند
معنی کلمه ماهابالی پورام : به معنی شهر ماهابالی می باشد درواقع ماهابالی یکی از پادشاهان اسطوره ای هند بوده است این شهر به مامالاپورام Mamallapuram نیز مشهور می باشد
آثار تاریخی –باستانی :
۱-معابد پنچ راتا Panch Rathas
۲-چراغ دریایی Light House
۳-صخره کنده کاری شده آرجونا پینانس Arjuna Penance
۴-غار معابد باستانی Cave Temples
۵-معبد شور Shore Temple
۶-سنگ گلوله ای کریشنا Krishna Butterball
۷-معبد باستانی اولاکن ایشوارا Olakanesvara Temple
۸-معبد باستانی موکوندانایانار Mukundanayanar Temple
۹-چاه کهن Butter Well
۱۰-موزه صدف های دریایی هند India Seashell Museum
۱۱-کریشنا مندپا Krishna Mandapa
۱۲-موزه تندیس های سنگی Sculpture Museum
۱۳-غار واراها Varaha Cave
۱۴-رایار گوپورام Rayar Gopuram
۱۵-معبد باستانی موکوندا نایانار Mukunda Nayanar Temple
۱۶- غار معبد تیری مورتی Trimurti Cave Temple
دقیقا ساعت پنج از خواب برخاسته با سرعت لباس پوشیدم و در زیر شیر آبی که در باغ بود صورتم را شستم خود را با عجله به جاده رساندم و منتظر ریکشا شدم گفتم که بسیار ارزان سفر و از پول هایم با خست تمام نگهداری می کنم اما در جای خود نیز باید خرج کنم هوا تاریک بود پیاده در کنار جاده شروع به راه رفتن کردم تا ببینم بالاخره این ریکشا کی پیدایش می شود راستی یادم رفت بگویم هرگز نباید از سگ های ولگرد در هند غافل بود این سگ ها را در هر جای که فکرش را بکنید می توانند شما را پیدا کنند در خیابان ,در کوچه پس کوچه های باریک و حتی در بزرگراه های بزرگ اما اکنون باید بشدت مراقب خودم باشم تا یکی از آنها از میان جنگل بیرون نپرد راستش را بگویم در هند از هیچ چیزی بیشتر از این سگ های آواره و خیابان خواب نمی ترسم اما چه کار می توانستم بکنم باید هر چه سریع تر به ترمینال اتوبوس ها می رسیدم وگرنه اولین اتوبوس به سمت ماهابالی پورام را از دست می دادم و نمی توانستم شب به پوندیچری برگردم و البته من هم تصمیم نداشتم که شب را در ماهابالی پورام بمانم در همین افکار بودم که صدای سگی را شنیدم چراغ قوه را روشن کردم تا جلوی پایم را بهتر ببینم و اگر مورد حمله قرار گرفتم بتوانم از خود به نحوی دفاع کنم باتومم را محکم در دستم فشردم و قدم هایم را بلندتر برداشتم کم کم خانه های روستایی روبرویم ظاهر می شدند که جلوی همه آن ها با پودرهای رنگی تصاویر مختلف زیبایی مانند طاووس ,گل و پروانه و نقوش هندسی ترسیم شده بود در زبان هندی به این نقش ها ” رنگولیRangoli ” می گویند و زنان و دختران با دست خود برای جشن ها ,جشنواره ها و مراسم مذهبی جلوی خانه ها ,ادارات و مدارس و دیگر مکان ها نقش می کنند نمی دانستم امروز چه خبر است که روستاییان این رنگولی های زیبا را جلوی در منازل خویش نقش کرده بودند آخر در هند هر روز سال جشنواره ای به دلیلی برگزار می شود.
رنگولی بیرون منزل برای جشنواره پو