انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سفال های هفتوان تپهVIB در سلماس موسوم به ارومیه

مایکل ادواردز برگردان

سایت هفتوان تپه در حدود هیجده هکتار وسعت دارد و بزرگ­ترین استقرار در دشت سلماس است که در نزدیکی شهر جدید شاپور قرار دارد. کاوشهای باستان شناسی در این تپه به سرپرستی چالز برنی در سال ۱۹۶۸ میلادی انجام گرفت. او هشت دوره استقراری از ماورای قفقاز تا ساسانی را در این تپه شناسایی کرد. دوره استقراری ۶ (VI) که نخستین بار در سال ۱۹۷۱ میلادی شناسایی گردید، شواهدی زیاد از وجود سفال در آن شناسایی شد، در صورتی که فضای شهری در کاوش سال ۱۹۷۳ میلادی کشف گردید. در کاوش های سه فصل آخر(۱۹۷۳، ۱۹۷۵ و ۱۹۷۸) توجه ویژه ای به بقایای مرحله یا فاز VIB شد که در آن برای نخستین بار کمیت قابل توجهی از نوعی سفال نقش دار که پیش از این در گوی تپه و لایه C/D شناسایی شده به دست آمد.

هفتوان تپه ۶ (VII) مربوط به دوره سوم ماورای قفقاز قدیم و هفتوان ۵(V) متعلق به عصر آهن ۱ است. در صورتی که هفتوان تپه ۶ (VI) دارای تاریخی میان ۱۹۵۰ تا ۱۳۵۰/ ۱۳۰۰ ق.م می شود. هرچند متاسفانه شواهدی مستقل برای تاریخ گذاری این دوره وجود ندارد. دوره ۶ هفتوان تپه خود به دو مرحله یا فاز تقسیم می شود: مرحله قدیمی تر VIC که روی دوره یا لایه ۷ (VII) قرار گرفته است. در این مرحله اندک چاله های ذخیره و سنگهای پراکنده (فاقد معماری خاصی است) در سطح آن دیده شد. و نوعی سفال نقش دار نسبتاً ظریف به رنگ نارنجی کمرنگ و سطح کرم رنگ که تزیینات هندسی سیاه و قهوه ای تیره در سفال به کار رفته بود. این فاز در نبود بقایای ساختمانی یک دوره استقراری کوتاه را شامل می شده است. هفتوان تپه VIB از نظر زمانی مربوط به ۱۹۰۰ – ۱۴۵۰۰/ ۱۴۰۰ ق.م است و هفتوان تپه VIA در حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال طول کشیده است که بر دامنه جنوبی تپه قرار دارد. دیواره های خشتی مربوط به سازه ای با کاربری نامعلوم که در حدود ۸۰ سانتی متر ضخامت داشت و شالوده بنا سنگی بود.

مرحله یا فاز VIB که مهمترین فاز دوره VI است از نظر معماری و سفال به دو زیر مرحله VIB متقدم (قدیم تر) و متاخر (جدیدتر) تقسیم می شود که این مرحله در ترانشه Y و سمت شرقی تپه واقع شده است. کاوش ها هشت لایه ساختمانی را آشکار ساخت. در لایه های ۱ و ۲ سه ساختمان در اطراف حیاطی در جنوب شرقی آن وجود داشتند. در مورد اندازه دیوارها، دیوار A ، ۳ متر ارتفاع و دو نیم متر ضخامت داشت. وضعیت موجود نشان دهنده طبقه دوم نیز بوده است. و آن به این صورت بوده که مقدار زیادی خشت خام به صورت ناگهانی افتاده اند که شواهد آن درون اتاقها و حیاط پیدا شده است. به نظر منطقه و فضای موسوم به Y2 حیاطی با تراس دو طبقه بوده که در جنوب شرقی قرار داشت. در لایه های ۳ تا ۶ حیاط موسوم به Y1 ظاهر شده است و راه دسترسی بین حیاطهای Y2 و Y1 از طریق دیوار حایل و ساختمان سه طبقه ای صورت می گرفت. در لایه های پایانی هفتوان تپه VIB قدیم یعنی لایه های ۷ و ۸ دیوارها آوار و ریزش داشته اند. در حیاط Y2 اتاقهایی با دیوارهایی سست ساخته شده بود که از این نظر شبیه به هفتوان تپه VIB جدید دارد. یکی از فاکتورهایی که هفتوان تپه VIB قدیم را از مرحله VIB متاخر یا جدید این تپه و نیز دوره هفتم (VII) ، متمایز می سازد، تغییر در روشهای ساختمان سازی آن است. تیمبرز (Timbers) با شناسایی ضخامت دیوارهای اصلی، آن را ویژگی منحصر به فرد همین دوره می داند که در آناتولی مرکزی نیز رایج بود. این ابداع احتمالاً تلاشی برای به حداقل رساندن آسیبهای ناشی از زلزله بود. این شیوه کاری در هفتوان تپه VIB متاخر تکرار نمی شود.

هفتوان تپه VIB قدیم توسط یک آتش سوزی از بین می رود و انبوهی از خاکستر را بر روی سایت به جای می گذارد. ساختمانهای هفتوان تپه VIB متاخر در مکانهایی موسوم به Y2/3, BB1/3, ZX/8, X1-X3 شناسایی و کشف شدند، احتمالاً و خیلی سریع، پس از آتش سوزی بزرگ ایجاد نشده اند، چرا که نشانه هایی از یک سری چاله هایی در محدوده BB1 و اجاقهای ناپایدار در همان لایه وجود دارد که شاید حاکی از استحکامات و چینه های (حصار) بی دوام و موقتی باشد. و از طرفی وقفه طولانی مدت در استقرار به نظر غیر محتمل می آید، به گونه ای که ساختمان Y2/3 بلافاصله پس از لایه سطح آتش سوزی شده، ایجاد می گردد. ساختمانهای متعلق به هفتوان تپه VIB متاخر دارای پی های سنگی با کمی سفت کاری بودند و اجاقهایی درون اتاق ها نیز وجود داشت. در برخی سازه ها چون BB1/3 دو اجاق پیدا شد. ساختمان و سازه شبیه به Y2/3 و BB1/3 در X2, X3 نیز یافت شدند. ساختمان در دو سطح ساخته شده بودند. نیمه جنوبی آن یک متر پایین تر از ساختمان و سازه بالایی قرار داشتند.

سفالها:

سفال نوع ارومیه شامل فرم هایی مانند ساغر یا جام، بشقابها، کوزه ها و کاسه ها است. در فضاهای معماری خاص میان هفتوان تپه VIB قدیم و جدید هیچ توزیع و پراکندگی سفالی خاصی دیده نمی شود، هرچند از نظر توزیعی می توان آنها را به یک یا دو زیر گونه منحصر کرد.

هفتوان تپه متقدم: در گزارش مقدماتی، برنی سه گونه جام یا ساغر (BEAKER) برای هفتوان تپه VIB قدیم مشخص کرد.که از نظر شکل و فرم، استوانه ای و دارای لبه برگشته و پایه بودند. هر چند در تحقیقات گسترده بعدی، پنج گونه یا نوع با برخی تفاوت ها برای آن شناسایی گردید. اهمیت ساغرها یا جامهای هفت تپه تنها به دلیل کمیت در چهار فصل آخر کاوش نبود، بلکه به دلیل جایگاه لایه نگاری نیز دارای اهمیت زیادی بودند. صرف نظر از دو نمونه مربوط به ۵C (شکل ۸: ۷-۸) بقیه ظروف مربوط به مرحله هفتوان تپه VIB قدیم می شدند.

فرم کوزه های کروی و گرد، اکثریت کوزه های یافت شده در هفتوان را شکل می دادند، هر چند تعدادی محدود نمونه (نوع ۲a) در هفتوان تپه VIB قدیم شناسایی شده، و دو گونه (۲a, 2b) که از این فاز شناسایی شده، دارای شکل مشخصی از تزیینات مثلثی یا لوزی شکل بودند. این تزیینات مثلثی یا لوزی شکل، اغلب با یکسری خطوط افقی یا عمودی و یا خطوط موجی شکل پر می شدند. این طرح های تکراری ساده،ا غلب با رنگ سیاه بر روی لعاب و یا کرم نقش دار بر سطح لعاب سفال اجرا می گشت؛ در حالی که طرح های چند رنگ را در فاز جدید هفتوان تپه VIB می توان مشاهده کرد. در واقع این تزیینات ابتدایی این حقیقت را آشکار می سازد که از نظر سفالی بین سایتهای گوی تپه و هفتوان تپه در حوزه رودخانه ارومیه و سایتهای آرتیک (Artik) و تازه کند (Tazakend) که در امتداد شاخه فرعی رودخانه ارس واقع شده اند، در هزاره دوم ق.م به نوعی ارتباط وجود داشته است.

کاسه ها از رایج ترین نوع ظروف هستند که گونه شناسی مناسب برای آنها با مشکل روبرو است. از این میان سه نوع از آنها در فاز هفتوان تپه VIB قدیم شناسایی شده است. سفالهای نوع ۱ در واقع کاسه هایی با دهانه سوراخ مانند (شکل ۱۵) هستند که برنی در سال ۱۹۷۵میلادی آن را تنها متعلق به فاز قدیمی هفتوان تپه VIBمی دانست، ولی کاوش های سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۷۸میلادی، وجود این نوع کاسه از هر دو فاز قدیم و جدید هفتوان تپه VIB به اثبات رساند؛ هر چند از نظر تزیینات متفاوت بودند. کاسه ها با دهانه سوراخ مانند از محوطه های گوی تپه و دینخواه تپه مشاهده نمی شوند. کف های برآمده و برجسته و نیز مثلثی یا گوه ای کاسه، شاخصه هفتوان تپه VIbقدیم به شمار می روند (شکل ۱۵). کاسه های گود با بدنه راست و عمودی، و کاسه های زورقی و کاسه هایی با لبه های برگشته (نوع ۳ و ۴) تنها در فاز هفتوان تپه VIB قدیم به دست آمد (شکل ۱۶). همگی طرح و تزیینات یکسانی داشتند که مانند کوزه ها دارای نقشهایی به رنگ سیاه و خطوط مستقیم و موجی شکل بودند. هر چند نقش های آویزان روی لبه بیشتر شبه دایره بودند تا مثلثی شکل.

سفال مرحله یا فاز هفتوان تپه VIB جدید: در مقایسه با فاز قدیم از این مرحله نمونه های کمتر سفالی به دست آمده است. کوزه های زاویه دار و گردن دار، لبه برگشته یک نمونه از آنها است (نوع ۱C). که شبیه به ظروف نوع ۱ و ۲ هستند (شکل ۱۱).

کاسه های با لبه مثلثی متمایل به داخل (نوع ۵) در کمیت و مقدار زیاد در این دوره ظاهر می­شود که در سایر محوطه های همزمان در دشت ارومیه دیده نمی شود. (شماره۱۹) سر انجام کاسه نوع ۶ به صورت نامنظم و پراکنده در فاز قدیم هفتوان تپه VIBظاهر می شود؛ در حالی که این فاز و مرحله دارای سبک ها و اشکال منظم محدودی بود، فاز VIB جدید دارای طیفی گسترده از سبک ها برای هر نوع ظرف بود (اشکال ۱۷ – ۱۹). کاسه های متنوع و به خصوص نوع زورقی آن در مرحله یا فاز VIA هفتوان تپه و عصر آهن ۱ آن (دوره V) ادامه می یابد و نوع زورقی آن به صورت سفال خاکستری تولید می شد. تزیینات محدود نبودند و درصد قابل ملاحظه ای از سفال ها، نقش دار و مقدار کمی از موتیف ها و نقوش هم تکرارای بودند. بر تعداد زیادی از کاسه های رنگ آمیزی زیادی استفاده شده بود و برخی طرح ها هم پیچیده. در مقایسه با نمونه های اولیه برخی از سفال ها بد ترکیب و بد ساخت شده بودند. همچنین برای اولین بار صحنه های ناتورالیستی و طبیعت گرایانه ای از حیوانات، پیکره های انسانی و پرندگان و نیز طرح های هندسی پیچیده در این مرحله از هفتوان VIB دیده می شود. و نشان دهنده مهارت هنری و قدرت مشاهده هنرمند می باشد. در لایه های بالایی مهارت تکنیکی در کاسه های فاز VIB جدید و متاخر استفاده شده بود. تقریباً همه نمونه ها دارای شاموت ماسه و شن نرم، پخت کافی و رنگ نارجی/ قهوه ای بودند.

تزیینات فاز VIB متاخر : هیچ پیکره انسانی به طور کامل از این فاز شناسایی نشده، بنابراین نمی توان حدس زد که پیکره نقش شده متعلق به مرد است و یا زن. در یک یا دو مورد احتمالاً پیکره ها مرد باشند به خصوص شکل ۲۱: تصویر ۱۲.که به نظر یک پیکره نقش شده که در اطرافش چیزهایی شبیه به نیزه های جنگی هستند. این طرح ها ممکن است با سبک موسوم به اردبیل مقایسه شود که در آن نواری از پیکره ها در دسته بندی منظم، سپرها و نیزهایی را به دست گرفته اند. وجود مثلث هایی با هاشورهای متقاطع و افقی و طرح های مثلثی که گاهی اوقات نقش پرندگانی بر روی آن وجود داشت و نیز نوارهای تزیینی بر سطح بالایی ظروف که یاداور سفال ارومیه است و بار دیگر ماندگاری و دوام این موتیف ها را نشان می دهد.

در میان تزیینات حیوانی دو نوع اصلی، چهارپایان شامل گربه سانان و نشخوارکنندگان دیده می شود. جاندار چهار پای شکل ۲۱، تصویر ۱،با پنج انگشت یا پنجه، دم گرد و پوشش خالدار احتمالاً گربه سانی باشد و شبیه به شکل ۲۱، تصویر ۲ باشد، هر چند شکل آن به راحتی قابل تشخیص نیست. و اگر به چشمهای شکل ۲۱، تصویر ۳، نگاهی بیندزیم، می توان گفت که نمی تواند یک اسب باشد. جانوران شکل ۲۱، تصویر ۶، ممکن است که اسب باشند، که گوشهای دراز و یالهای کشیده دلیلی بر این مدعا است.

تزییناتی که از تکه های سفالی به دست آمده است، نشان دهنده­ی شکل منظم آنها است. و متشکل از نوارهای قرمز و سیاه بر سطح لعاب است و شامل مثلثهای هاشوردار سیاه و یا سیاه و قرمز می شود. در فضای قابل کار بر روی سفالها، صحنه های ناتورالیستی و طبیعت گرایانه معمولاً پرندگان نقش می شدند، هر چند در یک مورد استثنایی نیز حشره نقش شده است. (شکل ۲۱، تصویر ۳ و ۶) این پرندگان که یاداور تزیینات کنده سفال یانیق تپه در نزدیک تبریز و دیگر سایت های ماورای قفقاز قدیم است که هم از نظر اندازه بزرگ تر و هم تنوع بیشتری دارند. در مور هفتوان تپه و سفالهای محلی آن، نقش پرنده برای پر کردن نقش مایه ها، تعجب برانگیز نیست. نشان دادن زندگی پرندگان در حالتهای مختلف، نشان دهنده تلاش های ابتدایی برای شناسایی هویت پرندگان می باشد. هر چند در مقایسه با نمونه های قبلی هنری و مردمان ابتدایی، این طرح ها پختگی و ظرافت لازم را ندارند. برای شناسایی پرنده بیشتر به زاویه گردن پرنده باید نگریست تا بدن. هر گونه تلاشی برای شناسایی این پرندگان به دلیل ترکیب نامتعادل آنها، غیر ممکن به نظر می رسد. شاید جالب ترین نوع پرندگان، پرندگان سرچکشی باشد (شکل ۲۱، تصاویر ۱۴ و ۱۹) این نوع پرندگان سرچکشی ساکن نیزه زاران و بوته های کنار آبها، تاکنون در ایران یافت نشده است و شاید نقشها تلاشی برای به تصویر کشیدن هدهد بوده باشد. که رایج و جذاب بود. پرندگان کوچکتر (شکل ۲۱، تصویر) ممکن است که باز نقش هدهد باشد. هر چند که گردنش بیش از اندازه بزرگ است. پرنده شکل ۲۱، تصویر ۹، در سمت چپ به نظر یک هوبره نقش شده است و محتملاً نوعی هوبره بومی ایران است که در شمال غرب ایران زیست می کنند. در شکل ۲۱، تصویر ۲۲، به نظر تصویر سازی مناسبی از یک لک لک باشد که از روی گردن دراز و نوک بزرگ آن قابل شناسایی است. در میان این پرندگان آبزی، برخی به نظر غاز هستند و احتمالاً یکی از چهار نوع گونه­ی مهاجر پرندگانی است که از شمال مهاجرت می کنند و نوعی غاز وحشی سر سفید که در زمستان در اطراف دریای کاسپین یا خزر زیست می کنند. اردکهای نقش شده، به نظر اغلب بومی ایران هستند که در شکل ۲۱، تصویر ۲۷ دیده می شود. پنج ماهی آبزی شناگر که در شکل ۲۱، تصویر ۳۳، نمایانگر پرندگان شناگری چون مرغابی های گردن سیاه و غازهایی اند که همه در اطراف دریای خزر وجود داشتند. غازها پرندگان اهلی هستند و پرندگان شناگر نیز در زمستان به تعداد زیادی دیده می شوند. هر چند دارای رفتاری مرافب و محتاطانه هستند.. شکل ۲۱، تصویر ۲۸ احتمالاً نقش قو باشد و به نظر یک قوی بزرگی است که در زمستان مکانی آرام را برای خود انتخاب می کند. شگفت انگیزترین پرنده دارای کاکل و سه پر بر روی دمش است که این نقش سه مرتبه بر روی سفال ظاهر شده است (۲۱: ۲۱). نقاش و هنرمند سعی وافری در انتقال بلند بودن دم پرنده نشان داده است، هر چند که امروزه پرنده ای با این ویژگی (پرهای دراز جداگانه و یک دم دراز با یک کاکل) در منطقه دیده نمی شود. فرض بر این است که این نقش بر اساس تصویرسازی حقیقی صورت نگرفته باشد. و به نظر شبیه به لک لک ماهی خواری است که هنوز هم در شمال غرب ایران وجود دارد. او گوش سفید و طره ای که شبیه به کال است دارد و بیشتر شبیه به یک مرغ ماهی خوار است و پرهای بال او به صورت واضح و برجسته رو به پایین است و تا دم او را می پوشاند. شکل ۲۱، تصویر ۱، یک دسته از پرندگان بزرگ را نشان می دهد که در اطراف گربه سان قرار دارند و چون دم ندارند به نظر بلدر چین هستند و نه کبک یا مرغ ماهی خوار و یا حتی هوبره. هنرمند هم با پرداخت (نقش کردن) یک کاکل برای یکی از پرندگان سعی در گیج کردن و پیچیده کردن موضوع داشته است. پرنده نسبتا بزرگ شبیه به پستانداران در شکل ۲۱، تصویر ۷، به نظر یک تصویرسازی استاندارد از کرکس هایی است که در محوطه های بیشمار و در دوره های متفاوت در خاور نزدیک وجود داشته اند. یکی از فاکتورهای ابتدایی برای شناسایی این پرندگان، از بقایای استخوانی مربوط به محوطه کروکوتپه (korucutepe) به دست آمد. در این سایت بقایای استخوانی ۲۲ پرنده وجود داشت که شامل هوبره های بزرگ و کوچک، بلدرچین، مرغ ماهی خوار، غاز های سفید، مرغابی وحشی، اردک کوچک، غاز سیاه و کرکس می شد. هوبره ها بیشتر در اطراف زمین های کشاورزی حضور داشتند و غازهای سیاه و سفید، لک لک ها و مرغان ماهی خوار اکثر وقت خود را در نواحی باتلاقی صرف می کردند و لاشخورها هم طبیعتا بیشتر در اطراف غارهای کوهستانی زندگی می کردند. دشت سلماس با کوهستانهای ناهموار و نزدیکی به ساحل دریاچه ارومیه برای زندگی چنین پرندگانی محیط ایده آلی را فراهم می ساخت.

پراکندگی سفال ارومیه: هیچ بحثی در مورد سفال ارومیه بدون در نظر گرفن پراکندگی آن در شمال غرب ایران، کامل نیست. این شرایط از هفتوان تپه VIB قدیم به فاز جدید آن تغییر کرده است. در فاز قدیمی آن کوزه های نقش دار سیاه و قرمز به همراه تزیینات موجی شکل روی آن، مشابه با سفالهای شمال بود. در دوره تریالتی سفالهای این چنینی و با این شکل، سبک و تزیینات اخیراً منتسب به دوره برنز میانی تریالتی (فاز III) شده است. و از نظر زمانی به بعد از ۱۶۰۰ ق.م مربوط می شود. اگر گاهنگاری های ابتدایی که برای مرحله قدیمی هفتوان تپه VIB تاریخ ۱۹۰۰ تا ۱۶۰۰ ق.م را در نظر گرفته اند، بپذیریم، دوره برنز میانی تریالتی، در شروع خود با دوره قدیم هفتوان تپه VIB تقارن پیدا می کند. رابینسون نیز تزیینات مثلثی آویزان، هفتوان تپه با رنگ سیاه بر روی سفال قرمز رنگ را شبیه به کوزه های نقش دار نخودی رنگ با زمینه قهوه ای مربوط به برنز میانی تریالتی می داند که در ایلار (Elar) کشف شده و از نظر زمانی به ۱۷۰۰ ق.م مربوط می شوند. علاوه بر آن، ظروف مشابه دیگری نیز در ایلار کشف شده است که از نظر کاوشگر به دوره زمانی ۱۷۰۰ – ۱۵۰۰ ق.م مربوط می شوند. همزمان با ایلار در ۱۵ قبری که د رآرتیک (Artik) شناسایی شده است، به کمیت و مقدار زیاد سفال با رنگ سیاه بر روی سفال قرمز رنگ یافت شده است. این نوع سفال موسوم به سفال تازه کند (Tazakend) است که در در نُر بایازت (Nor Bayazet)، مِتسامور (Metsamor) و تعداد زیادی سایت های کاوش نشده حوزه دریاچه سوان (Sevan) یافت شده اند که تزییناتی به شکل نوار پهن مستطیلی و مثلثی دارند. در شرق این محوطه ها و در جمهوری آذربایجان، سایت اوزرلیک تپه (Ouzerlik Tepe) رنگ سیاه بر کوزه های قرمز وجود دارد که مرتبط با سبک هنری و تزییناتی پونتِل (Pointille) می شود که از نظر زمانی دارای تاریخی بین ۱۷۰۰ – ۱۵۰۰ ق.م در لاچاس چن (Lachaschen) می شود. با بررسی که در جنوب رودخانه ارس صورت گرفت سفال هایی کشف شد که دارای لعاب قرمز و نقش های سیاه به صورت تزیینات خطی موجی شکل بودند . در گوری تپه و جنوب سایت این نوع سفال گزارش نشده است. شاید مشخص ترین نوع ظروف در فاز قدیمی هفتوان تپه VIB ساغرها و جامهای آن است. این نوع جامها و ساغر در هیچ یک از سایتهای ماورای قفقاز که ذکر آن رفت، به دست نیامده اند، اما یک قطعه از جامی در گوی تپه کشف شده که از نظر تزیینات و شکل، شبیه به نوع ۴ سفال هفتوان تپه (شکل ۷، تصویر ۱۷) است. نزدیک ترین مورد به این نوع جام از گودین تپه و دینخواه تپه مشاهده شده است که نزدیک به ظروف نوع سوم است. هر چند در این مورد نباید این گونه برداشت شود که ارتباط خیلی نزدیک میان گودین و گیان تپه در جنوب و استان ارومیه در شمال وجود داشته است، چون این برای جام نوع سوم نمونه ای جداگانه به حساب می آید. از نظر سفالی ارتباطات اندکی میان دینخوا تپه در طرف شرقی منطقه خابور با گودین تپه و تپه گیان در اوایل هزاره دوم ق.م وجود داشت. در همان زمان شباهت های اندکی میان سفال های هفتوان تپه در شمال و حسنلو و دینخواه تپه در جنوب هفتوان وجود داشت. در حقیقت این نشان دهنده نبودن سبک سفالی خابور در هفتوان تپه است. البته در اینجا استثنایی که وجود دارد این است که شکل پرندگان نقش شده بر روی سفال ارومیه و خابور، نشان از ارتباط نزدیک میان دو منطقه می باشد. نقش پرندگان بر روی ظروف سفالی در بیشتر مناطق خاور نزدیک و اژه در سراسر هزاره دوم ق.م وجود داشته است. سوینی (Swiny) با توجه به سفال های نقش دار جمع آوری شده از منطقه میاندوآب و بوکان، معتقد است سفال های این مناطق، با سفال های هفتوان تپه VI و گوی تپه D ارتباط و همبستگی دارد، ولی تزیینات روی سفال های مورد بررسی سوینی، ویژگی تزییناتی سفالهای گیان را داشتند و هیچ شباهت مستقیمی با هفتوان تپه ندارند.

فاز هفتوان تپه VIB قدیم با مناطق دره رود ارس و دیگر مناطق ماورای قفقاز شباهت نزدیکی دارد. هر چند این ارتباط پس از تخریب و آتش سوزی هفتوان تپه VIB قدیم ضعیف می شود. این ارتباط نزدیک میان این مناطق با نواحی شمالی تر حاکی از استمرار فعالیتی خاص بین مناطق مذکور است. هر چند با یک وقفه، از هزاره سوم ق.م، یعنی زمانی که حوزه دریاچه ارومیه خود قسمتی از فرهنگ ماورای قفقاز قدیم بود. در این دوره های ابتدایی تر، سفال های صیقلی در تعداد زیادی از سایت های مناطق آلتونیوا (Altoniva) و وان و دو طرف حوزه آبریز دریاچه ارومیه و مناطق حائل میان آنها، نمونه شاخص سفالی به حساب می آمد، هر چند در هزاره دوم ق.م، تعداد این محوطه ها کاهش می یابد. مدارک و شواهد کنونی، نشان از ارتباط میان گوی تپه و نواحی جنوبی تر اطراف شهر ارومیه و نواحی غربی تر، یعنی ساحل غربی دریاچه ارومیه می باشد. این مسیر ارتباطی از طریق ماکو به نواحی شمالی تر نیز ادامه می یابد و محوطه های متسامور، آرتیک، ایلار، گارنی (Garni) و تازه کند را نیز در بر می گرفت. شواهد سفالی قویاً بر این نکته تاکید دارند که تریالتی یک منطقه تولید سفالی بوده است، هر چند جدیدترین گاهنگاری بر این دلالت دارد که تریالتی در زمینه رنگ سیاه بر روی سفال قرمز نسبت به منطقه جنوبی تر، به عنوان یک وارد کننده به حساب می آمده است. وجود رنگ سیاه بر سفال قرمز رنگ در تپه پرپر (Parpar) در نزدیکی مرند، نشان دهنده­ی این امر است که سفال ارومیه در آن منطقه منتشر و پراکنده شده است، هر چند در بررسی هایی که اخیراً در دشت مشکین شهر انجام گرفته است، وجود استقرار در هزاره دوم ق.م و مربوط به ماورای قفقاز قدیم در منطقه را رد کرده است. در سایت ارجاک قلعه (Arjaq Qaleh) در همان بررسی، نوعی محیط کوچ نشینی شناسایی گردید و بیانگر این امر است که این منطقه هرگز به صورت متراکم ، در حوزه هایی که به طرف غرب و شمال غرب می روند، استقرار نداشته است.

شواهد و مدارک سفالی حاکی از آن است که کاهش استقرارها در هفتوان تپه VIB قدیم، در فاز جدید همین لایه در هفتوان تپه با فرایندی منطقه ای و محلی ادامه می یابد. میان فاز هفتوان تپه VIB جدید و گوی تپه نوعی تقارن و شباهت وجود دارد. همچنین سفال های پلی کروم (چند رنگ) در تپه بسطام و کیزیل وانک (Kizil Vank) در دره رود ارس شناسایی شده است.

کافتین (Kuftin) سفال های عصر برنز کیزیل وانک را به دو فاز یا مرحله تقسیم می کند: فاز اول کیزیل وانک I از نظر سبکی قابل مقایسه با سفالهای هفتوان تپه VIB جدید هستند و مرحله دوم و یا فاز دوم کیزیل وانک I دارای نقاشی های بد ترکیب و ناپخته و فرمهای زورقی مانند فاز هفتوان تپه VIA است. سفال های به دست آمده از گوی تپه، هفتوان تپه، تپه بسطام و کیزیل وانک، همگی دارای تزیینات نقش پندگان هستند که این مورد در شمال ارس اتفاق نمی افتد. ظروف سفالی تازه کند، میخانه تپه (Mikhana Tepe) و نُر بایازت از نظر شکل به سفالهای هفتوان تپه و کیزیل وانک شبیه اند، ولی در هر مورد رنگ نقش شده متفاوت از دیگری بود. (رنگ نقش ها در هر محوطه ای متفاوت بود) .سفال لاچاسچن، با ویژگی محلی در سراسر هزاره دوم ق.م وجود داشت و در ابتدا این سفال خطوط موجی شکل و تزیینات موسوم به پونتِل داشت و پس از آن نقش سفید پرمایه، سفال با سطح سیاه روشن و صیقلی را پوشش می داد. تزیینات حلقوی قلابی شکل تنها در سایت های متسامور، نربایازت، آرتیک، لاچاسچن و اوزرلیک، دیده می شود و در جنوب حوزه ارس این نقش مایه تکرار نمی شود. هر چند ملارت (Mellart) خاطر نشان ساخته که این تزیینات حلقوی قلابی شکل منحصر به فرد است که از آناتولی و برخی ظروف به دست آمده از کول تپه و کاروم II (Karum) کشف شده اند. این که این ارتباط حاکی از آن است که سفال نوع ارومیه در برخی فرم ها از سفال نوع کاپادوکیه در آناتولی متاثر بوده که توسط دایسون مطرح شده، پرسشی است که هم اکنون و با توجه به مدارک موجود نمی توان به آن پاسخ داد.

توزیع سفال نوع ارومیه در فاز جدید هفتوان تپه VIB به مناطقی از شمال غرب ساحل دریاچه ارومیه تا به سوی حوزه های جنوبی رودخانه ارس محدود می شد. ویژگی های تزیینی خاص این نوع سفال، به طور همزمان از سایت هایی در ارمنستان نیز به دست آمده است و مانع از این می شود که آن را تنها منحصر و محدود به سفال ارومیه بدانیم. اقلیم فرهنگی که ارتباطات میان این سایت ها در امتداد ساحل غربی دریاچه ارومیه و دره ردوخانه ارس را موجب می شد، پس از پایان فاز قدیمی هفتوان تپه VIB تغییر کرد، موقعیتی که ممکن است برای مدتی روندی تکاملی و توسعه­ای طی می­کرده است.

این الگوی فرهنگ های کوچک سفالی بیشتر در جنوب دریاچه ارومیه، یعنی همان جایی که سفال نقش دار حسنلوی VI در بیرون از دره سولدوز یافت نشده است، دیده می شود. این جدایی در ویژگی معماری هفتوان تپه در فاز جدیدش و در اندازه شهر نوعی تناقض و پارادوکس را نشان می دهد و نیز در ۱۵ نوع سفال این مرحله در مقایسه با ۲۵ نوع فاز قدیمی هفتوان تپه VIB . یافته های کوچک تر نیز هیچ دلالتی مبنی بر محیطی مجزا از تاثیر برای ساکنان هفتوان تپه VI و یا منطقه که شهر از جایی دیگر محرکی تاثیر گذار داشته باشد را نشان نمی دهد. در عوض شباهت های گنگ و مبهم که دلالت بر سطح ارتباطی بسیار کم با مناطق دیگر در طول زمان دارد، وجود داشته است. شواهد این امر هم مربوط به بقایای مادی هفتوان تپه V است که احتمالاً یک جامعه روستایی کوچک بوده و هیچ شباهتی هم به کُردلر تپه (Kordlar Tepe) و حسنلو نداشته است. فرایند انتقالی و گذار سفال از حسنلو VI به حسنلو V به صورت محسوس متفاوت از هفتوان بوده است. مقدار قابل توجهی از سفال نقش دار هفتوان تپه VI در لایه دوره V هفتوان تپه دیده می شود و سفال صیقلی خاکستری تا سیاه رنگ کلاسیک عصر آهن I به ندرت یافت شده است. در همان زمان، وقفه و خللی در اواخر دوره VI هفتوان تپه روی می دهد و استقراری نو با ساکنان جدید در هفتوان تپه شکل گرفت. در حالی که در حسنلو، قضیه کاملاً متفاوت است: به عبارت دیگر در وقفه ای که در حسنلو روی می دهد، نوعی تغییر در سفالهای نقش دار دوره VI تا سفال مونوکروم (تک رنگ) و صیقلی حسنلو V صورت گرفت. (تغییر در رنگ و نقش سفال و نه شکل گیری استقرار جدید). نیز هیچ سطح فرسوده شده و یا نهشت (رسوبات) سطحی در لایه VI و ساختمان روی آن از دوره V مشاهده نشد. این موقعیت مشخص می کند که ترک محوطه در میان نبوده است (بر خلاف هفتوان تپه). نبود سفال نقش دار همزمان با حضور و ظهور سفال صیقلی خاکستری تا سیاه رنگ است. این شاهد و مدرکی مستند است که نه تنها در محوطه حسنلو وجود دارد، بلکه همانگونه که دایسون خاطر نشان کرده است: به عنوان یک متحرک فرهنگی در این دوره در حوزه دریاچه ارومیه وجود داشته است.

*این مقاله ترجمه ای است از (با تلخیص):

– Pottery of Haftavan VIB (Urmia Ware), by Michael R. Edwards, 1981, Journal of Iran, British instituteof Persian studies, Vol. XIX.