از تخیل بازنمایی: آنچه هستیم تا مسخ تخیل: آنچه شدهایم
تخیل به مثابه مصرف فرهنگی؛ مروری بر کاربردهای اجتماعی و فرهنگی بیوتکنولوژی با نظریات پییر بوردیو
یکی از مقوله های اصلی در حوزه جامعه شناسی دوگان ساختار و عاملیت است که عمدتا با طرح نظری افرادی چون گیدنز، هابرماس و بوردیو شناخته می شود. بطور کلی تاریخ اندیشه اجتماعی تا دهه ۷۰ م. تنها با دونوع نظریه خرد(کنش متقابل و نمادین) و کلان(کارکردگرایی ساختی و ساختارگرایی) روبرو بود، اما از این دهه به بعد نظریه های ترکیبی ارائه شدند که عمدتا حاصل ترکیب دو سطح یاد شده است. گیدنز که خود از چهره های شاخص در این زمینه است در ترکیب نظریه ساختار و کنش سعی کرد با فراتر رفتن از آن نظریه ای ترکیبی را ارائه دهد. به اعتقاد وی ساختارهای اجتماعی ساخته کنش کنشگران است در حالی که ابزار وسیله آن نیز هستند(توحید فام و حسینیان امیری ۱۳۸۸). در این رابطه عمل انسان تغییردهنده ساختارهای جهان خارج و روابط اجتماعی است و کنشگران را دارای قابلیت دخل وتصرف بر جهان اجتماعی می داند که مفهوم کنش را به قدرت پیوند میزند. گرچه در این رابطه خود کنشگران که منبعث از ساختارها است خود به پیوندهای جدید و بازپردازی ساختارها می پردازد. گیدنز دیالکتیک میان ساختار و عاملیت را در طی زمان و مکان و نوعی زمان بندی می بیند و معتقد است کنشگران جریان جاری فعالیت ها و شرایط را بازتاب می دهند و از طریق این اعمال، آگاهی و ساختارها بوجود می آیند.
دیگر نظریه پرداز در این زمینه؛ پیر بوردیو با ترکیب ساختار و عاملیت نظریه را خود مطرح می کند. دیدگاه های وی در زمینه تولید علم مبتنی بر فرایندی درگیر در ساختارهای اجتماعی و ارتباطات اجتماعی است. بوردیو معتقد است که علم در یک زمینه اجتماعی رقابتی وجود دارد که توسط ارتباطات نیرومند موجود در بین قهرمانان یا نقش آفرینان اصلی در این فضا تعریف میشود(خوراسگانی ودیگران ۱۳۹۰). بنابراین تولیدات علمی توسط گزینه های شناختی و سرمایه اجتماعی کنشگران بوجود میآید. این سرمایه خود نشانگر نوعی اقتدار علمی و اقتدار اجتماعی است. بنابراین آنچه ساختارهای علمی را به پیش می برد ساختارهای اجتماعی است که در فضایی رقابتی مشخص می کند که چه تولیدات علمی در زمینه اجتماعی محقق و موفق عمل کنند. اما نظریات بوردیو در این نوشتار بیشتر مبنعث از طرح مفاهیمی چون سرمایه و عادتواره است که کانون بحث وی در تعریف ساختار کنش را پوشش می دهد. فعالیت ها و دستاوردهای علمی پس ازتولید با توجه به آنچه در بحث قدرت و دانش گفته شد خود بدل به یکی از ابزارهای سیاسی و نیز تمایز و تشخص اجتماعی می شود.
بوردیو درمورد جامعه دیدگاهی جدلی دارد چراکه وی قلمرو اجتماعی را جایگاه رقابت شدیدی می داند که از میان آنها چارچوب هستی اجتماعی پدید می آید. برای بوردیو جامعه و هر نوع پیوند کنش دربردازنده یک زمینه چالشی و نبرد برای تمایز و تشخص است. وی در ارتباط با ساختار و عاملیت بر ارتباطی دیالکتیکی تاکید دارد که کنشگر را هم تحت تاثیر ساختارهای ذهنی و فضای فردی می داند و هم ساختارهای کلان بیرونی بر نحوه کنش وی موثرند. اما بوردیو بطور کلی متمایل به ساختار است(توحید فام و حسینیان امیری ۱۳۸۸). بوردیو از یک سو کنشگران را تحت انقیاد ساختارها و در یک موقعیت اجتماعی تعریف می کند و از سوی دیگر آن را فردی آزاد و عقلانی تصور می کند که در برابر الزامات محیطی از نوعی خودمختاری بهره مند است. گرچه وی ساختار را دارای قدرت بیشتری می داند اما براین باور است که کنشگران می توانند بطور ریشه ای این ساختارها را تغییر دهند. در این نوشتار با توجه به مصرف فناوری و تکنولوژی که محوریت بحث است این ساختارها به نوعی از طریق اعمال نفوذ خود بر کنشگران باعث می شوند تا عوامل انسانی خود به بازتولید این ساختارها دست بزنند. اما آنچه باعث پیوند ساختار و عاملیت در نظریه بوردیو می شود مفهوم کنش و ساختار آن است. اما خود کنش پیامد رابطه بین عادتواره و میدان است(جمشیدیها و پرستش ۱۳۸۶).
آنچه بوردیو از طریق آن بر ذهنیت گرایی(عامل) در برابر عینیت گرایی(ساختار) پیوند می زند مفهوم عادتواره و میدان و تحقق دیالکتیکی شان در قالب مفهوم کنش است. برای بوردیو عادتواره کلیدی در درک جامعه شناختی از اعمال انسان است که از تضاد بین اراده گرایی و جبرگرایی ساختاری فراتر می رود(ضرغامی ۱۳۹۳). عادت واره ها تولید کننده عمل فردی و جمعی اند، ساخته تاریخ و ساختارها هستند و در نتیجه ساختار خود توسط عادتواره تولید می شود. عادتواره یا منش بعنوان میانجی بین تاثیرات گذشته و انگیزه ها و محرک های کنونی است چراکه بوسیله نیروهای اجتماعی الگودار تولید می شود و هم ساخت دهنده است چراکه عادتواره به فعالیت های گوناگون و متنوع فرد در حوزه های مختلف زندگی شکل داده و بدان انسجام می بخشد. منش همانگونه که در نام آن مشخص است همه آن چیزی است که بودن یک فرد را شکل می دهد، همه آن چیزی که بطور آگاهانه و یا ناخودآگانه با هم حضور دارند و ذهنیت فرد و مقدمه کنش را می سازند. عادتواره ساختار ملکه ذهن شده و عینیت ذهنی شده است و می توان گفت معرف چگونگی ایفای نقش توسط فرد در جامعه می باشد(مستقیمی ۱۳۹۱). همین عادتواره ها هستند که با ملکه ذهن شدن چون ساختار عمل می کنند و باعث می شوند تا فرد از طریق آن جهان را فهم، درک و ارزش گذاری کند. ساختارهای تشکیل دهنده عادتواره خود منبعث از ساختارهای طبقاتی، جنسیتی، سنی و طبقات اجتماعی است. در یک کلام عادتواره ذهنیت اجتماعی و متجسد اجتماعی درونی شده در فرد است، تاریخی است که فرد از طریق کنش خود آن را در زیست جهان محقق و بازتولید می کند. اما عادتواره که زمینه کنش را می سازد در بستر میدان اجتماعی عمل می کند، بنابراین این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.
در نظریه بوردیو میدان، صحنه نبرد و تعارض در جهت تشخص و تمایز طبقاتی است. از این رو میدان طبقات اجتماعی گسترده ترین میدان در نظریه بوردیو است. اما میدان قدرت مهم ترین میدان نزد وی است که در قالب روابط نیرویی بین موقعیتهای اجتماعی عمل می کند و متضمن سرمایه است که دارندگان خود را قادر می سازد تا به منازعات بر سر انحصار قدرت یا تعریف شکل مشروع آن وارد گردند. به بیان دیگر میدان آن فضای نمادین و اجتماعی ای است که صحنه تعارض و قرارگیری تمامی افراد با نگرش و عادتواره های خاص خود از طبقات مختلف است. این میدان با دو مولفه زیر مشخص می شود(جمشیدیها و پرستش ۱۳۸۶):۱)میدان قدرت به منزله نوعی فرامیدان و اصل سازمان دهنده تمایز و منازعه در همه میدان ها است. ۲)میدان قدرتی که طبقه اجتماعی مسلط را طراحی می کند. میدان قدرت با میدان دولت و سیاست یکی نیست بلکه میدانی دیگر است که در درون میدان قدرت جای دارد و سرمایه دولتی مهم ترین سرمایه آن است. میدان قدرت فضایی است که دارندگان سرمایه های گوناگون بویژه برای اعمال قدرت به دولت در درون آن به نبرد می پردازند تا شکل مسلط قدرت را تعریف کنند. اما میدان بعنوان قلمرو منازعه بر سر منابع ارزشمند و سرمایه ها دارای ویژگی هایی است؛ میدان ها خود به کنشگران اشکال خاص منازعه را تحمیل می کنند، مکانیسم های داخلی خود را برای توسعه داشته و از استقلال نسبی در برابر محیط خارجی برخوردارند، میدان، فضاهای ساختمند ناظر بر موقعیت های مسلط تحت سلطه براساس مقدار و نوع سرمایه هستند(همان). با توجه به ساختار میدان و نیز آنچه عادتوارهها را تشکیل می دهد که سرمایه های تعیین کننده طبقاتی است در قالب نطریه کنش به یکدیگر پیوند می یابند، زیرا کنش تابع ویژگیهای کنشگر با سرمایه های خود در تعامل و نبرد در یک میدان است. اما آنچه در این میدان ها بر سر آن نزاع می شود و در پی انحصارگرایی درباره آن است سرمایه ها و میزان آن است. بوردیو چهار شکل از سرمایه را مشخص می کند: سرمایه نمادین، سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی، سرمایه اجتماعی. در این میان دو سرمایه فرهنگی و نمادین دارای اهمیت بیشتری است؛ سرمایه فرهنگی نزدیک به مفهوم وبری از شیوه زندگی است که شامل مهارت های خاص، سلیقه، نحوه سخن گفتن، مدارک تحصیلی و شیوه های دیگری می گردد که وی از طریق آن خود را از دیگران متمایز می سازد؛ این تمایز می تواند از طریق شیوه زندگی نیز محقق شود. مفهوم سرمایه نمادین نیز شامل کاربرد نمادهایی می شود که فرد را قادر می سازد به سطوح دیگر خود قابلیت ببخشد(ممتاز ۱۳۸۳). می توان مفهوم سرمایه را در کنار عادتواره شرطی اساسی در درک طبقه دانست. در یک کلام اینکه آنچه عادتواره را شکل می دهد ناشی از آگاهی طبقاتی است که خود طبقه از سرمایه هایی تشکیل می شود که خود را متمایز می سازد، این عادتواره از طریق قرار گرفتن در میدان اجتماعی که یک فضای قدرت بر سر انحصار و تسلط سرمایه و قدرت است به کنش می پردازد.
قرارگرفتن در میدان اجتماعی نتیجه بازنمایش و پرداخت سرمایه ها در قالب کنش به منظور حفظ تمایز است. هر شخص در این میدان سعی دارد علاوه بر بازتولید ساختارهای طبقاتی خود از طریق نمایش سرمایه ها شکل مسلط قدرت طبقاتی خود را از طریق تمایز و سلطه به اثبات رساند. فضای میدان به دلیل برخورد متقاطع میان انواع سرمایه ها و طبقات مختلف فضای انعطافپذیری هم است تا برخی کنشگران سرمایه های خود را تغییر دهند. در این نوشتار بطور مشخص انواع سرمایه ها را با توجه به میدان قدرتی که علم و فناوری های پزشکی بطور مشخص در زمینه جراحی های زیبایی و انواع آن ایجاد کرده است بررسی میکنیم.
مهم ترین ویژگی هر میدانی برخورداری از روابط قدرت است. این اشکال حتی در میدان اجتماعی تولید علم نیز مشخص است و این میدان است که تصمیم می گیرد کدام شکل از انواع علم و فناوری می تواند مسیر ترقی و شکوفایی و نیز یکی از اشکال مسلط را ایفا کند. میدان می تواند به آن دسته از فناوری ها که ساختارهای قدرت میدان را بازتولید می کنند و به نوعی در خدمت آن در می آیند را حمایت و پشتیبانی کند. در زمینه مصرف فرهنگی از علم و فناوری در قالب تولیدات انواع دستگاه ها همانند تلفنهای هوشمند و فناوری های بیوتکنولوژی مانند محصولات کشاورزی تراریخته(تغییر و اصلاح ژن) و از همه مهم تر آن دسته از تکنولوژی های تغییر بدن می توان اشاره کرد. جامعه بر پایه سلسله مراتب یا اشکال نابرابری اجتماعی استوار است که خود بیش از آنکه ناشی از مناسبات مربوط به اعمال قدرت باشد از اشکال و مناسبات نمادین سلطه نشات می گیرد(ضرغامی ۱۳۹۳). از این رو هر کنشی در پی حفظ این تمایز طبقاتی و هرچه بیشتر شکاف انداختن میان طبقات موجود است. به بیان بوردیو خشونت زمانی پدید می آید که این فرایند سلسله مراتبی و طبقه بندی را طبیعی دانسته و بازتولید می کنیم(همان). و این کنشگران هستند که بیش از هرچیز با توجه به ساختارهای قدرت درون میدان به بازتولید آن می کوشند. با توجه به انواع سرمایه هر طبقه میزان خاصی از حجم و ترکیب آن را در اختیار خود دارد. در جامعه ایران میزان سرمایه های هر طبقه برای نشان دادن سلسله مراتب طبقاتی در شکل سرمایه اقتصادی و آن هم در قالب مفهوم نوکیسگی نمایان است. اما مساله فرض اصلی در این نوشتار این است که افراد با توجه به شکاف این سرمایه ها و طبقات و با توجه به ساختار میدان که سرمایه ها قابل جرح و تعدیل اند افراد سعی می کنند سرمایههای خود را تغییر دهند و بالاتر ببرند و از این رو یکی از اشکال نشان دادن سرمایه نمادین از طریق سرمایه اقتصادی در قالب مصرف تکنولوژی در انواع آن است. سرمایه هم روند و هم محصول میدان است(مستقیمی ۱۳۹۱). فضای بازی قدرت چنان پر هیجان است که افراد مناسبات قدرت را درونی کرده و از طریق مصرف در میدان قدرت آن را بازتولید می کنند. اما سازوکار میدان قدرت برای تغییر سرمایه ها از طریق تغییر سلیقه است که عادتواره را تغییر می دهد. سلیقه یکی از آشکارترین نشانه های عادتواره است و بنا بر نظر بوردیو رابطه مستقیم با موقعیت طبقاتی دارد(ممتاز ۱۳۸۳). تضاد در سلیقه می تواند منجر به تضاد طبقاتی شود. طبقه مرفه به دلیل برخورداری از حجم بالای سرمایه اقتصادی بدیهی است که در قالب سرمایه های فرهنگی و نمادین میکوشد این جایگاه را حفظ کند. یکی از این اشکال حفظ سرمایه رفتارهایی است که بعنوان نمونه از مصرف دستاوردهای تکنولوژیک ناشی می شود. عموما به دلیل بالا بودن نرخ محصولات فناوری این طبقه با امکان دستیابی به آن شیوه زیست و سبک زندگی خود را بوسیله آن تعریف می کنند: همانند مصرف بهروز محصولات دیجیتال، محصولات هوشمند خانگی، استفاده از ماشین های گرانقیمت میلیاردی، محصولات کشاورزی تراریخته و … . در مقابل در میدان اجتماعی افرادی که با این حجم از سرمایه اقتصادی دسترسی ندارند سعی می کنند تا با بکارگیری شکل دیگری از مصرف فناوری این فاصله را کم کنند. در میدان اجتماعی سرمایه ها می توانند جابجا شوند و سرمایه فرهنگی بدل به سرمایه اقتصادی شود. درباب مصرف فرهنگی از تکنولوژی در قالب انواع جراحی های زیبایی چون لیفتینگ، بوتاکس، تزریق ژل ها، پروتزها، پیکرتراشی، لیزرها و … این میدان قدرت است که این ابزارهای تکنولوژی را به راحتی در دسترس قرار می دهد و نیز روز به روز با ارزان تر شدن آن همگانی اش می کند. جراحی پلاستیک و انواع آن در زمینه پزشکی ابتدا به منظور کمک به افراد سانحه دیده چون سوختگی ارائه شد و سپس از حوزه درمانی به حوزه غیرضروری و زیبایی وارد شد. قدرت از یک سو با ارائه این ابزار به منظور دستیابی به سود اقتصادی بالا و نیز از سوی دیگر با ارائه دادن اشکال زیبایی بعنوان یک بدن سالم و آرمانی نوعی تخیل بازنمایی را به افراد ارائه می دهد و سلیقه افراد را تغییر می بخشد. به بیان بوردیو سلیقه، عامل تبدیل هر چیز به نشانه های تشخص و تمایز است(گلابی و دیگران ۱۳۹۴). در این میان میل به سوی یک ابژه والای زیباشناختی که توسط جامعه تشویق می شود و نیز با توجه به هزینه های روز به رو ارزان تر افراد را بر آن می دارد تا به مصرف این ابزارها بپردازند. که این خود یکی از تغییر اشکال سرمایه است؛ بدین شکل که افراد با تغییر در بدن خود نوعی تخیل زیبایی آرمانی را در خود درونی می کنند. اما از آنجا که این سیر به تمایل و تغییر سیری ناپذیر است فرایند پایان ناپذیرجراحی ها اعمال می شود، جراحی های بینی به ندرت در یک عمل محقق می شوند و از سوی دیگر برخی از انواع بوتاکس ها و تزریق ها هر چندوقت یکبار باید تکرار شوند. این عمل از یک سو فرایند تسلط قدرت و اشکال هژمونیک را نشان می دهد که پزشکی را وارد حوزه قدرت ساخته و با بدن ها به مثابه یک شیء و ماده خمیری شکل هربار فرم جدیدی داده و از سوی دیگر خود افراد با تغییر بدن به مثابه یک شکل از سرمایه نمادین سعی می کنند تا آن فاصله طبقاتی با طبقه بالاتر و نیز این شکاف و حجم پایین تر سرمایهها چون سرمایه اقتصادی و فرهنگی را جبران کنند. و این شکل از قدرت علاوه بر تغییر سلیقه که عادتواره های فرد را تغییر می دهد سلوک بدنی او را نیز تغییر می دهد. سلوک بدنی برای بوردیو هم در شکل کاملا فیزیکی بدن است و هم نحوه حمل نشانه های آن در طرز رفتار و حالت آن(کریگان ۱۳۹۵، ۱۲۳).
در این فرایند بدن به شکل ماده خام تخیل تبدیل می شود. داوید لو بروتون معتقد است زمانی که نامیدن ممکن باشد ترجمانی به یک امر خیالین اجتماعی بوجود می آورد(لو بروتون ۱۳۹۲، ۴۶). از دید وی زمانی تغییر و تشخص از طریق بدن آغاز می شود که جوامعی که فرد جزئ یک گروه بود و هویت خود را از آن و در یک هیات یکپارچه از آن می گرفت به شکلی از گسست از جمع بدل شد که در آن انسان و بدن دارای نوعی استقلال شدند و بدن به مثابه یک مرز زنده از دیگران متمایز شد. در حالی که تا پیش از آن هویت فرد از طریق بدن اجتماعی و نه فردی کسب می شد، بدنی که غیرقابل تفکیک از بدن کیهانی، طبیعی و بدن های دیگر افراد بود. بودریار نیز در این شکل اجتماعی سلطه بر بدن می گوید: در میدان دستکاری نشانه هایی که مصرف را مشخص می کنند، بدن زیباترین شیء قابل سرمایه گذاری و اجتماعی است(همان،۱۲۲). گرچه میدان ساختارهای مسلط، قدرتی را دارد که کنش را تنظیم می کند اما منش ها علیرغم اینکه دارای ریشه های عمیق هستند، انعطاف پذیر نیز هستند(جلائی پور ومحمدی ۱۳۹۴، ۳۱۸). اما آنچه در دوران مدرن باعث می شود بدن ها دارای یک قوه خیال فردی شوند فاصله یا شکافی است که میان خود و کالبد و نیز میان فرد و جمع می بینند. در گذشته هویت از طریق جمع به فرد اهدا می شد اما امروزه نوعی فرایند خودمحوری و خودکاوی برای رسیدن به آن ایجاد شده است و در این میان بدن یگانه چیز در دسترس برای فرد در راه تغییر است. به بیان دیگر بدن اکنون تبدیل به یک امر تخیلی شده است برای شکاف و فاصله میان آنچه فرد در تخیل خود با آن تخیل آرمانی که در میدان با آن مواجه است می بیند. امروزه فرد با تغییر بدن خود در آرزوی آن است که هستی اش را دگرگون کند، یعنی احساس هویت خویش نسبت به بدنی که برایش از کار افتاده است. بدین ترتیب بدن دیگر از شکل و ماهیت اصلی خود دورافتاده و خود به یکی از اشکال قدرت و سرمایه بدل شده است، شیئی که نوعی بیاعتمادی و لغزانی در سطوح آن حاصل شده است، بدن ها دیگر ایستا نیستند چون ابزارهای تغییر دیگر ایستا نیستند، بدن ها در سیلان و جریانی از انواع دستکاری ها رها شده اند که می توان بارها و بارها درباره آن اندیشید و هربار آن را از نو آفرید و در این میان نوعی عدم قطعیت درباره شکل نهایی بدن بوجود آمده است و قعالیت ها و فناوری های پزشکی باعث شده اند تا سعی شود این نقصان از طریق افزودن انواع ژل ها و تزریق ها جبران شود. افراد از طریق بدن هایشان سعی می کنند فقدان دیگر سرمایه هایشان را رفع کنند چون می بینند که دیگر طبقات با بدن هایشان چگونه رفتار می کنند، از آن مراقبت می کنند، چه می پوشند و یا چه ورزش هایی می کنند.
امروزه در مناطق سطح پایین شهر جوان ها نسبت به دیگر طبقات مرفه اقتصادی به بدن هایشان توجه بیشتری دارند چرا که به نوعی بدن به مثابه یک شکل از دریافت سرمایه و تبدیل کردن آن به یک سرمایه بدل شده است. و در این میان زنان بیش از مردان به این الگوها تن می دهند چرا که همواره از طریق یک تخیل اتوپیایی همواره کسانی چون هنرمندان هالیوودی زیبا تلقی میشوند که خود را مقید به وفاداری و تبعیت از آن می بینند، بی خبر از اینکه برخی تمایزها ناشی از ساختار ژنتیک افراد است، هیچ گاه یک فرد انگلیسی با موهای بلوند و پوست روشن چیزی نبوده است که فرد برای آن تلاش کند اما قدرت تخیل و تبلیغات و رسانه باعث می شود تا یک فرد در ایران تمام تلاشش را برای رسیدن به چیزی کند که از اساس با ساختار درونی و ژنتیکی وی در تضاد است. که البته برای قدرت و اقتصاد و ساختارهای سیاست پزشکی که به بازاری برای تجمیع ثروت بدل شده اند این خود یک راهبرد تسلط بر بدن است. در یک کلام می توان گفت، اکنون بدن به یک صنعت بی پایان بدل شده است(لو بروتون ۱۳۹۲، ۱۲۴) و در این صنعت آنچه ماده خام ورودی این کارخانه عظیم است بدن های ماست که مراقبت های پزشکی و لوسیون ها و مواد آرایشی یکی از سطحی ترین نمونه های مصرف هرروزی این تکنولوژی هاست که در نهایت آنچه آروزی آن را داشتیم(نوعی تخیل آرمانی از بدن) به دلیل استفاده نابجا و عمل های جراحی های بی شمار به چیزی ورای آن بدل شده ایم، ما خود ناخواسته بدنهایمان را از طریق تخیل مسخ کرده ایم و در این مسیر نه تنها بدن که شیوه اندیشیدن به بدن و شیوه زیست مان را نیز تغییر داده ایم.
پست بعدی