خوانشی زیباشناسانه بر فیلم « کپی برابر اصل»
چندین سال هست که از نمایش فیلم برجسته «کپی برابر اصل» میگذرد. هدف من از انتخاب این فیلم نه تنها حضور آن در «فستیوال های» متفاوت طی دوران خودش بود که نگاه منتقدان را به سوی خود جذب کرد، بلکه جذابیت های خاص خود فیلم بود که یکی از این جذابیت ها زیبایی و امر زیبایی هست که در جریان فیلم نمایان است.
فیلم کپی برابر اصل ساخته عباس کیارستمی با ریتمی کند، از دو روایت پیوسته و در عین حال گسسته ازهم ساخته شده است.
نوشتههای مرتبط
روایت اول از یک زن و مرد با بازی ژولیت بینوش و ویلیام شیمل. ژولیت که نام او تا آخر فیلم مشخص نیست در نقش یک زن عتیقه فروش را بازی می کند که با پسرش زندگی می کند و ویلیام شیمل در نقش جیمز میلر نویسنده است که کتاب وی یکی از جوایز معتبر ادبی را برده است. ژولیت از کتاب وی چندین جلد را تهیه کرده است تا به اطرافیان خود هم هدیه بدهد، و در روز رونمایی وی در جلسه ای حضور پیدا می کند تا بتواند با جیمز یک قرار ملاقات را بگذارد و شماره تلفن خود را به سخنران جلسه می دهد تا جیمز با او تماس بگیرد. در سکانسی که جیمز در حال صحبت کردن است، ما پسر ژولیت را می بینیم که با ایما و اشاره به مادرش (ژولیت) می فهماند که او گرسنه است، ما در این سکانس هیچ تصویری از جیمز را نداریم تا عکس العمل وی را متوجه بشویم. یک نکته جالب این سکانس در همین عدم هماهنگی تصویر با صداست. ما تنها صدا می شنویم. به نقل از ژاک دریدا اندیشمند پسامدرن ، « در دوره های پیشین نوشتار بر گفتار ارجح بود و در حالی که در قرن بیستم ما متوجه شدیم که با توجه به هزاران جلسات ادبی، هنری متفاوت که در حال برگزاری است، این گفتار است که بر نوشتار ارجح است. کیارستمی در این فیلم می خواهد نشان دهد که این ارجحیت ها « نسبی» است و تصویر هم می تواند هیچ تاثیری در مخاطب خود نگذارد و یا صدا و تصویر هر دو می توانند یک اندازه تاثیرگذار باشند. ژولیت با پسر خود از جلسه خارج می شوند و ما در خیابان آن ها را می بینیم که مادر از پسر خود جلوتر حرکت می کند ویک فاصله ی بین این دو وجود دارد، شاید این فاصله ی که دوربین نشان می دهد، نشان دهنده روز مرگی ها و دور شدن از یکدیگر باشد، که ما انسان ها دچار آن شده ایم. خود نسبی گرایی نیز یک ملاکی هست برای نمایان کردن حکم زیبایی تفاوت بودن را نشان می دهد. نشان دهنده زیبای هست. به راستی تعریف زیبای چیست؟ آیا اصلا معیاری هست تا ما هنر نمایشی را، هنر تصویری، هنرتجسمی، هنر سنتی، گرافیگ و سینما را از زشتی و زیبای تمایز قائل بشویم؟ آیا طبیعت با کارکرد ابژگی، به ذات خود زیباست، یا این ذهنیتی هست که ما نسبت به او میدهیم و طبیعت را زیبا می پنداریم؟
در سکانسی که جیمز به عتیقه فروشی برای قرار ملاقات با زن می رود، زن وقتی جیمز را می بیند از حرکات بدن و چهره او می شود این را فهمید که دست و پای خود را گم کرده است، و البته از این دیدار خرسند و رضایت دارد. عتیقات جات که می توانند نشان دهند تمدن بشری است و ذهنیت هنری گذشته را نشان می دهند، از زیبای ها هنر دوران تاریخی و حتی تمدن اولیه بشر سخن به میان می راند.
زن و میلر برای اینکه با هم گپ و گفت گوی بکنند با ماشین زن به سمت شهر گردشگری حرکت می کنند و در فضای داخل ماشین شروع به بحث فلسفی و زیباشناسی درباره هنر می کنند. به نقل از تولستوی، « تولستوی معتقد بود که هزینه های تولید و مصرف هنر تنها زمانی موجه است که هنر محملی برای انتقال احساسات اجتماعی پر ارزش غیر از لذت صرف و در نتیجه وسیله ای برای ارتباط با میان مردم باشد. در حقیقت تولستوی این ادعای تجویزی یا هنجارگذار درباره هنر به تعریفی برای هنر بدل می کند کار هنر عبارت از این است : احساسی را که آدمی زمانی تجربه کرده است دوباره خویش بیدار سازد و سپس به میانجی حرکات، خطوط رنگ ها، صدا ها و تصویر های زبانی آن احساس را منتقل می سازد، به نحوی که دیگران همان احساس را تجربه کنند. هنر قسمتی فعالیت بشری است که عبارت است از انتقال آگاهانا عواطفی که انسان تجربه کرده است از سرایت این عواطفی که انسان تجربه کرده است به دیگران از طریق علایم بیرونی معین، و همچنین تا جایی که به دیگران مربوط می شود» (رک، زیباشناسی در قرن بیستم). مرد معتقد است که کپی یک اثر می تواند از اصل او هم زیباتر باشد و حتی بهتر. در صورتی که زن به چنین چیزی اعتقاد ندارد. نظرات زن در اینجا با تعریفی که تولستوی درباره هنر ارائه کرده است، یعنی عواطفی که هنرمند تجربه کرده و آن را به مخاطبان اثر خود انتقال می دهند و همین باعث زیباشناسی یک اثر می شود.
از دیدگاه جیمز تابلوی نقاشی مونالیزا یک کپی است که داوینچی از روی چهره یک زن طراحی کرده است. و این کپی که داوینچی بر روی تابلو نقاشی می تواند از اصل آن زیبا تر باشد. «مفهوم « امر زیبا»(The aestheic(هم مبهم است و هم مورد بحث و جدال»(رک، مسائل کلی زیباشناسی ج۲، ص۲۰). « زیبای غالبا به منزله یک ویژگی در میان ویژگی های متعدد زیباشناختی به شمار آورده می شود، اگرچه یک ویژگی با نقشی خاص.»( رک، مسائل کلی زیبایی شناسی، ج۳، ص۱۴۹) سوالاتی که در اینجا مطرح می شود برای نشان دادن جایگاه زیبایی در امر زیبا شناختی است. « کدام ویژگی های زیبا شناختی اند؟ زیبایی و زشتی نمونه هایی از ویژگی های زیباشناختی شمرده شده اند، و در این زمینه هیچ اختلاف نظر و مناقشه ای در کار نیست. این ها نمونه اعلا (paradigms) به شمار می روند. اما در مورد ظرافت، بی قوارگی، و آراستگی چه باید گفت؟ درباره اندوهگینی یا شور و نشاط موسیقی چه باید گفت؟ درباره ویژگی های تاریخی هنر، از قبیل کوبیست بودن یک تابلوی نقاشی، چه باید گفت؟ آیا اصل و قاعده ای در کار است که ما را مجاز می دارد تا برخی از این ها در دسته ویژگی های زیباشناختی بگنجانیم و برخی دیگر را جزو و یژگی های غیر زیباشناختی (non-aesthetic) طبقه بندی بکنیم؟» ( رک، مسائل کلی زیبایی شناسی ج۳، « سایه های ساختمانهای بلند بر روی شیشه ماشین می افتاد و این می تواند نشان دهنده خاکستری بودن ما آدم ها باشد چون هنگامی که مرد از صداقت صحبت می کند، در سمتی که نشسته ذره ای سایه نمی افتاد، و روشن بود. روشن بودن و روشنای با تفکری که در عرف و اخلاق رایج هست به خودی خود حکم زیبای را در خود نهفته هست.
لحظه ای در باره زیبایی طبیعت صحبت می کنند، هر از قاب دوربین خارج می شوند، و کیارستمی با دوربین خود طبیعت بکری را به ما نشان می دهد، و با این حرکت می خواهد زیبایی و لذت تماشای طبیعت را برای تماشاگرش دو چندان بکند. در سکانسی که در گالری مجسمه از مجسمه های متفاوت دیدن می کنند، جیمز با عقایدی که در ذهن خود پرورش داده است، نمی تواند در گالری باقی بماند و این دلیل اعتقاد راسخ بر باور و عقیده این نویسنده است. در این فیلم هیچ حشویات زائدی را نمی بینم که بی جهت در فیلم به کار گرفته باشد. تمامی میزانسن فیلم به درستی بر اساس نه تنها فیلم نامه، حرکت دوربین، طراحی صحنه، زوایه فیلمبرداری به کار گرفته می شود و این یک امتیاز بزرگ و برجسته فیلم است.
در روایت دوم وقتی که زن و جیمز به کافه ای می روند، زن با فروشنده شروع به گفتگو می کند و جیمز را به دروغ به عنوان همسر خود معرفی می کند. و وقتی جیمز از این ماجرا آگاه می کند، جیمز به عنوان شوهر وی برای زن نقش بازی می کند. در سکانسی که زن و جیمز از آن مجسمه بزرگ شهر که یک زن و شوهر در آغوش هم هستند، دیدار می کند، اختلاف عقیده دوباره رخ می دهد. این اختلاف عقیده که زن می گوید زن مجسمه به شانه مرد تیکه داده و این یعنی زندگی واقعی یک زوج ولی جیمز با او موافق نیست. این اختلاف سلیقه وعقیده دقیقا نماینگر اندیشه خود کارگردان را می رساند که کیارستمی یک شخصیت هست که نه بین سنت و مدرنیته، بلکه بین سنت و پست مدرن بودن قرار گرفته. این نسبی گرایی از فاکتورهای اصلی در ذیل پست مدرنیست است. خود نسبی گرایی دراینجا شمایلی از زیبای را به تماشاگر ارائه می دهد که ما برای اینکه بتوانیم کنار هم زندگی بکنیم باید بیاموزیم تفاوت سلیقه ها و علایق مون رو بپذیریم.
در سکانسی که زن از کلیسا خارج می شود و لباس زیر خود را از تنش خارج می کند، می تواند نشان بدهد که بحث جنسیت را به چالش می کشاند و تبیعض زن و مرد را از میان بر می دارد. شاید کارگردان فیلم معتقد بوده که فقط تبعیض جنسیت به «نرینگی و مادگی اشاره دارد» ، و دوباره نظریه عدم قطعیت که پسامدرن ها با دوربین خود نشان می دهد.
و «البته خارج کردن لباس زیر زنانه ، می تواند این مفهوم را برساند که زن از زنانگی خود خسته شده است» !
در سکانسی که زن و جیمز به اتاقی که اولین روز عروسی شان بوده، سری می زنند زن بر روی تخت دراز می کشد و علت دور افتادن از هم را به گفتگو می پردازند و این تخت نشان و نماد خصوصی ترین حریم و امن ترین محل آرامش است.
زیبایی که در فیلم نهفته با شخصیت جیمز شروع می شود و با مرد به اتمام می رسد. این زیبای را می توان در نمای بسته دوربین در هر دو نمای فیلم درک کرد، که چگونه شخصیت مرد در هر نما به خود مسلط هست. چه در مقابل جماعتی که نشسته اند و منتظر سخنرانی وی هستند و چه در نمای آخر که جیملز جلوی آینه ایستاده است.
ولی خود این شروع و پایان شاید نشان دهنده این باشد که قدرت در جهان به صورت نامساوی تقسیم شده است، بین زنان و مردان!
بازی هر دو بازیگر بسیار زیباست و هیچ حرکت اضافه ی را ما از این دو کارکتر نمی بینم و این نشان دهنده پختگی کار کارگردان است. زیبای در چهره ی پر استرس و اضطراب از تنهایی زن، و خونسرد مرد را می توان از دریچه دروبین با نماهای باز در سیر جریان فیلم تماشا کرد. «اظطراب تنهایی» می تواند نشانه ای از زیباشناسی اگزیستانسیال باشد.
یکی از معیارهای ارزش گذاری که می توان در این فیلم به عنوان امر زیباشناختی برجسته کرد، خلق میزانسن های هست که کارگردان نه تنها با چهره آرایی ها بازیگران، طراحی لباس و صحنه هست، بلکه با حرکت دوربین و زاویه فیلمبرداری، این برجستگی را حس کرد.
سوالات مهم درباره هنر و زیبای در فیلم را مطرح می شود. اینکه آیا واقعا یک کپی می تواند از اصلش زیبا تر باشد؟ یا اینکه کپی با اصل خود یکی است و هیچ فرقی ندارد؟ بحث جنسیت مطرح می شود که چرا این بحث ها و جدال ها به پایان نمی رسد؟! سوال بعدی درباره خستگی مفرط مطرح می شود که ما که در مخمصه و تهاجمی از نشانه ها و نمادها وجهان پسامدرن قرار گرفته ایم چگونه باید با این وضعیت خودمان را هماهنگ بکنیم؟ آیا وضعیت پست مدرن با اِلمان های خود زیبایی و امر زیباشناختی دچار چالش کرده است؟اگر باعث چالش شده، این دگرگونی تا چه حدی اتفاق افتاده است؟
و آخرین مساله و نتیجه ای که می شود گرفت با توجه به سوال پیشینی که در پارگراف های قبلی اشاره شد، این فیلم می خواهد نشان دهد که ما هیچ معیار، قاعده و اصل خاصی برای زیبای نمی توانیم برشماری و شاید معیارهای آن بی شمار است!