انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی کتاب « شهرها و مصرف»

کتابنامه کتاب حاضر مشتمل بر ۳۱۶ عنوان از مقالات و کتب مورد استفاده در متن است که نشان از منابع غنی این کتاب دارد که اکثرا نیز بصورت مقاله اند. کل کتاب۳۶۸ صفحه می باشدکه۱۴ صفحه آن به نتیجه گیری اختصاص دارد و نویسنده در اهداف آموزشی آن، نگاه مجدد به مباحث مهم و مطالعات موردی و برقراری پیوند میان فصل را از اهداف آن برشمرده است.

کتاب با دارا بودن۲۵ تصویر-۲۲مورد پژوهی و۹ نمودار و جدول،از حالت روزنامه وار صرف خارج شده است.

این کتاب در۷فصل تنظیم شده است.

در هر فصل نتایج آموزشی( خلاصه مهم فصل) و اهداف آموزشی آورده شده است و منابعی برای مطالعه بیشتر داردکه معمولا۵-۴ مقاله یا کتاب است.

فصل اول: تعریف شهرها ومصرف

فصل دوم:مصرف و شهر مدرن

فصل سوم:مصرف و شهر پست مدرن

فصل چهارم: مصرف و زندگی روزمره

فصل پنجم: شهرها،مصرف و هویت

فصل ششم: مصرف شهر

فصل هفتم:مصرف و احیای شهر

فصل هشتم: نتیجه گیری

① فصل اول با تعریف مصرف آغاز گشته و رابطه آن با تغییرات شهری باتوجه به آرای مارکس،زیمل و مکتب فرانکفورت ادامه یافته و با بررسی رویکردهای نظری مربوطه و معرفی اندیشه های نظریه پردازان متاخرتر مثل بودیار،بوردیو،فدرستون،لش و آری پایان می یابد.
همچنین رابطه تغییرات شهری و مفاهیمی مثل پست فوردیسم،انباشت ثروت به شیوه پست مدرن و پسا صنعتی نیز تبیین می گردد.
از مفاهیم مهم این فصل می توان به مفهوم ” پارادوکس مصرف” استفان مایلز اشاره کرد که طی آن بیان می دارد؛مصرف به ما اجازه می دهد احساس آزادی برای انتخاب و برساخت هویت های خودمان را داشته باشیم،اما در همان حال زندگی ما را ساختارمند و محدود می سازد.
مفهموم مهم دیگر ” چرخه فرهنگ” است.این چرخه الگویی است، که تولید،مصرف،هویت،بازنمایی و نظارت را به صورت حلقه های به هم متصل و چرخه ای ناتمام توصیف می کند. که می تواند فضاهای عمومی و خصوصی و همچنین ساختارهای ایدوئولوژیکی و عاملیت فردی رابه همدیگر پیوند دهد.دراین رویکرد مصرف به مثابه تدوین کننده و مهیا کننده ی روابط اجتماعی وکنش انسانی نگریسته می شود.
② فصل دوم بر رابطه مصرف و توسعه ی شهر مدرن متمرکز شده است، و اینکه فعالیت های مصرف محور به طور عمیقی بر گسترش فضای شهر مدرن تاثیر دارد.
اسلاتر(۱۹۹۷) بر این باور است که با توسعه شهر مدرن افراد دیگر تحت قیمومیت سنت قرار ندارند بلکه در معرض تغییر و دگرگونی دائمی و رشد فرهنگ مصرف کننده ای قرار می گیرند.
* پیدایش شهر مدرن(۱۹۳۰-۱۸۸۰)
مک کندریک(۱۹۸۲) بر این باور است که ریشه های پیدایش انقلاب مصرف کننده برای اولین بار در قرن هجدهم در بریتانیا بارور شد.آنان معتقدند برای اولین بار در بریتانیا جامعه ای پیدا شد که در آن دارایی و اجناس مادی نه به خاطر استحکامشان بلکه بیشتربه خاطر شیک و مد بودن ارزشمند تلقی می شد. این مسئله را می توان زودتر از این تاریخ نیز ردیابی کرد؛ در خلال قرن هفدهم،بازارها،کارناوال ها به نقاط اصلی جهت مصرف و گذران فراغت در سرتا سر اروپا مبدل شدند.اما وی معتقد است که اقتصاد های تولید و مصرف با اهمیت خاص خودشان،در خلال قرن هجدهم به سرعت رشد کردند و روند این تغییر در شهرها سریع تر بود.
پیتر کوریگانیاد آور می شود که فرهنگ های مصرفی فخر فروشانه و پر زرق و برق را می توان به لحاظ تاریخی با اشرافیت اروپایی مرتبط داسنت.وی تاکید می کند در دوران ملکه الیزابت” مد” به مفهومی مهم برای اشرافیت بدل شده بود و مشخصا در شهر لندن این گرایش و مصرف مدگونه رواج بیشتری داشت و بعد از آن بود که بسط زندگی شهری همواره محصول اخلاق مصرف کننده و پیدایش مصرف گرایی بوده است.
به منظور نشان دادن اینکه اندیشه مصرف یک نشانگر پرستیژ اجتماعی و مولفه ای مهم برای توسعه زندگی شهری است به آثار نظری مارکس،وبلن و زیمل اشاره شده می گردد.
تورشتاین وبلن در۱۸۹۹ اولین جامعه شناسی است که به توصیف اهمیت مصرف در زندگی مدرن پرداخته و به اهمیت فزاینده کالاهای مصرفی به عنوان نشانگرهای منزلت و جایگاه اجتماعی صحه گذاشته است.
وبلن نشان می دهد که این امر بیشتر به نمایشی مرتبط است که ” این طبقه مرفه جدید” که ثروتشان در اثر انقلاب اقتصادی صنعتی در عرصه زغال سنگ،فولاد،نساجی سایر محصولات صنعتی افزایش یافته بود،از طریق رویه های مصرفی طبقات بالای اروپایی از خود به نمایش می گذارد.
جورج زیمل(۱۹۵۷) در کلان شهر و حیات ذهنی به اهمیت پول و مبادله در توسعه مدرنتیه تاکید دارد.وی معتقد است که رشد سازمان ها و نهادهای سیاسی و اقتصادی در کلان شهرمدرن دلالت بر این امر دارد که انباشت کردارها فرایندهای اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی در شهراست که توسعه اقتصاد پولی بالغ را به وجود می آورد.
زیمل تاکید می کند که به موازات اینکه شهر رشد می کند،مصرف نیازهای اجتماعی و روانی ساکنانش را ارضا می کند و مد به مثابه شکلی از حد ومرزگذاری اجتماعی به طور چشمگیری بااهمیت می شود.
ساکنان شهر از طریق گرایش به مد می توانند احساسات ناشی از ناامنی روانی را تسکین ببخشند و مد جبران کننده ی خوبی برای پیامدهای برخاسته از گسترش بی رویه شهر و زندگی در حضور ساکنان غریبه شهر به شمار میرود.
درآثار وبلن و زیمل مصرف نقش اساسی در زندگی روزمره اجتماعی و فرهنگی شهر دارد و به مثابه سپری حائل در میان تنش های روزمره ای عمل می کند که ساکنان شهر مدرن تجربه می کنند.
در مقابل مارکس نگاه مثبت وبلن و زیمل را ندارد و استدلا ل می کند که اتکا به کالا نوعی آگاهی کاذب ایجاد می کند که واقعیتهایی که تحت عنوان بیگانگی توصیف می کند،پنهان می کند.کالایی شد ن فرایندی است که ارزش هرچیزی در نظام مبادله تعیین می شود،جهانی می آفریند که الویت یک فرد همان الویت های بازار می شود.
در نزد مارکس کالا چیزی است که باید به فروش برسد یا مبادله شود و از این حیث در تعیین موقعیت اجتماعی نقش تعیین کننده ای دارد؛اما این موقعیت از طریق رویارویی فعالانه فرد با کالاهای مصرفی تعیین نمی شود.
همچنین مقوله ” نقد فرهنگ توده ای” یا بحث تولید مصرف در اندیشه مکتب فرانکفورت به بحث گذاشته می شود.اصحاب این مکتب بر این باور بودند که پیدایش تولید توده ای در قرن بیستم به کالایی شدن فرهنگ منجر شده است.از این رو مصرف در جهت منافع شرکت هایی قرار گرفته که درصدد کسب سود بیشتر هستند و در این فرایند شهروندان به قربانیان منفعل تبلیغات بدل می شوند.تغییر فوق اغلب با زوال عرصه عمومی و رشد خصوصی سازی همراه شده است.
بوردیو در دهه۱۹۶۰ و۱۹۷۰ به بسط دیدگاه زیمل و وبلن پرداخته و با پژوهش تجربی الگوهای مصرف در فرانسه را مطالعه کرده است.
بوردیو در کتاب تمایز(۱۹۸۴) استدلال می کند که همه ما بخاطر نیاز به استقرار،حفظ و بازتولید الگوی ترجیحات مبتنی بر تفاوت طبقاتی حرکت می کنیم.
از رهگذر مصرف است که گروههای اجتماعی می توانند خودشان را از دیگران متمایز کنند و« سرمایه اجماعی» که از طریق مصرف انباشه شده با نشانه ها ،نمادها،اندیشه ها و ارزش ها به صورت قاعده مند بیان می شود.
*کنترل اجتماعی و شهر:رشد سرمایه داری مصرف کننده
زیگفرد کراکر(۱۹۶۲) مفهمومی تحت عنوان ” آرایش توده ای” را توصیف می کند و به تاثیر برج های مدرنیته مثل تئاترها،هتل ها،رستوران ها و ساختمان های دولتی اشاره می کند و چنین بیان می دارد که در واقع ظاهر مدرنیته در شیوه ی چینش خانه های طبقات متوسط تاثیر گذاشته است.
بعد از این دوران است که پرسش بزرگ برای بورژواری این بود که چگونه نظم عمومی را خارج از ساعات کار حفظ کند.این دغدغه ها و تضادهای طبقاتی خودشان را در توسعه فیزیکی شهر مدرن نیز نشان دادند.مالکوم مایلز(۲۰۰۴) فرایندی از بازسازی شهرهای به شیوه های جدید مصرف شهر را نشان می دهد که در پاریس از ۱۸۵۳ تا۱۸۷۰ رخ داد،و در سایر شهرهای اروپا نیز تکرار شد.مثال این امرتفکیک محله ها و اتصال شهر به پادگان های نظامی جهت محافظت شهر از شورش های کارگری توسط بارون هوسمان شهردار سن به منظور باشکوه جلوه دادن شهر با تمرکز بر طرح ناپلئون بود و در دوره ای اتفاق افتاد که مقامات شهری در کنار پلیس درصدد کنترل بهتر مناطق کارگری بودند.
دیدگاه مدرنیستی لوکوبوزیه تحت عنوان ” شهر به مثابه ماشین”
پیدایش جهانی شهر نشینی مدرن با ظهور انقلاب صنعتی فنون تولید فوردیست همزمان بود.فوردیسم به سیستم تولید و مصرف انبوه اطلاق می شود که مشخصه تولید اقتصادهای توسعه یافته از دهه۱۹۴۰ تا۱۹۶۰ میلادی بود.در این شیوه مصرف انبوه با هدف ایجاد رشد اقتصادی پایدار و پیشرفت مادی گسترده ترکیب می شود.
در شهرمدرن تسلط مصرف از طریق تولید فوردیستی از رهگذر تولید کالاهای استاندارد تثبیت شد. این تولید انبوه مصرف اجتماعی گسترده را می طلبید.این شیوه تولید دستمزد بالایی برای کارگران و مدیران جدید ایجاد می کرد و آنان توانایی مالی خرید محصولات را داشتند.تقاضا برای محصول از رهگذر کمپین های تبلیغاتی تضمین می شد و تبلیغات این توهم را در مصرف کننده به وجود می آورد که آنان با خرید کالاهای استاندارد مشابه می توانند خودشان را از همسایه شان متمایز کنند.
پیدایش شهر مردن از ۱۸۸۰ تا۱۹۳۰ نوعی زندگی عمومی را گسترش داد و رفتارهای مصرفی بورژواهای شهری را تامین می کرد.تجاری شدن فضا به روشنی در قالب پیدایش پاساژها و فروشگاههای بزرگ محقق شد و سایر فضاهای برجسته شهری که حکایت از تجاری شدن داشتند،عبارت بودند از:کافه ها،رستوران ها،سالن های تئاتر،هتل ها،پارکهای عمومی و..
باک مرس(۱۹۸۹) معتقد است که فضاهایی مثل پاساژهای خرید و بعدها فروشگاههای بزرگ فرصتهای جدیدی برای زنان فراهم کردند.پاساژها مکان هایی بودند که زنان می توانستند ببینند و بخرند و از زندگی محصور خانگی رها شده و آزادی بیشتری کنند.
③ در فصل سوم نشان داده شده که در دو دهه گذشته ماهیت زندگی روزمره شهری عمیقا تحت تاثیر فرایند جهانی نوسازی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جهانی قرار گرفته است.
امروزه شاهد افزایش رشد صنایع خدماتی پسا فوردی مانند خدمات مالی اعتباری، بانکداری، تبلیغات، بازاریابی، روابط عمومی و بخش خرده فروشی هستیم.این تغییرات وابسته به حرکت از سرمایه داری مدرن به پسا مدرن است.
و خرده بورژوازی نوین
یکی از اصلی ترین دستاوردهای مفهوم پردازی اقتصاد نمادین و فضای ” جدید” این است که شهر، قبلا به لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فضایی بر پایه تولید سامان یافته بود،امروزه بر پایه مصرف بنیان یابد.
شهر پست مدرن تمرکز زدایی و تفاوت زدایی شده است.به این معنا که منطقه بندی ویژه که خصوصیت شهر مدرن بود و فعالیت هایی که پیش از این در مناطق خاصی از شهر متمرکز بودند اکنون شکل پراکنده پیدا کرده اند.
همچنین حجم گسترده ای از اقدامات فیزیکی و نمادین برای ارتقای محیط شهری صورت گرفت که لندری(۱۹۹۵) آنها را ابتکاراتی برای ترویج ” شهر خلاق” تلقی می کند.این اقدامات شامل پیشرفت های زیبایی شناختی در ” زیر ساخت نرم” بودند: از ساخت میادن و فوراه ها و ایجاد فضای سبز در خیابان ها و ساخت مبلمان شهری تا ساخت مراکز خرید که تا پاسی از شب فعال بودند و مراکز موسوم به ” ساعات خوش” و همچنین تئاترهای خیابانی که همه انها به دنبال این هدف بودند که شهر را “زنده تر” نشان دهند.
مایک فیدرستون در کتاب خود تحت عنوان فرهنگ مصرفی و پست مدرنیسم(۱۹۹۱) این بحث رار مطرح می کند که در یک جهان پست مدرن همه چیز ممکن است و ما می توانیم هرکس که می خواهیم باشیم تا زمانی که بتوانیم مصرف کنیم!
اندیشمندان پست مدرن براین باورند که فرهنگ به طور فزاینده ای چند تکه شده و نقش نمادین مصرف اهمیت روز افزونی یافته است.برای مثال بودیار معتقد است که ما به چیزی که می خریم مبدل شده ایم.
بودیار مصرف را کارآموزی برای مغزشویی اجتماعی توصیف می کند که مبتنی بر شکل خاصی از اجتماعی شدن است.وی معتقد است نیازهای انسانی هرگز ارضا و تامین نمی شوند در این بافت است که او می گوید اشیای مصرفی روز به روز بیشتر ارزش نشانه بودن پیدا می کنند.
باومن نیز میان فرد ” اغوا شده و ” فرد سرکوب شده” در فرهنگ مصرفی تمایز می گذارد.و این تمایزی است میان کسانی که می توانند وارد فرهنگ مصرفی شوند و کسانی که در این زمینه توانایی کمتری دارند.باومن فراد اغوا شده را اعضایی از جامعه می داند که برای آنان مصرف مبدل به حوزه اصلی آزادی می شود و افراد سرکوب شده وابسته به سیاست های رفاهی و خدمات و نهادهای حمایتی دولتی می شوند.در نهایت وی نتیجه می گیرد نه تنها جامعه مصرفی فرصت های مشابهی را به همه ارائه نمی دهد بلکه از کسانی که برخوردار از منابع اند در برابر کسانی که فاقد این منابع هستند محافظت می کند.
④ دو تن از معتبرترین نویسندگانی که اقدام به نظریه پردازی برای زندگی روزمره کرده اند را،میشل دوسرتو و هانری لوفور معرفی می کند که هر دو به بعد تجربی زندگی شهری و اهمیت شهر به مثابه یک محل مقاومت توجه کرده اند.
دو سرتو و لوفور نشان می دهند که چگونه زندگی روزمره از طریق مصرف خلاقانه ساخته می شود.همچنین آنها نشان داده اند که مصرف کنندگان در مناسب سازی و دستکاری کالاهای مصرفی،خلاقیت بی پایانی دارند.نکته مهم در این میان این است که این نگرش در تضاد کامل با ایده مورد تاکید در مکتب فرانکفورت مبنی بر ؛ ساده لوح و بی فکر؛ بودن مردم است.
به طور کل می توان گفت که نظریه های زندگی روزمره نشان داده اند که هویت ها از طریق اعمال روزمره ساخته می شوند وکالاها و خدمات از طریق اقدامات مصرفی خلاقانه تغییر ماهیت می دهند و شهر به اشکال مختلف مصرف می شود.
در این فصل،مارک جین به شهر دست دوم نیز اشاره می کند که مکان ها و اقداماتی را شامل می گردد که دامنه ای بین فروش اجناس دست دوم و شبکه های فروش خانوادگی و اجتماعی تا الگوهای به مراتب پیچیده تر شامل شکل های مختلف معاملات دست دوم دارد که وجه مشخصه آن مجموعه متکثری از روابط اجتماعی از بازارهای سیار گرفته تا فروشگاههای خیریه،حراجی های جدید،فروش از طریق نیازمندی ها و فروشگاههای عتیقه جات است. مطالعات انجام شده درباره این اعمال و مکان ها بر این نکته تاکید کرده اند که دانش و مهارت از جمله اجزای مهم سازنده فرهنگ های مصرفی دست دوم است.
⑤ این فصل براساس توصیف مایلز(۱۹۹۸) از «تناقض مصرفی» قالب بندی شده است که نشان می دهد در حالی که افراد احساس می کنند،می توانند هویت و استقلال خود را از طریق مصرف برساخته کنند،مصرف همزمان خصیصه های زندگی روزمره را کنترل می کند، این نقش در یک چارچوب اجتماعی عقلانی شده ایفا می شود که تجارب شهری ما را ساخت می دهد،امکان پذیر می کند و محدودیت هایی را نیز بر آن اعمال می کند.
در ادامه فصل،جین با مثالهایی از تحقیقات پیشین به رابطه مصرف شهری و روزمره از دریچه طبقه اجتماعی،جنسیت،قومیت و خرده فرهنگ های مختلف بخصوص جوانان می پردازد و در این میان از آرای اندیشمندانی چون بوردیو،اسکگز،گلنی و ثریقت،استیونسون ، شارون زوکین و اسیون مایلز جهت تایید مطالب خود بهره می گیرد.
⑥در رابطه با تولید و مصرف شهر، این فصل بیان می دارد که مطالعات شهری از تمرکز صرف بر شهر به مثابه موضوعی که بتوان به صورت روش های فرضیه ای علمی مورد سنجش قرار داد تغییر روش داده و به سوی درکی کیفی تر از فرایندها و رویه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فضایی و فرهنگی تاکید دارد.ایده ای که شهر یک« متن» است که می توان مورد خوانش قرار داد،یکی از مهم ترین رویکردهایی است از درک نظری فوق برخاسته است.
کتاب گاتیدنر و لوگوپولوس(۱۹۸۶) با عنوان شهر و نشانه،نمونه ای درخشان از تفسیر تولید اجتماعی شهر از طریق نشانه ها به شمار می رود. این کتاب پروژه ای برای خوانش و تفسیر شهر را آغاز کرده که مطالعه سبک های معماری،نام های خیابان و نشانه ها،آرم های فروشگاه ها و کالایی هایی که در آن به فروش می رود: یادآوره ها و مجسمه ها،مسیرهای مترو،کمپین های تبلیغات مکان،مدل های خیابانی،شیوه های زندگی،نقش های جنسیتی و سبک های خرده فرهنگ ها و البته فروشگاه ها و مراکز خرید بزرگ را شامل می شود.
گاتیدنر و لوگوپولوس بر این باورند که قدرت به طور فزاینده ای در سر تا سر محیط شهری نوشته شده و در عین حال نامرئی و پنهان باقی مانده و بدین طریق آنان به دنبال کشف این نکته بودند که مردم چگونه به تفسیر،پذیرش و یا مقاومت در برابر چنین قدرتی می پردازند.ازاین حیث،خوانش های متغیر،پیچیده و چندگانه ای در خصوص روابط قدرت وجود دارد.
در انتهای فصل،جین تحت عنوان تیتر« شهر و فرهنگ عامه » به سینماها توجه کرده و با مدد از مطالعات کسانی چون دونالد،فیل هابرد وهوبارد(۲۰۰۲) به رابطه سینما و شهر نشینی از دهه ۱۹۳۰ تا دوران معاصر می پردازد.
⑦ در این فصل که نام کلی مصرف و احیای شهر نام دارد،جین بعد از یادداشت تیتری تحت عنوان«احیای شهر و مصرف خودنمایانه» مقدمه ای کوتاه از لزوم احیای شهرهای مدرن آورده و سپس تجارب و ابتکارات احیاگرایانه مصرف و فرهنگ محور سه شهر بیرمنگام در انگلیس،سنگاپور و شیکاگو را توصیف و تفسیر می کند.
از دهه ۱۹۸۰ به بعد،مقامات محلی در واکنش به مشکلات ناشی از صنعت زدایی نقش مهمی در توسعه فضاهای مصرفی ایفا کردند.راهبردهایی از این دست به ویژه زمانی ضروری می نماید که شهرها می خواهند خود را با بروز ترین فرصت های مصرفی تجهیز کنند.این راهبردها بر حسب حمایت از حیات فرهنگی شهرها تبیین می شد،مقامات محلی بدین منظور از جذابیت های مصرفی شهرها حمایت می کردند که می خواستند نظر کسب و کارهای سرمایه گذارانه و پسا صنعتی را به خود جلب کنند.
مقامات شهر دریافته بودند که تسهیلات و زیر ساخت های فرهنگی و فرصت های مصرف از قدرت خاصی در جذب سرمایه ها و گردشگران بین المللی برخوردارند.این نتیجه گیری به ایجاد یک موقعیت فراگیر انجامید که طی آن شهرها در سرتاسر جهان کوشیدند با هر درجه ای از موفقیت که شده است، دست به یک احیای فرهنگ محور( یا مصرف محور) بزنند.
مثال هایی از ابتکارات شهر بیرمنگام، شهری که برچسب « بی فرهنگ» بر آن خورده بود:
۰ توسعه مراکز گردهمایی، ایده ای که در۱۹۸۱ و اوج رکود اقتصادی بریتانیا مطرح شد.
. طرح استادیوم داخلی ملی
. هتل۳۱ میلیون پوندی
و…
مرکز گردهمایی های بین المللی از جمله ابتکارات احیاگرایانه فرهنگ محوری بود که هال معتقد است طرح ساخت این مرکز خود بخشی از فرایند مرئی کردن امر نامرئی بود- یا به عبارتی باز تصویر سازی مرکز شهر با به تصویر درآوردن زندگی شهری شاد به کمک چند طرح شاخص که پیاده رو کردن میادین و اماکن شهری و تقویت هنرهای عمومی از جمله این طرح ها بود.یکی از مشهور ترین این طرح ها، مجسمه «به پیش» بود که توسط ریموند ماسون ساخته شده بود.
در سال۲۰۰۴،اشتیاق بیرمنگام به احیای خودنمایانه شهری با نوسازی یکی از شاخص ترین اماکن این شهر،یعنی مرکز فروشگاهی بولرینگ دوباره زنده شد.
بعد از بررسی طرح های احیای شهرهای سنگاپور وشیکاگو، در نهایت مارک جین همسو با ثریفت(۲۰۰۰) اشاره می کند،شهرهاموجودیت های تماما همگنی نیستند،بدین معنا که همه شهرها شبیه هم نیستند و همه شهرها( یا اماکن و فضاهای داخلی شهر) در سطوح مکانی یا اجتماعی یکسانی باهم رقابت نمی کنند و در نتیجه فقط با داستان یک شهر نمی توان همه آن ها را وصف کرد.

مشخصات کتاب:
شهرها و مصرف، نوشته مارک جین، ترجمه مرتضی قلیچ، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۶چاپ :
Cities and Consumption2006 عنوان اصلی:
به سفارش و زیر نظر اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران.