فیلم « زن در سایه ام اس»، ساخته ی زهرا نیازی و به تهیه کنندگی بهروز ملبوس باف است و در مدت زمان چهل و هشت دقیقه، در سال ۱۳۸۹ در موسسه خورشید فیلم، تهیه شده است.
مستند با طرح مسئله ی کارگردان فیلم که آیا ام اس دارد یا نه شروع می شود، به واقع گفتگو با زنانی که سالیان است که بیماری ام اس گریبان گیر ایشان شده را راهی می داند برای آشنایی و آگاهی بر اتفاقاتی که برای وی در حال رخ دادن است تا شاید همچون شخصیت های فیلم، با مرگ روح به تکمیل شدن مرگ جسم خود دامن نزند.
فیلم زن در سایه ام اس با وجود اینکه، کمتر دست مایه ی بازنمایی شده و به مخاطب اجازه ی همزاد پنداری را حتی اگر تاکنون شناختی از این بیماری را نداشته باشد می دهد و تماشای صحنه ها و شخصیت های آن، احساس مخاطب را درگیر می کند و به مخاطب می فهماند که ویولت و صدیقه و فرشیده و مریم و محبوبه ( کاراکترهای فیلم) را تنها عده ای بیمار نداند و به عنوان یک انسان عادی آن ها را فهم کند.
نوشتههای مرتبط
این فیلم کمتر از آن که مستحقش باشد به نمایش گذاشته شد و مورد دیدن عموم قرار گرفت و مورد تجلیل قرار گرفت.
نکته ی مهم اینجاست که رسانه اندک نقش خود را برای اطلاع و آگاهی از این گونه واقعیت ها با وجود رشد چشمگیرش در میان جوانان، با به نمایش درآوردن فیلم هایی چون «طلا و مس» به کارگردانی همایون اسعدیان و بازی نگار جواهریان در نقش یک ام اسی، ناگهان مردم و خصوصا بیماران ام اسی را متوجه خود کرد؛ با وجودی که ام اس مسئله اصلی فیلم نبود، ولیکن میان بیماران و خانواده های ایشان بازتاب های دور از واقعیت را داشت. چرا که درصد بالایی از بیماران از این که این بیماری این گونه نمایش داده شده بود و این تفکر را القا کرده بود که ام اس مساوی با فلج است، به اکران و ساخت این فیلم اعتراض کردند.
به واقع کم کاری رسانه در شناساندن و آموزش برخورد با چنین بیماری هایی، عدم آگاهی در جامعه را به حدی می رسد که این عدم آگاهی تمام دغدغه ی فرشیده را تبدیل می کند به اینکه فرزندش (فرناز) به این بیماری مبتلا نشود و این درحالی ست که او حتی نمی داند که بیماری ام اس ارثی نیست و حدت و شدت این ناآگاهی زمانی زیاد می شود که مادر آقای اسدی ،همسر مریم، آن را مسری می داند و نگرانی و جدایی پسرش از عروس خود را حق مسلمی برای سلامتی پسر و فرزندان وی تلقی می کند. به واقع کم کاری رسانه در شناساندن و آموزش برخورد با چنین بیماری هایی، عدم آگاهی را به حدی خودباختگی دچار شود که چون مریم ۳۶ ساله با دو فرزند، جمله ی « دیگه نمی خوام زنده باشم» را ورد روزانه و همیشگی خود کند.
شاید در این مستند، ویولت با وجود شدت بیماری در قیاس با چهار مورد دیگر، بر خود واجب می دانست که در زندگی اش همه ی رنگ ها را جا بدهد و وضع روحی خوبی از خود را به نمایش بگذارد که به ظاهر حمایت نسبی از جانب خانواده این وضعیت را رقم زده بود، ولی او نیز با پدیده ای چون طلاق مواجه شده بود که به نقل از وی و محبوبه، قبل از آشکار شدن ام اس، مشکلات دیگری زمینه ساز جدایی ایشان از زندگی شان بود، اما این ام اس بود که رهاکردن را با دست باز به مردان می داد و انسان بودن و حق زندگی کردن را تنها برای آن ها مشروع می دانست؛ یعنی به محض مواجه شدن جسم زن با این بیماری و درگیری با مرگ تقریبی جسم، بایستی مهر خاموشی بر روح آنان نیز بخورد.
دیگر شخصیت این مستند، صدیقه بود که اسماً همسر داشت ولی شاید تفاوتی، با محبوبه و مریم و ویولت از لحاظ بی کسی نداشت. صدیقه ایی که گفته هایش نشان از امید وی به بازگشت دارد و برای رسیدن به آن، خود را متوسل به اشیایی کرده است که برایش اتفاق افتادن یا نیفتادن، قبول بودن یا نبودن را آن ها تعیین می کنند.
آمار حاکی از این است که این بیماری به جنس زن مختص نیست، به نقل از خبرگزاری ها شیوع این بیماری در بین بانوان چهار برابر آقایان است و اکثرا در سنین ۲۰ تا ۳۵ ساله آغاز می شود و تنها به زن محدود نمی شود و با داشتن آمار نسبی از آن، علت واقعی این بیماری عصبی هنوز مشخص نشده است؛ اما از عوامل مهمی که در بروز و ظهور و افزایش این بیماری در شهر اصفهان بالاخص منطقه ی لنجان، ما بین دو کارخانه ی ذوب آهن و فولاد مبارکه، نقش اساسی داشته است، می توان به تنش های عصبی، آلودگی صوتی و صنعتی اشاره کرد.
با توجه به آنچه مسئولین دلایل مهمی از ام اس را بیان می کنند، خود طنز بودن اتفاقات را روی پرده می آورند؛ به این صورت که آب زاینده رود یا زنده رود و به تعبیری رود زندگی بخش را با توضیحاتی چون کمبود بارش، از مردم دریغ می کنند و در ازای آن پیشرفت را با ساختن کارخانجاتی که اصول ایمن سازی را نه برای خدمه ی خود و نه برای مردم اطراف آن را رعایت نمی کنند، هم گره می دانند و عامل اصلی پیشرفت را که همان نیروی انسان سالم می باشد را بیمار کرده و در خانه محبوس می کنند و آلودگی و فشار از همه ی جوانب را طبیعی تلقی می کنند و زیان وارده بر طبیعت را طبیعی انگاشته و در قبال این زیان ها خود را می دانند، دریغ از این که این زیان مانع رسیدن به توسعه می شود نه استفاده از طبیعت.