انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بحران یوتوپیا: نقد طرح لوکوربوزیه برای الجزیره

نوشته: مانفردو تافوری
برگردان: علی اکبری

تصویر ۱. لوکوربوزیه، طرح اوبو برای الجزیره، ۱۹۳۰، چشم‌انداز پرسپکتیوی

 

لوکوربوزیه بین ۱۹۱۹ و ۱۹۲۹ راجع به الگوهایی از قبیل سلول خانه دومینو، ایموبله ویلا، شهر سه میلیونی و پلان و وزن برای پاریس تحقیق و آن‌ها را برپا کرد. این تحقیقات صبورانه، مقیاس و ابزار انواع مداخلات را روشن و مشخص کرد. او در تحققات جزئی‌ای که به‌مثابه تست‌های آزمایشگاهی به کار رفت، فرضیه‌های کلی را آزمایش کرد و پا را فراتر از مدل‌های «عقل‌گرایی آلمان» گذاشت و بعد صحیحی را درک کرد که در آن مسئله شهری باید مدنظر باشد.
لوکوربوزیه از ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۱، با طرح‌هایی برای مونته ویدئو، بوینس آیرس، سن پائولو، ریو و درنهایت با طرح ابو برای الجزیره، والاترین فرضیه‌های نظری شهرسازی مدرن را شکل داد. درواقع این امر ازنظر ایدئولوژی و فرم، هردو هنوز بی‌نظیر است.

لوکوربوزیه در مقابل تاوت، می و یا گروپیوس، پیوستار معماری-محله-شهر را تفکیک می‌کند. ساختار شهری تا آنجا که واحدی فیزیکی و عملکردی است، گنجینه‌ای از مقیاس جدیدی از ارزش‌ها محسوب می‌شود؛ این اظهارنظری است که مفهوم آن باید در سیاق کلی آن و در چشم‌انداز جامع فهم شود.
در الجزیره، قلعه قدیمی، تپه‌های فورت لو امپرر و فرورفتگی‌های خط ساحلی به‌مثابه ماده‌ای که دوباره به ‌کار برده شود و عینیات واقعی‌در مقیاسی بسیار بزرگ که به‌صورت آماده ساخته شده است، پذیرفته می‌شود. ساختار جدیدی که با برانداختن مفهوم اصلی‌شان، آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و واحدی می‌آفریند که از پیش وجود نداشت.

اما این تأثیرگذاری حداکثری باید با حداکثر آزادی و انعطاف‌پذیری تطبیق یابد؛ بنابراین فرض اقتصادی کل کار، مشهود است. طرح اوبو صرفاً به قانون جدید زمین نیاز ندارد و با غلبه بر انباشت زمین مبتنی بر سرمایه‌داری آغازین آشوبگرانه، تمامی زمین شهری را برای هر بازسازمان‌دهی کلی و ارگانیک قابل‌دسترس می‌سازد؛ و به‌این‌ترتیب در حال تبدیل‌شدن به سیستمی شهری به معنای واقعی کلمه است. در این مورد، در دسترس بودن کامل زمین، کافی نیست. واقعیت این است که شیء صنعتی هیچ‌گونه مکان معینِ منحصربه‌فردی در فضای شهر را پیش‌فرض قرار نمی‌دهد. تولید زنجیروار در اینجا اساساً مستلزم غلبه‌ای رادیکال بر هرگونه سلسله‌مراتب فضایی است. جهان تکنولوژیک در اینجا و آنجا نفوذناپذیر است. به عبارت دقیق‌تر، مکان طبیعی برای انجام اعمالش، کل محیط انسانی است- زمینه توپولوژیک ناب، همچون کوبیسم، فوتوریسم و عنصرگرایی به‌خوبی درک شد. به‌این‌ترتیب در بازسازمان‌دهی شهر، کل فضای سه‌بعدی باید در دسترس باشد.

واضح است که مفهوم آفرینی شهر شامل تمایز دو مقیاس مداخله‌و چرخه تولید و مصرف است.

بازسازختاردهیِ کل فضا و منظر شهری مستلزم عقلانی کردن کل سازمان‌دهی «ماشین شهر» است. در این مقیاس ساختارهای تکنولوژیک و سیستم‌های ارتباطی باید طوری باشد که بتواند سیمایی واحد بسازد؛ باید طوری عمل کند که ضدناتورالیسم زمین‌های مصنوعی، بر سطوح مختلف و خصلت استثنایی شبکه دسترسی (بزرگ‌راه‌هایی که به آخرین سطح بلوک مارپیچ می‌رسد که برای مسکن طبقه کارگر در نظر گرفته شده است) پخش شود و ارزشی نمادین حاصل کند. آزادی بلوک‌های مسکونی فرت لو امپرر ارزش‌های نمادین آوانگارد سورئالیست را تغییر می‌دهد. درواقع بناهای منحنی شکل- در همان فرم‌های آزاد مانند داخل ویلا ساووا یا مجموعه‌های طنزآمیز اتاق زیرشیروانی در شانزه لیزه- ابژه‌های عظیمی است که از «رقص انتزاعی و متعالی تضادها» را به سخره می‌گیرد.

همچنین در مقیاس ساختار شهری که اینک درنهایت در کلیتی ارگانیک حل شده است، آنچه پدیدار می‌شود، کیفیت مثبت تضادها، سازگاری امر غیرعقلانی و عقلانی و ترکیب «قهرمانانه» تنش‌های شدید است. با استفاده از ساختار سیما و تنها با این وسیله، حاکمیت اجبار با حاکمیت آزادی درآمیخته است. مورد اولی به‌واسطه محاسبات کنترل‌شده دقیقِ برنامه و مورد دوم، با بازیابی وجدان والای انسانی درون آن، تقسیر شده است.
حتی لوکوربوزیه از فن شوک استفاده کرد، اما «ابژه‌ها و واکنش شاعرانه» اینک در روابط متقابل ارگانیک پیوند خورده است و عدم تجربه متقابل پویای فرم‌ها و عملکرد آن‌ها غیرممکن است. در هر مرحله‌که ممکن است این امر درک یا استفاده شود، الجزیره لوکوربوزیه مشارکتی کلی بر عموم تحمیل می‌کند. بااین‌حال، لازم به ذکر است که مشارکتی که عموم مردم متأثر از آن باشد، مشارکتی انتقادی، انعکاسی و فکری است. خوانشی غیرمحافظه‌کارانه از سیما شهری، تأثیری نهان به بار می‌آورد؛ و نباید این امر در نظر گرفته نشود که لوکوربوزیه چنین تأثیر ثانویه‌ای را به‌مثابه محرکی لازم و غیرمستقیم به شمار آورده بود.

بااین‌حال طرح‌های لوکوربوزیه به این محدود نیست. در سطح واحد مینیمالِ تولید- سلول واحد مسکونی- مسئله رو‌به‌رو شدن، مسئله کسب حداکثر انعطاف‌، قابل‌تعویض بودن و همسازی با مصرف سریع است. در شبکه‌ای از ساختارهای بزرگ، مصنوعات ساخته‌شده بر زمین‌ها، هریک بالاتر از دیگری، قرار دادن عناصر مسکونی اجراشده، مجاز به عظیم‌ترین حد آزادی است. برای عموم مردم، این امر دعوتی است به تبدیل‌شدن به مشارکت‌کننده‌ای فعال در طراحی شهر. لوکوربوزیه در طرح تفصیلی، حتی احتمال قرار دادن عناصر عجیب‌وغریب و التقاطی را در شبکه ساختارهای ثابت‌پیش‌بینی می‌کند. آزادی مجاز برای عموم باید به نقطه‌ای می‌رسید که امکان می‌داد- پرولتاریا در حالت مارپیچی که در امتداد ساحل می‌وزید؛ همان‌طور که طبقه متوسط به بالا روی تپه‌های فورت لو امپرر- عموم سلیقه بد خود را بیان کند. به‌این‌ترتیب معماری مبدل به اقدامی آموزشی و وسیله‌انسجام جمعی شد.

بااین‌حال، آزادی در احترام به صنعت، اهمیت بیشتری می‌یافت. لوکوربوزیه واحد مینیمال تولید را در عناصر عملکردی استاندارد متبلور نمی‌کند؛ همان‌گونه که مِی در «آشپزخانه فرانکفورت» انجام داد. در مقیاس ابژه منفرد، باید الزامات انقلاب مداوم تکنولوژیک، تعیین سبک و مصرف سریع که سرمایه‌داری پویا به تفصیل دیکته کرده بود، موردتوجه باشد. سلول مسکونی‌ای که ازلحاظ نظری در زمان کوتاه مصرف‌شدنی است، در هر تغییرِ ضرورت فردی- در هر تغییر ضرورت ناشی از تجدید مدل‌ها و استانداردهای مسکونی‌ای که تولید دیکته کرده بود- می‌تواند جایگزین شود.

به‌این‌ترتیب مفهوم طرح روشن می‌شود. موضوع بازسازمان‌دهی شهری، خواست عمومی و تقاضای مشارکت انتقادی در کنش خلق است. در فرایند شتاب‌زده و «شدید» توسعه و دگرگونی مستمر، پیشتاز صنعتی، مقامات، و کاربران شهر در عملکردهایی درگیرند که ازلحاظ نظری مشابه است. از واقعیت تولید تا خیال و به کار بردن خیال، کل ماشین شهری، پتانسیل «اجتماعی» تمدن ماشینی را به بیشینه فرصت‌های خود وا‌می‌دارد.
اکنون باید به این پرسشِ روشن پاسخ دهیم. چرا طرح لوکوربوزیه برای الجزیره و همچنین طرح‌های بعدی او برای شهرهای اروپایی و آفریقایی و حتی طرح‌های کم‌اهمیت‌تر او ناانجام می‌ماند؟ گفتیم که آن طرح‌ها حتی امروزه پیشرفته‌ترین و ازلحاظ فرمال والاترین فرضیه‌های فرهنگ بورژوا را در زمینۀ طراحی معماری و شهرسازی برپا می‌کند. آیا این گفته با شکست‌هایی که لوکربوزیه تجربه کرده بود، در تضاد نیست؟

برای این پرسش پاسخ‌های ممکن بسیاری وجود دارد، همگی معتبر و مکمل. اول‌ازهمه باید توجه داشت که لوکوربوزیه به‌مثابه «روشنفکر» به معنای دقیق کلمه عمل کرد. او همچون تاوت، می و یا واگنر نبود و با مقامات داخلی یا دولتی در ارتباط بود. فرضیه‌های او از واقعیتی خاص (مسلماً شکل‌گیری خاص زمین و لایه‌بندی تاریخی الجزیره استثنا است و فرم طرح که آن‌ها را موردتوجه قرار می‌دهد، تکرارپذیر نیست)، ولی روش او می‌تواند مسلماً به‌طور گسترده‌به ‌کار برده شود. از خاص تا عام: روشنفکران جمهوری وایمار، جهت دقیقاً مخالف این روش را دنبال کردند. همچنین حائز اهمیت است که لوکوربوزیه بیش از چهار سال بدون انتصاب یا پرداخت رسمی در الجزیره کار کرد. او مأموریت خود را «ابداع کرد» و آن را به‌طورکلی اطلاق‌پذیر ساخت و خواهان این بود که شخصاً تقاص نقش فعال و خلاقه خود را پس دهد.

این امر به مدل‌های او تمام مشخصه‌های آزمون‌های آزمایشگاهی را می‌بخشد و غیرممکن است که آزمون آزمایشگاهی به‌طور مستقیم و به‌خودی‌خود واقعیت پیدا کند؛ اما این کل داستان نیست. قابلیت کاربرد کلی فرضیه‌های او با ساختارهای واپس‌مانده‌ای که برای تهییج در نظر گرفته ‌شده بود، تنازع داشت. ازآنجاکه هدف، متحول کردن معماری در تطابق با پیشرفته‌ترین وظایف واقعیت اقتصادی و تکنولوژیکی‌ای بود که هنوز قادر به فرض فرمی منسجم و ارگانیک نبود، شگفت‌آور است که واقع‌گرایی فرضیه‌های لوکوروبوزیه به‌مثابه امر آرمان‌گرا شمرده شد.

از سوی دیگر، شکست الجزیره- و «شکست» لوکوربوزیه در کل- نمی‌تواند به‌درستی درک شود، چنانچه مرتبط با پدیده بحران بین‌المللی معماری مدرن نبوده باشد. یا به‌عبارت‌دیگر، اگر مرتبط با بحران ایدئولوژیک جهان جدید نبوده باشد.

جالب‌توجه است که مطالعات تاریخی معاصر چگونه سعی داشته است تا بحران معماری مدرن را تبیین کند. بحرانی که به نظر می‌رسد در حدود ۱۹۳۰ آغاز شد و به‌طور مداوم تا به امروز تشدید شده است. تقریباً همه تقصیر اولیه این بحران به گردن درگیری‌های سیاسی فاشیسم در اروپا از یک‌سو و استالینیسم از سوی دیگر می‌افتد. بااین‌حال، امری که تقریباً پس از بحران بزرگ اقتصادی ۱۹۲۹، به‌طور سیستماتیک نادیده انگاشته شد، ظهور سردمداران مهم جدید است: بازسازمان‌دهی بین‌المللی سرمایه، تأکید بر سیستم‌های برنامه‌ریزی ضدگردشی و تحقق برنامه پنچ ساله اول شوروی.
مهم است که «نظریه جامع» کِینز تقریباً تمامی اهداف در زمینۀ اقتصادی را فرمولیزه کرد که می‌تواند به‌مثابه ایدئولوژی محض در معماری مدرن یافت شود. «خویش را با تثبیت آینده به‌مثابه حال، از ترس از آینده آزاد کنید» (نگری): اساس مداخله‌گرایی کِینزی همان اساس هنر مدرن است؛ و به معنای دقیقاً سیاسی، این امر در مبنای نظریه‌های لوکوربوزیه از شهرسازی است. کِینز روی «حزب فاجعه» حساب و تلاش کرد تا تهدیدش را با فراگیری آن در سطحی همواره جدید کنترل کند. لوکوربوزیه به واقعیت طبقه در شهر مدرن توجه می‌کند و اختلافات را در سطحی بالاتر فرا می‌نهد و به والاترین طرح برای انسجام عموم، حیات می‌بخشد. عمومی که به‌مثابه کنش‌گران و مصرف‌کنندگانِ فعال در مکانیسم شهریِ توسعه درگیر بودند و اینک به‌طور ارگانیک، انسان بودند.

به‌این‌ترتیب فرضیه اولیه ما تأیید می‌شود. «واقعیت طرح»، معماری را به‌مثابه ایدئولوژیِ طرح از میان برمی‌دارد؛ آنگاه‌که سطح یوتوپیا کنار گذاشته می‌شود، این طرح، مکانیسمی عملی است.